مناقب امام حسین (ع) در حدیقه الحقیقه سنایی

شیدا نظم ده

 

 

چکیده:

عاشورا حماسه ای بی نظیر و تاثیر گذار در تاریخ اسلام  و بشر است.که تداعی گر شجاعت و دلاوریِ نامدارترین سَردار کربلا ،«امام حسین(ع)» می باشد.مصیبت روز عاشورا،بزرگترین مصیبت ها و اعظم المصائب است که غم و اندوه آن نه تنها اهل شیعه ،بلکه تمامی مسلمانان را تحت تاثیر خود قرار داده است. از این جهت نویسندگان و شاعران بسیاری به توصیف این واقعه عظیم پرداخته اند. سنایی غزنوی از شعرای اَشعری مذهب است اما با نگرشی راستین به دین می نگرد.وی در قصاید مدحی خود آنچنان مظلومیّت و حقانیّت امام حسین (ع) و اهل بیت آن حضرت را،منعکس کرده است ، که تمایل او را به مذهب شیعه می رساند. در این مقاله جایگاه و مقام امام حسین (ع) از منظر سنایی مورد بررسی قرار گرفته است و به مهم ترین عواملی که در شکل گیری قیام عاشورا نقش داشته اند،با تکیه بر کتاب حدیقه الحقیقه و دیوان اشعار سنایی پرداخته شده است.

 

کلید واژه: امام حسین(ع) ، سنایی، حدیقه الحقیقه

 

مقدمه:

شرح مصائب امام حسین (ع) واهل بیت آن بزرگوار،یکی از موضوعاتی است که بسیاری از شعرا و نویسندگان بدان پرداخته اند. سنایی غزنوی،شاعر و حکیم و عارف بزرگ قرن پنجم است.وی از عرفایی است که ارادت خاصی به امام حسین(ع) و خاندان پاک و مطهر آن حضرت دارد. او در سروده هایش به کرّات مهر و دوستی خود را نسبت به پیامبر (ص)و خاندان آن حضرت به ویژه ابا عبد الله الحسین (ع) ابراز می دارد.به طوری که قسمتی از کتاب حدیقه الحقیقه را به ذکر مناقب و وصف امام حسین (ع)اختصاص داده است. او در مثنوی خود با عنوان«در مناقب امیر المومنین حسین بن علی علیهما السلام»به ذکر عظمت و مقام والای امام حسین(ع)و مدح و ثنای خاندان آن حضرت (ع)پرداخته است.همچنین درباره واقعه عاشورا دو مثنوی با عناوین«صفت قتل حسین بن علی علیه السلام باشاره یزید علیه اللعنه» و «در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم» سروده است.وی در این مثنوی ها واقعه عاشورا را با لحنی حزین روایت کرده  و به تبیین مظلومیّت امام حسین (ع) و اهل بیت آن حضرت پرداخته است.

 

حسین بن علی بن ابی طالب ،فرزند علی بن ابی طالب  و فاطمه زهرا و نوه محمد بن عبد الله،پیامبر اسلام است.که در سوم شعبان،۴هجری قمری زاده شده است.«در روایاتی که برخی از آنها در داستان ولادت سبط اکبر رسول خدا(ص) امام حسن مجتبی(ع)ذکر شده است و مرحوم صدوق و دیگران آنها را نقل کرده اند،آمده است که چون حسین (ع)به دنیا آمد او را به نزد رسول خدا(ص) بردند تا نامی برای او بگذارد.رسول خدا(ص)فرمود:«من در نامگذاری این فرزند بر خدای عزّوجّل سبقت نمی جویم.»سپس جبرئیل نازل شد و عرض کرد:«یا محمد العلی الاعلی یقرئک السّلام و یقول لک.علیّ منک کهارون من موسی.سمّ ابنک هذا باسم ابن هارون.»یعنی،منزلت و مقام علی در نزد تو همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی است.از این رو نام فرزند او را به نام فرزند هارون نامگذاری کن.رسول خدا از جبرئیل پرسید:نام فرزند هارون چه بود؟جبرئیل عرض کرد:نام او شبیر بود.رسول خدا (ص)فرمود:زبان من عربی است.جبرئیل عرض کرد:نام او را حسین بگذار.و رسول خدا این نام را برای فرزندش انتخاب فرمود. »(محلاتی،۱۳۸۱: ۵)

امام حسین(ع)،امام سوم شیعیان است و با کنیه اش ،ابا عبدالله نیز شناخته می شود. آن حضرت در روز عاشورا و در نبرد کربلا کشته شد و به همین دلیل شیعیان وی را سِیّدُ الشُهدا می نامند .در بسیاری از روایات اهل سنت و شیعه این چنین آمده: که رسول خدا(ص) از آینده غم انگیز و شهادت امام حسین (ع) آگاه بودند. برای  مثال روایتی از کتاب امالی شیخ است که به سند خود از اسماء ،داستان ولادت حسین(ع)را نقل کرده است و درباره حسین(ع)می گوید:«چون نوزاد را به نزد آن حضرت بردم رسول خدا(ص)گریست و فرمود:انه سیکون لک حدیث.اللهم العن قاتله،لا تعلمی بذلک فاطمه.یعنی، ای فرزند،تو را در آینده سرگذشتی است .خدایا قاتل او را لعنت کن(و از رحمت خود دور فرما»و این خبر را به فاطمه مده. اسماء می گوید که من نوزاد را بردم و در روز هفتم رسول خدا(ص)به نزد من آمد و فرمود:فرزندم را بیاور.من آن نوزاد را نزد رسول خدا(ص)آوردم،و آن حضرت برای او عقیقه کرد،سرش را تراشید و هم وزن آن از نقره صدقه داد.آنگاه او را در دامان خود گذارد و گفت:یا ابا عبدالله عزیز علیّ. ای ابا عبد الله بر من ناگوار و دشوار است.این سخن را گفت و گریست.من عرض کردم:«پدر و مادرم به قربانت،هم امروز و هم روز نخست چنین کردی،داستان چیست؟ رسول خدا (ص)در پاسخ فرمود:«ابکی علی ابنی هذا،تقتله فئه کافره من بنی امیّه لعنهم الله لا انا لهم الله شفاعتی یوم القیامه،یقتله رجل یثلم الدّین و یکفر بالله العظیم.»یعنی،می گریم برای فرزندم که او را گروهی ستمکار و کافر از بنی امیه می کشند،خدایشان لعنت کند و شفاعت مرا در روز قیامت به ایشان نرساند.قاتل او مردی است که (حرمت)دین را بشکند و به خدای بزرگ کافر شود. و به دنبال آن فرمود:«اللهم انّی اسئلک فیهما ما سئلک ابراهیم فی ذرّیته،اللّهمّ احبّهما و احبّ من یحبّهما و العن من یبغضهما ملاء السّماء و الارض»یعنی،خدایا من از تو درباره دو فرزند خود درخواست می کنم آنچه را ابراهیم درباره فرزندانش در خواست نمود،خدایا این دو را دوست دار،و دوست دار هر کس که ایشان را دوست دارد،و لعنت کن هر کس که ایشان را دشمن دارد،به اندازه پُری آسمان و زمین. (تلخیص از کتاب زندگانی امام حسین ع، محلاتی،۱۳۸۱: ۶-۷)

