علوم انسانی باید نقد و از اروپامداری جدا گردد
منوچهر دین پرست
آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS
میخواهم درباره اسلامیکردن علوم انسانی با شما سخن بگویم . با توجه به اینکه خانواده العطاس چند سالی است در زمینه علم دینی کار میکنند، میخواهم بپرسم تجربه شما در آسیای شرقی و مالزی در این مورد چه بوده است؟ تا چه اندازه از مبانی دینی در علوم انسانی بهره برده اید؟
برای قرنها مسلمانان رابطهی بین دانش اجتماعی و دین اسلام را مورد بررسی قرار میدانند. بهطور مشخص، ارتباط میان علوم آکادمیک مدرن در حوزهی انسانی با اسلام، موضوع خاصی است که باید بدان پرداخت. تمام علما و دانشمندانی که به اسلام در مقام یک دین باور دارند، قطعاً این رابطه را مورد توجه قرار میدهند و در موردش میاندیشند. مشکل آنجا آغاز میشود که برخی میاندیشند ما شاخهای از علم بهعنوان علم تام و تمام اسلامی، و در نتیجه علوم انسانی اسلامی داریم. این ایده ماحصل پریشانی و سوء تفاهم علمی در مورد رابطهی علم و دین است. نکته اینجاست که همه چیز را نمیتوان اسلامی کرد. برای مثال، نمیتوان از «تبسم اسلامی» سخن گفت. تبسم، اسلامی و غیراسلامی ندارد. پس چیزهای معینی وجود دارند که نمیتوان آنها را اسلامی کرد. این یک اصل است. حالا می خواهم در مورد خود دانش حرف بزنم. در هر حوزهای، خصیصهها و چارچوبهایی وجود دارد. مثلاً هر حوزهی علمی واجد چهار سازمایه است: موضوع، مساله، منطق (روش) و هدف. سه مورد اول را نمیتوان اسلامی کرد. مثلاً منطق یا جدلِ اسلامی نداریم. این سه جهانشمول هستند. موضوعْ موضوع است، هر طور که آن را مطرح کرده باشید. جایی که مسالهی اسلام وارد میشود، در بخش چهارم یعنی اهداف است. در سنت اسلامی، ابن خلدون مبدع علوم انسانی است و آن را «علم عمران بشر» یا «علم اجتماع انسانی» میخواند. ابن خلدون هرگز از اسلامی کردن علم و علوم انسانی سخنی نگفته بود. در متون او، هر جا که اسلام وارد شود، در حوزه اهداف خواهد بود. در این بخش چهارم است که میتوان از جهانبینی اسلامی سخن گفت. اینجاست که علم به اخلاقیات اسلامی راه میبرد. این نظر من بهعنوان یک جامعهشناس در مورد اسلامیکردن علوم انسانی است. من با اسلامیکردن حوزههای علمی مخالفم. مثلاً جامعهشناسی اسلامی ایده درستی نیست. با این حال الاهیات اسلامی داریم. زیرا الاهیات علوم نقلی است. علوم نقلی اسلامی هستند. اما علوم عقلی را نمیتوان اسلامی کرد. همان چیزی که پیشتر با عنوان علوم یا علوم مدرن نام بردم.این بحثها از دههی ۷۰ میلادی به بعد آغاز شد. اما من یک رشتهی علمی اسلامی مطابق آن چهار سازمایه که گفتم، ندیدم. طرح به بنبست کشید.
منظورتان از بنبست چیست؟ زیرا هنوز در ایران روی این پروژه کار میکنند و مدعیاند که میتوان عملیاش کرد؟
دو مثال نشان بدهید که روی این موضوع کار کرده باشند و تعیین کرده باشند روش تحقیق اسلامی چگونه است. مثلاً روی بومیهای استرالیا چطور میتوان بهطور اسلامی تحقیق کرد؟ میدانید قرآن همه را به مبارزه میطلبد که اگر میتوانند یک آیه شبیهاش بیاورند و اینطور حقانیت خویش را ثابت میکند. حالا به من بگویید که مدعیان اسلامیکردن علوم انسانی، آیا چیزی نزدیک به مقدمه ابن خلدون تا حالا تهیه کرده اند؟
مدعیان این پروژهی فکری تصور میکنند علوم انسانی برای قرنها رشد و شکوفایی داشته است. اما علوم غربی بر آن تاثیر نهاده و ماهیتش را دستخوش تغییر کرده. مثلاً سید حسین نصر و سنتگرایان بر این باورند. باور شما چه معنایی دارد؟
کسی با این مشکل ندارد که سنت اسلامی را احیا کنیم. اما مساله اینجاست که اسلام، چگونه بهطور خاص با علوم اجتماعی و انسانی رابطه دارد. اما احیای سنت اسلامی درست است.
