گفت و گو با رامین خانبگی، مترجم و پژوهشگر آثار فلسفی: ابن سینا، فیلسوفی است که غرب را متحول کرد

 منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

در آمد: «باید توجه کرد که فلسفه اسلامی نزد غربیان به صورت یک جریان تاریخی است نه یک جریان فلسفی جدی» این جمله را دکتر رامین خانبگی مترجم و پژوهشگر آثار فلسفی با لحنی گلایه آمیز می گوید، وی که فلسفه آموزی را در آمریکا آغاز کرده است، سال هااز عمر خود را در قم صرف یادگیری علوم اسلامی و به ویژه فلسفه اسلامی کرده و اینک معتقد است که برای زنده کردن فلسفه اسلامی باید خودمان به فکر باشیم. به مناسبت انتشار «کتابشناسی آثار ابن سینا» به زبان های اروپایی با ایشان گفت و گویی را ترتیب دادیم: 

 

سوال: شما کتابشناسی ابن سینا را به زبان انگلیسی منتشر کردید. به همین دلیل لازم است پیش از بحث در مورد کتابشناسی به نحوه آشنایی غرب با فلسفه ابن سینا بپردازیم. به نظر شما غرب چگونه با شخصیت و آثار ابن سینا آشنا شد و  چه کسانی ابن سینا را به غرب شناساندند و همچنین چه کسانی در غرب با ابن سینا آشنا شدند؟

پاسخ: ابن سینا از طریق برخی ترجمه های عبری و لاتین در سده دوازدهم به عنوان رنسانس نخست قرون وسطا به غرب منتقل می شود. عمده توجه اولیه به ابن سینا در حوزه طب است که البته امری طبیعی است. چرا که قرون وسطای مسیحی بسیار درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی خود است. بنابراین وقتی انسان این فضا را در ذهن خود ترسیم می کند، متوجه می شود که وضع بهداشت، روابط اجتماعی و وضعیت شهروندی به چه شکل است و از همین جا پی می برد که اولین نیازی که غربیان را وا می دارد با ابن سینا ارتباط برقرار کنند، طب اوست. زیرا ابن سینا کتاب مستقلی درباب طب نوشته است، اما در ظاهر امر شان رازی در طب بالاتر از ابن سینا در غرب است و گویا غربیان نخست او را شناخته اند، بعدها است که علاقه ایشان به کسب معارف و اموری که از زندگی روزمره فراتر می رود، جذب می شود و به ترجمه آثار حکمی و فلسفی او می پردازند. این ترجمه هم با مشکلات فراوانی روبروست. در ترجمه آثار طبی واژگانی هست که اصلا در لاتین وجود ندارد، و به زبان عربی است. اما در مورد واژگان حکمی و فلسفی، اولا مشکل کمتر است، ثانیا برخی واژگان معرب شده اند که مترجمان با این واژه ها نیز مشکل دارند.

پرسش: به اعتقاد شما از قرن پانزدهم به بعد، غرب و یا اروپا با آثار ابن سینا آَشنا شدند، این نحوه آشنایی به چه شکلی بود، آیا صرف ترجمه بود یا این که فیلسوفان غربی توجه خاصی هم به آثار او داشتند؟

