اخلاق به روایت هنر

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

 

هنرها رکن مهمی از حیات و فرهنگ آدمی هستند. آنها توجه فراوانی به خود جلب می کنند و هواخواهان بسیار دارند. ولی هنر دقیقا چیست که چنین تاثیری بر انسان و رفتار و عملکردش می گذارد. هزاران سال است که اندیشمندان خاطر خود را به این پرسشها مشغول داشته اند. در این در این مدت شماری پاسخهای مهم پیدا آمده و محل بحث و فصح قرار گرفته است.

اما پاسخ به این پرسشها تا چه اندازه توانسته نیازهای روحی و روانی مخاطب را قانع سازد و اصولا آیا هنر این قابلیت را دارد که منش انسانی را معنا دهد؟ چگونه می توانیم در دل یک اثر هنری، حالا هر اثری که می خواهد باشد؛ موسیقی، نقاشی، فیلم، آواز، رقص، معماری و… مفهومی به نام اخلاق را بیابیم.

اخلاق مهمترین دغدغه انسانی در طول تاریخ بوده و هر فردی و آیین و فرهنگی سعی نموده بنا بر شرایط ذهنی و محیطی اش درباره آن تاملاتی داشته باشد. اما شاید بتوان گفت سترگترین اندیشه ها را در زمینه اخلاق، فیلسوفان اخلاق از زمان سقراط تا اکنون انجام داده اند. فلسفه اخلاق، با عنوان حکمت عملی و بررسی توانایهای عقل عملی از زمان سقراط و افلاطون و ارسطو شاخه‌ای جدی در فلسفه بوده است. به تعبیر درست‌تر ethics، به واژۀ یونانی ethos به معنای سرشت، طبیعت، طریق زیست و شیوۀ رفتار باز می‌گردد و فیلسوفان از همان زمان سوفیست‌ها تا بعد از آن نزد رواقیان و کلبیان و اپیکوریان اساسا فلسفه را طریق زیستن و سامان دادن به حیات هر روزه تلقی می‌کرده‌اند، نه نظرورزی و فعالیت صرف دانشگاهی به معنای امروز.

اما اندکی از بحث فلسفی خارج شویم و به دنیای هنرمندانی برویم که سعی کردند با اثارشان نمادی از مفاهیم اخلاقی را به ما عرضه کنند و برای زندگی مان معنایی در خور شان انسانی دهند. کریستف کیشلوفسکی فیلم ساز مشهور که با ساخت فیلم های سه گانه آبی، قرمز و سفید به شهرتی قابل تصور رسید در فیلم آبی به نوعی کمبود اخلاقی را طرح می کند. ژولی با از دست دادن همسر و دخترش معنای زندگی خود را گم می کند اما درست به همین دلیل با گم شدن سر نخ سعادتی که به نحوی با آن خو کرده بود دچار بحران اخلاقی می شود. فیلم ساز سعی می کند در این فیلم به ما این نکته را نشان دهد که بحران زندگی معاصر با اخلاق و نمادهای آشکار آن معنا می باید و اینجاست که ما به رابطه هنر و اخلاق شدیدا نیازمندیم.  

اما به نظر می‌رسد بررسی نگاه اخلاقی هنرمندان، متناسب با سرشت کار هنری که کم‌تر کار عقلانی محاسبه‌گر را بر می‌تابد و بیش‌تر به عرصۀ «نامعقول‌ها» قدم می‌گذارد بسیار جذاب و مهم باشد. چراکه پیوند میان هنر و اخلاق پیوندی است کهن، پیچیده و دیرپا. عموم بحثهای مربوط به ارتباط میان هنر و اخلاق با چنین قولی آغاز می شوند. این گفته از فرط تکرار حکم گفته ای کلیشه ای را یافته است اما کلیشه ها حامل واقعیتند واقعیتی که به اعتبار پایداری آن باید محل اعتنا باشد.

هنر در دوره های نخستین تکوین جوامع انسانی، با تجویز حفظ حرمت خدایان و تبلیغ احکام اخلاقی عمدتا پاسدار ارزشهای اخلاقی بوده است. نخستین نیایشگاه ها و پرستشگاه ها ملازم با اجرای مناسک و عقاید دینی همچون ذکر و اوراد و نوحه سرایی و مدیحه سرایی و مولودیه خوانی و اجرای موسیقی و ادعیه بوده اند. همچنین تاسیس بناهای باشکوه و بدیع کلیساها در قرون وسطی و پدید آوردن تصاویر و شمایل و پیکره های قدیسان و بزرگان دین همه مصادیق آشکار ارتباط هنر و اخلاقند. مفاهیمی همچون حسادت، آزمندی، کاهلی، صبر و خویشتنداری، کبر و نیکی، ایثار و فضیلت و نظایر آن که همه مفاهیم اخلاقی اند در پرتو بسیاری از آثار هنری از تاثیرگذاری بیشتر و ماندگارتری برخوردار شده اند.

در مباحث اخلاقی قاعده زرینی وجود دارد با این مضمون که آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. اگر انسانها بر اساس همین یک قاعده حرکت می کردند به گمان می رسد ما شاهد نابسامانی اخلاقی نباشیم و هنرمندان نیز شاید بر همین قاعده بدون اینکه شعار دهند حرکت می کنند. بر این اساس هنرمند با پاسداشت ذات هنر به شکلی تاثیر گذار نماد اخلاق گرایی در جامعه می شود.

