منوچهر دین پرست
آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)
رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در راستای ترویج فرهنگ اصیل اسلامی – ایرانی اقدام به ترجمه و نشر مثنوی معنوی مولانا جلال الدین محمد رومی کرده است.
این اثر ارزشمند که اینک چندین بار مورد تجدید چاپ قرار گرفته، قرار است از سوی رایزنی فرهنگی ایران در دو مجلد مستقل انتشار یابد و در اختیار علاقمندان به ادبیات کلاسیک ایرانی قرار گیرد.
مثنوی معنوی به زبان روسی به ابتکار رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مسکو به ریاست دکتر ابوذر ابراهیمی ترکمان و توسط انتشارات شرقشناسی سنت پترزبورگ صورت گرفته است و گروه مترجمین روس به سرپرستی آ.آ. خسماتولین شرق شناس و اسلام شناس برجسته روس و با همکاری خانم پریگارینا، خانم چالیسووا، آقای روسانوف و آقای بیبایف ترجمه آن را انجام داده اند.
شایان ذکر است از سوی انجمن ناشران کتاب روسیه این اثر به عنوان «بهترین ترجمه سال ۲۰۱۰ در بخش ادبیات کلاسیک» برگزیده شده و به دریافت نشان دیپلم افتخار نایل آمد و این اتفاق را باید به دیده تقدیر و احترام نگریست.
رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران تا کنون آثار سعدی، خیام و فردوسی را نیز به زبان روسی منتشر کرده و مورد استقبال جامعه فرهنگی روسیه قرار گرفته است.
ادبیان و سخنوران فارسیگوی از دیرباز در روسیه و دیگر کشورهای روسیزبان از جایگاه قابل ملاحظهای برخوردار بوده و آثار آنها به تکرار و از سوی مترجمین مختلف به روسی ترجمه و در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. جالب تأمل اینکه سیاستمداران روس نیز این ارادت را مورد پنهان داشتهاند که از این جمله میتوان به پوتین و اشاره او به علاقه به آثار خیام اشاره کرد. با این ملاحظه، به نظر میرسد نشر و گسترش هر چه بیشتر آثار ادیبان فارسیگوی در گسترده جغرافیایی روسزبانان وظیفهای مهم برای دستگاههای مربوطه باشد که به حتم نفوذ فرهنگی را در پی خواهد داشت.
لازم به ذکر است که در سال ۱۹۹۹ پارههای از ۶ دفتر مثنوی معنوی مولوی که در ادبیات فارسی آن را «قرآنی با زبان پهلوی» خواندهاند در آمریکا نیز با زبان انگلیسی توسط بارخیس، خاورشناس و مولویشناس ترجمه و کتاب سال این کشور اعلام شد. هر چند این اثر جاویدانه مولانا به صورت ناقص و تنها پارههای پراکنده ترجمه و منتشر شد ولی توانست توجه عاشقان کلام موزون این عارف و شاعر را به خود معطوف دارد.
به گفته کارشناسان عرصه ادب آثار دانشمندان و شاعران فارسیگوی در روسیه اکثر بزرگان ادب و علم این سرزمین را تحت تاثیر عمیق و ژرف قرار داده که پوشکین، چرنشیفسکی، تولستوی، سرگئی یسنین، بلینسکی، ژوکفسکی… بارها در این موضوع اظهار نظر نموده محبت و اخلاص و ارادت خاص خود را به سرایندگان برومند فارسی بیان نمودهاند.
سرگی یسنین، شاعر قرن ۱۹ روسیه در حال و هوای اندیشهها و افکار بزرگان فارسی و ایرانی مجموعه اشعار «نواهای فارسی» را تالیف کرد. نیکولای گاوریلویچ چرنشیفکی (۱۸۲۸-۱۸۶۹) نویسنده و چهره سیاسی روسیه محبت بیاندازهای ادبیات شرق، به ویژه به شاهنامه فردوسی داشت و در جائی مینویسد: «برای مردم روس اثبات این نکته که داستانهای فارسی به مراتب شیرینتر و جذابتر از داستانهای یونانی اند آوردن داستان رستم و سهراب از شاهنامه کافی است، زیرا این داستان عجیب و غریب به دل ما نزدیک و به روح ما سازگار است و انسانی است و شاعر زندگی را در قیاس با صحنههای تروی (Troy) و سرنوشت اودیسه(Odisey) با مهر و محبت و عشق همراه با انسان دوستی تصویر شده است.
سهراب جذابتر و انساندوستتر از آخلیس(Akhilles) و تنها در یک صحنه شخصیت او با هکتور شبیه است و گردآفرید به مراتب زیباتر و نازک تر از نوریک است. بهار سبز گردآفرید در حال شگوفایی است و زمانی او کلاه خود جنگی بر سر می نهد و وارد جنگ با تورانیان میشود تنها سهراب است که اعلام آمادگی در نبرد با او را دارد. اگر چه دستان او ضعیف تر از هجیر، صاحب دژ هستند، اما دلی قوی و نگاهی دلیرانه و حرکت های تیز و ضرباتش جانکاهند. او در میان میهن دوستان ایرانی نظیر ندارند. حتی در آثار شکسپیر نمیتوان چنین شخصیتی را پیدا کرد. دیزدیمانا و جلیتا در حسن و ملاحت نمیتوانند با او برابری کنند.» و بی دلیل نیست که متن انتقادی شاهنامه فردوسی توسط مستشرقین و ایرانشناسان آکادمی علوم روسیه تهیه و تدوین شد و تاکنون نیز این نسخه در شاهنامه معتبرترین نسخه شاهنامه دانای طوس اعتراف میشود.
