منوچهر دین پرست
آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)
عباس کیارستمی در سال ۱۳۱۹ در تهران به دنیا آمد و ۱۴ تیرماه ۱۳۹۵ در پاریس درگذشت. او از کارگردانان نامی ایران بود که آثار بسیاری را در حوزه فیلم و عکاسی از خود به جای گذاشت و توانست با نوع دیدگاه و نگرش خاصی که به سینما داشت تجربه جدیدی را به سینمای ایران اضافه کند.
***
نخستین تجربه هنری کیارستمی نقاشی بود او این هنر را تا پایان دوران نوجوانی همچنان ادامه داد تا آنجا که در سن ۱۸ سالگی توانست در یک مسابقه نقاشی برنده جایزه شود. وی اندکی پس از این کامیابی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پذیرفته شد. او در دانشگاه بیشتر به فراگیری نقاشی و طراحی گرافیک پرداخت و در هنگام تحصیل برای تامین هزینههای زندگی به عنوان پلیس راهنمایی رانندگی مشغول به کار شد. کیارستمی از سال ۱۳۴۰ به عنوان نقاش تبلیغاتی در «آتلیه ۷» و یکی دو مؤسسه دیگر به کار طراحی جلد کتاب، پوستر و آگهیهای بازرگانی پرداخت، و بعدها به «تبلی فیلم» رفت. از سال ۱۳۴۶ در «سازمان تبلیغاتی نگاره» به طراحی و ساختن تیتراژ فیلم پرداخت که نخستین آنها تیتراژ فیلم «وسوسه شیطان» ساخته محمد زرین دست بود.
طراحی پوستر و ساخت تیتراژ فیلمهای قیصر و رضا موتوری ساخته مسعود کیمیایی را او انجام داد. مدتی بعد به دعوت فیروز شیروانلو، که مسئولیت «امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را داشت به «کانون» رفت و در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه “نان و کوچه” را ساخت. در سال ۱۳۵۱ فیلم “زنگ تفریح” را ساخت و با ساخت فیلم «مسافر» در سال ۱۳۵۳ مطرح شد. او در سینمای بعد از انقلاب پایهگذار سینمایی شد که تا به حال فیلمسازان زیادی پیرو این نوع سینما، فیلم ساخته و مطرح شدهاند. عباس کیارستمی با فیلم “طعم گیلاس” در سال ۱۹۹۷ جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن را هم از آن خود کردهاست. کیارستمی از جمله کارگردانانی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران در کشور باقیماند. او بر این باور است که تصمیم به ماندن مهم ترین تصمیم او برای زندگی حرفهای اش بوده است. او میگوید که حضور همیشگی اش در ایران و ملیت ایرانی اش توانایی او در ساخت فیلم را دوچندان کرده است: “اگر درختی را که ریشه در خاک دارد از جایی به جای دیگر ببرید، آن درخت دیگر میوه نمیدهد و اگر بدهد آن میوه دیگر به خوبی میوهای که در سرزمین مادری اش میتواند بدهد نیست. این یک قانون طبیعت است. فکر میکنم اگر سرزمینم را رها کرده بودم درست مانند این درخت شده بودم”.
کیارستمی در جشنواره فیلم سان فرانسیسکو در سال ۲۰۰۰ باعث شگفتی همگان شد. وی جایزه آکیرا کوروساوایش را برای یک عمر فعالیت هنری در سینمای ایران به بهروز وثوقی هدیه داد.
در سال ۱۹۶۹ هنگامی که موج نوی سینمای ایران با فیلم “گاو” ساخته داریوش مهرجویی آغاز شد، کیارستمی کمک کرد تا بخشی برای فیلمسازی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران ایجاد شود. فیلم دوازده دقیقهای نان و کوچه (۱۹۷۰) ساخته کیارستمی، آغازگر همکاری کانون در ساخت فیلم بود. این فیلم کوتاه (Neorealism) داستان بچه مدرسهای بیچارهای را روایت میکرد که گرفتار یک سگ وحشی شده بود. فیلم بعدی زنگ تفریح نام داشت که در سال ۱۹۷۲ ساخته شد. کم کم کانون به کارگاهی مهم برای ساخت فیلمهای ایرانی تبدیل شد و نه تنها فیلمهای کیارستمی بلکه فیلمهایی چون دونده و باشو، غریبه کوچک هم توسط همین کارگاه هنری ساخته شد.
