“نقد گفتار ،حذف ما بعدالطبیعه، کتاب زبان، منطق و حقیقت آلفرد آیر”

“نقد گفتار ،حذف ما بعدالطبیعه، کتاب زبان، منطق و حقیقت آلفرد آیر”

 

دکتر سید سلمان صفوی

philosophy@iranianstudies.org

www.Iranianstudies.org/fa

 

این مقاله بر آن است که با تقریر فشرده ای از گفتار “حذف ما بعد الطبیعه” کتاب ” زبان- حقیقت- منطق”

Language, Truth and Logic نوشته آلفرد ج- آیر Alfred J. Ayer فیلسوف معاصر انگلیسی و جمع بندی اجمالی آن به نقد برخی از اصول کلیدی آن بپردازد.

کلید واژه ها: قضایای تحلیلی و ترکیبی، اصل تحقیق پذیری، متافیزیک، صدق و معنی، پوزیتویسم.

۱- ادعای محوری آیر:

کوشش آیر بر آن است که به دو هدف اصلی نائل شود:

الف- اثبات مهمل بودن گزاره های متافیزیکی که شامل جمیع دانش بشری به غیر                                                                                              از منطق و ریاضیات و علوم تجربی می شود. (آیر،۲۰۰۱، صص:۱۳-۲۹).

ب- جدا کردن فلسفه از مابعدالطبیعه. (Ayer, 2001, 30-47)

۲– اصول استدلالی:

آیر برای وصول به اهداف ذکر شده، بنیاد استدلالهای خود را مبتنی بر دو اصل کرده است:

الف- اصل اول نحوه خاص تقسیم بندی قضایا. (Ayer, 2001, 64-83)

ب- ارائه اصل تحقیق پذیری که بر اساس اصل الف استوار است.  (Ayer, 2001, 16-20,23-24, 125-126, 147-149)

۳– تقسیم بندی قضایا:

وی قضایای معنی دارو واقعی را به پیروی از هیوم و کانت به دو دسته تقسیم می کند:

قضایای تحلیلی Analytic   و قضایای تجربی یا ترکیبی Synthetic .  (Ayer, 2001,-64-83)

قضایای تحلیلی:

قضایای پیشینی Apriori ، منطق و ریاضیات محض از نوع قضایای تحلیلی می باشد و بدین جهت ضروری و قطعی هستند.

“علت اینکه این قضایا را نمی توان در تجربه نفی کرد این است که چیزی درباره عالم تجربه نمی دهند و فقط قصد ما را به استعمال علائم به نحو معینی ثبت می دارند.) ( مقدمه چاپ اول صفحه ۱۲- L. T. L ) یعنی این قضایا دارای مابازاء عینی نمی باشند و فقط به نسبت بین تصورات می پردازند و دارای چیز تازه ای نیستند و از امور واقع ما را مطلع نمی سازند ولی مهمل نیستند.

قضایای تحلیلی ذهن ما را روشن می سازند و فهرست ما را از معلومات کامل می سازند”. ( ص۹۴و ۹۶                L. T. L. )

قضایای ترکیبی:

قضیه ای است که صحت آن بوسیله امور واقع تجربی معین می گردد.( ص ۹۳- L. T. L. )

این قضایا راجع به امور واقع می باشند و قطعی نمی باشند بلکه اموری محتمل اند.

به نظر وی و همفکرانش فقط از طریق این قضایا می توان معرفت نسبت به جهان پیدا نمود و فقط از طریق اینگونه قضایا می باشد که بر دانش ما افزوده می شود.

بنابراین قضایائی که تحلیلی یا تجربی نباشند بی معنی و مهمل می باشند.

وی در فصل پیشینیها ۱ The A Prioriو فصل حقیقت و احتمال۲ Truth and Probability توضیح مفصل راجع به قضایای تحلیلی و ترکیبی می دهد و اختلاف برداشت خود را با کانت روشن می نماید.

۴– اصل تحقیق پذیری Verifiability principle :

از طریق این اصل، آیر ملاکی را برای آزمون و تشخیص قضیه تجربی از غیر آن ارائه می دهد و با این روش معلوم می گرداند که ” کدام جمله حاوی قضیه حقیقی درباره امر واقع است” ( ص ۱۹ L. T. L.)

