بررسی مطالعات قرآنی در غرب در گفت و گو با میشل کویپرس

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

اشاره: مطالعات قرآن‌شناسی امروزه از اهمیت و تنیدگی خاصی برخوردار است به طوری که نمی‌توان فقط به مطالعات گذشتگان اعم از تفسیر و یا پژوهش‌های موردی اشاره داشت. لذا طی سال‌های اخیر برخی از محققان سعی کردند با رجوع به مطالعات محققان در کشورهای دیگر به پژوهش‌های خود غنا و عمق دهند. یکی از کسانی که در این مسیر حرکت کرده پروفسور میشل کویپرس، قرآن پژوه بلژیکی و عضو انستیتو دومینیکی قاهره، است. او با جامعه ایرانی آشنایی دارد. اهل بلژیک و فرانسوی زبان است و دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی، ‌در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران گذرانده و در سال ۱۹۷۷ از پایان‌نامه خود به عنوان «سرچشمه‌های داستان کوتاه فارسی»، ‌به راهنمایی و مشاوره دکتر شفیعی کدکنی و دکتر سید جعفر شهیدی دفاع کرده است. یکی از آثار او که درباره قرآن نوشته، در ایران به عنوان کتاب سال معرفی شده است.

***

 

موضوع صحبتمان را میخواهم به قرآنپژوهی در غرب به خصوص شیوهها و روشهای جدید قرآنپژوهی و همین طور اهمیت قرآنپژوهی اختصاص دهم. به عنوان سئوال نخست شما دلیل توجه به شیوههای جدید قرآنپژوهی در غرب را در چه میدانید و چرا باید به این موضوع توجه کرد؟

مطالعات قرآنی با استفاده از روش‌های نوین تفسیر متون در غرب از یک قرن ونیم پیش آغاز شده است. می‌توان اثر دانشمند آلمانی نولدکه به نام تاریخ قرآن (۱۸۶۰) را آغازی بر استفاده از نقد تاریخی قرآن دانست. در همان دوران، این روش با موفقیت برای تورات هم به کار گرفته شد. طبیعی بود که این روش برای دیگر متون مقدس، به ویژه قرآن، که پیوندی خاص با تورات داشت نیز به کار رود. در قرن بیستم، پیشرفت در رشته‌های گوناگون علوم انسانی مانند زبانشناسی، نشانه‌شناسی، نقد ادبی و فن بیان به نحوی چشمگیر به پیشرفت در مطالعه روی تورات و قرآن انجامید.

به نظر من امروزه توجه به این روش‌های نوین مطالعات قرآنی (همانند مطالعه روی تورات) بسیار اهمیت دارد. در قرون اولیه پس از هجرت پیامبر(ص)، دانشمندان روش‌های علمی دوران خود را روی قرآن به کار بستند، به ویژه دستور زبان، واژه‌شناسی و فن بیان. روش‌های نوین روش‌های سنتی را از میان نبردند و آنها را با درکی عمیق‌تر و موشکافانه‌تر کامل کردند.

شما به خوبی میدانید که قرآنپژوهی در غرب تاریخچهای در حدود صد و پنجاه سال را با خود دارد و تنها ما ایرانیان، عربها، ترکها، مالاییها و مسلمانان شبه قاره نیستیم که به درس و بحث درباب قرآن و دانشهای پیرامون آن میپردازیم، بلکه اینک بسیاری از اندیشمندان غیر مسلمان هم به پژوهشها در باب قرآن روی آوردهاند. به نظر شما چرا اندیشمندان غیر مسلمان به قرآنپژوهی روی آوردهاند؟