در دهه ۱۹۷۰ در هنگام نو شدن ادبی فرهنگی سینمای ایران، کیارستمی به فردگرایی در فیلمسازی روی آورد. کیارستمی پس از فیلم تجربه (۱۹۷۳)، فیلم مسافر را در سال ۱۹۷۴ ساخت. مسافر روایتگر داستان پسری ده ساله و پُر دردسر به نام قاسم جولایی (با بازی حسن دارابی) است که در یکی از شهرهای کوچک ایران زندگی میکند و میخواهد برای تماشای مسابقهٔ تیم فوتبال مورد علاقهاش به تهران برود او برای این کار، دوستان و همسایگانش را هم فریب میدهد و پس از چندین ماجراجویی در نهایت به موقع به ورزشگاه تهران میرسد. این فیلم، تصمیم پسر را به عنوان هدفش؛ و کوتاهیها و بی تفاوتیهایش را به صورت تاثیر رفتار او بر دیگران بویژه نزدیکانش نمایش میدهد. این فیلم به برسی رفتار آدمی و تعادل راستی و ناراستی میپردازد. در ۱۹۷۵ کیارستمی دو فیلم کوتاه به نامهای “من هم می توانم” و “دو راه حل برای یک مسئله” را کارگردانی کرد. در آغاز سال ۱۹۷۶ فیلم رنگها و پس از آن فیلم پنجاه و چهار دقیقهای “لباسی برای عروسی” را به نمایش درآورد. لباسی برای عروسی نمایش دهنده داستان سه نوجوان است که بر سر یک لباس برای یک جشن عروسی با هم درگیر میشوند. نخستین فیلم بلند کیارستمی، فیلم ۱۱۲ دقیقهای “گزارش” است که در سال ۱۹۷۷ به نمایش درآمد. در این فیلم به یک ممیز مالیاتی پرداخته میشود که متهم به دریافت رشوه شده و در ادامه ماجرا یک خودکشی هم در داستان روی میدهد. کیارستمی در سال ۱۹۷۹ فیلم “قضیه شکل اول، شکل دوم” را ساخت.
کیارستمی در آغاز دهه ۱۹۸۰ چندین فیلم کوتاه را کارگردانی کرد که از جمله آنها میتوان به: بهداشت دندان (۱۹۸۰) به ترتیب یا بدون ترتیب (۱۹۸۱)، همسُرایان (۱۹۸۲) و همشهری (۱۹۸۳) اشاره کرد. کیارستمی با ساخت فیلم “خانه دوست کجا است” در سال ۱۹۸۷ در بیرون از ایران هم شناخته شد.
خانه دوست کجا است داستان سادهای درباره یک پسرمدرسهای هشت ساله باوجدان را روایت میکند که تلاش میکند دفترچه دوستش را که در روستای همسایه زندگی میکند به او بازگرداند وگرنه دوستش را از مدرسه بیرون میکنند. در طول این فیلم باورهای سنتی روستانشینان ایران نمایش داده شده است. کیارستمی این فیلم را از نگاه یک کودک میسازد. بهره گیری شاعرانه از منظرههای روستایی ایران و همچنین نشان دادن واقعیت زندگی از نکتههای مورد توجه در این فیلم است.
