عظیم محمودآبادی
آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)
زمانی که سلطنت قاجار رو به افول داشت و سردار سپه سودای حکومت را در سر میپروراند، ایران آبستن تحولات بزرگی بود که هر کدام از آنها در تعیین سرنوشت این کشور نقش مهمی داشتند. از جمله اتفاقات قابل توجه در آن دوره تاریخی، ایجاد حوزه علمیه قم توسط مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی است.این مساله از آن جهت دارای اهمیت است که در متن حکومت رضا شاه نهادی ایجاد شد که به لحاظ ماهیتی در تقابل کامل با سیاستهای این شاه تازه بر تخت نشسته قرار داشت. به بیان دیگر اگر سلطنت پهلوی را سکولارترین حکومت ایران بدانیم، قوت و قدرت گرفتن حوزه علمیهای تازه تاسیس و نوپا در متن این حکومت سکولار، مسالهای است که بسیار قابل تامل به نظر میرسد.حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه مدیرمسؤول نشریه یاد و رئیس بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، معتقد است که بنا بر مستندات تاریخی نمیتوان گرایش سیاسی خاصی را به مؤسس حوزه علمیه قم نسبت داد. به باور او آیتالله حائری همواره سعی داشت که خود را از منازعات سیاسی مختلف به دور نگه دارد و حتی در یک مقطع خاص در زمان مشروطه، حوزه نجف را ترک و به کربلا مهاجرت کرد.معادیخواه همچنین جوان بودن حوزه تازه تاسیس قم را در مقابل حوزه سالخورده نجف، از وجوه تمایز این دو حوزه میداند.
تاسیس حوزه علمیه قم با چه نیتی از سوی مرحوم آیتالله عبدالکریم حائری یزدی انجام شد و چه چیزی موجب شد که ایشان با وجود حوزه بزرگ نجف، دست به چنین اقدامی بزند؟
سووال شما در واقع مربوط به بخشی از تاریخ حوزه علمیه در مذهب تشیع است که درون تاریخ معاصر ایران و اسلام قرار دارد.
بنابراین فکر میکنم ابتدا باید به این مساله اشاره کنم که ما در مورد تاریخ با فقدان روش شناسی آن مواجه هستیم. این مطلبی است که من در هر موضوع تاریخی به دلیل اهمیتی که دارد، مطرح میکنم. از این جهت ارزیابی تاسیس حوزه علمیه، نیات و اهداف آن در واقع یک مساله تاریخی است که از این جهت نیازمند روش شناسی تاریخی است و متاسفانه ما تا کنون از آن محروم بودهایم.
این مساله از آن جهت حائز اهمیت است که به گمان من تا مجهز نشدن ما به یک روش شناسی تاریخی و تحقیق در وقایع تاریخ مبتنی بر آن، از ارائه هر نتیجه گیری قطعی ناتوان هستیم. در نتیجه اینکه ما بگوییم حتما به فلان دلیل و با فلان نیت، مرحوم حاج شیخ عبدالکریم اقدام به تاسیس حوزه در قم کرده است، سخن درستی نمیتواند باشد. اما در عین حال ما دارای منابعی هستیم از مجموعه خاطرهها، شنیدهها و برخی از نقل قولهایی که در رابطه با این مساله وجود دارد و از این طریق میتوان گمانهایی را احتمال داد.
یکی از منابعی که به آن اشاره شد، گفتههای مرحوم آیتالله اراکی در این رابطه است. همانطور که میدانید مرحوم آقای اراکی پس از رحلت حضرت امام در جایگاه مرجعیت قرار گرفتند. آیتالله اراکی از شمار نزدیکترین یاران مرحوم آیتالله حائری بود. البته فراموش نکنیم که به هر حال آنچه که از ایشان نقل شده است، نوعی تاریخ شفاهی است که از اشکالات آن مصون نیست. اما در نهایت ما از مجموعه خاطراتی که از ایشان نقل شده است، متوجه این مساله میشویم که ظاهرا برنامهای در کار نبوده است. به تعبیر خود مرحوم آقای اراکی، تاسیس حوزه قم کار خدا بود.