داریوش مهرجویی از کارگردانان مطرح ایران است. او در مصاحبه ای گفته بود: «هنر به هر شکل و شیوه‌ای، برگردانی است از ذات هنرمند، از نحوۀ حضورش، از میلها و نفرتها و عشقها و نابسامانی‌های درونی‌اش، از تاریخ و محیطش. اینها با آدم می‌آید، باهاشان زندگی می‌کنیم، و بعد در یک لحظۀ بخصوص، به صورت مشی هنری بیرون می‌افتند.» این گفت وگو در زمستان ۱۳۵۱ صورت گرفته بود یعنی حدود چهل سال پیش، در طول این سالها این هنرمند سعی نموده در آثارش بر همین سیاق حرکت کند. چرا که برخی بر این باورند سینمای مهرجویی سینمای اخلاقگراست، نمونه اش هم فیلمهای مهمان مامان، لیلا و حتی سنتوری.

هنر همچنین سبب می شود تا در قبال دیگران پاسخهای عاطفی تر و مسئولانه تری داشته باشیم و به عبارت دیگر موضع اخلاقی و انسانی تری اختیار کنیم. آثار بزرگ هنری ما را با درد و افلاس و درماندگی انسانهای دیگر آشنا می کنند. نژادها و طبقات، اقلیتها و جنسیتهایی که ما خود به آنها تعلق نداریم در آثار کسانی همچون چارلز دیکنز، هریت بیچر، آندری تارکوفسکی، اینگمار برگمان، عباس کیارستمی، محمود دولت آبادی، علی اشرف درویشیان، علی محمد افغانی، داریوش مهرجویی، صادق چوبک و یا اعتراضهای اسلاوی ژیژک به مضامین آثار هنری، برای ما نزدیکتر و ملموستر ترسیم می شوند و به ما امکان می دهند خود را با آدمهای این داستانها همانند سازی کنیم. سوای این، ما به برکت هنر مجال آن را می یابیم تا بر برخی از تعارضات و تنشهای میان خود و جهان عینی میان عقل و احساس و فرد و جامعه چیره شویم.

اگر راست باشد که هنر در زدودن یا دست کم تقلیل تنشها و بالاتر از آن در اعتلای اخلاقیات، موثر است شاید بتوان پذیرفت که قابلیتی همسنگ سنت و هنر به آن نسبت داده اند دیدگاهی که جمعی از اندیشمندان با مشاهده رواج ارزشهای مادی و زوال باورهای سنتی و دینی اختیار کرده اند.

دکتر سید حسین نصر از جمله سنت گرایانی است که بر این باور است که هنر می بایست ارزشهای سنتی و دینی را که دنیای مدرن باعث تباهی آن شده احیاء کند. او می گوید: در امر اخلاقی کار ما فقط با جامعه نیست، بلکه کار ما با خداست. هنر نیز بستر مناسبی‌ برای‌ گسترش‌ معنویت‌ است. هنری‌ که‌ در آسمان‌ معنویت، عبودیت‌ و بندگی‌ انسان را به‌ آستان‌ دستاوردهای‌ تجسمی‌ می‌کشاند. هنر بر علمی‌ به‌ عالم‌ هستی‌ مبتنی‌ است‌ که‌ ماهیتی‌ قدسی‌ و باطنی‌ دارد و به‌ نوبه‌ خود محملی‌ برای‌ انتقال‌ معرفتی‌ با یک‌ سرشت‌ قدسی‌ است.

اما از سوی دیگر برخی معتقدند که در دنیای هنر، این سینماست که می تواند مفاهیم اخلاقی را به شکلی دقیق و در لایه های واقعی زیبایی شناختی هنر به مخاطب ارائه دهد. ارائه زندگی به جای مرگ را برخی از تحلیلگران نمونه واقعی اخلاق زیستن می دانند. این نحوه از نمود را می توان در سینمای کیارستمی دید. او سعی نموده در آثای همچون زندگی و دیگر هیچ، زیر درختان زیتون و حتی در مشق شب حرکت و تداوم هموار انسانی شخصیتها و غلیان رنج هایشان به زیبایی دست یابد.

کیارستمی در گفتگویی اظهار داشته بود: در فیلمهای من آدمها تعریف و تصویر روشن از آنچه که در جستجویش هستند دارند، اما به دنبال چیز دیگری هستند. این بدان معناست که باید مهیا و آماده باشیم تا به زندگی معنا و مفهوم ببخشیم.

از این رو دوربین کیارستمی، زیستن در جهان عاری از خشونت را در دستور کار خود دارد. بنابراین شاید بتوان گفت هنر در این گونه آثار مروج اخلاق حقیقی انسانی است. قرار نیست برای اخلاقی زیستن در جهان زیبای هنر، بلندگوی اخلاق دست بگیریم، هنر می تواند نمود آشکار وجوه اخلاقی انسانی باشد.

بحث را با گفته ای هایدگر فیلسوف مشهور آلمانی بر فرجامی می رسانم. او از جمله فیلسوفانی است که درباره اخلاق به ندرت چیزی نوشته است با اینکه آثار بسیار زیادی از خود به جای گذاشته و تخمین زده می شود انتشار آثارش به بیش از صد جلد برسد اما او معتقد است که اخلاق وقتی می تواند جلوه کند که رابطه انسان و هستی او معنا یابد و هنر نیز به طبع رابطه انسان با هستی اش است.