منتقدان سه فیلم خانه دوست کجا است؟ و زندگی و دیگر هیچ (۱۹۹۲) (یا زندگی ادامه دارد) و زیر درختان زیتون (۱۹۹۴) را به سه گانه “کوکر” تشبیه کردهاند چون هر سه فیلم روستایی به نام کوکر در ایران را به تصویر میکشد. پایه فیلم به زمینلرزه رودبار و منجیل مربوط میشود که در آن ۴۰٬۰۰۰ تن جانشان را از دست دادند. کیارستمی از نمادهای زندگی، مرگ، تغییر و دوام برای ارتباط سه فیلم استفاده میکند. این سه گانه در دهه ۱۹۹۰ در فرانسه و دیگر کشورها از جمله هلند، سوئد، آلمان و فنلاند بسیار خوش درخشید و با کامیابی روبرو شد. البته خود کیارستمی این سه فیلم را به عنوان یک سه گانه نمیشناسد بلکه میگوید دو فیلم آخر و طعم گیلاس (۱۹۹۷) با هم یک سه گانه را میسازند و هر سه درباره ارزش زندگی بحث میکنند. در ۱۹۸۷ کیارستمی داستان فیلم “کلید” را نوشت و ویرایش کرد اما آن را کارگردانی نکرد. او در ۱۹۸۹ فیلم “مشق شب” را به تصویر کشید. نخستین فیلم کیارستمی در دهه ۱۹۹۰ “کلوزآپ” نام داشت که روایتگر یک داستان واقعی بود. داستان کلوزآپ، مربوط به فردی عاشق سینما، به نام حسین سبزیان بود که وارد یک خانواده میشود و خود را محسن مخملباف معرفی میکند. در پایان فیلم مخلملباف واقعی پیدا میشود و سبزیان در دادگاه میگوید به دلیل علاقه به سینما دست به این کار زده است. بخشهایی از این فیلم مستند و بخشی از آن استودیویی است. کیارستمی برای این ساخته اش از کارگردانانی چون کوئنتین تارانتینو، مارتین اسکورسیزی، ورنر هرتزوگ، ژان لوک گدار و نانی مورتی جایزه دریافت کرد و فیلمش در سراسر اروپا به نمایش درآمد. کیارستمی در ۱۹۹۲ فیلم “زندگی و دیگر هیچ” را ساخت. به بیان منتقدین، این فیلم یکی از سهگانه کوکر یا سهگانه زلزله بود. این فیلم درباره یک پدر و پسر است که چند روز پس از زلزله ۱۹۹۰ یا ۱۳۶۹ کوکر، از تهران به این منطقه میروند تا از سلامتی دو پسر جوان که در زلزله بودهاند، با خبر شوند. آنها در جریان سفر به این منطقه با بازماندگان زلزله روبرو میشوند که چگونه در سختی به زندگی خود ادامه میدهند. کیارستمی در آن سال برنده جایزه روبرتو روسلینی شد. این نخستین جایزه تخصصی بود که او برای کارگردانی یک فیلم دریافت میکرد.
کیارستمی تجربههای متفاوتی در زمینههای مختلف نظیر آهنگسازی، طراحی صحنه و لباس، تدوین و حتی بازیگری داشتهاست ، وی همچنین در زمینه عکاسی طبیعت عکاسی شناخته شدهاست. در حراجی کریستی دبی به تاریخ ۱ مه ۲۰۰۸، عکسی از کلکسیون عکسهای عباس کیارستمی به قیمت حدود ۱۳۰ هزار دلار فروخته شد. همچنین به تازگی دو کتاب از ادبیات کلاسیک ایران به نامهای حافظ به روایت عباس کیارستمی و سعدی از دست خویشتن فریاد را منتشر ساختهاست.
از دیگر فیلمهای کیارستمی می توان به این موارد اشاره کرد: باد ما را خواهد برد (۱۳۷۸)، آ. ب. ث. آفریقا (۱۳۸۰)، ده (۱۳۸۱)، پنج (۱۳۸۲)، ۱۰ روی ده (۱۳۸۳)، جادههای کیارستمی (فیلم کوتاه) (۱۳۸۴)، بلیتها (۱۳۸۴)، کجاست جای رسیدن؟ (فیلم کوتاه) (۱۳۸۶)، رومئوی من کجاست؟ (یکی از اپیزودهای هر کس سینمای خودش) (۲۰۰۷ میلادی)، شیرین (۱۳۸۷)، کپی برابر اصل (۲۰۰۹ میلادی)، مثل یک عاشق (۲۰۱۲ میلادی).