مطالعات قرآنی انجام گرفته توسط روشنفکران غیرمسلمان بخشی از جریان بزرگ علمی نوین است و آغازی بر دانشی جهانی به شمار می‌رود. برای مثال، در اواخر قرن نوزدهم، دانشگاهی با نام دانشسرای عملی مطالعات عالی در پاریس بنا شد. با توجه به وضعیت رو به زوال دانشگاه‌های آن زمان، هدف این دانشسرا آغازی بر تدریس «عملی» به معنی «تحقیق» با روش‌های نوین و علمی بود. این دانشسرا شامل چندین بخش بود، به ویژه بخشی مربوط به علوم مذهبی و اسلام داشت. در قرن بیستم، در همین دانشسرا بود که افرادی همچون رژیس بلاشر (مترجم و مفسر برجسته قرآن)، لویی ماسینیون و هانری کربن که در ایران بسیار شناخته شده و قابل احترام‌اند، تدریس می‌کردند. امروزه می‌توان استادان و دانشجویان مسلمان و غیرمسلمان را در آنجا مشاهده کرد. بنده شخصاً حدود ربع قرن است که به تحقیقاتم در زمینه قرآن در مؤسسه دومینکن مطالعات شرقی ( ;IDEOکه لویی ماسینیون هم در آنجا آمد و رفت داشته است) ادامه می‌دهم، مؤسسه‌ای کاتولیک که مطالعاتی در زمینه اسلام سنتی، با نگاهی علمی و مباحثه با قشر دانشمند مسلمان انجام می‌دهد. با جهانی شدن وضعیت علمی کنونی، محققان مسلمان و غیرمسلمان با یکدیگر همکاری و مشاورت دارند و نتایج تحقیقات خود را در کنفرانس‌های بسیار، و در مجلات تخصصی (مانند مجله مطالعات قرآنی Journal of Qur’anic Studies ، دانشگاه لندن)، و نیز در انجمن‌هایی مانند انجمن بین‌المللی مطالعات قرآنی International Qur’anic Studies Association ، که در ایالات متحد امریکا بنا شده اما تمامی محققان جهان در آن گرد هم جمع می‌شوند، با هم مبادله می‌کنند. در سطح آکادمیک، تفاوت میان محققان مسلمان و غیرمسلمان اهمیت زیادی ندارد، نکته مهم جدیت و اهمیت پژوهش‌های علمی است.

آیا توجه اندیشمندان غربی مسلمان به قرآن به مثابه یک شیء و یا سوژهای فقط برای بررسی و مطالعه است و یا اینکه آنها هم به این نکته توجه دارند که این متن مقدسی است که وارد کردن خلل و شبهه به آن میتواند تبعاتی به سیر مطالعات قرآنی ایجاد کند؟

یک دانشمند غیرمسلمان واقعی باید به این نکته توجه داشته باشد که قرآن صرفاً یک کتاب کهن نیست، بلکه کتاب مقدس مسلمانان است که در نظر آنها به مثابه کلام خداوند گرفته می‌شود. پس باید با احترام درباره آن گفت و گو کرد و با احترام از آن سخن راند. به عقیده من، این امر وظیفه اخلاقی (اخلاق حرفه‌ای) محقق در زمینه مطالعات قرآنی است. متأسفانه همه برای این طرز رفتار احترامی قائل نیستند. با وجود این، همانند شرطی ضروری برای همکاری صادقانه میان محققان مسلمان و غیرمسلمان به شمار می‌رود.

از طرفی، واقعیت این است که هر پیشرفت عمیقی در زمینه تحقیق بی‌ثبات و موظف به تغییر دادن شیوه‌های مشاهدات سنتی است. تفسیر کهن، ورای تنوع خود، نوعی انسجام را که پژوهش‌های مدرن، دست‌کم به گونه‌ای نسبی، به زیر سؤال می‌برند را از خود به نمایش می‌گذاشت. تفسیر تورات نیز چنین بحرانی را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم از سر گذرانده است. انسجام تفسیرگرایانه کهن به تدریج جای خود را به انسجامی نوین، که منعطف‌تر و آزاد‌تر است، داده است. تفسیر تورات (و در مجموع الهیات مسیحی) از بحرانی که در آن بود به نحوی چشمگیر، و به لطف به کارگیری روش‌های نوین علوم انسانی، غنی‌تر بیرون آمد. می‌توان اذعان کرد که همین امر برای اسلام هم روی خواهد داد. تردیدی که یک تفسیر نوین می‌تواند به بار بیاورد ربطی به خود متن ندارد، تنها بر تفسیری که از آن می‌شود اثر می‌کند. تفسیر همیشه باید بتواند خود را غنی‌تر کند. نمی‌توان تنها به تکرار تفسیر کهن اکتفا کرد، هرچقدر هم که قابل احترام باشد.

شما وجه ممیزه مطالعات امروزه قرآنپژوهان را با نگاه قرآن پژوهان سابق به خصوص مستشرقان در چه چیزی میدانید؟

همانگونه که قبلاً هم گفتم، تمایز اساسی میان سنتگرایان و نوگرایان در به کارگیری علوم انسانی، به ویژه علوم زبانی، در متون است. اما همانگونه که قبلاً هم گفته شد، در چارچوب دانشگاهیان، تمایز میان غربی‌ها (غیرمسلمانان) و شرقی‌ها (مسلمانان) کمتر و کمرنگ‌تر می‌شود، زیرا هر دو همان روش‌ها را برای روش تجزیه و تحلیل متون به کار می‌برند، به گونه‌ای که واژه «شرق‌شناسان» امروزه معنای چندانی ندارد.