سنایی غزنوی در بیان فضایل اخلاقی امام حسین(ع) بهترین اشعار را سروده است.که در همه آنها به ستایش و تمجید آن حضرت (ع) می پردازد.وی معتقد است: در حالی که در کربلا خون از حلق حسین روان کردند چگونه می توان در کوی دین راحت نشست.(زرقانی،۱۵۱:۱۳۸۱) این عقیده حاکی از آن است که وی به واقعه عاشورا به گونه ای نظر می کند که روح احیاء اسلام را در آن می بیند.

      خرمّی چون باشد اندر کوی دین کز بحر ملک            خون روان کردند از حلق حسین در کربلا

                                                                                                (سنایی،۱۳۸۸: ۴۱)

 سنایی،سید الشهدا (ع) را سرآمد همه شهیدان معرفی می کند و معتقد است : همان گونه که مادرش،-حضرت فاطمه(س)-بانوی یگانه عالم است،امام حسین(ع) نیز شهیدی یگانه می باشد.

              سراسر جمله عالم پر زَنانند                زنی چون فاطمه خیر النسا کو

           سراسر جمله عالم پر شهید است            شهیدی چون حسین کریلا کو

                                                                          (سنایی،۵۷۱:۱۳۸۸)

حکیم سنایی علاوه بر اینکه اصل پاک و الهی ابا عبد الله(ع) را به تصویر می کشد ،سعی در این دارد تا مخاطب را با خصایص معنوی آن حضرت آشنا کند. وی در ابتدا به ذکر نسب و مدح و ثنای خاندان امام حسین(ع) پرداخته است و آن حضرت را با تعابیری چون پسر مرتضی،جان نبی،صلب وصی و … معرفی کرده است.سنایی امام حسین(ع) را صاحب شرافتی اصیل می داند.که دین با وجود مبارک ایشان کامل گردید.وجود مقدّس امام حسین (ع) در اشعار سنایی اسوه کامل«تقوا و ایمان»  است.

                   پسر مرتضی امیر حسین            که چنوئی نبود در کونین

                   منبت عزّ نباهت شرفش            حشمت دین نزاهت لطفش

                   مشرب دین اصالت نصبش          منصب دین نزاهت ادبش

                   اصل او در زمین علیین              فرع او اندر آسمان یقین

                                                                (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۶)

روایات و اسناد بسیاری  وجود دارد که در آنها به ذکر فضائل اخلاقی امام حسین (ع) پرداخته شده است در بحار الانوار آمده:«هنگامی که یکی از یاران امام حسین(ع) (زهیر بن قین) برای کار زار قیام نمود این رجز را خواند : من زهیرم که پسر قین می باشم و شما را به وسیله شمشیر از امام حسین ع دور می کنم.حقا که حسین یکی از دو سبط امت و از عترت نیکو و با تقوا و شایسته است.»(مجلسی،۱۳۹۲،ج ۴۵ :۱۱۱) و یا: «و بعض ایشان گفت: از حسین شنیدم که می گفت:الصدق عزّ،و الکذب عجز و السرّامانه،و الجوار قرابه،و المعونه الصداقه،و العمل تجربه،و الخلق الحسن عباده ،و الصمت زین، و الشح فقر،و السخاء غنی، و الرّفق لب،(راستی عزّت است، و دوزخ ناتوانی، و راز امانت است،و همسایگی خویشاوندی،و یاری کردن دوستی است، و کار آزمایش، و خوی نیک بندگی،و خاموشی آراستگی،و بخل ناداری،و سخاوت توانگری ،و نرمی و مدارا خردمندی.)»(یعقوبی،۱۳۶۲، ج ۲: ۱۸۴) همچنین ابن شهر آشوب در کتاب مناقب خود روایت کرده است که عبد الرحمن سلمی به یکی از فرزندان امام حسین(ع)سوره حمد را تعلیم کرد و چون آن فرزند سوره حمد را برای پدر خواند امام (ع)به آن مرد یک هزار دینار پول و یک هزار دست جامه داد و دهانش را نیز پر از دُر کرد و چون به آن حضرت اعتراض شد در پاسخ فرمود:کجا می تواند این دینارها عطای او(تعلیم سوره حمد)را جبران کندو سپس این دو شعر را انشاء فرمود:

          اِذا جادَت الدُّنیا عَلیکَ فَجُد ِها            عَلیَ النّاسِ طُرّا قَبلَ اَن تنفلَّت

          فَلاَ الجُودُ یُفنیها اِذا هِیَ اَقبَلَت            و لا البُخلُ یُبقیها اِذا ما تَوَّلَت

هنگامی که دنیا بر تو بخشید تو هم بر مردم ببخش پیش از آنکه از دستت برود.زیرا نه بخشش وجودآن را از بین می برد هنگامی که رو کند و نه بخل آن را برای تو نگاه می دارد آن گاه که برگردد.(ابن شهر آشوب،۱۳۷۹ ج ۴: ۶۶)

روشن است که بسیاری از صفات از جمله:وفاداری،عطا و بخشایش ،سخاوتمند بودن ، گذشت کردن ، حلم و فروخوردن خشم ، شَرَف،ایمان ،دوری از کبر و ریاو… جز خصایص برجسته امام حسین (ع) است.حکیم غزنوی آن حضرت را مصداق بارز و کامل این صفات می داند.امام حسین (ع) در اشعار سنایی نماد «ایمان »است.سنایی  این عقیده را اینگونه در شعر خود منعکس کرده است.