از جمله افتخارات و جوایز کیارستمی موارد ذیل است: جایزه ویژه هیات داوران جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران ۱۹۷۰؛ جایزه اول بخش روایی چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم جیفونی ایتالیا برای فیلم تجربه ۱۹۷۴؛ جایزه ویژه هیات داوران نهمین جشنواره بینالمللی فیلم کودکان و نوجوانان تهران برای فیلم مسافر ۱۹۷۴؛ جایزه تلویزیون ملی ایران در نهمین جشنواره بینالمللی فیلم کودکان و نوجوانان تهران برای فیلم مسافر ۱۹۷۴؛ دیپلم افتخار منتقدان، یازدهمین جشنواره بینالمللی فیلم کودکان و نوجوانان تهران برای فیلم لباسی برای عروسی ۱۹۷۶ ؛ جایزه اول جشنواره فیلمهای آموزشی مکزیکو برای فیلم دو راه حل برای یک مساله ۱۹۷۶؛ نامزد نخل طلایی جشنواره کن برای فیلم زیر درختان زیتون ۱۹۹۴؛ برنده نخل طلایی جشنواره کن برای فیلم طعم گیلاس ۱۹۹۷؛ نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز برای فیلم باد ما را خواهد برد ۱۹۹۹؛ برنده جایزه ویژه هیات داوران جشنواره ونیز برای فیلم باد ما را خواهد برد ۱۹۹۹؛ نامزد نخل طلایی جشنواره کن برای فیلم ده ۲۰۰۲؛ دریافت دکترای افتخاری دانشسرای عالی پاریس (اکول نرمال سوپریور)؛ دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه تولوز فرانسه؛ دریافت نشان شوالیه ادب و هنر وزارت فرهنگ فرانسه.
آثار متاخر کیارستمی به خصوص فیلمهای “شیرین”، “کپی برابر اصل” و “مثل یک عاشق” از حال و هوا و نگرشهای خاص و بدعتهای ویژه ای برخوردار است. اگرچه فیلم مثل یک عاشق نامزد دریافت نخل طلای کن ۲۰۱۲ شد اما همچنان این فیلمساز با نگاه های ویژه خود در ساختار سینمایی خود بر اساس نگرشها نوینی حرکت می کند.
سینمای کیارستمی نه آنقدر سینمای عجیب و غریب و ناشناخته و نه آنقدر پیش پاافتاده و سطحی است. این سینما دارای ویژگی های خاص خود است. بسیاری از فیلمهای کیارستمی در یک برش زمانی کوتاه و محدود رخ میدهند: «خانهی دوست کجاست» داستان یک روز از زندگی یک دانش آموز را به تصویر میکشد، «زیر درختان زیتون» نمایشگر داستان عشق حسین به طاهره – در طول چند روز کار یک گروه فیلمسازی- است و «طعم گیلاس» در یک بعدازظهر آغاز میشود و بامداد روز بعد به پایان میرسد. و یا داستان واپسین اثر او؛ «رونوشت برابر اصل» تنها در یک روز میگذرد. این ویژگی را شاید بتوان به نوعی مینیمالیسم تشبیه کرد، از آنروی که کیارستمی کمتر به گذشتهی شخصیتهایش میپردازد و حتی آینده آنها را نیز بهطور قطعی تصویر نمیکند. او بر روی بخشی از زندگی آنها تمرکز میکند و داستان فیلم خود را-که پیرامون آنها شکل میگیرد- باز میگوید، و نیازی به نمایش گذشته یا آینده آن ها نیز نمیبیند. در بیشتر فیلمهای او طنز ظریفی به چشم میخورد که در بسیاری موارد برآمده از ساختار واقعنمایانه فیلمهای اوست(از آن روی که زندگی روزمره نیز تهی از لحظهها و صحنههای خندهآور نیست). برای مثال در بخشی از «باد ما را خواهد برد»، شخصیت اصلی فیلم برای دختر روستایی شعری از فروغ فرخزاد میخواند و از او میپرسد «فروغ رو میشناسی؟» و او نیز پاسخ میدهد«بله،دختر گوهره!». این طنز گاهی