آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)
منوچهر دین پرست
اشاره: پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از اقتضائات حکومت تزارها و بلشویکها که سالیان دراز بر پهنه این سرزمین سایه گسترانیده بود، برچیده شد. کشورهای رها شده از حکومت مرکزی کشور شوراها که نیمی از جمعیت و تنها ۲۴ درصد خاک را به خود اختصاص داده بودند، به هویت اصلی خویش بازگشتند و ساختارشکنی را در ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وسایر حوزه های پیشین آغاز کرده و سازههای نوینی را طرحریزی کردند. راه بازگشت به هویت قومی – فرهنگی خود را بیش از سایر حوزهها در پیش گرفتند، چه آنکه این بازگشت میتوانست تغییری همساز با ذائقه فرهنگی ملتها را درپی داشته باشد و آنها را به گذشته فراموش شده خود پیوند بزند. از همین رو هر ملتی به برجستهسازی نمادها و داشتههای فرهنگی خود پرداخت و این تغییرها در حوزههای سیاسی، اقتصادی وسایر حوزهها نیز ادامه یافت. روسیه که هسته مرکزی اتحاد جماهیر شوروی به شمار می رفت نیز، تغییرات وسیعی را در تمام حوزه ها آغاز کرد. این تغییرات گاه آنچنان عمیق وزیرساختی است که روسیه کنونی را کاملا متفاوت از اتحاد جماهیر شوروی می نمایاند وگاه نیز بسیار سطحی و روبنایی است. هرچه هست بررسی این تفاوت ها برای شناخت از روسیه کنونی بسیار ضروری است.
کلید واژگان: شوروی، روسیه، ابراهیمی، مسکو، فرهنگ، سیاسی، اقتصادی.
***
در آغاز بحث به موضوع تبدیل ساختار مبتنی بر ایدئولوژی کمونیستی به ساختار مبتنی بر عملگرایی اشاره کنیم چرا که این تفاوت در روسیه امروز بسیار به چشم می خورد به خصوص این نکته که در شوروی سابق ما به گونه ای با نوعی دین زدایی و ترویج الحاد در جامعه رو به رو بودیم اما در روسیه پس از ۱۹۹۱ میلادی شاهد گسترش دینداری در جامعه هستیم؟
ساختار سیاسی حکومت در اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۱۷ میلادی مبتنی بر ایدئولوژی کمونیستی پیریزی شدو پیش از آن نیز نزدیک به دو قرن رهبریت واحد بر دولت و کلیسا، حکمرانی میکرد. مخصوصا در دوره اخیر، ایدئولوژی کمونیستی اقتضائات خود را تا حد امکان بر قلمرو نفوذ اتحاد جماهیر شوروی تحمیل کرد . ایدئولوژی سوسیالیستی کمونیستی با ادعای برابری و توزیع عادلانه ثروت برای همه شهروندان، بهره مندی شهروندان از رفاه عمومی و با زدودن دین از عرصه اجتماع و در تنگنا قراردادن متدینین مسیحی و مسلمان نسبت به پایبندی بر باورهای خویش، تلاش کرد تا از تاثیر باورهای دینی در میان شهروندان کاسته و اصول خود را جایگزین هر باور آسمانی نماید. اما با فروپاشی شوروی علاوه بر عوامل متعدد اجتماعی، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی ، برآیند و نتیجه اجتناب ناپذیر مبارزه قهرآمیز و سرکوب بی رحمانه دین و مذهب در جامعه ای بود که ساختاری به شدت سنتی و مذهبی داشت و رشد و نضج چشمگیر مذهب و مظاهر متعدد و متفاوت آن در روسیه کنونی ، شاهدی بر این مدعاست . از سال ۱۹۹۱ میلادی در پی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ساختار حکومت تغییر کرد و به سمت مبتنی شدن بر عملگرایی پیش رفت و هرچه از آن تاریخ فاصله گرفته شد، اقتضائات گرایش به عملگرایی، بر ساختار حکومت بیشتر سایه افکند. ایدئولوژی کمونیستی روزگاری مدعی تسخیر قلوب مردم و زحمتکشان بود، اما اکنون گذر زمان آن را در کنار بسیاری از ایدههای انسانی که روزگاری در فراز بودند به محاق فراموشی سپرد. از همین رو روسیه کنونی از تاثیر ایدئولوژی کمونیستی در دولت کاست و به عرفی شدن دولت روی آورد و اکنون پس از فروپاشی، با رویکردی سکولاریستی به ارائه خدمات متقابل دولت و کلیسا توجه شایانی میشود. و اگرچه دوره حکومت مبتنی بر ایدئولوژی در روسیه مقارن با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از میان رفته است، اما کلیسا و دولت همواره کوشیدهاند تا به تامین منافع یکدیگر البته تا جایی که کیان حکومت و کلیسا در خطر نیافتد بیاندیشند و روشن است که به رسمیت شناختن ادیان ابراهیمی در روسیه پس از فروپاشی به مفهوم سازگاری حکومت با ایدئولوژیهای مختلف است. این مهمترین تفاوت روسیه کنونی با اتحاد جماهیر شوروی به حساب میآید.
