تربیت راهی برای سامان زندگی است

 

دکتر رضا داوری اردکانی

رئیس فرهنگستان علوم

 

 

تربیت کوشش برای به فعلیت رساندن استعدادها بر حسب اقتضای زمان است. توضیح سخن این که استعدادهای آدمیان نامحدود است و تمام استعدادها هرگز متحقق نمی­شود. پس تربیت قاعده باید ناظر به فعلیت بخشیدن به بعضی استعدادها باشد آموزگاران و مربیان هر عصر کدام استعدادها را به فعلیت می­رسانند؟ مسلماً آنان اختیار ندارند که با میل خود معین کنند که مردمان برای چه کارهایی آماده شوند با توجه به این نکته باید دو صورت تربیت را از هم تفکیک کرد معمولاً وقتی از تربیت می گوییم مدرسه و آموزش و پرورش مدرسه ای در نظر می آید ولی تربیتی هم در بیرون از مدرسه صورت می گیرد که اثر و اهمیتش کمتر از تربیت مدرسه نیست و حتی می­توان گفت که تربیت مدرسه تناسبی با تربیت منتشر در خانه و جامعه دارد و آن را تکمیل و تحکیم می­کند. هر مردمی در هر زمان و تاریخی تعلقات و خواستها و مطلوب­هایی دارند و برای رسیدن به آنها وسائلی فراهم می­آورند تربیت هم راهی برای سامان دادن نظام زندگی و رسیدن به غایات آنست. پیداست که این غایات را هم اشخاص معین نمی­کنند بعبارت دیگر غایات اجتماعات بشری غایات اشخاص نیست بلکه این اشخاص و افرادند که به غایات عالم خود مایل می شوند در ادوار قدیم تاریخ این همبستگی آشکارتر بوده است زیرا علم و تربیت به حکومت وابستگی نداشته و بحکم قواعد و رسوم مستقر و متداول تعلیم و تحصیل می شده است اما از آغاز تجدد نه فقط حکومت (و دولت که به معنی سیاسی اش در جهان تجدد پدید آمده است) کار تربیت را بدست گرفته است بلکه آموزش عمومی بتدریج در بیشتر کشورها اجباری شده است. در این آموزش عمومی و اجباری اشخاص با اصول و قواعد حاکم بر زندگی بار می آیند و علوم مناسب زمان خود را می­آموزند گویی تجدد تن و جان آدمیان را برای خود می­پرورد و البته در این حیص و بیص مجالی هم برای دخالت حکومت و دولت در کار مدرسه و دانشگاه و پژوهشگاه پیش می­آید حکومت قدیم هرچه بود و هر چه می کرد معمولاً سودای مداخله در آموزش و تربیت مردمان نداشت و نمی توانست داشته باشد در زمانی که آدمی با صفت افرازساز شناخته می­شود و حتی آدمیانت نیز باید بسازند و ساخته شوند حکومت اگر رشته آموزش و پرورش را در دست نگیرد لااقل در آن به انحاء گوناگون دخالت می کند. این دخالت کمتر ناشی از میل و علاقه حکومت ها و حکمرانان و بیشتر به اقتضای نظم تجدد و طبیعت سیاست جدید است در اروپای متجدد حکومتها نگفتند که در مدارس چه درس­هایی بخوانند و دانشمندان در چه مسائل پژوهش کنند دانش جدید بتدریج که پیش می رفت مدرسه هم دگرگون می شد و صاحبنظران به تعلیم و تربیت و تحول آن می اندیشیدند طراحی برنامه های آموزش هم بیشتر به عهده آنان بود حکومت هم می پذیرفت که طرحهای صاحبنظران پس از اینکه بدرجه ای از مقبولیت رسید در آموزش و پرورش اجرا شود در واقع دولت و دانش و درس و مدرسه کم و بیش با هماهنگی در راهی که از قرن هیجدهم همواره شده بود پیش می رفتند در چنین وضعی سیاست چگونه در تربیت و آموزش دخالت نکند اما دخالت سیاست در آموزش و پرورش بیشتر غیر مسقیم است شاید گاهی هم سیاستمداران (بخصوص در این اواخر) دخالتهای مستقیم در تعلیم و تربیت کرده باشند فی المثل وقتی شوروی اولین سفینه فضایی را از جو زمین گذراند. کندی رئیس جمهور آمریکا احساس کرد که باید در برنامه­های آموزش و پرورش آمریکا تجدید نظر شود ژنرال دوگل در فرانسه نیز وقتی به ریاست جمهوری رسید جمعی از دانشمندان را مأمور تجدید نظر در برنامه های آموزش مدارس کرد. وجه