امام حسین(ع) شهادت را برگزید

دکتر غلامرضا اعوانی

رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران

 

اشاره: نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا متفاوت است. کسی که در برابر این مصیبت این طور ایستادگی و مقاومت می‌کند هدفش رضای خداوند است، یعنی شرایط برای او فرقی ندارد و در همه شرایط‌ همان‌طور خداوند را عبادت می کند و صبر و توکل و رضا دارد و هیچ حادثه و عملی در حال او تاثیر نمی کند و همواره تسلیم امر خداوند است در این حالت است که عیار ایمان انسان مشخص می‌شود.

***

عاشورا، جایگاه عظیمی در تاریخ اسلام دارد. به عبارتی خوابی که حضرت ابراهیم(ع) دیدند که حضرت اسماعیل(ع) را به قربانگاه می‌برند، تعبیرش در امام حسین(ع) انجام شد و طبق نظر بعضی از مفسران آیاتی از قرآن به این معنی دلالت دارد؛ آنجایی که داستان حضرت اسماعیل(ع) را بیان می‌کند و می‌فرماید: «وفدیناهُ بِذِبْحٍ عظِیمٍ» و او را در ازای قربانی بزرگی [که مراد همان گوسفندی باشد که حضرت ابراهیم(ع) قربانی کرد] فدا دادیم. «إِنّ هذا لهُو الْبلاء الْمُبِینُ» این آزمایش بزرگی برای حضرت ابراهیم(ع) بود اما در ادامه آیه آمده است: «وترکنا علیهِ فِی الْآخِرِین» این را برای دیگران باقی گذاشتیم. به این علت مفسران می‌گویند که این آزمایش برای امام حسین(ع) واقع شد و ایشان از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند. در ظاهر این امر، مقامی بوده که خداوند برای حضرت امام حسین(ع) حفظ کرده است، مقام شهادت مقام عظیمی است که فقط خواص به این درجه می‌رسند. به این دلایل است که به حضرت امام حسین(ع) ذبیح‌الله می‌گویند.

 

مقام عاشورا در منظومه عارفان

 

از سوی دیگر حضرت امام حسین(ع) دین اسلام را احیا کردند و به حقیقت محمدی بازگرداندند، به حقیقتی که در زمان حضرت رسول(ص) بود، چنانچه امام علی(ع) هم این کار را انجام دادند و دین را به اصل خود برگرداندند و از انحراف‌ها جلوگیری کردند و در واقع همه امامان این کار را کردند چراکه آنها وارثان بحق حضرت رسول(ص) و قرآن مجسم و ناطق بودند، این کار را انجام دادند و قرآن و دین را احیا کردند. مثلا مولانا به عنوان عارفی اسلامی اشعاری درباره امام حسین(ع) دارد. عرفا هم به مقام امام حسین(ع) توجه دارند و هم به اینکه ایشان محیی بوده یعنی ایشان را احیا‌کننده‌ دین می‌دیدند که عارف به‌‌الله به معنی حقیقی است که انجام قیام عاشورا و ایستادگی و شهادت این گونه فقط از یک انسان کامل ساخته است. ایشان در مظهر انسان و ولی کامل هستند که فقط انسان کامل می‌تواند دین را احیا کند. ایشان در واقع وارث بحق رسول‌الله(ص) و وارث بحق ایشان و عالم حقیقی دین است، نه‌تنها ارث جسمانی از حضرت رسول (ص) بلکه جسم روحانی و معنوی هم از ایشان بردند و وارث ولایت و وارث حقیقی ایشان بودند و البته همه ائمه(ع) ما این‌گونه بودند و عرفا اینها را قبول دارند؛ چنانچه مولانا در اشعارش آورده است. همچنین عطار در تذکره‌الاولیا کلام خود را با امام صادق(ع) و امام باقر(ع) شروع می‌کند و می‌گوید ولایت متعلق به اینهاست، اینها عرفای حقیقی بودند و این اعتقاد در میان عرفا و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی فراوان دیده می‌شود. شاید در بسیاری از آثار این امر پیدا نباشد اما در باطن همه آنها هست. اگر باطن شیعه ولایت باشد، همه عرفا قائل به ولایت و سالک راه ولایت هستند و بنابراین ائمه(ع) را نمونه اعلای ولایت می‌دانند. همه عرفا این گونه هستند، مثلا کتاب فتوحات ابن عربی را ببینید که درباره ائمه(ع) ما چه می‌گوید در بسیاری از موضوعات کتاب به امام جعفر صادق(ع) و… اشاره دارد. در فصل سلمان در تفسیر حدیث «سلمان منا أهل البیت(ع)»، درباره اهل بیت(ع) و مقام آنها مفصل صحبت می‌کند. ابتدا درباره مقام و علوم سلمان صحبت می‌کند و بعد می‌گوید این سلمان از اهل بیت(ع) است پس مقام اهل بیت(ع) تا کجاست؟! ابن عربی در این بخش تمام آیاتی را که شیعه معتقد است در مقام اهل بیت(ع) نازل شده را آورده و تفسیر می‌کند. آیه «قُل لّا أسْألُکمْ علیهِ أجْرًا إِلّا الْمودّه فِی الْقُرْبى» را می‌آورد و به تفصیل در این مورد صحبت می‌کند و می‌گوید پیامبر(ص) یک چیز از ما خواسته و آن ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است و تاکید می‌کند که ما باید این خواسته رسول‌الله(ص) را که در واقع خواسته خداوند بوده و از زبان حضرت رسول (ص) بیان شده اجابت کنیم «قُلْ ما سألْتُکم مِّنْ أجْرٍ فهُو لکمْ: بگو هر مزدى که از شما خواستم آن از خودتان» این ولایت برای به کمال رساندن ماست. پس ما برای رضای حضرت رسول (ص) باید هر کاری را برای محبت اهل بیت (ع) انجام دهیم. عرفا بسیار به ائمه و اهل بیت (ع) احترام دارند، اما دوران زندگی آنها، زمان و دوره خاصی بوده و نمی‌توانستند مسائل را بگویند و افشا کنند. در دوره تعصب بوده است، مثلا دو بار قصد جان ابن عربی را کردند. به هر تقدیر همه عرفا در سرّ خودشان ارادت خاصی به اهل بیت(ع) داشتند و نه تنها قائل به ولایت بودند، بلکه عرفان، سلوک ولایت و معرفتی است که از طریق سلوک اطوار ولایت حاصل می‌شود.

