هادی مشهدی
مطالعات قرآنی در جهان امروز، موضوعی بود که در مرکز فرهنگی شهر کتاب، در نشستی بررسی شد. مباحث مطروح شده در این نشست، با استناد به مجموعه مقالاتی که در کتاب «زبان قرآن، تفسیر قرآن» به همت مرتضی کریمینیا گرد آمدهاند، طرح و تبیین شدند. در این نشست، مرتضی کریمینیا و دکتر غلامرضا خاکی حضور داشتند. در ابتدا کریمینیا صورتی کلی از ساختار فراهم آمده در کتاب مذکور و همچنین، طرحی از مبانی کلی مطالعات قرآنی ارائه کرد. ادامهی مباحث در ساختاری مبتنی بر پرسش و پاسخ پیگیری شد.
کلید واژگان: قرآن، کریمی نیا، تفسیر، زبان، علوم
معرفت، چشم اسفندیار علم
تفکیک بین قرآن پژوهی عام و شکل خاص آن، ضرورتیست که کریمی نیا بر آن تاکید کرد: در حوزهی قرآن پژوهی، بایستی بین آنچه در عرصهی عمومی و برای مخاطب عام در رسانهها میشود و آنچه باید در جامعهی آکادمیک مطرح بشود، تفاوتهایی قائل شد. به نظر میرسد مطالعات قرآنی باید در بستری روشمند و با توجه به جنبههای علمی و به دور از تبلیغ و ترویج معارف قرآنی صورت گیرد. تبلیغ و ترویج در حوزهی عمومی قرار میگیرد، صرف نظر از این که امریست مهم، در ساحت علمی قرآن پژوهی جایگاه ندارد. لذا، منظور از مطالعات قرآنی، آن دست مطالعاتی هستند که با روشهای علمی، در محیط علمی تولید میشوند.
کریمی نیا شرح مختصری از پیشینهی مطالعات قرآنی در غرب ارائه کرد: این دست مطالعات در غرب سابقهای طولانی دارد. عناوینی چون استشراق و خاورشناسی به آن اطلاق شده است و از نخستین سدههایی که غربیها و مسیحیها با اسلام آشنا شدند، مورد توجه ایشان واقع شده است. در تاریخ مذکور کتب متعددی در رد قرآن و یا اسلام نوشته شدهاند؛ این روند، بعدها، با پدید آمدن دانشگاهها، شکل و صورتی آکادمیک یافته است. میتوان پیشینهای به درازای هفت یا هشت قرن، بر این امر متصور شد. اما بخش عمدهی این تاریخ، بر جهتگیریهایی غرض ورزانه، متکلمانه و جدلی در دفاع از مسیحیت، در مقابل اسلام، دلالت دارد. اما رفته رفته، با شکل گیری روشهای نو در پژوهش، این امر صورتی تازه یافت. اگر مطالعات قرآنی متعلق به نیمهی دوم قرن بیستم با پژوهشهای قدیمیتر قیاس شوند، تغییرات صورت یافته، به خوبی مشهود خواهند بود. به هر روی، امروز در غرب با شکلی از مطالعات قرآنی مواجه هستیم که بسیار روشمند است و غرضورزیهای پیشین، حداقل در ظاهر، پیدا نیست. این یک شمای کلی و اولیه از مطالعات قرآنی در جهان امروز است.