دیگری از دخالت حکومت و دولت در علم نیز وجود دارد و آن وقتی پیش می آید که دولت و موسسات دولتی و بخصوص مراکز نظامی و مالی پژوهش هایی را سفارش می دهند و با سفارش خود تا حدی جهت سیر پژوهش را تعیین می­کنند این وضع اگر تعادل و تناسب رشد و بسط علم را بر هم زند ممکن است خطرناک باشد. شاید گفته شود که پژوهش به دانشگاه تعلق دارد و جهت سیر آن اگر اثری در برنامه آموزش بگذارد اثرش محدود به دانشگاه است. این اشکال در شرایطی که میان مدرسه و دانشگاه دیوارهای بلند وجود دارد بی وجه نیست اما در جامعه سیّال هر تحولی در دانشگاه پدید آید در برنامه مدارس تأثیر می گذارد. در جهان رو به توسعه و توسعه نیافته نیز که نظام و برنامه­های آموزش و پرورش را از اروپا و آمریکا اخذ کرده­اند دولتها کار تعلیم و تربیت را در دست دارند. اگر در اروپای غربی و آمریکای شمالی دولت و حکومت چشم به دهان صاحبنظران و مربیان داشتند و با نظر آنان سیاست علم و آموزش را تدوین و  اجرا می­کردند در جهان متجدد مآب کار حکومت به یک اعتبار آسانتر بود زیرا طرح سازمان مدرسه و نظام تعلیم و تربیت را از یک کشور اروپایی یا آمریکای شمالی می گرفت و معمولاً در آن هیچ تصرفی نمی کرد و حتی به شرایط اجرای آن نمی اندیشید چنانکه مجلس شورای ملی ما در زمانی قانون تعلیمات اجباری را تصویب کرد که در بسیاری از نقاط کشور هنوز مدرسه وجود نداشت و اگر بود همه مردم نه می­خواستند و نه می توانستند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند و عجبا که حکومت و دولت هم قانون را با سکوت کنار گذاشتند و کار خود را ادامه دادند ما پیش از آن هم مدرسه عالی (دارالفنون و مدرسه سیاسی و . . .) را قبل از دائر شدن دبیرستان تأسیس کرده­ بودیم مع هذا همه برنامه­های اقتباس شده (از اروپا و بیشتر از فرانسه) را نباید مطلقاً نامناسب دانست. بخصوص که گاهی همت و علاقه بعضی از موسسان مدارس جدید نظمی کم و بیش متناسب با شرایط فرهنگی به مدرسه و آموزش می­داد تا زمانی که مدرسه کم بود و دبیرستان دائر نشده بود مشکل، چندان بزرگ نبود اما به تدریج که مدرسه و تعلیم و تربیت توسعه می یافت مسائلی مانند کتاب درسی و روش آموختن نیز جدی می شد پس می بایست کسانی باشند که بدانند نظم و نظام مدرسه جدید چگونه است و چه چیزها باید در آن آموخته شود و چه کسانی با چه مهارتهایی می توانند در مدارس تدریس کنند پس کم کم این نیاز پیدا شد که کسانی بروند و در اروپا و آمریکا درس تعلیم و تربیت بخوانند در دهه اول قرن چهاردهم هجری شمسی در زمان نخست وزیری مخبرالسلطنه هدایت که اعزام دانشجو به خارج نظم قانونی پیدا کرد شرط کردند که تعدادی از دانشجویان اعزامی درس تعلیم و تربیت بخوانند توجه کنیم که اولین مدارس عالیه و حتی مدارس متوسطه و ابتدایی در ابتدا برای تربیت صاحبان مشاغل تأسیس شد دارالفنون افسر و پزشک و داروساز و مهندس توپخانه تربیت می کرد مدرسه علوم سیاسی برای تربیت کسانی دائر شد که وزارت امور خارجه به آنها نیاز داشت و بالاخره دانش سراهای مقدماتی و دارالمعلمین و دانشسرایعالی (که از همه بزرگتر بود) برای تربیت معلم دائر شدند در طی مدتی قریب یکصد سال کوشش شد که از روش­ها و برنامه­های تعلیم و تربیت کشورهای پیشرفته پیروی شود و البته تا آنجا که می توانستند می کوشیدند که در این اقتباس شرایط کشور را در نظر داشته باشند کتاب احمد طالبوف را نمی توان یکسره تقلیدی دانست در مدارس دارالفنون و سیاسی و دارالمعلمین هم علاوه بر ملاحظاتی که می بایست رعایت شود به سابقه علم و تربیت در ایران نیز بی­اعتنا نبودند البته حکومت هم