                 اصل و فرعش همه وفا و عطا            عفو و خشمش همه سکون و رضا

                 کرده چون مصطفی باصل و کرم        شرف و عرق و خلق هر سه بهم

                                                                   (سنایی، ۱۳۹۴: ۲۶۷-۲۶۶)

و در ادامه می گوید:

                خشم از اصل او ندارد چشم               از جگر گوشه پیامبرو خشم

                شده عقل شریف با شرفش                سایه سایه ز آفتاب کفش

                مزرع اصل و فرع او دل و جان            منبت بذر و زرع او ایمان

                   اندرو بیش سرو و پیش گیا               بوریا وار نیست بوی ریا

                                                                     (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۸)

             

«علامه گنجی شافعی از دانشمندان اهل سنّت در کتاب کفایه الطالب به سند خود از ربیعه سعدی روایت کرد که چون مردم درباره فضیلت و برتری اصحاب اختلاف نظر پیدا کردند ،من مرکب خود را سوار شده و به مدینه آمدم و به نزد حذیقه بن یمان رفتم.حذیقه گفت:اهل کجایی؟گفت:اهل کوفه.حذیقه گفت:خوش به حال شما ای مردم کوفه.گفتم: من آمده ام تا درباره اختلافی که مردم با ما درباره فضیلت و برتری اصحاب دارند از شما سوال کنم.حذیقه گفت:نزد شخص خبیر و آگاهی آمده ای،و بدان که من جز آنچه را گوشهایم شنیده و در دلم جای گرفته،و چشمانم دیده است برای تو چیز دیگری نخواهم گفت. آنگاه حذیقه دنباله سخنان خود را چنین ادامه داد:روزی رسول خدا(ص) به نزد ما آمد.چنانکه گویا هم اکنون که تو را می نگرم او را می بینم که حسین بن علی(ع)را بر شانه خود سوار کرده بود و گویا هم اکنون کف دست پاک آن حضرت را می بینم که بر پای حسین گذارده و پای او را با دست خود بر سینه اش چسبانده بود و می فرمود:«ای مردم،من به خوبی می دانم که درباره برگزیدگان  پس از من اختلاف خواهید کرد،ای حسین بن علی است که جدّ و جدّه اش بهترین مردم هستند،جدّش محمد رسول خدا(ص)خاتم پیامبران و جدّه اش خدیجه دختر خویلد که از همه زنان جهانیان به خدا و رسول او زودتر ایمان آورد.این حسین بن علی است که از جهت پدر و مادر بهترین مردم است،پدرش علی بن ابی طالب برادر رسول خدا و وزیر و پسر عموی او و کسی است که از همه مردان عالم در ایمان به خدا و رسول او سبقت گرفت، و مادرش فاطمه دختر محمد بانوی زنان جهانیان می باشد.این حسین بن علی از طرف عمو و عمه بهترین مردم است،عمویش جعفر بن ابیطالب و همان کسی است که بوسیله دو بال در بهشت مزیّن و مفتخر گردیده و با آن دو بال به هر جا بخواهد در بهشت پرواز می کند ،و عمّه اش «امّ هانی»دختر ابو طالب است .این حسین بن علی از جانب دایی و خاله بهترین مردم است،دائیش قاسم فرزند محمد رسول خدا، و خاله اش زینب دختر محمد است.آن گاه حسین را از شانه اش بر زمین نهاد و آن کودک در پیش روی آن حضرت راه می رفت و گاه می افتاد.سپس فرمود:ای مردم این حسین بن علی است که جدّ و جدّه اش در بهشتند.پدر و مادرش در بهشتند،عمو و عمه اش در بهشتند،دایی و خاله اش در بهشتند،و خود و برادرش در بهشتند،براستی که آنچه به حسین بن علی داده شده است به هیچ یک از فرزندان پیامبران داده نشده جز به یوسف بن یعقوب.»(محلاتی،۱۳۸۱: ۱۷-۱۵)

سنایی امام حسین را از نظر مادر و پدر و حسب و نصب ، بهترین مردم می داند.از این رو معتقد است: از آنجا  که آن حضرت جَدش حضرت محمد(ص)و پدرش علی(ع) و مادرش حضرت فاطمه(س) است ،خَلقش به مانند پدر و خُلقش همانند پیامبر (ص)می باشد.از منظر او وجود شایستگی های اخلاقی در آن حضرت(ع)از یک سو باعث گردیده دنیا در منظرش حقیر و جهان دیگر نزدش دارای قدر و منزلت گردد و از سوی دیگر شهره آفاق گشته است.                 

                 مصطفی مرورا کشیده بدوش          مرتضی پروریده در آغوش

                 بر رخش انس یافته زهرا              کرده با جانش سال و ماه دعا

                 خلق او همچو خَلق پدر               خُلق او همچو خُلق پیغمبر

                 پیش چشمش حقیر بد دنیی         نزد عقلش وجیه بد عقبی

                 همت او ورای قمه عرش              نام او گستریده در همه فرش   

                                                           (سنایی، ۱۳۹۴: ۲۶۷-۲۶۶)             

               

سنایی غزنوی امام  حسین (ع) را شاخه ای از شجره احمدیه می داند.از این رو درجه و منزلت حضرت را همانند پیامبر (ص) می پندارد.

                 شاخی از بیخ باغ مصطفوی               درّی از درج و حقه نبوی

                                                                            (همان: ۲۶۸)

                

و در ادامه می گوید:

                 باز داند همی بصیرت او                     شجره هر کسی ز سیرت او

                هم تقی اصل و هم نقی فرعست           هم ز کی تخم و هم بهی زرعست

                                                                               (همان: ۲۶۷)

خانم درّی در کتاب شرح دشواری هایی از حدیقه الحقیقه آورده:که مضمون این بیت متناسب است با قسمتی از دعای زیارت امام حسین(ع).«اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نورا فی الاصلاب الشّامخه و الارحام لَم تُنَجّسکَ الجاهلیّه بِانجاسها و لَم تُلبسکَ مِن مُدلهمّات ثیابها.»(گواهی می دهم که شما در اصلاب پاک و عالی پدران و ارحام مطهر مادران نور پاک الهی بودند و هرگز مقام توحید شما آلوده به ناپاکیهای جاهلیت نگردید و غباری از شرکهای عصر شرک و جهالت بر دامان شما ننشست.(درّی، ۱۳۹۲: ۲۸۶)

درباره شباهت امام حسین(ع) و پیامبر(ص) روایاتی ذکر شده است.روایتی که در بحارالانوار در ارتباط با این موضوع آمده،بالاترین سند در اثبات این شباهت است.« سر شهیدان را که سر امام حسین(ع) در جلوی آنان بود،آوردند.که سری بود نورانی، نظیر ماه و شبیه ترین مردم بود  به رسول خدا(ص).»(مجلسی،۱۳۹۲:ج ۴۵، ۲۷۲) سنایی نیز این موضوع را تاکید می کند.او امام حسین (ع) را شبیه ترین، به پیامبر می داند.