پیکرهای ابزوردگونه نیز به خود میگیرد. فیلمهای کیارستمی با اینکه دارای شخصیت اصلی هستند،اما هیچگاه قهرمانپرور نیستند. شخصیتهای او معمولا به انجام کارهای قهرمانانه دست نمییازند، چراکه اصولا افراد ویژه ای نیستند. خود کیارستمی در یکی از گفتوگوهایش میگوید: «ما یا باید به دنبال آدمهای ویژه بگردیم، یا آدمهای معمولی در شرایط ویژه». بیشتر شخصیتهای آثار او از گونه دوم اند. هیچیک آدمهای ویژهای نیستند، آدمهایی معمولی هستند که در شرایطی ویژه جای گرفتهاند.شخصیتهای فیلمهای کیارستمی معمولا در پی انجام کار و یا رسیدن به هدفی هستند و فیلم های او به بازگوکردن تلاش آنها برای رسین به این هدف میپردازند. احمد «خانه دوست کجاست» در پی رساندن دفتر به دوستش است، سبزیان «کلوزآپ،نمای نزدیک» به دنبال رسیدن به جایگاهی به سان مخملباف-و یا اصلا تبدیلشدن به خود مخملباف- است و پدر و پسر «زندگی و دیگر هیچ» در پی اطمینانیافتن از سلامت «احمدپور»ها هستند. نکته درخور اندیشه این است که در چند فیلم یاد شده، شخصیتها معمولا به آنچه که دلخواه آنهاست، نمیرسند.
از سوی دیگر به این نکته باید توجه نمود که کیارستمی در فیلمهای خود سعی نموده با توعی نگرش پارادوکسیکال مخاطب خود را به سینما و اندیشه خود جذب کند. لذا سینمای کیارستمی دارای وجه ممیزه ای است که با دیگر سینماگران ایرانی به خصوص قابل مقایسه نیست. از نظر درونمایه، سینمای کیارستمی به لحاظ مضمونی بسیار متفاوت است. چرا که ظاهری بسیار ساده دارد. از نظر سبک و روش نیز سینمای کیارستمی خلاف تمام قواعد و روشهای معمول سینمای رایج در دنیا است. سینمای رایج امروز می گوید که شما کسی را که در حال حرف زدن است نشان دهید، اما در سینمای کیارستمی این موضوع را نمی بینید، می گویند تکرار نباشد، در سینمای کیارستمی تکرار هست، اضافات زمانی نباشد اما در این سینما هست. اینها را خود کیارستمی هم در فیلم آموزشی اش به نام “ده درباره ده” توضیح می دهد. بنابراین سینمای کیارستمی خلاف جهت قواعد شناخته شده سینمای شناخته شده در دنیاست و این وجه ممیزه آن است. سینما در دنیا قدری خشونت و جذابه های مختلفی مانند بازیگران معروف و اوج و فرود و تعلیق و قدری هم روایت پردازی دارد. اما سینمای کیارستمی هیچ کدام اینها را ندارد. در نتیجه سینمای کیارستمی به سبک خاصی منصوب شده که اگر بگوییم آن بیشتر ناشی از این است که شما قوانین را رعایت نمی کنید ناچار به مسیر دیگری می افتید که به آن می گویند مسیر تجربه ورزی. یعنی هر فیلم تجربه ای در یک ایده ای می شود. به نظر من اگر بخواهیم بگوییم سینمای کیارستمی چیست؟ باید بگوییم سینمای او سینمای تجربه ورز است. اما این سینمای تجربه ورز در بطن اش دارای مضمونی است.