ملاحظات خاص خود را داشت فی المثل با اینکه امیرکبیر در کار دارالفنون از شرایط زمان غافل نبود باز هم ناصرالدین شاه اظهار نگرانی می­کرد که مبادا سخنی گفته شود که مایه نارضایتی علما یا خلاف مصلحت حکومت باشد و می­دانیم که او بالاخره پیشرفت دارالفنون را برای حکوت خود مضّر دانست وجهی از مشکل اخذ و اقتباس علم و برنامه آموزش و پرورش را در این رعایت ها و نگرانی ها می توان حس کرد صرفنظر از گفته معروف میرزا ملکم خان و تقی زاده که فرنگی شدن از مغز سرتا ناخن پا را سفارش کرده بودند استادان تعلیم و تربیت در مدارس عالی ما گرچه مباحث و مطاوی و آراء و اقوال صاحبنظران اروپایی و آمریکایی تعلیم و تربیت را تعلیم و ترویج می کردند بکلی غافل از شرایط فرهنگی و سیاسی کشور نبودند وقتی در زمان وزارت فرهنگ محمد درخشش قرار شد که طرحی برای تحول در نظام آموزش و پرورش تهیه شود هیئتی که بیشتر اعضاء آن در اروپا و آمریکا درس تعلیم و تربیت خوانده بودند مأمور تهیه طرح شدند این هیئت بیشتر به نظام جدید آموزش فرانسه نظر داشت. جلال آل احمد اولین صورت کتاب غرب زدگی خود را برای قرائت و طرح در آن شورا  نوشت و با اینکه متضمن تعرض­های آشکار به شخص شاه بود آن را برای اعضاء خواند. این سخنرانی بیشتر سیاسی تلقی شد و اعضاء هیأت را به تأمل در نظامی که پیشنهاد شده بود برنینگیخت و مانع پذیرفتن طرح کوتاه شدن دوره دبستان و تأسیس دوره راهنمایی نشد اعضاء هیئت نیندیشیدند که اولاً فراهم آوردن امکانات راهنمایی تحصیلی بسیار دشوار است و ثانیاً اگر قرار است دانش آموز استعداد و علاقه خود را بازشناسد نباید ذهن او را با مطالب پراکنده پرکنند و مجال فکر و تشخیص را از او بگیرند راستی آیا ما از این دوره راهنمایی برای تشخیص استعدادها و علایق و توانایی ها چه استفاده ای کرده­ایم؟ و سه سال راهنمایی در حقیقت چه تفاوت اساسی با دوره سه ساله اول متوسطه دارد جز اینکه نامش نامناسب و برنامه­اش نامناسب­تر است.

وقتی سخن ها و نظرها از جای خود بیرون می­آیند و بی­مناسبت و نابجا درکنار هم قرار می گیرند هرچند که در ظاهر مهم جلوه کنند در حقیقت روح ندارند و منشاء هیچ اثر اساسی نمی شوند این نظرها و اقوال ضروره سطحی یا نادرست نیستند بلکه شاید در جای خود قرار نگرفته­ باشند. پیداست که هرکس حرفی و سخنی دارد باید آن را در موقع و مقام مناسب ایراد ­کند اما یافتن این جای مناسب برای کسانی که در شرایط دیگر آن را می­شنوند و یاد می­گیرند آسان نیست سخن وقتی درجای مناسب قرار دارد که در گوش ها می گیرد و در اذهان قابل تأمل تلقی می شود بسیاری از مطالب فلسفه و علوم انسانی و تعلیم و تربیت که در اوایل عهد تجدد مآبی به زبان فارسی ترجمه شد جایی در فهم اسلاف ما نداشت و به این جهت اصلاً مورد اعتنا قرار نگرفت اکنون وضع بسیار تغییر کرده است و با جهانی شدن علم و اقتصاد همه چیز را می توان در مدرسه تعلیم داد اما برای در امان ماندن از بعضی آفات جهانی شدن. این پرسش همواره باید در نظر باشد که جهان کنونی به کجا می­رود در باب تعلیم و تربیت هم باید پرسید که مدرسه را چگونه باید سامان داد و درآن  چه چیزها را باید آموخت و آیا در هر وقت و هرجا همه چیز را می توان آموخت. این گمان که با آموختن مطالب یک کتاب و افزودن یک درس به برنامه مدرسه، می توان رفتار مردمان را تغییر داد اولاً بی اساس و بی نتیجه است و ثانیاً زمینه دخالت سلیقه های شخصی در تعلیم و تربیت را فراهم می سازد. اگر در جهان توسعه یافته مقتضای تجدد این بوده است که حکومت تصدی امر آموزش و پرورش را به عهده گیرد، این تصدی معمولاً بدون