 

 

مقام ولایت و عرفان

 

ولایت علم‌آور است و معرفت می‌آورد، در حدیث آمده است که خداوند هیچ ولی را جاهل قرار نداده است، در واقع ولی عارف است و به نور الهی می‌بیند. حضرت رسول (ص) می‌فرماید: «اتقوا فراسه المومن فإنه ینظر بنور‌الله: از فراست مومن بترسید که چیزها را با نور خدا می‌نگرد. » تا چه برسد به ولی خدا که ولایت اطوار عالیه ایمان است و ولی همه‌چیز را به نور خدا می‌بیند و از هوای نفس برخاسته و صفات و وجود او الهی شده است و به نور حق می‌بیند. بنابراین عرفا با نور دیگری ائمه(ع) را می‌بینند و به صورت اشاره در کتب آنها هست، اشاراتی که کاملا بیان می‌کند که آنها چه احترامی به اهل بیت(ع) داشتند.

قرآن کریم اشاره‌ دارد که وقتی بر سر افرادی بلایی نازل شود فرار می‌کنند، تا زمانی که نعمت و رحمت نازل می‌شود آنها اینها را به خودشان و اعمال‌شان نسبت می‌دهند و خداوند را پرستش می‌کنند. معمولا انسان در تنگنا به یاد خداوند می‌افتد؛ اما نگاه امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) به حادثه عاشورا متفاوت است. کسی که در برابر این مصیبت که مصیبت عظیمی بوده است این طور ایستادگی و مقاومت می‌کند و در واقع شادی و مصیبت برای او بی‌تفاوت است، هدفش رضای خداوند است، یعنی شرایط برای او فرقی نداشته باشد و در همه شرایط‌ همان‌طور خداوند را عبادت کند و دوست داشته باشد و صبر و توکل و رضا داشته باشد و هیچ حادثه و عملی در حال او تاثیر نکند و همواره تسلیم امر خداوند باشد در این حالت است که عیار ایمان انسان مشخص می‌شود. گفتن برای انسان خیلی راحت است اما در عمل و اجرا واقعا سخت است. در روز عاشورا بیش از ۷۰ تن از نزدیکان و فرزندان آن حضرت کشته شدند و ایشان تا این حد، رضا بودند و در ذکر و فکر و نماز و تسلیم و رضای او خللی وارد نشد. «لِکیلا تاسوْا على ما فاتکمْ ولا تفْرحُوا بِما آتاکمْ: تا بر آنچه از دست ‏شما رفته اندوهگین نشوید و به [سبب] آنچه به شما داده است‏ شادمانی نکنید»، بلکه برعکس رضای مطلق باید وجود داشته باشد یعنی این حوادث عاشورا و اطمینان قلبی و آرامش حضرت در مقام ولایت ایشان مشخص می‌شود. ایشان واقعا اثبات کردند که «امام»، چه مقامی است و حقیقت امام چیست. این کار واقعا خیلی عظیم است و می‌توان از ابعاد مختلف زندگی حضرت امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) را مورد بررسی قرار داد. درس‌های عبرت زیادی را می‌توان از آنها گرفت.

از دختر حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) غیر از این انتظار وجود ندارد. ایشان هم در این روز مصیبت زیادی را تحمل کردند اما در برابر یزید این حرف را می‌زنند. این حرف عظیمی است، البته به این معنا نیست که ایشان چیزی برخلاف آنچه می‌دیدند و باور داشتند به زبان آوردند. ایشان تنها این طور نگفتند بلکه واقعا این گونه ‌دیدند. ما از ایشان نقل قول می‌کنیم و می‌‌گوییم «ما رأیت إلا جمیلا». بلکه ایشان واقعا این گونه می‌دیدند. دشمن می‌خواست ایشان را تخفیف و خوار کند اما پاسخ دشمن‌شکنی شنید. این در واقع همان داستان هابیل و قابیل است که ادامه داشته است؛ داستان دشمنی بنی‌امیه با بنی‌هاشم. دشمن می‌خواست بنی‌هاشم را خفیف کند اما ایشان چه جوابی دادند، البته این پاسخی بود که اگر این سوال را هم نپرسیده بودند ایشان در دل‌شان این را مد نظر داشتند. دشمن سوال سخیف را از حضرت زینب(س) پرسید، اما اگر این سوال را نپرسیده بود حالت ایشان واقعا همین‌گونه بوده است نه اینکه خواستند تظاهری کنند یا فقط بخواهند به دشمن جواب دشمن‌شکنی بدهند.

کلید واژگان: امام حسین، اسلام، شیعه، کربلا، اعوانی، حکمت.