عاری از دیدگاه مومنانه
در ادامه، دکتر خاکی، ضمن اشاره به عناوین فصلهای مختلف کتاب، سوالی با این مضمون طرح کرد: مرز بین مطالعات قرآنی و مطالعات تفسیری چیست؟ مراد از بهکارگیری روشهای علمی در مطالعات قرآنی، همان روشهای متداول در تحقیق در حوزههای علوم انسانیست، یا این حوزه روش خاص خود رادارد؟ کریمی نیا در پاسخ به این سوالات گفت: تفسیر قرآن، زبان قرآن و مطالعات قرآنی، موضوعاتی هستند که در این کتاب، در سه بخش، طرح شدهاند. در ارتباط با مطالعات قرآنی، که البته نمایی از آن ارائه شد، چهار دههی پیش در انگلستان، به همت جان ونز برو، کتابی با همین عنوان، «مطالعات قرآنی»، منتشر شد. اهمیت این اثر در روند مطالعات قرآنی در غرب، باعث شده است که بخشی از این کتاب به آن اختصاص یابد. در اینجا باید تفاوتهای بین مطالعات قرآنی و مطالعات تفسیری را مد نظر قرار دهیم. پرداختن به موضوعات مربوط به متن قرآن، اعم از تاریخچهی پیدایش، محتوا، نسبت محتوا با محتوای دیگر کتب آسمانی و موضوعاتی شبیه به این مباحث، که به تولید تئوریها و دانشهایی در راستای شناخت متن قرآن، ختم میشوند، در حوزهی علوم قرآنی جای میگیرند. این مباحث در سنت ما نیز وجود داشتهاند، که بسیار کاربردی و مهم هستند. تفاوت این رویکرد، نزد علمای ما با آنچه مشابه آن، در غرب صورت یافته است، وجود نگاهی دروندینیست. علمای ما علوم قرآنی را، در لزوم از منظری دروندینی بررسی کردهاند، اما دانشمندان غربی رویکردی متفاوت داشتهاند. ایشان در پی تعیین تکلیف در خصوص یک تئوری نبودهاند، آنها چرایی بروز تحولات در مطالعات قرآنی را در بستری تاریخی، بررسی و تبیین کردهاند، دیدگاه مومنانه و دروندینی ندارند، اگر هم ایمان داشته باشند آن را در مباحث خود دخیل نمیکنند.
وی افزود: به همین شکل میشود مباحث مربوط به تفسیر را بررسی کرد. کلیهی متون مهم ادبی، آن هنگام که در مدار توجه قرار گیرند، به تفسیر نیاز مییابند. این متون هرچه بیشتر خوانده شوند و یا هرچه خواندنیتر باشند، تفسیرپذیرتر هستند. قرآن هم از این قاعده مستثنا نبوده است. گاهی تفسیر تولید میشود، مثل کاری که علامه طباطبایی صورت داده، او کوشش کرده است، معانی و نکات، فلسفی، ادبی، عرفانی و کلامی آیات را در جای جای مختلف قرآن بر مخاطب خود بازنمایاند. این رویکرد یک مفسر است. اما در غرب، مفسر وجود ندارد، چراکه دغدغهی دانشمندان غربی کشف معنای قرآن به شکلی مومنانه نیست. آنها در چرایی و چگونگی و بروز و ظهور یک نوع تفسیر در دوره یا منطقهای خاص تحقیق میکنند. یافتن گونههای مختلف تفسیری یکی از مهمترین دغدغههای دانشمندان غربیست و در لزوم ارتباطی با معانی و مباحث قرآنی ندارد. تفسیر پژوه غربی به ما مینمایاند که تفسیر، کاری ساده نیست. نیازها و پرسشهای بیرونی و همچنین اتفاقاتی که در جوامع رخ میدادهاند و مفسر در محدودهی آنها قرار داشته است، در تولید تفسیر بسیار موثر بودهاند. پرداختن به چنین مباحثی در باب تفسیر، نزد غربیان، علم تفسیرپژوهی را پدید آورده است که با مطالعات قرآنی متفاوت است.