در سینمای کیارستمی چیزهایی می ببینید که در فیلمهای دیگر ندیده اید. نمونه خیلی بارز آن فیلم “شیرین” است. اساسا فیلم “شیرین” بر واکنشها استوار است نه بر آن نمایشی که بر روی صحنه اتفاق می افتد. ما فقط صدایی را می شنویم و تصویر روی صحنه را نمی بینیم بلکه فقط ما ایرانی ها از مضمون آن صدا می فهمیم که چه اتفاقی افتاده است و شاید در کشور دیگری حتی با زیرنویس هم متوجه نشوند، ما داریم نماهای متوسط و درشت از بازیگران زن ایرانی می بینیم که اینها به یک نمایشی که روی صحنه است واکنش نشان می دهند. فیلم “شیرین” کیارستمی نمونه یک فیلم با حال و هوای ایرانی است که در آن به تجربه هایی می رسیم که در فیلمهای دیگر ندیدیم و یا انتظار نداشتیم ببینیم. این مهمترین نکته در تجربه ورزی سینمایی است به خصوص برای کسی که با تاریخ سینما آشناست. از سوی دیگر بدین لحاظ است که می توانیم به قطعیت بگویم که سینمای کیارستمی سینمای صاحب اندیشه است. برای اینکه بیشتر بر محور روابط انسانی و روابط روزمره ساده مردم استوار است و بیشترین معنای زندگی از همین روابط ساده بر می آید؛ نه از مسائل تجریدی و انتزاعی. در نتیجه فیلمهای کیارستمی در ابتدا شما را به فکر فرو می برد. به طور مثال در فیلم “نان و کوچه” بچه ای می خواهد از کوچه عبور کند و در انتها این پرسش برای شما مطرح می شود که چه خواهد اتفاق افتاد و شما را به فکر می اندازد، به همین تجربه ورزی اشاره می کند. شاید به خاطر برخی خصوصیات ادبیات و هنر ایران که در آنها نمادگرایی، سنبل بخشی از آن بوده است تجربه ورزی نیز از این نمادها و سنبلها استفاده می کند. اما باید تاکید کرد که سینمای کیارستمی، سینمای هایپر واقعی یا سینمای بیش واقعیت است. شاید به همین دلیل باشد که بینش متافیزیکی که در فرهنگ و هنر ایران هست و آن هم به دلایل مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی که پناه بردن به نمادگرایی بخشی از بیان هنری بوده و هر چیزی که در بیان هنری ارائه می شود خود به خود راه را برای تفاسیر متافیزیکی باز می کند تا خودش را به یک معنای فراتر از آنچه که هست سوق دهد. این دعوت در فیلم “خانه دوست کجاست” که پدربزرگی دارد درباره نوه اش صحبت می کند ما را به این پرسش می کشاند که این پدربزرگ نماد چیست و چه چیزی را می خواهد بگوید. گل لای کتاب، دو ریالی که به بچه می دهند، مسیر زیگزاگ و اصلا خانه دوست کجاست نماد چیست. بنابراین شما را به آهستگی به حیطه متافیزیک می برد و این گونه نماد پردازی با تبیینهای فیزیکی و یا دستاوردهای علمی و ریاضی قابل تبیین نیست. سینمای کیارستمی بر نمادگرایی بسیار استوار است. برای اینکه بیان فیلم های کیارستمی بیان سهل و ممتنع است. آسان و ساده است اما در پس این سادگی پیچیدگی های فراوانی وجود دارد. بیان سهل و ممتنع به نمادگرایی دامن می زند. شما نمی توانید بگویید نثر سعدی که سهل و ممتنع است از نمادگرایی خالی است. دست کم زمینه را برای شما فراهم می کند که تفسیرهای مختلفی از این سینما ارائه کنید. دلیلش هم این است که از نظر برخی ها به ویژه پدیدارشناسها واقعیت مبهمترین نکته است که در زندگی وجود دارد. در فیلمهای کیارستمی که به نوعی بیش واقعیت است به ابهام درونی منجر می شود که برخی از پر آوازه ترین منتقدان سینمای کیارستمی نتوانستند با این سینما رابطه برقرار کنند. آنها می گویند کیارستمی می خواهد چیزی بگوید اما من متوجه آن چیز نمی شوم که چیست. آن هم به این دلیل است که با پس نمادگرایی روابط روزمره فیلمهای کیارستمی آشنا نیستند.