در حوزه مطالعات قرآن با دو پرسش جدی مواجه هستیم. یکی اینکه باید حوزه عمومی تبلیغ و ترویج قرآن و امور قرآنی را از حوزه خاص تحقیق دانشگاهی قرآن و تفسیر جدا کنیم. به نظر شما قرآنپژوهان غربی اینک با این دو حوزه چگونه برخورد میکنند؟

طبیعتاً پژوهش‌های آکادمیک غربی به سبک دانشگاهی در ابتدا به دانشگاهیان و روشنفکران مسلمان ارجاع داده می‌شود. تعالیم عمومی و وعظ و خطابه مستقیماً ارتباطی با محققان غیرمسلمان دارند، ولی مربوط به کسانی است که رسالت آموزش تعالیم اسلامی را به مردم برعهده دارند. کمال مطلوب این است که مغایرتی میان هر دو سطح بیان و خطابه و تعالیم نباشد. این نقش دانشکده‌های تربیت موعظان آینده است: الحاق هر چه ممکن‌تر مطالعات آکادمیک به تعالیم عمومی دینی. در حال حاضر، فاصله میان این دو در حال افزایش است .افراد زیادی، به ویژه میان خود مسلمانان، خواستار نو شدن خطابه‌های دینی هستند.

به نظر شما چرا قرآنپژوهان مطرح دنیا کمتر به قرآنپژوهان ایرانی ارجاع میدهند و آیا اصلا شما با قرآنپژوهان ایرانی آشنایی دارید؟

روشن است که مطالعات قرآنی بین‌المللی منابع و مطالعات ایرانی را کمتر می‌شناسند. این امر به دو علت است، یکی اکثریت سنی مذهب جهان اسلام و دیگر تسلط بیشتر زبان عربی نسبت به زبان فارسی است. اما این نکته را نیز فراموش نکنیم که مفسران بزرگ سنتی، از جمله طبری، فخرالدین رازی، زمخشری و مفسران فراوان دیگری ایرانی بوده‌اند. در میان مفسران قدیم شیعه، من به علامه طبرسی رجوع می‌کنم و از میان مفسران جدید به گونه‌ای منظم به علامه طباطبایی رجوع می‌کنم، و از میان محققان نوگرا با پاره‌ای از مطالعات محمد شبستری و محمد علی امیرمعزی آشنایی دارم. ولی دوری‌ام از ایران طی این سال‌ها متأسفانه امکان برقراری ارتباط مرا با تحقیقات معاصر امروزی ایرانی دشوار کرده و از این بابت متأسفم، چون می‌دانم که زندگی روشنفکرانه ایرانی بسیار پویا است.

کتاب شما با عنوان «ولیمه، تجزیه و تحلیل سوره مائده با استفاده از نظریه بلاغت سامی» توانست برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شود. چند سالی از این جایزه و انتشار کتاب شما میگذرد و در آن سال به گمانم حدود شش سال پیش بود که من با شما مصاحبهای درمورد همین کتاب انجام دادم. اکنون چند سال از انتشار این اثر میگذرد شما طی این سالها به چه تحقیق و پژوهشی روی آوردید و با توجه به این نکته که در موسسهای در قاهره فعالیت علمی میکنید و قاعدتا نگاه اهل سنت به تحقیقات قرآنی تسلط دارد، نوع تحقیق شما با چه واکنش و نقدهایی رو به رو است؟

تحقیقات من تا به امروز در میان جامعه بین‌المللی مطالعات قرآنی و در ایران با استقبال خوبی مواجه شده است، چون در سال ۲۰۰۹ از طرف وزارت فرهنگ ایران جایزه بین المللی کتاب سال را دریافت کردم. به جز پاره‌ای واکنش شخصی محدود، جامعه سنتی سنی مذهب مصری ساکت‌تر بودند. این ممکن است به این علت باشد که من آثارم را به زبان‌های فرانسه و انگلیسی می‌نویسم و به چاپ می‌رسانم. ترجمه‌ای از کتابم به نام ضیافت به زودی به زبان عربی در انتشارات دارالمشرق، در بیروت، منتشر خواهد شد و ممکن است توجه جهان عرب را بیشتر به سوی خود معطوف کند.