                 نبوی جوهری ز بحر جلال                 یافته از کمال صدق جمال

                 بسرو روی و سینه در دیدار               راست مانند احمد مختار

                 درّی از بحر مصطفی بوده                  صدفش پشت مرتضی بوده

                                                                      (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۷)

آقای محلاتی روایتی در خصوص علاقه آن حضرت به امام حسین(ع) را بیان می کند: «بخاری در کتاب الادب المفرد از یعلی بن مره نقل کرده که روزی ما را به همراه رسول خدا(ص) به صرف غذایی دعوت کرده بودند .هنگامی که برای صرف غذا بیرون رفتیم،نا گاه حسین را دیدیم که در راه بازی می کرد.رسول خدا(ص) که او را دیدشتابان پیشاپیش مردم رفت و دستهای خود را گشود،تا آن فرزند را در آغوش گیرد،ولی آن فرزند به این سو و آن سو می گریخت و با این کار خود پیغمبر(ص) را می خنداند تا بالاخره رسول خدا(ص) او را گرفت،و یک دست خود را بر چانه او نهاد و دست دیگرش را بر سر آن کودک گذارد سپس گونه خود را بر گونه او نهاد و فرمود:«حسین منّی و انا من حسین،احبّ الله من احبّ حسینا،الحسین سبط من الاسباط.یعنی،حسین از من است و من از حسینم،خداوند دوست بدارد هر کس که حسین را دوست دارد،حسین سبطی است از اسباط. همچنین از ابو هریره روایت است که می گفت: حسین(ع) را در کودکی دیدم که آمده و خود را در دامان رسول خدا(ص) انداخت و رسول خدا(ص)دهان خود را باز کرده و دهان حسین را در دهان خویش گرفت و فرمود:اللهمّ انّی احبّه فاحبّه ، و احبّ من یحبّه.یعنی بار خدایا من او را دوست دارم پس تو نیز او را دوست بدار،و دوست دار هر کس که او را دوست می دارد.(محلاتی،۱۳۸۱: ۱۹-۱۴)

حکیم سنایی به دلیل اینکه دل در گرو عشق ،محبت و دوستی امام حسین (ع) دارد، آن حضرت را جان نبی (ص)و صلب وصی می نامد.

                  اصل  او  برای  مختصی                   بوده جان نبی و صلب وصی

                 او ز حیدر چو خاتم از جمشید            او ز احمد چو نور از خورشید

                                                                         (سنایی، ۱۳۹۴: ۲۶۷)

یکی از صفاتی که بیانگر بعد اجتماعی شخصیت امام حسین(ع) است و سنایی آن را در شعر خود منعکس کرده است ، مساله هدایتگری است.حکیم غزنوی،سالار شهیدان را مظهر این صفت برجسته می داند. و از طرف دیگر با استفاده از این تعبیر بر  حدیثی از پیامبرکه می فرماید:اِنَّ الحسین مصباح الهدی و سفینه النجات»(به درستی که حسین مصباح هدایت و کشتی نجات است،(مجلسی،۱۳۹۲،ج۳۶/ ۲۰۵) تاکید می ورزد.                

                 در صوان هدی صیانت او                   دن دردی دین دیانت او                 

                 ….بود او سرو جویبار هدی                 سرو با تاج و بادواج و ردا

                                                                    (سنایی، ۱۳۹۴: ۲۶۷)

عزیزی در کتاب ۵۰۴ داستان از معجزات و کرامات امام حسین(ع) آورده: « در مرآت الجنان مذکور است که روزی حضرت خاتم الانبیا(ص) در مسجد نشسته بودند که حضرت فاطمه(س) گریان از در وارد شد،حضرت پیغمبر(ص) فرمود: گریان نباشد چشم تو مگر به خیر،چرا گریانی؟ عرض کرد : ای پدر! صبر و قرارم رفته و دلم از آتش حسرت سوخته ساعتی به آسیاب کردن مشغول بودم چون بر سر گهواره رفتم حسین(ع) خود را در گهواره ندیدم هر چند تفحُّص نمودم اثری از وی نیافتم سراسیمه به خدمت تو آمدم زودتر من را از غم خلاص کن که آرام ندارم.مقارن این حال جبرئیل رسید،عرض کرد:ای سید و ای سرور! از من به خدمت فاطمه(س) سلام برسان و بگو که خاطر مبارک فارغ دار که حسین(ع) سلامت است و بشارت ده او را که از مقربان بارگاه حضرت احدیت است.حضرت پیغمبر(ص) فرمود:ای برادر!حسین(ع) از گهواره به کجا رفته بر من بیان کن تا خاطرم قرار گیرد.جبرئیل عرض کرد : یا رسول الله! روزی که من به تهنیت حسین(ع) آمده بودم گروهی از ملائکه نیز با من رفاقت کرده بودند، چون به شرف ملازمت آن حضرت مشرف گشتیم به محل خودم مراجعت کرده به مقربان ملاء اعلی تفاخر و مباهات نمودم مقربان بارگه کبریا عرض کردند: خدایا! احدی به ما افتخار نکرده ما را نیز رخصت ده تا به شرف زیارت آن حضرت مشرف شویم. خداوند تعالی فرمود: شما را رخصت نیست که از محل خود قدم بردارید. پس به من امر فرمود تا حسین(ع) را از گهواره گشوده به ملاء اعلی بردم تا مقربان درگاه آن سرور را زیارت کنند.پس ایشان آن حضرت را زیارت کرده هیجان زده و خوشحال گشته آرام یافتند و من این ساعت حسین(ع) را آورده ام و به گهواره خوابانیده ام با هزار روح و راحت و نور و آن سرور اکنون چون قرص قمر در خانه است.فاطمه زهرا (س) از شنیدن این خبر شادی آور بی نهایت مسرور و خوشحال گردیده و در ساعت به منزل مراجعت فرموده امام حسین(ع) را مانند ماه شب چهارده در جای خود خفته دید.او را در بغل کشید روی شاهزاده را بوسیده شکر الهی را به جای آورده فرمود: الحمد الله الذی اذهب عنا الحزنان ربنا لغفور شکور.»(عزیزی،۱۳۷۹: ۲۲) سنایی نیز مهد جنبان امام حسین(ع) را جبرئیل می داند.