اگر قضیه ای قابلیت آن را داشته باشد که از طریق تجربی صدق و کذب آن روشن شود ترکیبی است و       با معنی.

این اصل بازگشت به اصالت تجربه هیوم و جان استوارت میل می کند.

بر اصل تحقیق پذیری آیر، چند نوع تقسیم بندی می توان نمود:

الف- قابلیت تحقیق عملی- قابلیت تحقیق اصولی

ب- قابلیت تحقیق شدید- قابلیت تحقیق خفیف ( تایید پذیری)

وی ابتدا به تعریف ملاک می پردازد.”ملاکی را که برای آزمایش اصالت جملاتی که ظاهرا اخبار به واقعیت می کنند بکار می بریم، ملاک ( قابلیت تحقیق) است، هر جمله ای فقط وقتی نسیت یه شخص معینی دارای معنی است که این شخص بتواند صحت و سقم قضیه مندرج در آن جمله را تحقیق و آن را اثبات کند یعنی چه مشاهداتی، در تحت چه شرایطی مؤدی به این می شود که قضیه مزبور را بعنوان حقیقت، تصدیق یا بعنوان بطلان، رد نماید. اما اگر قضیه مفروض چنان است که فرض صدق یا کذب آن با هر گونه فرضی درباره ماهیت تجربه آینده آن شخص سازگار باشد در این صورت از نظر شخص مزبور اگر جمله مورد بحث معلوم متکرر نباشد، صرفا شبه قضیه یا قضیه کاذبه خواهد بود… و در حقیقت و به واقع دارای معنی نیست”. (ص ۱۹- L. T. L.)

الف- قابلیت تحقیق عملی- قابلیت تحقیق اصولی:

برای برخی از قضایا امکانات و وسایل لازم برای آزمون تجربی عملی وجود دارد که این دسته دارای قابلیت تحقیق عملی می باشد اما مقداری از قضایای مهم درباره امور واقع هست که “وسایل عملی که باید ما را در وضعی قرار دهد که بتوان در آن وضع مشاهدات لازم را به عمل آوریم فاقد آنیم- اگر چه قابل تصور است که در وضعی قرار گیریم که بتوانیم این مشاهدات را اعمال نمائیم، لذا می گوئیم که این قضیه علی الاصول قابل تحقیق است گر چه عملا چنین نباشد”. ( ص۲۰و ۲۱- L. T. L.)

ب- قابلیت تحقیق شدید- قابلیت تحقیق خفیف verifiability Strong verifiability-Weak :

قائلین به اصطلاح قابلیت تحقیق شدید معتقدند که اثبات صدق هر خصیصه تنها از طریق تجربه قطعی میسر است. آیر معتقد است که اگر این اصطلاح را ملاک قرار دهیم ” بطور منطقی مجبور خواهیم بود که قضایای مربوط به قوانین کلی طبیعت ” مثل همه مردم فانی اند” را در اعداد گفته های فیلسوفان مابعدالطبیعه قرار دهیم و لذا برای اجتناب از آن اصطلاح قابلیت تحقیق خفیف را مطرح می نماید که طبق آن هر قضیه ای قابل تحقیق است وقتی که بتوان احتمال صحت آن را به وسیله تجربه اثبات نمود”.(ص۲۲- L. T. L. )

“این معیار به نظر معتدل می رسد و بر خلاف ملاک تحقیق قطعی از قضایای کلی و تاریخی سلب معنی نمی کند”.( ص ۲۵- L. T. L.)

۵– مهمل بودن مابعد الطبیعه:

آیر با تکیه به نحوه تقسیم بندی قضایا و اصل تحقیق پذیری خفیفف، قائل به آن   می شود که چون گفتارهای مابعد طبیعی نه معلوم متکررند ( تحلیلی) و نه تجربی اند، پس در هیچکدام از دسته بندیهای قضایای با معنی قرار نمی گیرند و لذا نه اینکه کاذب اند، بلکه “مهمل اند”. چون کاذب بودن وقتی مطرح می شود که قضیه معنی دار باشد سپس حکم راجع به صدق یا کذب آن صادر شود.