آیا پس از فروپاشی شوروی ما شاهد افزایش جمعیت مسلمانان هستیم؟
من این سئوال را با طرح آماری توضیح می دهم. به هنگام فروپاشی در سال ۱۹۹۱ وپس از جدایی ۱۵ کشور از هسته مرکزی، جمعیت باقیمانده در قلمرو روسیه کنونی بالغ بر ۱۵۶ میلیون نفر بود که با پذیرش ۸ میلیون نفر مهاجر که اغلب ازروس تبارهای مقیم کشورهای مشترکالمنافع بودند، جمعیت فدراسیون روسیه به ۱۶۴ میلیون نفر رسید. در آن هنگام مسلمانان تقریبا ۱۳ میلیون نفر بودند. اما روسیه تا سال ۲۰۱۲ میلادی با ۶/۵ رشد منفی جمعیت روبرو بود و جمعیت ۱۶۴ میلیونی به ۱۴۳ میلیون نفر کاهش یافته و در عین حال جمعیت مسلمانان به ۳۰ میلیون نفر نزدیک شده است، تلاشهای دولت و اعمال سیاستهای تشویقی کمتر موثر بوده است. سال ۲۰۱۲ اولین سالی بود که سیاستهای دولتی در این خصوص به بار نشست و کاهش جمعیت به حداقل رسید. در ابتدای فرو پاشی جمعیت مسلمانان نیز ۱۳ میلیون بود اما اکنون این جمعیت به ۳۰ میلیون نفر افزایش یافته است . افزایش جمعیت مسلمانان در حالی اتفاق افتاده است که جمعیت کل کشور در حال کاهش است . برآورد ها و پیش بینی های کنونی برخی از مراکز اجتماعی حاکی از آن است که اگر این روند ادامه یابد تا سال ۲۰۵۰ میلادی جمعیت مسلمانان از جمعیت مسیحیان نیز بیشتر خواهد شد.
در آغاز بحث توضیحاتی درمورد جایگاه دین در دوران شوروی و روسیه جدید صحبت کردید. سئوال من از شما این است که آیا اعتقادات و باورهای مردم در روسیه جدید شکل نوینی یافت و دیگر آنکه مسلمانان چه جایگاهی یافتند؟
اکثر مردم روسیه پیرو آیین مسیحیت ارتدوکس هستند . دوره حاکمیت تزار ها دوره همساز بودن با کلیسا بود و توجه ویژه تزارها به کلیسا سمت حرکت دولت و حاکمیت را به سوی یگانگی دین و دولت سوق می داد این حرکت امّا با ظهور انقلاب بلشویکی ناتمام ماند . از آغاز سال ۱۹۱۷ میلادی دولت به عنوان دولت سکو لار شناخته می شد . از همین رو کلیسا از دولت جدا شد و مدارسی که پیش از آن به آموزش آموزه های ارتدوکس می پرداختند ، از تدریس آن منع شدند . این جدایی تا جایی پیش رفت که نه تنها کلیسا از هر گونه حمایت دولت محروم شد بلکه دولت نیز می کوشید تا زندگی کلیسایی را از زندگی عمومی کشور جدا کند. و سپس اموال کلیسا را که اغلب اوقاف بود ، مصادره کند. آغاز جنگ جهانی دوم سبب رویکرد دوباره دولت به کلیسا شد و دولت کوشید تا زندگی کلیسایی را دوباره احیا کند . استالین از سال ۱۹۲۷ میلادی ،مبارزه همه جانبه با دین را در روسیه آغاز کرد.