پاسخ: بی گمان ترجمه زمانی رخ می دهد که بخواهد مشکلی را حل کند و مشکل بر سر این است که همانطور در جهان اسلام شاهد آن هستیم، در جهان مسیحیت نیز مشکل بر سر این است که در فضای دینی عقل چه جایگاهی باید داشته باشد؟ ما در جهان اسلام کسی را به نام فارابی می یابیم که سعی کرده این دو را با یکدیگر جمع کند و به شیوه خاص خود چنین کرده است. اما با ابن سینا این مسئله به شکل جدی و در صورت جمع عقل و وحی طرح می شود. هنر ابن سینا آن است که می کوشد از مبانی کلامی اشعری استفاده کند و با لحاظ کردن واجب بالغیر به نحوی که ممکن بر ماهیت دو شان داشته باشد، پیوند میان خداوند و ماسوای او را نشان می دهد و به این صورت هماهنگی ویژه ای میان عقل و دین برقرار می کند. این قرائت سینوی هم در جهان اسلام و هم در جهان مسیحیت به کار می آید. در غیر این صورت و اگر این قرائت ویژه نباشد، مشکل است که بتوان جایگاهی در ساحت دینی برای فلسفه گشود. کسی که در یک ساحت دینی زندگی می کند، دغدغه اش در بادی امر، تعقل نیست، بلکه زیست دینی است، پس اگر تعقلی قرار است صورت گیرد، باید در فضای دینی و در تلائم با آن باشد و به همین دلیل باید مدلی مناسب بیابد، مدل سینوی در طرح مسئله وجود و ماهیت و نسبت میان این دو گونه ای است که این تلائم را تقریبا فراهم می کند، تا این که نزد توماس این تلائم به تکامل خود می رسد و به یک بالندگی و آرامش می رسد که می دانیم توماس کاملا تحت تاثیر ابن سیناست. این تعادل با آمدن ابن رشد و پیروان لاتینی او از میان می رود و در نتیجه قرون وسطا نیز از میان می رود. به عبارتی قائل شدن ابن رشدیان به حقیقت دوگانه یعنی حقیقت دین و حقیقت عقل، مرز میان دین و عقل ایجاد می شود و دین از عقل تفکیک می شود.

پرسش: به نظر شما فلسفه ابن سینا توانست در الهیات و کلام غربی نیز تاثیر بگذارد؟

پاسخ: بی گمان کسانی چون توماس، کاملا سینوی هستند. اگر مباحث ابن سینا و به ویژه وجود و ماهیت او و نسبت آنها طرح نشده بود، هیچگاه توماس نمی توانست، چنین نظام فلسفی نسبتا منسجم و کاملی را ارائه کند، نظامی که در آن عقل و وحی با یکدیگر متناسب و هماهنگ اند، امری که بعد از توماس دیگر پیدا نمی شود. اگر ترجمه آثار ابن سینا و مباحث او چون نسبت وجود و ماهیت و وجوب و امکان نبود، امکان این که بتوان فضای اندیشه عقلی را در تلائم با اندیشه دینی قرار داد، وجود نداشت. در فضای دینی اسلامی خود ما نیز چنین است. اختلاف میان اشاعره و معتزله و بحث از صفات بالغیر الهی سبب می شود که مباحث مفیدی در این باب پیدا شود. بحث اساسی این است که چگونه می شود صفات خداوند در عین قدیم بودن و حادث نبودن، مخلوق او باشند و از سوی دیگر تعدد قدما پدید نیاید. گویا نخست این اشاعره بودند که مدعی شدند که صفات دیگر قدیم هستند اما بالغیر هستند یعنی در بالذاته قدیم نیستند و بالعرض قدیم اند. این ابتکار زمینه ای می شود برای آن که ابن سینا ماهیت را فی نفسه لابه اقتضا و ممکن در نظر گیرد و آن را به واسطه امر دیگری واجب کند. . وقتی این اتفاق افتاد امکان طرح یک فلسفه دینی هم رخ می دهد که این امکان را غربیان نیز وام گرفتند.

پرسش: ابن سینا در برخی کتبش چون منطق مشرقیه و نمطهای پایانی اشارات، به یک حکمت مشرقیه اشاره می کند. از این رو می توان به او همچون متفکری نگریست که در کنار فلسفه مشایی به حکمت مشرقی نیز پرداخته است که رگه های آن بعدها توسط شیخ اشراق پیگیری می شود. آیا در انتقال ابن سینا به غرب به این وجه از تفکر او توجهی شد به چه دلیل؟ چرا غربیان به ابن سینای حکمت مشرقی توجه نکردند؟