اما واقعیت این است که تاریخ حوزه علمیه قم به تاسیس آن محدود نماند. اگر بخواهیم دو واقعه مهم را در تاریخ حوزه علمیه قم نام ببریم، ابتدا باید به تاسیس آن اشاره کنیم که به هرحال اتفاق تازه و قابل توجهی در جهان تشیع بود. حوزه نجف نیز با تمام ابهتی که داشت، قم را به رسمیت پذیرفته بود. اما گذشته از تاسیس حوزه قم، این حوزه دارای نقطه عطفی است که نه کمتر از تاسیس آن تلقی نمیشود، بلکه به گمان من به جهت اهداف و برنامه، دارای اهمیت بیشتری است. این نقطه عطف در تاریخ حوزه علمیه قم، چیزی نیست مگر ورود مرحوم آیتالله بروجردی به قم و این مساله در واقع آغاز مرحله نوینی برای حوزه علمیه قم بود. این مرحله از تاریخ حوزه قم به عصر بروجردی مشهور است.
در عصر بروجردی و با آغاز حرکت این مرجع بزرگ شیعه به سوی قم، برخلاف مرحله پیشین شاهد هدف گذاری و برنامه ریزی هستیم. یعنی به گمان من در بخش تاسیس حوزه ما نمیتوانیم هیچ نشانهای بیابیم که نشان دهنده نوعی هدف و برنامه ریزی باشد. همانطور که میدانید مرحوم آیتالله حائری پس از بازگشت از عتبات به اراک آمدند و حوزه اراک را تاسیس کردند. ایشان سالهای زیادی را هم در اراک اقامت داشتند. به نقل از مرحوم آقای اراکی، آیتالله حائری چیزی حدود شانزده سال در حوزه اراک بودند.
حتی کسانی مانند آیتالله گلپایگانی هم از شاگردان ایشان در اراک بودند؟
بله همینطور است. به هرحال شانزده سال ایشان در اراک ساکن بودند و حوزه آنجا را داره میکردند. به هر حال ظاهرا مرحوم آقای حائری طی سفری که به قم داشتند از ایشان دعوت میکنند که به جای بازگشت به اراک، اقدام به تاسیس حوزهای در قم کنند. بنابراین در مرحله تاسیس ما شاهد برنامه ریزی خاصی نیستیم. البته وجود روایتهایی از پیامبر و ائمه در مورد اهمیت قم، تا حدودی شاید توانست انگیزهای برای این مساله باشد. نکته دیگری که اینجا دارای اهمیت است و نباید از آن غافل شد اینکه آمدن آیتالله حائری به قم مصادف با تبعید مراجع حوزه نجف از جمله مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و نیز مرحوم میرزای نائینی بوده است. همانطور که میدانید مبارزه مراجع عراق با انگلستان در نهایت به تبعید آنان از نجف به ایران منجر شد. بنابراین مهاجرت مراجع بزرگ نجف به قم موجب استوار شدن پایههای حوزه علمیه قم شد که در آن زمان حوزهای جدیدالتاسیس بود.