کشیشان وروحانیون را دسته دسته به کام مرگ فرستاد و کلیساها ومساجد را تعطیل کرد وگاه به ورزشگاه وموزه وانبار غله تبدیل کرد. تعداد ۱۲۰۰۰ هزار مسجد دایری که در قلمرو شوروی وجود داشت به یکباره به دو هزار مسجد کاهش یافت . تعداد اندکی ازکلیساها امکان فعالیت داشتند به نحوی که از هزار کلیسای موجود در مسکو حدوداً ۴۴ کلیسا باز بودند.بی گمان رفتارهای انحرافی گریگوری راسپوتین کشیش منحرفی که با ادعای توانایی های ماورایی خود در دل و ذهن تزار و خانواده اش نفوذ کرده بود، در شکل گیری روند رویگردانی از دین بی تاثیر نبود.آخرین پادشاه تزار، خواه با حکمت وعقل همخوانی داشته باشد یا نه ، هیچ تصمیمی را بدون نظر راسپوتین اتخاذ نمی کرد. دین داری وهر گونه رفتار دینی جرم تلقی شد. اما تنگنای جنگ دوم جهانی دوباره توجه استالین را به استفاده از عامل مذهب در تامین وحدت ملی وتهییج مردم به شرکت در جبهه های جنگ ،جلب کرد . سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ سال های آزادی نسبی مذهبی در شوروی به شمار می آید .در روزگار مبارزه بی امان با مذهب نیز چنین نبود که تمام مظاهر مذهبی از جامعه زدوده شود. بلکه سیاست هایی اتخاذ شد تا تاثیر مذهب به حداقل برسد و باور کمونیستی همان نقشی را ایفا کند که دین می کرد.
در بحث مطالعات و علوم اسلامی آیا در شوروی شهرها و اماکنی بودند که به موضوعات اسلامی بپردازند؟
تنها مکانی که امکان آموزش علوم اسلامی در آنجا وجود داشت شهرهای بخارا، خیوه وسمرقند درجمهوری ازبکستان بود. حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی مایل بودحوزه علمیه اسلامی در ازبکستان وبه صورت متمرکز شکل بگیرد. بدین ترتیب مسلمانان به تحصیل دینی از نوع خنثی وبی اثرش در ازبکستان مشغول شدند ومسیحیان نیز در شهر سرگی پاساد که در ۶۰ کیلومتری مسکو واقع شده حوزه های علمی بی روح خود را بنا کردند.فارغ التحصیلان این حوزه ها اغلب عضو حزب کمونیست بودند ودینی را تبلیغ می کردند که با آموزه های کمونیستی در تقابل نباشد.همه چیز در حوزه اندیشه دینی در حداقل ها قرار داشت. در زمان حاکمیت برژنف وگورباچف درچند دوره کوتاه نیز آزادی های نسبی مذهبی پدیدار شد اما پایدارنماند . استالین در ۴ سپتامبر ۱۹۴۳ و در میانه جنگ جهانی با سه تن از رهبران کلیسای ارتدوکس در کاخ کرملین دیدار کرد و در ۲۸ نوامبر همان سال ، کلیسا اجازه یافت تا موسسه الهیات را باز گشایی نماید.. نهایتا در دوره ای هر چند کوتاه کلیسا با دولت به سازش مقطعی روی آورد . از سال ۱۹۵۳ تا سال ۱۹۵۸ باز این سیاست تداوم یافت . امّا به یکباره از سال ۱۹۵۸ میلادی مبارزه بی امان با کلیسا آغاز شد تا جایی که خروشچف معتقد بود که در دوران گذار اتّحاد جماهیر شوروی به روابط قبل از کمونیستی اشاعه ی دانش علمی ، مطالعه قوانین طبیعت دیگر جایی برای ایمان به خدا باقی نمی گذارد.