                 عقل در بند عهد و پیمانش                بوده جبرئیل مهد جنبانش

                 اصلها ثابت اشارت حق                    سوی این سرو گفتمش مطلق

                                                                          (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۷)

مبحث دیگری که سنایی بدان پرداخته، بحث ولایت و امامت است.سنایی امامت را بعد از حضرت محمد(ص) از آن علی (ع) و آل آن حضرت می داند. از این جهت،بارها کلمه میر،امیر را پیش از نام حسین(ع) آورده است.

                    پسر مرتضی امیر حسین                 که چنوئی نبود در کونین 

                   …آن مثال نبی و عالم زین                وارث مصطفی امیر حسین

                                                                  (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۷-۲۶۶)

              از سنایی بجان میر حسین                  صد هزاران ثناست دایم  دین

                                                                              (همان: ۲۷۲)      

                  عشق او اوّلیست بی آخر                 راز او باطنی است بی ظاهر

                 چون طباشیر وقت تاثیرش               جگر گرم را  طُبا  شیرش

                                                                        (همان:۲۶۸-۲۶۷)

طباشیر: چیزی باشد سفید که از میان نی هندی که بابانس و بنبو گویند،برآید.(فرهنگ جهانگیری،ذیل کلمه) این داروی گیاهی با دارا بودن خواص بی شمار یکی از گیاهان دارویی مفید در طب سنتی محسوب می شود.دکتر درّی معتقد است طباشیر دوم مرکب است از طَبی و طُبی: یک دگمه سر پستان +شیر که استعاره آن حضرت یا لطف مهربانی اوست. (درّی،۱۳۹۲: ۲۸۶)در واقع سنایی بیان می کند : کلام و سخنان امام حسین (ع) بر تشنه کامان مانند طباشیر تاثیر می گزارد  و مایه آرامش و راحتی می باشد.

 صفت قتل حسین بن علی

هنگامی که مرگ معاویه فرا رسید پسرش یزید را طلبید و به او چنین گفت:ای پسرم من به راستی سختی ها و پستی ها و بلندی ها را برای تو هموار کرده و کارها را برای تو آماده ساخته ام و دشمنان را برایت رام و گروههای عرب را برای تو خاضع و آنچه را هیچ کس برای دیگری جمع آوری نمی کند،گرد آوردم……براستی که من از کسی بیمناک نیستم که با تو در امر خلافت به نزاع برخیزد جز از چهار نفر:حسین بن علی،عبد الله بن عمر،عبد الله بن زبیر،عبد الرحمن بن ابی بکر…..چون معاویه از دنیا رفت و یزید به حکومت رسید،به ولید بن عتبه که در شمدینه حکومت داشت،نامه کوتاهی نوشت.بدین مضمون:وقتی نامه من به تو رسید حسین بن علی و عبد الله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت نکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را برای من بفرست.و از مردم نیز بیعت بگیر و هر کس امتناع کردهمان دستور را درباره اش اجرا کن و همچنین درباره حسین بن علی و عبد الله بن زبیر. ولید به دنبال این تصمیم در همان ساعت که نیمه های شب بود عبد االه بن عمرو بن عثمان را که جوانی نورس بود به نزد امام حسین(ع) و عبد الله بن زبیر فرستاد و آنها را احضار نمود. هنگامی که امام حسین(ع) در خانه ولید رسید و داخل خانه شد ،ولید نامه یزید را خواند و خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و از وی خواست تا بیعت کند.امام(ع)طبق معمول،کلمات استرجاع را بر زبان جاری کرده و سپس فرمود:اما در مورد بیعت با یزید پس کسی همانند من پنهانی بیعت نمی کند و این کار از من پنهانی پذیرفته نیست،و هرگاه نزد مردم آمدی و آنها را برای بیعت دعوت کردی و ما را با ایشان دعوت نمودی آن وقت کار یکسره و یکجا خواهد بود….. «امام حسین(ع)هنگامی که می خواست از خانه ولید خارج شود به وی رو کرد و گفت:ای امیر  براستی که ما خاندان پیامبری و معدن رسالت الهی و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه فرود آمدن رحمت خداییم ،که خدای تعالی به ما آغاز کند(در کارها)و به ما پایان دهد،و یزید مردی است فاسق و شراب خوار و آدمکش و کسی که آشکارا و علنی مرتکب فسق شود،و کسی همانند من با مثل او بیعت نخواهد کرد ولی باشد تا ما و شما شب را به روز آوریم و ما و شما در کار خود نیک بنگریم تا ببینیم کدامیک از ما به خلافت و بیعت شایسته تر است.(تلخیص شده از کتاب زندگانی امام حسین(ع)،محلاتی،۱۳۸۱: ۲۰۰-۱۴۴)علاوه بر روایت فوق ، مطالب و مدارک  بیشماری در اهل سنت و شیعه وجود دارد که شاهد بر فاسد بودن یزید،دائم الخمر بودن،بی دینی و پرده دریهای او می باشد.بنابراین با استناد به روایات انگیزه اصلی قیام امام حسین (ع)به دلیل جلوگیری ومبارزه با فسق و جور یزید و یاران او بوده است. روایت بسیاری نشان می دهد که امام حسین(ع) به خوبی از این کفر و فساد آگاهی داشت و آن را خطری بس عظیم برای اسلام می دانست.از این جهت حاضر شد که خود و فرزندانش و همچنین یارانش به شهادت برسند،اما بیعت با چنین ملعون فاسدی را نپذیرد. در واقع اگر قیام مقدس امام حسین(ع) نبود، بنی امیه و یزید و خاندان فاسد آنها اثری از اسلام بر جای نمی گذاشتند.