اعمال سلیقه های شخصی صورت گرفته است مشکل بزرگی که اکنون آموزش و پرورش ما با آن مواجه است اینست که بر وفق رسم جهان همه باید درس بخوانند اما بدرستی معلوم نیست که چه و چه اندازه  باید بخوانند. در اوایل ورود تجدد که سازمانهای اداری و آموزشی جدید تأسیس و دائر می­شد مدارس می­بایست برای دولت کارمند تربیت کنند حتی کسانی که در دبستان و دبیرستان درس می خواندند کم و بیش برای استخدام در ادارات آماده می­شدند اما اکنون محصلان مدارس اینهمه درس برای چه می­خوانند. کسی نمی­تواند بگوید که فرزندان کشور درس نخوانند اما ضرورت درس خواندن منافاتی با فهم و درک این ضرورت و آثار و نتایج آن ندارد تمام کسانی که دوره دبیرستان را به پایان می برند به دانشگاه وارد نمی شوند که بگوییم مدرسه جوانان را برای ورود به دانشگاه تعلیم می­دهد و آماده می­کند آنها در ادارات و سازمانهای دولتی و خصوصی هم کمتر استخدام می­شوند و چنانکه می­دانیم برنامه مدارس هم معلومات مناسب کار اداری به دانش آموز نمی دهد شاید بگویند در دبستان و دبیرستان مطالبی آموخته می­شود که همه باید آنها را بدانند مسلماً دانستن بسیاری از آموخته های مدرسه برای همه لازم است همه باید خواندن و نوشتن و حساب کردن را بدانند و اطلاعاتی از تاریخ و جغرافیا و فرهنگ و ادب داشته باشند و با کلیات علوم زمان آشنایی پیدا کنند ولی آیا نباید درسها و مطالب درسی تناسبی با وقت دانش آموز و توانایی­های ادراکی او داشته باشد. اگر برنامه ریزان کمال طلب نبودند و مقدار لازم معلومات را می­دانستند و مدرسه به تعلیم همان مقدار اکتفا می­کرد و جایی و مجالی برای مطالعه آزاد و ظهور و اظهار استعداد و علاقه باقی می گذاشت آموختن تمام مواد درسی کنونی موجه بود اما اکنون ما همه چیز و همه علوم را می­خواهیم در مدرسه بیاموزیم و گاهی از این بابت احساس غرور می­کنبم اما کمتر به این معنی فکر می­کنیم که بهترین محصلان مدارس که به دانشگاه می روند به فرض اینکه همه آن درسها را آموخته باشند در آنجا بیشتر آموخته­ها را به فراموشی می­سپارند اکثریتی هم که نه به دانشگاه راه می­یابند و نه حتی شغلی مناسب پیدا می کنند از ابتدا بنحوی از زیر بار فرا گرفتن درسها شانه خالی کرده­اند و اگر چیزی آموخته­اند چون بدردشان نمی خورده است در حفظ آن نکوشیده­اند بی ثمر بودن سودای آموختن همه چیز به مقدار هرچه بیشتر مخصوصاً وقتی آشکار می شود که بسیاری از دیپلمه ها و حتی بعضی از لیسانسه­ها بعد از پانزده شانزده سال درس خواندن از نوشتن یک مطلب کوتاه به زبان مادری خود عاجزند و با اینکه صدها صفحه مثلاً تاریخ و جغرافیا خوانده­انداز تاریخ و جغرافیای کشور خود – اگر حمل بر غلو نشود- تقریباً هیچ نمی­دانند. این مطلب وقتی بیشتر مایه تأسف می شود که بدانیم تا چند دهه پیش اکثریت کسانی که دوره دبستان را به اتمام می رساندند در نوشتن و خواندن از دیپلمه های کنونی تواناتر بودند همه بار این گناه را برگردن مدرسه و معلم و حتی سازمان آموزش و پرورش نباید انداخت زیرا در مدارس و دانشگاه­ها مخصوصاً به آموزش زبان فارسی اعتنا می­شود شاید زمان با ما سرناسازگاری دارد که به زبان ما چندان وقعی نمی­نهد و اقبال به آن کم شده است. گویی زبان، خود پا پس کشیده است این وضع هرچه باشد وحشت آور و خطرناک است زبان و شعر که پا پس می کشد آدمیان از زمان و تاریخ بیرون می افتند و برای اینکه در غفلت نمانند نادانسته به تکرار مشهورات زمان یا مطالب گذشته می­پردازند که اگر دیروز معنایی داشت اکنون که از دیروز گسیخته است و با فردایی هم نسبت ندارد از معنای اصلی تهی شده است.