ساز و کار غربی
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، با استناد به مباحث پیشین، پرسشی طرح کرد: تفسیرپژوهان غربی، بروز و ظهور روشها و شیوههای متفاوت، در تفاسیر متفاوت را، در بستر تاریخ و وقایع اجتماعی، چگونه مطالعه کردهاند؟ کریمی نیا این پرسش را اینگونه پاسخ داد: نگاه تاریخی به تفسیر یا هر علمی، تنها در غرب اتفاق افتاده است. در میان مسلمانان و در کشورهای اسلامی، در اساس، نگاه تاریخی به مسائل مختلف نداشتهایم. حداقل تا دوران معاصر و قبل از آشنایی با رویکردها و روشهای جدید، اینگونه بوده است. نگاه تاریخی به قرآن، نزد غربیها، از اینروست که آنها در مواجهه با قرآن، مثل هر پدیدهی دیگری، به تاریخ آن علاقهمند شدند. این رویکرد در جامعهی ما وجود نداشته است، چراکه ما به عنوان یک مسلمان، از کودکی خواندن قرآن را توام با ارتباطی مومنانه آغاز کردهایم و تاریخی برای آن قائل نبودهایم. اما غربیها در رویارویی با هر متنی، ابتدا در پی تاریخ پیدایش آن هستند. ایشان با قرآن هم به همین شکل مواجه شدهاند، «تاریخ قرآن» به دنبال این رویکرد ایشان به وجود آمده است. البته این نوع نگاه، در سنتهای کهن ما هم وجود داشته است، اما شکل پردازش شده و نهایی آن غربیست. از دیگر سو، کتاب مقدس، از حیث ظاهر، شکل و صورتی تاریخی و منظم دارد، اسفار آن به ترتیب تاریخ منظم شدهاند. غربیها چنین ارتباطی را با قرآن برقرار نمیکنند. برای محقق غربی تفسیر هم به همین شکل و صورت است، چراکه او عامل و فاعل تفسیرساز نیست، تنها رفتار مفسران را در شکلی تاریخی بررسی میکند.
وی، بر اساس نگاه ونز برو، چگونگی تولید تفسیرهای گوناگون در طول تاریخ را شرح داد: در قرون نخست، نیازهایی خاص جامعهی اسلامی، گریبان مفسر را میگرفت، به دنبال آنها پرسشهایی طرح میشد که تفاسیر را سمت و سو میداد. بر اساس این تئوری نخستین تفسیرها داستانی هستند، این تفاسیر بسیار سادهتر و جذابتر از دیگر انواع تفاسیر هستند. پس از این، در نیمهی قرن دوم، تفاسیر فقهی، به دنبال احتیاجات فقهی به وجود آمدهاند. تفاسیر ادبی نیز به دنبال رویارویی مفسر با دغدغههای ادبی پدید آمدهاند. سیر تطور تفاسیر اولیه به تفسیر طبری ختم میشود، که نقطهی عطفی در این حوزه محسوب میشود. از آن پس ما با یک سنت تفسیری مواجه هستیم، سنتی اکتسابی که بستر فعالیت مفسران بعدی را فراهم آورده است، به این معنا که ایشان نمیتوانند سنت خود را بر پایهای غیر از آن بنا نهند.
تجدید نظر در اصول
کریمینیا در پاسخ به سوال محمدخانی مبنی بر چرایی اطلاق واژهی پست مدرن به رویکرد تفسیری ونز برو، گفت: این موضوع تفسیر نیست، به مطالعات قرآنی مربوط میشود. یعنی برداشت و روش او یک روش پست مدرن است. بخش قابل توجهی از کتاب به مطالعات ونز برو اختصاص دارد. مطالعات قرآنی در غرب قدمتی نزدیک به هشت قرن دارد، ولی نقطهی اوج آن، در نیمهی دوم قرن بیستم پدید آمده است. سنت غربی تا سالهای قبل از ۱۹۶۰ از سر اعتماد، به متون اسلامی مینگریسته است، به این معنا که در پی یافتن سوالات خود در باب مسائل تاریخی و نظری، به متون اسلامی که چیزی جز روایات نبودهاند، مراجعه میکرده است. اما ونز برو در مطالعات خود، نگاهی پستمدرنیستی و یا بهتر است بگوییم تجدید نظر طلبانه داشته است. به این معنا که او مراجعه به مسلمانان و منابع اسلامی را برای دریافت مباحث اسلامی صحیح نمیدانسته است. ونز برو وقایع تاریخی در تکوین کتاب مقدس را، منتهی به نظریاتی که بر اساس آنها نمیتوان آن را مستندی تاریخی، همعصر با عیسا و یا موسا دانست، در گسترهی تاریخ اسلام تعمیم داده است. به این معنا که، به زعم وی، هیچ متن مستند، دقیق و مکتوبی که بتوان آن را به سال دهم هجری منتسب دانست، موجود نیست، آنچه موجود است، متونی برگرفته از روایات شفاهی، متعلق به اواخر قرن دوم هستند. از این رو نمیتوان آنها را مستند دانست. ونز برو با این رویکرد، تمام مطالعات غربی در حوزهی قرآن پژوهی را تحت تاثیر قرار داد، دیگر تمام مطالعات پیشین در این حوزه بی اعتبار مینمود. این نوع نگاه، نگاهی پست مدرنیستی، برگرفته از مطالعات یهودی و مسیحیست که در مطالعات اسلامی هم تعمیم داده شده است.