«…. امام(ع) در حالیکه وصیت نامه ای نوشت و آن را به برادرش محمد بن حنیفه سپرد،از مدینه به سوی مکه حرکت کرد. آقای محلاتی با استناد به کتابهای مقتل خوارزمی و فتوح ابن عثم متن وصیت نامه را چنین آورده:«هذا ما اَوصی به الحسین بن علی الی اخیهِ محمد بن الحَنّفیِّه ،اِنّ الحسین یَشهدُ ان لا اله الا الله وحدَه لا شریکَ له و انَّ محمدا عبدُهُ و رسولُه جاءَ بالحق مِن عِندِه اِنِّ الجنَّه حقُّ و النّار حقُّ و الساعه آتِیه لا ریبَ فیها و ان الله یَبعثَ من فی القبور. و انّی لم اَخرُج اَشِرا و لا بَطِرا  و لا مُفسِدا و لا ظالِما و اِنّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاِصلاح فی اُمّه جدّی اُریدُ اَن بالمعروفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ و اسیرَ بسیرَه جدّی و علی بن ابی طالب فَمَن قَبِلَنی بقبولِ الحقّ فاللهُ اولی بالحقِّ و من ردَّ علیَّ هذا اَصبِرُ حتیّ یَقضِیَ اللهُ بَینی و بینَ القومِ و هُوَ خَیرُ الحاکمین.یعنی:این است آنچه وصیت می کند حسین بن علی به برادرش محمد بن حنیفه:حسین گواهی می دهد که معبودی جز خدای یکتا که شریکی ندارد نیست و براستی که محمد بنده و رسول او است که به حق از نزد او آمده و براستی بهشت و جهنم حق است و قیامت آمدنی است و شکی در آن نیست و خدا هر آن کس را که در گورها هستند بر می انگیزد.براستی که من خودسرانه و روی هوی و هوس بیرون نیامده و قیام نکردم و نه به منظور فساد کردن و ستم،و جز این نیست که برای اصلاح جویی میان امّت جدّم و پدرم علی بن ابیطالب حرکت کنم،پس هر کس مرا به پذیرفتن حق پذیرفت او به حق سزاوارتر است و هر کس مرا رد کرد من صبر می کنم تا خداوند میان من و این مردم حکم کند که خدا بهترین حاکمان است .»امام در روز جمعه سوم ماه شعبان وارد مکه شد. و بعد از مدتی برای آغاز قیام و حرکت خود کوفه را اختیار کرد. هر چند قبل از حرکت امام(ع) و ورود وی به کوفه،کسانی بودند که اظهار مخالفت کردند.یکی از آن افراد عمرو بن سعید اشدق ،فرماندار مکه از طرف یزید بود،که چون از حرکت امام(ع)به سوی عراق مطلع شد نامه ای برای حضرت نوشت و در آن نامه با تظاهر به خیرخواهی،امان نامه ای برای امام(ع)نوشت تا بلکه او را از ادامه مسیر منصرف کند،ولی موفق نشد. از طرف دیگر محمد بن حنیفه (یکی از فرزندان دلیر امیر المومنین(ع)) که در مدینه ساکن بود ،هنگامی که خبر تصمیم امام حسین (ع) را برای حرکت به سوی عراق شنید،خود را مکه رساند و نزد آن حضرت رفته و عرض کرد:ای برادر براستی که مردم کوفه همانها هستندکه بی وفایی آنها را نسبت به پدر و برادرت شناخته ای و من ترس آن را دارم که شما هم سرنوشت آنها را داشته باشی،و اگر تصمیم بگیری در حرم بمانی عزیزترین افراد و محترم ترین آنها خواهی بود.امام (ع) ضمن تشکر و سپاسگزاری از او پاسخ داد:من ترس آن را دارم که یزید مرا در اینجا غافلگیر کند و حرمت خانه خدا به وسیله من شکسته شود.»(تلخیص از کتاب زندگانی امام حسین(ع)، محلاتی،۱۳۸۱: ۳۳۶-۲۰۴). در نهایت امام(ع) در روز پنج شنبه دوم ماه محرم سال۶۱هجری در کربلا فرود آمدند.

سنایی رویداد خونبار عاشورا را با توجه به آنچه در روایات تاریخی آمده،از چگونگی حرکت امام حسین(ع) از مدینه به کربلا و به شهادت رسیدن آن حضرت و به اسارت بردن اهل حرم، به خوبی و با سوز و گدازی شاعرانه به تصویر کشیده است.او همواره بر این موضوع تاکید می کند که، عمر و عاص و یزید ظالم حرمت دین خدا را شکستند و شرم و حیا را زیر پای نهادند و با حیله و نیرنگ امام حسین (ع) را از مدینه به مهلکه کشادند.و هنگامی که ایشان به آخرین منزل،یعنی کربلا وارد شدند،بر آن حضرت(ع) و لشکریانش تاختند.

 

                    دشمنان قصد جان او کردند          تا دمار از تنش برآوردند

                    عمرو عاص از فساد رائی زد           شرع را خیره پشت پائی زد

                    بر یزید پلید بیعت کرد                تا که از خاندان برآرد گرد

                   شرم و آزرم جملگی بگذاشت        جمعی از دشمنان بر او بگماشت

                                                                    (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۸)

نقل است: «هنگامی که حرّ پیش روی امام(ع) آمد و در برابر لشکر کوفه ایستاد و به آنها گفت:ای مردم کوفه مادر به عزایتان بنشیند و بگرید،آیا این مرد شایسته را به سوی خود خواندید و چون به سوی شما آمد شما که می گفتید در یاری به دشمنانش خواهید جنگید ،دست از یاریش برداشتید پس به  روی او در آمده اید می خواهید او را بکشید؟ »(محلاتی،۱۳۸۱: ۴۱۹)

 

                   تا مر او را بنامه و بحیل                  از مدینه کشند در منهل

                  کربلا چون مقام و منزل ساخت          ناگه آل زیاد بر وی تاخت

                                                                     (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۸)