پاسخ: اولا باید گفت ایشان اصلا از این وجه از فلسفه ابن سینا استفاده نکردند، ثانیا باید گفت که قصدیت هست و نمی تواند نباشد، وقتی آدم از چشم انداز خود به مسائل می نگرد، قطعا   چیزهایی را انتخاب می کند که خودش می خواهد. در جهان اسلام نیز دو قرائت از ابن سینا رایج است. یکی که او را کاملا فیلسوف محض می داند، این نگاه که تا به امروز نیز رایج است، اساسا به فلسفه به مثابه دانشی نظری و محض می خوانند، اما در قرائت دوم فلسفه را مقدمه ای برای آشنایی با مفاهیمی می داند که در مراحل بالاتر چون عرفان نظری به امر متعالی تری دست می یابد. در این نگاه فلسفه مشاء مقدمه ای برای حکمت متعالیه است. این افراد فلسفه عقلی را مقدمه ای برای طرح مباحث عالی تر می دانند. در غرب قرون وسطا اصلا چنین نگاهی نبوده، و به همین دلیل امکان طرح آن نیز نبوده است. به گونه ای که تا آن جا که من می دانم، از نمطهای پایانی اشارات چیزی ترجمه نشده است. لازم به ذکر است که ملاصدرا در نگاهی زاده می شود که به ابن سینا به عنوان فیلسوف عقلی صرف ننگرد. در نگاهی که به ابن سینا به مثابه فیلسوف عقلی صرف بنگرد، باید گفت که فلسفه اسلامی بعد از او پیشرفت چندانی نمی یابد، اما در نگاهی که او را حکیم عرفانی نیز بدانیم که صاحب حکمت مشرقیه است، جریان فلسفه به سمت شیخ اشراق و ملاصدرا کشیده می شود. به عبارت بهتر با رویکرد نخست، در ابن سینا به یک معنا باقی می مانیم، اما با رویکرد دوم است که از او می توان عبور کرد که فی الجمله در شیخ اشراق و سپس در ملاصدرا شاهدیم.

پرسش: پس از قرون وسطا فیلسوفان و متالهین جدید تا چه حد به ابن سینا توجه کردند؟

پاسخ: در دوران جدید که با دکارت شروع می شود و به اسپینوزا و کانت می رسد، طرح این مسائل به پایان می رسد. و تنها می توان واژگانی را از قرون وسطا یافت که نزد این فیلسوفان هم به کار رفته است. بنابراین در این دوره ها رگه های قرون وسطایی و بالتبع ابن سینا در همین حد خلاصه می شود. اما بعد از آن دیگر غرب نمی خواهد به گذشته بنگرد، چه رسد به ابن سینا.

 

پرسش: بپردازیم به کتاب شناسی ابن سینا. این کار از کی آغاز شد و نحوه گردآوری این اثر چگونه بوده است؟

 

پاسخ: شروع این کار به بیست و چند سال پیش و زمان دانشجویی من باز می گردد. ابتدا میخواستم در مورد کل فلسفه اسلامی این کار را صورت دهم، اما متوجه شدم که این کار بسیار دشوار است و مجبور شدم خود را به ابن سینا منحصر سازم. عمده آثار ابن سینا در دهه های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ سده بیستم و به زبان فرانسه است که بیشتر در قسمت های فلسفه، علم النفس و منطق اوست و کمتر به ترجمه آثار پزشکی او پرداخته اند. در ضمن این منبع شناسی زبانهایی را در بر می گیرد که حروفشان لاتین و اروپایی است. البته قصد دارم آن را تکمیل کنم و برخی از زبان های دیگر و آثار جدیدتر را نیز بیاورم. لازم به ذکر است که هیچ یک از آثار ابن سینا به طور کامل ترجمه نشده است. البته رساله هایی چون حی ابن یقظان هست ،اما کتاب های اصیل مثل اشارات یا شفا خیر. البته تلاش هایی در این باب صورت گرفته است. اما باید توجه کرد که فلسفه اسلامی نزد غربیان به صورت یک جریان تاریخی است نه یک جریان فلسفی جدی. گرچه امروز بحث های جدی تری در باب او صورت می گیرد و منحصر در مطالعات زندگی نامه ای نیست. اما در کل به او چون منتقل کننده فلسفه یونانی به قرون وسطا و فردی در برهه ای از تاریخ فلسفه می نگرند. در این میان مهم این است که ما به چه میزان نسبت خود را با ابن سینا حفظ کنیم. اگر غربی ها ببینند که ما با ابن سینا نسبت خود را از دست نداده ایم، ایشان نیز به او توجه می کنند و در می یابند که فضای فلسفه اسلامی زنده است. این که کسی چون کربن به فلسفه اسلامی توجه می کند به این دلیل است که در می یابد فلسفه اسلامی زنده است و آثار او زنده است و عده ای در اینجا آن را می خوانند. بنابراین اگر ما بخواهیم زمینه چنین امری را برای غرب ایجاد کنیم، باید خودمان باشیم و آن را از دست ندهیم و به خود فلسفه ابن سینا توجه کنیم.