ولی از آن جهت که جملات متافیزیکی بی معنی اند پس طرح صدق و کذب پیرامون آنها سالبه به انتفاع موضوع است، جملات متافیزیکی بی معنی و مهمل اند و فاقد هر گونه معنی محصل است.

وی می گوید: “می توان جمله مابعد طبیعی را اینطور تعریف کرد، جمله ای است که به ظاهر بیان قضیه ای اصیل و حقیقی را می نماید ولی در واقع نه معلوم متکرر است و نه فرضیه تجربی و از آنجا که معلومات متکرر و فرضیات تجربی کلی، طبقه قضایای با معنی را تشکیل می دهد، دعوی ما موجه خواهد بود که کلیه اخبار و جملات مابعد طبیعی “مهمل اند”. ( ص ۳۰- L. T. L. )

نقد آیر:

  1. اصل تحقیق پذیری خود فاقد معنی است:

اصل استدلال آیر مبتنی بر اصل تحقیق پذیری است.با توجه به نظریه وی راجع به تقسیم بندی قضایا، اصل تحقیق پذیری نه تحلیلی است و نه تجربی.لذا بر اساس آموزه های او، این اصل بی معنی است و چون این اصل بنیاد استدلال می باشد بنیاد اندیشه وی ویران و باطل می گردد.

“یکی از ایرادهای اساسی که به این اصل گرفته اند همین است که آیا خود اصل تحقیق پذیری بر طبق معیاری که می گذارند معنی دار است؟ برای اینکه این اصل معنی دار باشد یا باید تحلیلی باشد که در این صورت همانگوئی یا توتولوژیک خواهد بود و علم و اطلاع تازه ای در بر نخواهد داشت. و در عین حال لازمه این گونه قضایا را که ضرورت و بداهت باشد فاقد است یعنی تصور آن بالضروره منتهی به تصدیق ایجابی نمی گردد پس لاجرم باید ترکیبی باشد و در این صورت باید از بطن تجربه برآمده باشد و در تجربه تحقیق پذیر باشد تا معلوم شود معنای محصل دارد یا خیر. اگر شبهه را قوی بگیریم و قبول کنیم که در تجربه به تحقیق رسیده است، لامحاله قضیه ای ممکن و محتمل است – چه تجربه مفید ظن است و فقط قضایا و احکام تحلیلی مفید قطع و یقین اند- و حداکثر می تواند با وجود شواهد مناسب تا حدودی تایید یابد و هیچ قضیه تجربی، ضرورت ندارد یعنی افاده علم ضروری نمی کند و یک دلیلش این است که قضیه تجربی، کلی      نمی تواند باشد و لذا ضروری نمی تواند باشد. به هر حال در هر دو صورت خود این اصل، از عهده امتحانی که برای همه قضایا و اصول و نظریه ها و فرضیه ها لازم می شمرد بر نمی آید۳.”

  1. محدودیتها و تنگناهای اصل تحقیق پذیری:


این اصل از جهت منطقی جامع افراد و مانع اغیار نیست.  “ملاک تحدید حدود اکنون، به صورتی دقیق تر، تایید پذیری به وسیله روش استقرائی خواهد بود. به عبارت دیگر یک بیان و تعبیر زبان شناختی تنها زمانی به علوم اختباری تعلق دارد که به صورت منطقی تایدد کردن آن با روشهای استقرائی با دلایل و مدارک استقرائی امکان پذیر باشد، این روش هم اقسام علوم دروغین ( همچون احکام نجوم) را به صورت صریح طرد نمی کند و همچنین بر خلاف نیت مدافعان آن گزاره های متافیزیکی آشکار را طرد نمی کند بلکه مهمترین و جالب توجه ترین گزاره های علمی را طرد می کند۴.” ” یعنی از طریق اصل تحقیق پذیری نه تنها مبانی علم محکم نشده است و نتوانسته جمع بین افراد خود نماید بلکه همچنین نتوانسته است اغیار یعنی، اقسام علوم دروغین و گزاره متافیزیکی را خارج از دستگاه خود نماید و وجه فارق بودن متافیزیک از علم و علم کاذب به مقابل علم صادق را نتوانسته مدلل و عملی نماید. و از آنجا که اصل تحقیق پذیری مبتنی بر اصل استقرا می باشد ( معیار تمیز استقرائی، از عهده تفکیک علم از متافیزیک بر نمی آید و ناچار هر دو را در یک مرتبه می نشاند. حکم نهایی مستند به ضابطه بی دلیل درباره معنی داری هم علم و هم متافیزیک را مجموعه ای از شبه جمله های بی معنی اعلام می کند. چنین است که آیر به عوض پاکسازی حوزه علم از متافیزیک، راه هجوم متافیزیک را به قلمرو علم گشوده و هموار ساخته است۵.”