سنایی در این قسمت به یکی از وقایع تکان دهنده کربلا،یعنی بستن آب بر روی امام حسین(ع) و خاندان پاکش (به منظور نشان دادن مظلومیّت امام (ع) و شقاوت دشمنان )اشاره کرده است. «به محض ورود امام حسین(ع)به کربلا ،عبید الله بن زیاد به دستور یزید نامه ای به امام نوشت.«من به دستور یزید مامورم که آسوده زندگی نکنم تا تو را به قتل رسانیده یا حکم من و یزید را بپذیری.امام(ع)در پاسخ نامه آور که در انتظار پاسخ نامه بود ،جواب داد:این نامه پاسخ ندارد زیرا فرمان عذاب الهی برای نویسنده اش حتمی است. عبید الله بن زیاد،عمر بن سعد را برای جنگ با امام(ع) فراخواند و گفت باید به جنگ با حسین بروی،عمر بن سعد نیز دستور او را پذیرفت.بعد از ورود او به کربلا،عبید الله در پی نامه ای به عمر بن سعد فرمان داد تا میان امام حسین(ع) و یارانش و آب سدی شود تا اینکه یک قطره آب نچشند.عمر بن سعد نیز میان امام و یارانش و آب حایلی شد که یک قطره آب از آنجا برندارند،و این جریان سه روز پیش از کشته شدن حسین(ع)بود.» (محلاتی،۱۳۸۱ : ۳۸۲)

                   جگر گرم او ز آب زلال                    منع کردند اهل بغی و ضلال

                     راه آب فرات بر بستند                   دل او زان عنا و غم خستند

                                                                               (سنایی،همان)

 

«….امام (ع) به میدان جنگ رفت و مبارز طلبید و هر کس به جنگ او می آمد با شمشیر آن حضرت روانه دوزخ می گردید تا اینکه آن بی شرمان دور از انسانیت حلقه وار آن بزرگوار را احاطه کردند و تشنگی بر آن حضرت غلبه کرده بود و از آن مردم شربت آبی می طلبید،و هرگاه که اسب خود را به سمت فرات به حرکت در می آورد با یک حمله عمومی که به او می کردند ،مانع رسیدن او به فرات می شدند….. و در نهایت دستور حمله عمومی از طرف پسر سعد صادر شد و یکصد و هشتاد نفر نیزه دار و چهار هزار نفر تیر انداز به آن حضرت(ع) حمله کردند. و ناگهان تیر سه شاخه زهر آلودی بیامد و بر قلب مقدس آن حضرت(ع) جای گرفت ،در این وقت بود که امام (ع) گفت: خدایا تو می دانی که اینان مردی را کشتند که در روی زمین پسر پیغمبری جز او نیست….. از هر سو به آن حضرت حمله کردند،یکی از دشمنان ضربه ای بر کتف آن حضرت(ع)زد،دیگری شمشیری بر شانه او زد که سبب شد آن حضرت (ع)به رو افتد و در آن سخت بی حال بود….سپس سنان بن انس تیری به سوی حضرت پرتاب کرد که در گلوگاه مقدسش قرار گرفت که بیفتاد و بر زمین بر نشست و آن  تیر را از گلوگاه خود بیرون کشید و دو دست خود را زیر گلو گرفت چون از خون پر شد بر سر و صورت و محاسن خود مالید و فرمود:این گونه خدا را خضاب شده به خون خود و در حالی که حقم را غصب کرده اند دیدار خواهم کرد…… و در نهایت شمر با بی رحمی تمام جلو آمد و سر مقدس امام(ع)را برید و از تنش جدا کرد.» (محلاتی،۵۳۵:۱۳۸۱-۵۲۴) سنایی با لحنی  جانگداز  چنان از عمل بیشرمانه یزیدیان و شهادت مظلومانه سیّد و سالار شهیدان «ابا عبد الله الحسین(ع)) سخن می گوید که آتش غم را در دل مومنان می افروزد.

                   عمر و عاص و یزید بد اختر              بسر آب  برفکنده سپر

                   شمر و عبد الله زیاد لعین                روحشان جفت باد بر نفرین

                   بر کشیدند تیغ بر آزرم                   نز خدا ترس و نه ز مردم شرم

                   سرش از تن بتیغ ببریدند                و اندر آن فعل سود می دیدند

                  تنش از تیغ خصم پاره شده              آل مروان برو نظاره شده

                  بدمشق اندرون یزید پلید                 منتظر بود تا سرش برسید

                  پیش بنهاد و شادمانی کرد              تکیه بر دنیی و امانی کرد

                  بیتی از قول خویش املا کرد           کین دیرینه جست و انها کرد

                                                                   (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۹)

در تاریخ یعقوبی آمده بعد از به شهادت رسیدن امام حسین(ع) سر امام پیش یزید نهاده شد و یزید به دندانهای پیشین او چوب می زد (یعقوبی، ۱۳۶۲: ۱۸۲)و اشعاری را (یزید) اینگونه خلاصه کرد: «ای حسین…چگونه تقدیر را یافتی..تو مرا از یک چیز محروم کردی که برای من همه چیز بود و من از همه چیز تو را محروم کردم که برای تو از یک چیز هم کم اهمیت تر بود.»(تلخیص از کتاب زندگانی امام حسین(ع)، رهنما، ۱۳۷۶:ج۲/۴۴۰) سنایی نیز این موضوع را تایید می کند:

                 دست شومش بر آن لب و دندان         زد قضیب از نشاط و لب خندان

                                                                                  (سنایی: همان)

سنایی جنگ بین یزیدیان با امام حسین(ع) را دارای علل و عواملی می داند. وی یکی از عوامل اصلی را نوعی کینه و دشمنی و انتقام جویی دشمنان از خاندان پیامبر(ص) می داند.به ویژه حس انتقام جویی که دشمنان نسبت به رشادت های امام علی (ع)در جنگ هایی همچون بدر،در دل هایشان داشتند.. بنابراین در صدد فرصتی بودند تا با ضربه زدن به فرزند آن حضرت(ع)( یعنی امام حسین ع) شکست هایشان را جبران کنند.

علامه مجلسی در بحار الانوار روایتی را مطرح کرده است : «امام حسین (ع) در روز عاشورا فرمود:کیست که او را جدّی باشد مثل جدّ من در میان خلایق یا همچو پدر من؟ پس من پسر شمس و قمرم .فاطمه زهرا مادر من است و پدر من شکننده کفر در بدر و حنین است.(مجلسی،۱۳۹۲:ج ۴۵/۱۲۹) و در جای دیگر نیز آورده:«شیخ صدوق از بزرگان بنی هاشم و سایر مردم نقل می کند: وقتی علی بن حسین (ع) و حرم او وارد بر یزید لعنه الله شدند سر امام حسین (ع) آورده شد و در مقابل یزید در طشتی قرار داده شد.یزید شروع کرد با عصایش به دندانهای امام (ع) زدن و می گفت: ای کاش بزرگان من که در جنگ بر جزع و فزع قبیله خزرج را از آن زد و خوردها مشاهده نمودند،می بودند و می دیدند که من چگونه از حسین(ع) انتقام آنان را گرفتم. و در ادامه آورده:یزید گفت: من از اهل خندق نیستم اگر انتقام نگیرم از بنی احمد(ص) آنچه را ایشان در بدر ما کرد.(همان:۳۱۹)بنابراین با توجه به روایات، کینه و انتقام جویی یزید از خاندان پیامبر،در وقوع واقعه عاشورا کاملا مشهود است.