رشته ایرانشناسی و زبان فارسی در اکثر دانشکده و دانشگاههای روسیه وجود دارد و کمتر اثری را از ادبیات فارسی میتوان پیدا نمود که از چشم محققین روسی زبان نهان مانده و ترجمه و یا چاپ نشده باشد. حال سوال این است که چه عواملی وجود دارد که این قدر توجه و علاقه شرق شناسان و اهالی ادب را در این کشورهابه ادبیات فارسی و ادیبان سرشناس آن به خود معطوف داشته و دارد و سبب این همه علاقه در چیست؟ پاسخ این سوال طولانی و به قول مولانا هفتاد من کاغذ میباید تا تفصیل آن را نوشت. اولا، این آثار با زبان فارسی انشا شدهاند و فارسی نزد مردمان غیر ایرانی با توجه به شیرینی و جاذبه فطری جایگاه مناسب دارد و این زبان که گویا ویژه شعر و اندرز و حکمت است آنان را به فراگیری زبان فارسی واداشته به طوری که اکثر دلباختگان ادبیات فارسی با فارسی آشنا بودهاند.
چنانچه چرنشیفسکی در ۱۲-۱۳ سالگی اش از تجار ایرانی که به روسیه مرکبات را برای فروش می بردند فرا گرفت. ثانیا، اغلب آثار اندیشمندان و مشاهیر فارسیگوی مضامین و معانی جاویدانه را در قالبهای نظم و نثر با هنر و اعجاز منحصر به فرد بیان کردهاند. چنانچه، شاهنامه با اینکه یک حماسه قهرمانی است در عین حال سرشار از پند و حکمت و ستایش خرد و عقل و دانائی است که ارزش والا دارند و قهرمانان و دلاوران این شاهکار بینظیر قبل از اینکه پهلوان و جنگجو باشند با خصالی همچون خرد و عدل و جوانمردی زینت یافتهاند و در همه امور از این مقدسات کار گرفتهاند. در حالی که در آثار حماسی ملل و اقوام دیگر منطقه این ویژگی کم رنگ بوده است.
گذشته از این شاهنامه با آرایه و صنایع لفظی تزئین یافته که بر حسن آن افزودهاند. مثلا، سخنسرای طوس تنها منظره طلوع خورشید را با ۲۰۰ گونه تصویر کرده و این است که شاهنامه ،شاه کتابها و به یک دانشنامه تمام عیار تبدیل شده است و در آن از نام گیاه و درخت و گل تا غذا، سنن، آداب و رسوم، اسامی مکان های جغرافیائی تا بیان حوادث تاریخی به صورت عالی به سلک نظم درآمدهاند. سوم، شیوه نگارش و تالیف و ارائه مطلب در آثار سخنوران فارسی زبان به صورت قابل ملاحظه و مخصوص بوده به نحوی که هر اثر قبل از همه با ستایش خداوند و نعت رسول اکرم(ص) و دیگر بزرگان دین و مذهب می آید و این صورت منسجم و نظام مند که در واقع با یک دستگاه فکری تنظیم میشود همراه با معانی و مضامین بلند ارزش و اهمیت نوشته را به مراتب بالا میبرد و جایی ویژهای برای مولف باز میکند.
چهارم، آکنده و مملو بودن این آثار با مضامین و مفاهیم دینی و عرفانی و اخلاقی است که هر خوانندهای را در هر زمان مجذوب و شیفته میسازد و این ویژگی همیشه و در هر قالب رعایت شده است. چنانچه، اگر به فرض مضمون اثر کارنامه پادشاه و یا امیری بوده، ولی نویسنده در لبالای آن این اندیشه و افکار را در تقویت نوشته خود میآورد و آن را به یک شاهکار نمیرنده تبدیل میکند. این در حالی است که تاریخ ادبیات فارسی ۱۵ هزار شاعر صاحب دیوان را شاهد بوده چه رسد به شعرای گمنام و یا آنانی که دیوان نداشته و آثارشان تنها به صورت پراکنده از ظلم روزگار و بی عدالتی زمانهامفقود شده است. و تاریخ گواه است که بر اثر تاخت و تاز و حملههای اقوام بیگانه و دور از فرهنگ و تمدن نه یک بار و دو بار بر قلمرو ایران فرهنگی تاختهاند و ای بسی آثار و فرهنگ را غارت، محو و سوزاندهاند که تفسیر این موضوع از بحث ما خارج است.
لذا به نظر میرسد در نزد مسئولین فرهنگی و دستاندرکاران عرصه ادب و علم رسالت عظیمی قرار دارد که مهمترین محور آن همانا ترویج و معرفی بیش از پیش داشتههای مشاهیر و چهرههای معروف فارسیگوی است که در این زمینه هنوز هم جای کار فراوان است. و ترجمه و چاپ مثنوی معنوی که قطرهای از این اقیانوس محسوب میشود ما را بر آن وا میدارد تا در این زمینه فعالتر و کوشاتر باشیم.