چطور شد که در متن حکومت سکولار رضا خان، حوزه قم توانست فعالیت خود را آغاز کند و به مرکز قدرت برای روحانیان و مراجع تقلید تبدیل شود؟
ببینید تاسیس حوزه، مربوط به قبل از سلطنت رضا شاه است. به عبارت دیگر وقتی که سردار سپه به سلطنت رسید، حوزه قم جایگاه خود را یافته و حتی حوزه نجف نیز آن را به رسمیت شناخته بود. اتفاقا رضا شاه وقتی در صدد فراهم کردن مقدمات سلطنتش بود، از جمله کارهایی که کرد این بود که با مراجع قم دیدار و تظاهر به دیانت کرد و به نوعی از آنها برای به قدرت رسیدن اجازه گرفت و خود را گوش به فرمان آنها معرفی کرد. البته به گمان من هدف او از چنین اقدامی چیز دیگری بود. در واقع رضا خان در صدد این بود که با استفاده از نظر مراجع بتواند روشنفکرانی که در اطرافش بودند را وادار کند تا به جای ریاست جمهوری، سلطنت وی را بپذیرند. به بیان دیگر روشنفکرانی که به نوعی حامی او بودند، حمایت خود را مشروط به ایجاد یک نظام جمهوری کرده بودند. در این میان رضا خان با به راه انداختن هیاهو، علما و مراجع را مخالف نظام جمهوری نشان داد تا از این طریق هم بتواند به جای رئیس جمهوری به سلطنت برسد و هم از حمایت روشنفکرانی که دورش بوند، همچنان برخوردار باشد. بنابراین در واقع این فریبی بود که رضاخان به کار برد تا بتواند به قدرت برسد. به هرحال رضا خان در چنین شرایطی به قدرت رسید. از سویی او در ظاهر خود را مقید به شریعت نشان میداد وحتی از مراجع کسب تکلیف میکرد و در عزاداریها و سینه زنیها حضور داشت و از سوی دیگر هم قاجار در سراشیبی سقوط قرار گرفته و کشور مبتلا به یک ناامنی بغرنجی شده بود که همه اقشار جامعه از آن کلافه و خسته شده بودند. برای همین بود که در آغاز سلطنت رضا خان تقریبا همه نگاهها به عملکرد او مثبت بود. جالب اینکه مطابق با مستندات تاریخی کسی گمان نمیکرد روزی ممکن است رضا خان در مقابل دین بایستد و به مخالفت با آن بپردازد. در میان علما شاید مرحوم مدرس تنها کسی بود که نسبت به رضا خان دید منفی داشت. سووالی که اینجا مطرح است اینکه چرا مرحوم مدرس نتوانست این بدبینی خود را به علمای بزرگ قم منتقل کند؟ بنابراین برای به سلطنت رسیدن رضا خان اجماعی صورت گرفت که هم روشنفکران و هم مراجع با این مساله مخالفت چندانی از خود نشان ندادند. از اشخاص صاحب نام تنها میتوان دو نفر را نام برد که اینها محور مخالفت با سلطنت رضا خان بودند. یکی مرحوم سید حسن مدرس ودیگری مرحوم دکتر محمد مصدق. از این دو محور که بگذریم به نظر میرسد دیگران در به سلطنت رسیدن او نگاهی خوشبینانه داشتند.
این مسائل دقیقا در زمانی اتفاق افتاد که حوزه علمیه قم به هر حال یک نهاد تازه تاسیس است و مراجع بزرگ شیعه در آنجا تجمع کردهاند.
دیدگاه سیاسی مرحوم آیتالله حائری یزدی را چطور ارزیابی میکنید؟
تا جایی که من میدانم، مرحوم حائری، کنش سیاسی خاصی نداشته است و همواره سعی میکرد خود را از اختلافات سیاسی بر کنار نگه دارد. حتی مرحوم آیتالله اراکی میگوید زمانی که اختلاف علمای مشروطه خواه مانند آخوند خراسانی با مخالفان مشروطه مانند آیتالله سید محمد کاظم یزدی و شیخ فضلالله نوری شدید شد، آیتالله حائری از نجف به کربلا مهاجرت کرد تا بتواند خود را از این اختلافات دور نگه دارد.