تاریخ، نقل، اسطوره
خاکی، با تاکید بر مسالهی سندیت قرآن، نزد محققان غربی، اهمیت بهکارگیری روشهای تحقیقی را شرح داد: سوال اساسی محققان غربی در باب سندیت قرآن باعث شده است، آنها به دنبال روشهای تحقیق علمی باشند که در حوزهی تاریخ به عنوان یک علم، مطرح هستند. وقتی در متون تاریخی بررسی میکنیم و در پی تحلیل هستیم، بی تردید به نوعی مرزبندی بین نقل نقالان و اسطورهپردازان با متن تاریخی، نیازمندیم. برخی از قرآنپژوهان آلمانی هستند و متاثر از فلسفهی قارهای؛ از این رو در پی خروج از فضای دوگانه، بین سوژه و ابژه، که دکارت طرح کرده است، بودهاند. به زعم دکارت، موضوع خارج از ذهن پژوهشگر قرار دارد، او بدون هیچگونه پیشداشت ذهنی آن را بررسی میکند. عبارت پست مدرن «انسان در جهان بودن» که هایدگر و امثال او بعدها طرح کردند در این کتاب به خوبی تبیین شده است: «از منظری که بتوان آن را پست مدرن نامید، تفسیر را فرایندی مرتبط با جامعه و بالاتر از آن، واکنشی نسبت به جامعهی مفسران میداند. در اینجا دیگر نمیتوان مفسران را چنان تصویر کرد که گویی دستهای از عالمان در گوشهای محصور، برای خود نشستهاند و با کمک منابعی که در اختیار دارند، به دقت در متن قرآن نظر میکنند تا معنای آیهای را دریابند.»
در ادامهی مطالب مولف ذکر این نکته ضروری به نظر میرسید. و اما در بخش سوم مقالاتی ذیل عنوان زبان قرآن مطرح شده است، سوال این است که منظور از زبان قرآن چیست؟ آیا منظور سبک است، فلسفهی زبان و یا خاستگاه آن و یا چیزهایی از این دست است؟ مولف در پاسخ به این سوال، ضمن اشاره به اینکه در مقدمه، اشاراتی بر این مساله شده است، گفت: موضوع زبان قرآن در غرب، متفاوت از نگاه ما به این مساله است. پرسشی با این مضمون که در اساس دین با چه زبانی سخن میگوید، پرسشی غربیست و ریشه در مسیحیت دارد. اگر بخواهیم این پرسش را در ارتباط با قرآن، در ساحتهای متنوع تاریخی، فلسفی، حقوقی و از این دست مطرح کنیم، آیا باید پاسخهایی در آن ساحات را انتظار داشته باشیم؟ در پاسخ به این سوال، یک تئوری، دال بر عرفی بودن زبان قرآن وجود دارد؛ به این معنا که قرآن هر کدام از مسائل تاریخی و فلسفی و از این دست را عنوان میکند در این قالب است. پرسشهای قدیمی دیگری در غرب مطرح هستند، دال بر این که زبان قرآن چه شکل و صورتی از زبان عربی و به چه دورهای اختصاص دارد؟ آیا اصلاحات ویرایشی و گویشی در آن لحاظ شده است؟ مشابه این پرسشها در جامعهی اسلامی و متون قدیمی مطرح بودهاند، اما پاسخ آنها بسیار ساده، زبان قرآن را به زبان فصیح قریشی نسبت داده است.