مدرسه محل تمرین چیزی که به دیروز تعلق دارد و برای زندگی دیروز مناسب بوده است، نیست. مدرسه جایی است که در آن به گفته معجزه مانند مولای آزادگان علی امیرالمومنین علیه السلام فرزندان باید برای زمان خودشان یعنی آینده بار آیند زمان فرزندان چیست و چگونه می توان حداقل آشنایی اجمالی با آن پیدا کرد این چیزی است که صاحبنظر تعلیم و تربیت باید به آن بیندیشد ما اکنون آینده را با اجرای برنامه های توسعه اجتماعی – اقتصادی در نظر می آوریم و می کوشیم که آن را بسازیم در این وضع هم مهم اینست که توانایی طراحی آینده و برنامه ریزی و آینده سازی و حتی نیاز به آن در همه جا به یک اندازه نیست غرب جدید در ابتدای بسط خود به برنامه ریزی نیازی نداشت و در راه علم و تکنولوژی بحکم نظم ارگانیک بی برنامه پیش می رفت و موانع را هم غالباً از سر راه بر می داشت بعدها که راه دشوار شد ناگزیر به برنامه ریزی رو کرد و در این راه هم ناتوان نبود اما وقتی قدرت ساختن در جنب میل به مصرف و نابودسازی، برتری خود را از دست داد، برنامه ریزی در اقتصاد و جامعه و مخصوصاً در آموزش و پرورش دشوار شد در جهان دنباله روی جهان متجدد، برنامه ریزی معمولاً رو گرفت نا منظم پیشرفتهای جهان توسعه یافته برای اوضاع و زمانها و شرایط متفاوت است. جهان توسعه نیافته همواره می­خواسته است و می­خواهد به وضع اکنون جهان توسعه یافته برسد اما تا مسافتی از راه گذشته تجدد را بپیماید زمان کنونی یا اکنون تجدد، با سرعت بیشتر تغییر کرده است. پس باید از اکنون جهان توسعه یافته بگذرد و می گذرد اما نمی پذیرد که به یک یا دو قرن پیش باز گردد و مگر ممکن است که کشوری مثلاً در وضع ابتدای قرن نوزدهم دانمارک و اتریش قرار گیرد. در چنین وضعی ناگزیر از تاریخ دویست سیصد ساله تجدد طرح­ها و اقدام­هایی برگرفته می­شود که در ظاهر با شرایط موجود تناسب داشته باشد این برنامه­ها معمولاً مناسب از آب در نمی­آیند و به این جهت مجریان کمتر توانایی اجرای آن را داشته اند و دارند مشکل بزرگ در برنامه ریزی غفلت از امکانها و توانایی­های اجرا کنندگان است و این غفلت تا حدی طبیعی است زیرا آدمیان دوست نمی دارند که ضعف ها و ناتوانایی های خود را تصدیق کنند و نمی دانند و نمی پذیرند که با این تصدیق شاید اندکی توانایی بدست آورند گاهی این غفلت بجایی می رسد که دیگر نام غفلت به آن نمی توان داد تصویب قانون تعلیمات اجباری در زمانی که در بزرگترین شهر کشور تعداد مدرسه از عدد انگشتان دست تجاوز نمی­کرد یک غفلت معمولی نبود بلکه نشانه ناتوانی از ادراک جهان جدید و امکانها و راههای آن و تمیز ندادن توانایی  و علم از ناتوانی و جهل بود عیب نیست که آدمی در طلب بالاترین مراتب کمال باشد اینهم امکان دارد که آدمیان از یک نظم و نظام زندگی بگذرند و طرحی دیگر در اندازند اما مردمی که برای زندگی خود از نظمی مستقر گرده برداری می کنند و کمال را در پیمودن راه طی شده می دانند باید گام به گام پیش روند و هر گامی را با دقت بردارند.

صاحبنظران آموزش و پرورش در اروپا و آمریکا بیشتر و بهتر می­توانسته­اند به مدرسه بیندیشند زیرا در عالم زندگی آنها تناسبی میان مدرسه و فضای بیرون از مدرسه وجود داشته است اما در جهان توسعه نیافته اگر صاحبنظری پیدا شود باید ابتدا بیندیشد که چگونه می توان مدرسه را در متن جامعه در جای مناسب قرار داد. چنانکه گفته شد آموزش و پرورش از سیاست جدا نیست اما در جهان رو به توسعه و توسعه نیافته چون سیاست بنیاد استوار ندارد کار آموزش و پرورش هم دشوار است و در مقابل بسیاری از گرفتاریهای سیاست هم به آموزش و پرورش و مسائل آن باز می­گردد. اینکه اهل تعلیم و تربیت ما به کارهای تخصصی خود می پردازند و توجهشان بیشتر به روش­ها و تکنولوژی های آموزش و برنامه ریزی های درسی و … است بی وجه