  1. اصل تحقیق پذیری بدون مبنا است:


از آنجا که اصل تحقیق پذیری مبتنی بر استقراء است و شرط توانائی استقراء بر اصل مجوز استقراء می باشد و اصل مجوز استقراء نه صدق منطقی دارد و نه از نوع همان گوئی ها یا گزاره های تحلیلی است پس ترکیبی است و بنابراین نقیض آن منطقا ممکن است پس دلیل عقلانی بر قبول آن نیست. لذا اصل تحقیق پذیری از بنیاد خراب است و بی ریشه و بر هیچ اصل استواری قوام نیافته و بنابراین فاقد اعتبار و حجیت می باشد.

۴-عدم تلازم معنا داری و تحقیق پذیری:

( “چگونه می توان گفت یک نظریه به صرف اینکه به تحقیق تجربی نمی رسد، مهمل و باطل است. مگر لازم نیست که ابتدا معنی یک نظریه فهمیده شود تا سپس داوری شود که می تواند به تحقیق برسد یا نه؟

آن وقت یک نظریه فهمیدنی چگونه ممکن است به خاطر تحقیق پذیر تجربی نیودن بکلی لاطائل باشد۶؟”

  1. تفاوت صدق و معنی:


( “بین ذهن و زبان طبیعی بشر، یا منطق و قواعدش و زبان و قواعدش تفاوتی نیست یا اگر هست قابل اغماض. برای معنی داشتن یک جمله که به قولی واحد زبان است رعایت قواعد دستور زبانی لازم و کافی است. یعنی جمله ای می تواند صورتا صحیح باشد ولی از نظر منطقی کاذب، ولی در زبان طبیعی هیچ جمله ای نمی تواند بدون رعایت قواعد و یا لااقل حفظ یعنی قرائن، افاده معنی کند پس بین معنی داشتن و صدق تفاوت هست یک جمله یا گزاره یا قضیه می تواند معنی دار باشد اما صادق نباشد۷.”

یعنی: الف- جملات یا قضایائی که معنی ندارند، به مرحله صدق و کذب نمی رسند، نه اینکه نه صادق اند نه کاذب.

ب- صادق بودن یا کاذب بودن در حیطه امور تجربی است، در حالیکه معنی داشتن یا نداشتن در قلمرو امور منطقی و زبانی است و لذا مستقبل ار آن می باشد.

ج- جملات معنی دار، بدلیل معنی دار بودنشان، یا صادق اند یا کاذب.

د- امکان آنکه جمله ای معنی دار باشد که نه صادق باشد نه کاذب و در ذهن یا زبان آدمی نقش ببندد منتفی است.

هـ – آنچه که آیر مهمل یعنی ” نه صادق و نه کاذب” می نامد، یا فاقد معنی نیست و یا اگر هست کاذب است زیرا که ” محال ” است۸.

۶- متافیزیک قابل تحقیق تجربی نیست نه آنکه مهمل است:

شرط ذاتی قضایا و احکام متافیزیکی و حد فارق آنها با علم تجربی (science) نه معرفت                            knowledge))، عدم تحقیق پذیری آنها بطور تجربی است و عدم تحقیق پذیری یا ابطال پذیری تجربی، حد فاصل بین علم تجربی و غیر علم تجزبی است نه معنی داری و مهملی.