بر اساس چه روشی میخواهید این کار را انجام دهید؟ آیا با احیای ذات اسلام میتوان علوم را اسلامی کرد؟
اگر به تقسیمبندی اول دقیق شویم، این پرسش بیمعناست. زیرا موضوع و مساله و منطق جهانشمولند. جایی که بتوان علوم را اسلامی کرد، در اهداف و غایت معنا دارد. تنها این چشمانداز معنا دارد. آن سه قسمت اول تنها ابزار است. اسلامیکردن ابزار غیرمنطقی است.
آیا باور دارید که میتوان علوم انسانی را در دنیای مدرن بهطور اسلامی تفسیر کرد؟
بله، من خودم کتابی نوشته ام با عنوان «اروپامداری در مطالعات اجتماعی». بر اساس دیدگاه من، علوم انسانی باید نقد شوند و از اروپامداری جدا گردند. نه اینکه علوم انسانی را به خاطر اروپامداری دور ریخت. من معتقدم که اروپامداری در موضوع، منطق، مسائل و غایات تاثیر گذاشته. ما باید علوم انسانی را از این سیطره خلاص کنیم. اما نه اینکه باز بعد از آن اسلام را سوار سه قسمت اول کنیم، زیرا آنها ابزارند. کسانی که میگویند علوم انسانی باید اسلامی شود، معتقدند همهی منابع را باید کنار گذاشت و صرفاً به قرآن محدود شد. اما این سخن غیرمنطقی است. نمیتوانیم همهی علوم را به قرآن محدود کنیم، زیرا منابع دیگری هم داریم. مثال من این است: در قرآن از انجیر و زیتون سخن گفته شده. آیا مسلمان معقولی میگوید که تنها باید غذاهایی را خورد که در آن قرآن نامشان آمده؟ مثلاً کشک بادمجان یا بادمجان نخوریم چون در قرآن اسمشان نیامده و غذای اسلامی نیست. این در مورد علم هم صادق است.
اگر این پروژهی علوم انسانی اسلامی تحقق یابد تا چه اندازه میتواند به ایدئولوژیای بدل شود که راه را بر گفتوگو با دیگر علوم ببندد؟
بستگی به منظور آنها از علوم انسانی اسلامی دارد. مثلاً غذای اسلامی وجود ندارد، مگر در همین معنای کلی که «حلال» است. اگر علوم انسانی اسلامی یعنی برای جامعه خوب است و بر مبنای حقیقت، آن وقت هر دانش حقیقی یک علم انسانی اسلامی است ولی من مطمئنام منظور آنها این نیست. مسلمانان در قرن ۱۸ و ۱۹ فهمیده اند دیگر آن تمدن بزرگ سابق نیستند و هویتشان را از دست داده اند. این ایدهی اسلامی کردن همهچیز جهت بازیابی و اثبات هویت خویش است.
نکتهی آخر را هم بگویم. کسانی که از این پروژه حرف میزنند، اصلاً به سنت اسلامی توجه ندارند. این خیلی غیرمسئولانه است که دههها روی پروژهای وقت بگذاری که از ابتدا معلوم است به بنبست میرسد، مثلاً، مسلمانان پس از ۱۰۰ سال آشنایی با علوم انسانی هنوز آثار باکیفیت تولید نکرده اند که سرشت مدرنیته را توصیف کنند و تقابل ما با آن را بگویند. هنوز هم غربیها بهترین آثار در زمینهی مدرنیته و حتی برخورد ما با مدرنیته را تولید کرده اند. ما مسائل عملی هم داریم: نرخ بالای طلاق، مخدر، ایدز، کودکان بیسرپرست و غیره. همهی اینها به مطالعه نیاز دارند، اما موضوع و مساله و منطق این مسائل اسلامی نیستند بلکه کلی و جهانشمولند.