نیست اما مخصوصاً باید توجه شود که اگر تدابیر جزئی که در تعلیم و تربیت جهان توسعه یافته کم و بیش کارساز می­شود در جهان توسعه نیافته کمتر نتیجه می دهد وجهش اینست که در آنجا مقدمات برای اعمال تدابیر جزئی فراهم شده است. اگر در جهان متجدد سواد همگانی شد و همه می بایست به مدرسه بروند برای این بود که قوام جامعه جدید و سیر تحول آن بدون مشارکت همگانی میسر نمی شد اما در جایی که کودکان و جوانان باید درس بخوانند و ندانند که فردا چه وظیفه و جایگاهی در زندگی دارند شاید خود را گرفتار ضرورتی بی فرجام بیابند آنها باید به مدرسه بروند و درس بخوانند و چرا نخوانند و اگر  به مدرسه نروند و درس نخوانند چه کنند؟ اما درس و مدرسه جدید برای ساخت آینده است پس جوانانی که در مدرسه درس می خوانند باید لااقل به اجمال مقام و جایگاه خود را بیابند و بازشناسند بدون این شناخت طراحی برنامه آموزش و پرورش دشوار و شاید غیرممکن باشد وضعی که مدرسه ضروره وجود دارد و نمی­توان آن را حذف کرد آموزش و پرورش بیشتر توجیه اخلاقی دارد و البته در حقیقت امری شبه اخلاقی است به عبارت درست وقتی چند میلیون دانشجو درسهایی می خوانند که نمی دانیم چه تعلقی به آینده دارد و در آینده از آنها چه فوائدی عاید می­شود و در عین حال نمی­توانیم مانع درس خواندن جوانان شویم تنها توجیهی که باقی می ماند اینست که مگر درس خواندن و با سواد بودن بهتر از درس نخواندن و بی سواد ماندن نیست این پرسش، پرسش جدلی در یک وضع شبه اخلاقی است. اگر حقیقه اخلاقی بود می بایست بتوانیم راهی دیگر اختیار کنیم یا لااقل درس خواندن و مدرسه رفتن را یک وظیفه اخلاقی … و نه یک تحمیل یا در بهترین صورت پیروی از رسم و برای کسب اعتبار و حیثیت بدانیم. تا وقتی پاسخ این پرسش که چرا همه باید به مدرسه بروند روشن نشود (خواهش می کنم که با غرور و بی اعتنایی مگویید که علم شرف است و آموختنش نیاز به توجیه ندارد و خیلی زود پرسش را بیجا مخوانید اگر حقیقه علم را مایه شرف می دانید و برای کسب شرفش می آموزید پس چرا شریف ترین علوم را نمی آموزید و تقدم و اولویت را به کاربردی ترین دانشها که اگر کاربرد نداشته باشند هیچ شرفی ندارند، می­دهید) مدرسه و آموزش معنای درست خود را پیدا نمی کند شاید بگویند که این پرسش در شرایط کنونی پاسخ روشنی که مقبول همه قرار گیرد ندارد و طرح آن ممکن است ما را از کار و راه باز دارد قسمت اول گفته درست است ما اکنون نمی توانیم بدرستی بگوییم که چرا همه باید به مدرسه بروند و برای چه در دانشگاهها بیش از تعدادی که نیاز داریم متخصص تربیت می­کنیم ولی قسمت دوم گفته بی وجه است و شاید جزء اول را هم اعتبار بیندازد. اندیشیدن به پرسش هرگز کسی را از راه باز نمی دارد مگر آنکه اندیشیدن با دادن پاسخ منفی و سلبی اشتباه شده باشد و مگر چگونه می توان در پاسخ به پرسش گفت که پس به مدرسه و دانشگاه نرویم و درس نخوانیم البته اگر چنین پاسخی داده شود نه فقط یأس آور است بلکه در آن جهل بر علم تقدم یافته است فکر کردن نفی و اثبات نیست اگر فرض کنیم که تعدادی از بهترین فارغ التحصیل های دانشگاه های ما برای ادامه تحصیل به جای دیگر می روند و بسیاری از آنها هرگز باز نمی گردند می توانیم متأسف باشیم که چرا باید از امکانات محدود ما برای کشورهایی که امکانهای بسیار دارند و قدری از آن امکانها و مزیت­ها را احیاناً با استیلا بدست آورده­اند. دانشمند و کارشناس تربیت کنیم (یا چرا بهترین استعدادهای کشور باید به عنوان مواد خام به رایگان صادر شوند) اما چکنیم که دانشجو و فارغ التحصیل و دانشمند را نمی توانیم از طلب کمال باز داریم و آنها را از رفتن به جایی که شرایط پژوهش فراهم تر است باز داریم. مهاجرت دانشمندان با اینکه در ظاهر ساده بنظر می آید یک مسئله بسیار پیچیده و دشوار سیاسی است.