علاوه بر آن حتی اگر به قول آیر، احکام متافیزیکی ” نه صادق باشند نه کاذب” نمی توان چنین احکامی را منطقا مهمل خواند، چون قضیه فاقد معنی با آن متفاوت است، چون مهمل که باید از نظر منطقی و معنایی بیطرف باشد، خنثی نیست و با فحوای تخفیف آمیزی که دارد مترادف با کاذب گرفته می شود، در حالیکه از نظر منطقی و زبانی، بین صدق و کذب و معنا و بی معنائی تفاوت است و همچنان برخی از احکام متافیزیکی همچون خدا است، را اگر فرا منطقی بدانیم، نمی توان با منطق متعارف که یکی از زبانهای حقیقت است، نه همه آن، پیرامون آن حکم صادر نمود.

۷– تعریف و تقسیم بندی قضایا به شکل آیری خدشه بردار است:

تقسیم بندی قضایا فقط به تحلیلی و ترکیبی، محل تامل است هم چنان که تعریفی از تحلیلی و ترکیبی که آیر ارائه می دهد. برای مثال اگر قضایای تحلیلی صرفا توتولوژیک بودند و این احکام حاوی اطلاعات جدیدی نبودند، تحول و تکامل در منطق و ریاضیات ناممکن بود. در حالیکه ما شاهد پیشرفت آنهانسبت به گذشته شان می باشیم و از جانب دیگر آیر معتقد است که همان گوئی ها، صرفا از آن رو که خالی از محتوایند ( مستقل از تجربه اند)، در حالیکه می توان گفت استقلال آنها از تجربه به خاطر این است که دارای حقایقی والاتر از حقایق مبتنی بر تجربه اند.

۸- نقد نقضی پوزیتیویسم :

پوزیتیویسم از آنجا که حکم به مهمل بودن متافیزیک می دهد و این حکم مبتنی بر اصل تحقیق پذیری است که خود تجربی نیست پس متافیزیکی است که آنوقت حکم به مهمل بودن خویش نیز داده است.

گیلبرت رایل (Gilbert Ryle) استاد آلفرد آیر در این باره چنین می گوید:

“پوزیتیویسم منطقی یک پیامد کاملا ناخواسته دیگر هم داشت. به این شرح که چون متافیزیک را برابر با مهمل (nonsense) می گرفت و فقط علم را واجد معنی می شمرد، این سؤال دست و پا گیر خود به خود پیش آمده بود، حالا ما فلاسفه مهمل ستیز به کدام حوزه تعلق داریم؟ جملاتی که خود مجله ERKENNTRIS – ارگان پوزیتیویسم منطقی- از آنها تشکیل یافته متافیزیک اند؟

اگر نیستند پس آیا فیزیک اند یا نجوم یا جانورشناسی؟ و از میان ما ها و از همه بیشتر آیر – بی محابا     مسئله ای ایجاد کرده بودیم که راه حلش نه در ” نحو منطقی زبان، اثر کارناپ” نهفته بود و نه در تراکتاتوس وینگنشتاین۹.”

(RYLE, EDITED BY OSCAR P. WOOD AND GEORGE PICHER, INTRODUCTION BY GILBERT RYLE, LONDON, MACMILAN, 1977, P. 10.)

والسلام

۱۳۷۳


منابع:

آیر، آلفرد، زبان، منطق و حقیقت، ترجمه بزرگمهر، منوچهر، تهران، ۱۳۶۲٫ این کتاب با علامت: L.T.L یاد شده است.

پوپر، کارل، حدسها و ابطالها، ترجمه آرام، احمد، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۸٫

پوپر، کارل، منطق اکتشاف علمی، ترجمه آرام، احمد، تهران، سروش، ۱۳۷۰٫

خرمشاهی، بهاءالدین، پوزیتویسم منطقی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱٫

Ayer, A. J, Language, Truth and Logic, Penguin books, London, 2001.

RYLE, EDITED BY OSCAR P. WOOD AND GEORGE PICHER, INTRODUCTION BY GILBERT RYLE, LONDON, MACMILAN, 1977.