کریمی نیا در شرح مفهوم مبین بودن زبان قرآن گفت: تعبیر علامه طباطبایی از این مفهوم، این است که متن به طور کامل روان و روشن است و هم روشن کنندهی مفاهیم دیگر؛ اما این تعریف به این پرسش منتهی میشود که چگونه در همان عصر حتا بسیاری از نخبگان جامعه برخی مفاهیم و واژگان قرآنی را درنمییافتند؟ این پرسش به همراه پرسشهای انبوه دیگر در غرب، حدود اوایل قرن بیستم، مطرح شد و تئوریهای جدیدی را نیز به دنبال داشت. یکی از انواع افراطی آن ها زبان قرآن را نه زبان قریش، که زبانی محاورهای و ساده میداند که در اوایل قرن نخست هجری با تلاش ادبا اصلاح و پردازش شده است. فولرز این نظریه را مطرح کرد، اما بعدها نولدکه در رد آن نظریهی دیگری ارائه کرد و آن را به کلی به حاشیه راند. نظریهی نولدکه دیدگاه اسلامی را به این مباحث بازگرداند. تئوری وی تا دهههای آخر قرن بیستم، همچنان غالب بود. پس از آن فردی خارج از حوزهای آکادمیک، با تئوری تازهای ظهور کرد، نامی مستعار داشت و به زبانهای عربی، آلمانی و فرانسه مسلط بود. وی که اصالتی سوریانی دارد، کوشیده است زبان قرآن را، به زبان سوریانی منتسب کند. به زعم وی، واژگانی که مسلمانان تحت عنوان غرایب قرآن، میشناسند، در اساس عربی نیستند. طبق باور او، از آنجا که فرهنگ و زبان اعراب جاهلیت متاثر از سوریانیهای بین نهرین بوده است، حدود دو سوم قرآن به زبان سوریانی است؛ ولی ادبای عرب اصرار داشتهاند که تمام آن را عربی بدانند. تئوری انقلابی او در غرب محلی از اعراب نداشت، اما در گذر زمان باعث شد مسالهی زبان قرآن شکل و صورتی جدیتر یابد.
کریمی نیا در انتها به این پرسش دکتر خاکی پاسخ داد: « فعالیتهای قرآنپژوهان در مقاطع مختلف، بر موضوعی خاص تمرکز یافته است؛ آیا میتوان، فعالیت قرآنپژوهان معاصر را طبقهبندی کرد؟»، میتوان مسائلی را مطرح کرد که در دورههایی به شکلی جدی مطرح شدهاند و ذهن افرادی را به خود مشغول کردهاند. مسائلی از قبیل تاریخ قرآن، تاریخ تحول متون قرآنی و یا پیوندهای آن با دیگر متون مقدس از جمله مباحثی هستند که در صد سالهی اخیر در جامعهی علمی ما مطرح بودهاند. مسالهی زبان، تنها مسالهایست که امروز از اهمیت ویژهای برخوردار است. به نظر میرسد مسالهای که امروز مغفول مانده است، پرداختن به نسخ و مصاحف کهن است. این مسالهایست که علاوه بر اختلاف قرائات و جنبههای تاریخی آنها در سنت شیعی، و تا حدودی نزد اهل تسنن نادیده مانده است. اما دانشمندان غربی به دلیل آن نگاه تاریخی که ذکر شد، به تازگی متوجه این مساله شدهاند. نکته قابل توجه این است که بازیابی و مطالعهی مصحفهای کهن، در اعتقادات اسلامی مشکلی ایجاد نکردهاند، تنها مسالهای که به دنبال بازخوانی این متون مطرح شده است، همان اختلاف قرائات است.