برای اینکه این مشکلات در حدود توانایی­های ما قرار گیرد از پرسش نباید بهراسیم. ترسیدن از پرسش راهها را می­بندد و در نتیجه جهل و جاهلانه رفتن به عنوان ضرورتی طبیعی توجیه می­شود. اگر پرسش از وضع آموزش را صلاح نمی­دانیم، ندانستن و غفلت را صلاح دانسته­ایم پرسیدن و فکر کردن نه فقط ما را از راه باز نمی­دارد بلکه ما را به درک توانایی­ها و ناتوانی­ها و عیب­ها و حسن­ها راه می­نماید البته پرسش متعلق به تفکر، پرسش صرفاً صوری و رسمی نیست پرسش صوری و صرفاً لفظی منشاء هیچ اثری نمی­شود کافی نیست که بخواهیم و دوست بداریم که محصول مدارس باسواد و کاردان و متخلق به اخلاق پسندیده باشند. مهم اینست که بدانیم از چه راهی و با چه زاد و توشه راه باید رفت تا به این مقاصد عالی رسید. گاهی بنظر می­رسد که با اعلام این مقاصد و نیّات خوب مقصود حاصل شده است. چندین سال پیش اظهار مطالبی نظیر آنچه گفته شد زمینه را برای اخذ تصمیم برای تجدید نظر در برنامه آموزش و پرورش مهیا ساخت و شورایی به نام شورای تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش کشور تشکیل شد. این شورا سالها با همکاری بیش از دویست دانشمند و استاد دانشگاه مطالعه و پژوهش کرد و طرحی متضمن بعضی تغییرهای صوری ظاهراً متناسب را فراهم آورد که متأسفانه اثری در حل مشکل نداشت و پس از چند سال عملاً از آن صرفنظر شد پرسشی که صرفاً پرسش یک یا چند تن باشد و مخاطبان آن را صوری تلقی کنند، پاسخ ندارد وقتی کشور درباب مدرسه و آموزش پرسش ندارد. حداکثر در آنچه هست می توان بعضی اصطلاحات جزیی انجام داد. البته طرح پرسش هم معجزه نمی­کند بلکه باید در جانها نفوذ کند و آنها را مهیای اصلاح  سازد. در هر صورت مشکل آموزش و پرورش چندان اساسی است که با اخذ تصمیم های اداری و به صرف تدوین آیین نامه و دستورالعمل به رفع آن نمی توان پرداخت ما در مدرسه (صرفنظر از معلومات و سواد و اطلاعات لازم همگانی و هر روزی) درسهایی می آموزیم که به شغل­های رسمی زمانه و به کار ساختن و پرداختن جهان مربوط است ولی آیا بدرستی می­دانیم که چه جهانی را می خواهیم بسازیم و مگر ما هم بشر را حیوان افراز ساز می­دانیم  و غایتمان تصرف و تسخیر جهانست آیا در صدد ساختن جهانی هستیم که صورت بالنسبه متوازن آن در قرن نوزدهم در اروپا و آمریکا ساخته شده است؟ ما نه می توانیم و نه می خواهیم از جهان صدسال پیش اروپا و آمریکا تقلید کنیم ولی چکنیم که در تاریخ کنونی توسعه چه بخواهیم و چه نخواهیم تقلید از سیر تجدد است این تقلید را مطلقاً بد و مذموم نباید دانست یعنی اگر بتوان  فکرها و دستها و قدمها را طوری هماهنگ کرد که بتوانند راه توسعه را بگشایند و بپیمایند هرچند که راه، راه تاریخ تجدد است چون خود آن را گشوده­ایم و می­پیماییم غنیمتی است گاهی اینجا و آنجا از توسعه پایدار می­گویند اینجا پایدار به معنی متناسب و هماهنگ است توسعه پایدار پیشرفتی است که کمترین آسیب اجتماعی و فرهنگی و آلودگی و ویرانی طبیعت برآن مترتب شود. این توسعه اگر محال نباشد آسان بدست نمی­اید زیرا در آن اقتصاد و جامعه و فرهنگ و آموزش و پرورش و پژوهش و تحقیق و سیاست باید در یک تناسب قرار گیرند. در تاریخ تجدد مآبی و توسعه و گسترش تجدد هیچ نشانی از توسعه پایدار نمی­یابیم به این جهت بدبینانه نیست که آن را آرزو بدانیم. در راه دشوار و ناهموار توسعه احتمال بسیار هست که حادثه­ای توسعه اقتصادی – اجتماعی را کند یا تند کند. دولت و حکومت هم می توانند اثر گذار باشند همچنین به این احتمال وجود دارد که در وضع رکود و کندی توسعه اقتصادی – اجتماعی آموزش و پرورش هم تشریفاتی و صوری شود و اگر توسعه­ای هست صرفاً کمی باشد این توسعه کمی گاهی کار پیشرفت را دشوار تر می کند و از جمله لوازمش افزایش که بیکاری آشکار و پنهان است. در این وضع هم نمی توان از توسعه آموزش جلوگیری کرد ولی آیا چاره ای وجود ندارد که با