اما آنطور که مرحوم دکتر مهدی حائری فرزند مؤسس حوزه قم در خاطرات خود گفته مرحوم پدرشان به اتفاق آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی و میرزای نائینی با رضا شاه در آغاز تشکیل سلطنتش ملاقات میکنند و از او میخواهند که باید به شیوه مشروطه سلطنت کند. آیا نمیتوان این مساله را شاهدی بر نزدیکی نظر سیاسی مؤسس حوزه قم با میرزای نائینی و آخوند خراسانی و علمای مشروطه خواه دانست؟
ببینید در اینکه رضا شاه به دیدار این مراجع آمده است تردیدی نیست. همچنین میدانیم که این مراجع از رضا شاه میخواهند که فقط باید سلطنت کند و نه حکومت. آنها از رضا خان میخواهند که حکومت را به دولت و مبتنی بر قانون واگذار کند و خود به شیوه مشروطه تنها سلطنت کند. بنابراین در این مورد شاهد اتفاق نظر میان مرحوم حائری با میرزای نائینی هستیم. اما در عین حال مرحوم مؤسس در زمان مشروطه خود را از طرفین ماجرا کنار میکشد و در عمل به هیچ کدام از آنها نمیپیوندد.
حوزه تازه تاسیس قم با حوزه هزار ساله نجف چه تفاوتی داشت؟ به بیان دیگر وجه تمایز حوزه علمیه قم با حوزه نجف چه بود؟
به گمان من تفاوت این دو حوزه در همین پرسش شما نهفته است. یعنی ویژگی حوزه قم جوان بودن آن بود و حوزه نجف نیز دارای قدمتی کهن با تجارب فراوان بود. هر کدام از این دو حوزه به سبب ویژگی خاصی که منحصر به خودشان بود، آن را از دیگری متمایز میکرد.
به هرحال حوزه نجف به نوعی دچار کهولت شده بود و شاید آن پویایی لازم را نداشت. همچنین این حوزه در برابر هرگونه نوآوری و مساله تازهای به شدت مقاومت میکرد و به هیچ وجه حضور هیچ امر نویی را بر نمیتافت. از آنجمله میتوان به فلسفه اشاره کرد که در نهایت هم حوزه نجف نتوانست به تدریس آن رضایت دهد.
اما در همان زمان میبینیم که حوزه قم به دلیل ویژگی جوان بودنش با این مساله مواجه منطقیتری دارد و در برابر آن حساسیت کمتری از خود نشان میدهد.
بنابراین اصلیترین تفاوت این دو حوزه، از نظر من نسل آنها بود. به گمان من هر تفاوتی که میان حوزه نجف و حوزه قم به چشم میخورد، بازگو کننده اختلاف نسلی میان آنها بود. به هر حال این دو حوزه از دو نسل متفاوت بودند که هر کدام از آنها تحت تاثیر نسل خودشان قرار داشتند.
البته در این میان شاهد تفاوتهای دیگری نیز میان این دو حوزه هستیم که هر کدام بنا بر مقتضیات زمان به وجود آمده بود.
از جمله این تفاوتها میتوان به توجه حوزه علمیه قم نسبت به رسانههای مکتوب اشاره کرد. یعنی حوزویان در کنار رسانههای سنتی خود از قبیل منبر رفتن و مواردی مشابه آن، به رسانههای جدیدی که مورد استفاده روشنفکران بود توجه کردند و در این راستا اقداماتی را مبنی بر منتشر کردن برخی نشریات حوزوی و مذهبی انجام دادند. این مساله به لحاظ تاریخی به شهریور بیست و اتفاقات مربوط به آن برمیگردد.
یعنی حوزه قم در آن دورهاحساس کرد که دیگر با رسانههای سنتی خود نمیتواند به رقابت با روشنفکران بپردازد و استفاده از رسانههای روشنفکران را برای خود ضروری یافت؟
خیر، اینطور نیست. ببینید حوزه در کنار منبر لازم دانست از ابزاری که در انحصار روشنفکران بود نیز استفاده کند. بنابراین بحث استفاده از رسانههای مکتوب از دیگر تفاوتهای حوزه نجف و قم بود.