از سال ۱۹۹۱ که مسیحیت ارتدوکس از تنگنای چارچوب کمونیستی خارج شد روش تعامل با دولت را در پیش گرفت. با آنکه در ماده سیزدهم قانون ادیان روسیه تصریح شده است که هیچ ایدئولوژی به عنوان ایدئولوژی دولتی و یا اجباری نمی تواند وجود داشته باشد و در ماده چهاردهم نیز آمده است «فدراسیون یک دولت غیر مذهبی است ؛ هیچ مذهبی نمی تواند مذهب دولتی و یا اجباری باشد». امّا نمی توان انکار کرد مسیحیت ارتدوکس از جایگاه برتری در روسیه بر خوردار است. بالاترین مقام رسمی کشور یعنی رییس جمهور ، اسقف اعظم را حتی برای بازگشایی کلیساهای جدید همراهی می کند و یا در مراسم تشییع جنازه آلکسی دوم رهبر کلیسای ارتدوکس تمام مسئولین رده بالای حکومتی ساعت ها در کلیسا به اجرای مراسم می پردازند ، نمی توان یکسان انگاری کلیسا ی ارتدوکس با سایر ادیان را در نظر حکومت پذیرفت از همین رو در اواخر سال ۱۹۹۰ میلادی مبانی فرهنگ ارتدوکس به عنوان درس اختیاری در دبیرستان های دولتی برخی از مناطق کشور روسیه آغاز شد . از سال ۲۰۰۶ در چهار استان : بلگارودسکی، کالوژشکی ، بریانسکی و اسمولنسک «مبانی فرهنگ ارتدوکس» به عنوان دروس اجباری در مدارس تدریس شد. از سال ۲۰۰۷ میلادی به بعد این گونه برنامه ریزی شد که مناطق دیگری را نیز به آن اضافه نمایند. در ژانویه ۱۹۶۱ میلادی فرمان محرمانه شورای وزیران اتحاد جماهیر راجع به فعالیت های کلیسا به تصویب رسید . در سال ۱۹۸۵ گورباچف ، توجه به کلیسا را در دستور کار قرار داد و در بهار آن سال با شورای اسقف های کلیسای ارتدوکس روسیه دیدار کرد و از سال ۱۹۸۸ میلادی کلیسا امکان بازگشت به تمام فعالیت های خود را یافت و تشکیلات از بین رفته مذهبی نیز مجدداً احیا شد. مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی نیز اگر چه همواره مورد بی توجهی از ناحیه دولت مرکزی و نیز رهبران کلیسای ارتدوکس قرار داشتند امّا هیچ گاه هویت اسلامی خود را از دست ندادند . در دوران حاکمیت کمونیستی بسیاری از مساجد توقیف شده یا بالاجبار تغییر کاربری دادند. اما آموزه های دینی هم چنان در محافل خانوادگی و سینه به سینه منتقل می شد.
گویا پس ار فروپاشی شوروی روسیه نگرش خود و به خصوص اسلام را تعدیل کرد و آن را به عنوان دینی که جزو این مرز و بوم است پذیرفت؟
پس از فروپاشی شوروی ، دولت روسیه کوشید تا نسبت خود با ادیان را به صورت ارائه خدمات متقابل به یکدیگر تعریف کند.در این زمینه بیش از همه نیازمند متقاعد ساختن کلیسا بود چه آنکه تنها کلیسا بود که می توانست در مشروعیت بخشی به حکومت پیشتاز وتاثیر گذارباشد. علاوه بر آن وجود سی میلیون نفر مسلمان در حال افزایش در برابر کاهش سریع جمعیت روس ها که اغلب پیروان مسیحیت ارتدوکس هستند، برای دولت تهدیدی بالقوه در تغییر بافت وترکیب جمعیتی محسوب می شود .این نگرانی، روس ها را بر آن داشت تا ضمن پذیرش دو واقعیت بومی بودن مسلمانان ورشد جمعیتی آنان، به برنامه ریزی آموزش دینی برای مسلمانان اقدام نماید تا از نفوذ آموزه های افراط گرایانه که می تواند تهدید بزرگتری محسوب شود، جلوگیری کند.