آن درس و مدرسه را از صورت یکنواخت و احیاناً ملال آور بیرون آورند. نجات مدرسه از یکنواختی که در آن اختیار دانش آموز تقریباً هیچ است، در عالم نظر چندان دشوار نیست چنانکه در دهه های اخیر طرحها و پیشنهادهای بسیار برای برداشتن حصار کلاس های درس و زدودن ملال از برنامه های درسی عنوان شده است اما مشکل ظاهراً از آنچه می­پندارند بزرگتر است. در کشور ما هم ظاهراً هیچکس جرأت نمی­کند به تمامیت برنامه های درسی دست بزند زیرا این گمان که نوجوانان هرچه بیشتر بیاموزند و هرچه برنامه مدرسه پرتر و فشرده تر باشد بهتر است در اذهان چنان رسوخ یافته است که در آن شک روا نمی­دارند. اگر همه دانش آموزان مدارس به دانشگاه می رفتند از آنجا که کنکور دانشگاه و برنامه درسی دبیرستان و تحصیلات دانشگاهی بهم بسته­اند فشرده بودن برنامه های درسی تا حدی می توانست موجه باشد اما وقتی بیشتر دانش آموزان، از راه یافتن بدانشگاه باز می­مانند آیا بهتر نیست که در مدرسه کلیات همه علوم را در حد ضرورت بیاموزند و برای مطالعه و بحث در مطالبی که دانش آموزان به آن علاقه دارند یا بر اثر مطالعه به آن علاقه پیدا می­کنند وقتی بگذارند. اصلاً چرا بجای اینکه محصلان یک کتاب سیصد صفحه­ای بخوانند و پنج صفحه آن را یاد نگیرند و بخاطر نسپارند کاری نکنیم که ضروری­ترین مطالب یک درس را مثلاً در صد صفحه گردآورند و آن را­ طوری تعلیم کنند که نه فقط همه آن را یاد بگیرند بلکه بدانند که چرا باید یاد بگیرند و یاد گرفته ها را حفظ کنند. شاید شرایط برای اجرای این قبیل پیشنهادها و حتی اندیشیدن به آنها مهیا نباشد ولی اینها اصلاً پیشنهاد نیست بلکه تذکر است. تذکر به اینکه آموزش و پرورش صرف یک تخصص نیست بلکه جزئی مهم از سیاست است که در جهان کنونی بهمه کاره­ای که دیگر چندان کاری از دستش بر نمی­آید تبدیل شده است. مقصود این نیست که کار اهل تعلیم و تربیت را به سیاستمداران باید سپرد. سیاستمداران معمولاً و قاعده بی­مدد دانشمندان نمی­توانند تصمیم بگیرند اما بهرحال تصمیم گیری در جامعه به عهده سیاست است و در آموزش و پرورش هم این سیاست است که در آخرین وهله باید تصمیم بگیرد. اکنون هرکس می­خواهد در تعلیم و تربیت اقدام موثری بکند باید بداند که اولاً تعلیم و تربیت در قلمرو سیاست قرار دارد و ثانیاً کار سیاست و به تبع آن تعلیم و تربیت در جهان کنونی از همیشه دشوارتر شده است زیرا این جهان بسرعت دگرگون شونده دیگر نیاز ندارد که با تصمیم (آزاد) سیاسی دگرگون شود مگر آنکه آینده­ای دیگر در راه باشد.

برای جلوگیری از پیش آمدن بعضی سوء تفاهم­ها باید تصریح کنم که، مطالب این دفتر درباره آموزش و پرورش است و نه در آموزش و پرورش نویسنده مقالات متخصص در آموزش و پرورش نیست و نمی­تواند در مباحث تخصصی آن وارد شود ولی تعلیم و تربیت صرف تخصص نیست. شاید برای اولین بار افلاطون بود که تعلیم و تربیت را در نظام مدینه ( سیاست) وارد کرد و از آن پس فیلسوفان به آن پرداختند. اکنون هم که تعلیم و تربیت به یک علم تخصصی مبدل شده است بزرگانش فیلسوفانند. پس عجب نیست که یک دانشجوی فلسفه بخصوص اگر شصت سال تجربه تعلیم داشته باشد و بیش از هفتاد سال از عمر خود را در مدرسه گذرانده باشد چیزی درباره تعلیم و تربیت و امکانات آن بگوید. کار فلسفه، نقد و بحث در شرایط امکان وجود و عمل است من هم در این اوراق پیوسته به این معنی اندیشیده­ام که برای بیرون آوردن سازمان آموزش و پرورش نه فقط مغتنم بلکه ضروری است اما اینها راهنمایی­ها از دشواری­های فراوانش چه شرایط و مقدماتی باید فراهم شود. راهنماییهای استادان آموزش و پرورش در صورتی کارساز است که شرایط و مقدمات لازم برای اجرای آنها فراهم شده باشد. کاش می­توانستیم به بهترین وجه از این راهنمایی­ها بهره­مند شویم و اصول و قواعد تعلیم و تربیت از کتابها و کلاس­ها درس دانشگاه به خانه و مدرسه و کوچه و بازار بیاوریم./و