 

                  کینه خزرج و حدیث اسل               و آن مکافات زشت و دست عمل

                  کین آبا بتوخته ز حسین                خواسته کینهاء بدر و حنین

                                                                       (سنایی، ۱۳۹۴: ۲۶۹)

و در ادامه می گوید:            

                   عالمی بر جفا دلیر شده                  روبه مرده شرزه شیر شده

                  کافرانی در اوّل پیکار                   شده از زخم ذوالفقار فکار

                  همه را بر دل از علی صد داغ         شده یکسر قرین طاغی و باغ

                 کین دل باز خواسته ز حسین         شده قانع بدین شماتت و شین

                                                                        (همان: ۲۷۱-۲۷۰)

              

 

همچنین حکیم غزنوی از دیگر علل دشمنی ِمخالفان با خاندان پیامبر ص را مسائل مطرح ِاعتقادی می داند.برای مثال،بحث لا مکانی بودن خداوند. امام علی (ع) در خطبه ۶۴ نهج البلاغه می فرماید:«لَم یَحلُل فِی الاَشیاءِ فَیُقالَ هُوَ کائِن وَ لَم یَنا عَنها فَیُقال هُوَ مِنها بائِن»(خداوند تبارک و تعالی در اشیاء حلول نکرده تا گفته شود که وی دراشیاء مستقر شده و نیز از اشیاء دور نشده تا گفته شود وی از آنها جدا می باشد.) و در خطبه ای دیگر می فرماید:« تَعالی عَمّا یَنحَلُهُ المُحَدِّدُونَ مِن صِفاتِ الاقدارِ وَ نِهایاتِ الاقطار و تَاُثُلِ المَساکِنِ وَ تَمَکُنِ الاماکِنِ فَالحَدُ لِخَلقِهِ مَضروبُ وَ اِلَی غَیرِهِ مَنسُوبّ»(او منزه از حد و اندازه ای است که بندگان برایش فرض کنند و یا جایگاه و مکانی را برایش در نظر بگیرند.زیرا که او را سزاست که برای آفریده هایش حدّ و اندازه قرار دهد و چنین کرد.)»(شریف رضی، خطبه ۱۶۲) . بنابراین امیر المومنین (ع)ذات باری تعالی را برتر از ظرف مکان و زمان می داند.سنایی در کتاب خود حدیقه الحقیقه به اعتقاد  امام علی(ع)، مبنی بر اینکه آن حضرت،مکانی برای خداوند قائل نبودند(بر خلاف عده ای که عرش را جایگاه و مسکنی  برای خداوند می دانستند) اشاره کرده است. و معتقد است به دلیل مسائل اعتقادی ، دشمنان به مخالفت با امام حسین(ع) بر خاستند.

            لا مکان گوی کاصل دین این است            سر بجنبان که جای تحسین است

            دشمنی حسین از آن جستست               که علی  لفظ  لا مکان  گفتست

                                                                             (سنایی،۱۳۹۴: ۶۶)

«راوی می گوید:سپس آن گروه نابکار زنان را از خیمه خارج کردند و خیمه ها را طعمه آتش قرار دادند.دختران پیغمبر خدا در حالی خارج شدند که برهنه ،لباس ماتم پوشیده و پا برهنه و گریان و در حال اسیری و ذلت بودند.»(مجلسی،۱۳۹۲: ج۴۵/۱۳۸) سنایی با لحنی محزون و غمناک ، از ناله و ندبه دختران پیغمبر خدا (ص) سخن می گوید.

                   شهربانو و زینب  گریان                  مانده در فعل ناکسان حیران

                   سر برهنه بر اشتر و پالان                پیش ایشان ز درد دل نالان

                   علی الاصغر ایستاده بپای                وان سگان ظالم را بداده رضا

                                                                           (سنایی،همان: ۲۶۹)

«روایت شده که سعید بن عبد الله حنفی در جلوی امام حسین(ع) قرار گرفت و هر چه که امام (ع) بر طرف چپ و راست حرکت می کرد،او در مقابل آن حضرت بود.دشمنان او را هدف تیر قرار دادند و به قدری تیر بارانش نمودند که بر روی زمین سقوط کرد و گفت: بار خدایا! این گروه را نظیر قوم عاد و ثمود لعنت کن.»

(مجلسی،۱۳۹۲:،ج۴۵/ ۱۰۷)سنایی،یزیدیان را به قوم ثمود و عاد تشبیه می کند و آنان را مشمول غضب خداوند و آتش جهنم می داند.

                   عمرو عاص و یزید و ابن زیاد            همچو قوم ثمود و صالح و عاد

                                                                                    (سنایی،همان)

 

هنگامی که یزیدیان از هر طرف امام حسین(ع) را احاطه کردند و در اطراف آن حضرت گرد آمدند،امام(ع) فرمود: روی شما زشت باد! شما از سرکشان و قلدران این امت، تعطیل کننده سنت پیامبر،قاتلین فرزندان پیامبران،نابود کننده عترت اوصیاء هستید.شما بر پسر حرب(یزید بن معاویه بن ابی سفیان بن حرب) و پیروانش اعتماد می کنید و ما فرزندان پیامبر خدا را خوار می کنید.آری به خدا،بی وفایی در میان شما معروف است.رگ و ریشه شما به بی وفایی سرشته شده است،اصل و فرع یعنی پدران و فرزندان شما،بی وفایی را به ارث نهاده و به ارث برده اند…..آگاه باشید که لعنت خدا بر آن افرادی است که پیمان شکن باشند. «الذین ینقضون الاَیمان بَعدَ تَوکِیدِها وَ قَد جَعَلتُم الله عَلَیکُم کَفیلا.همان اشخاصی که قسم های خود را بعد از اینکه تاکید نمودند،شکستند،شما خدا را برای خود وکیل و کفیل قرار دادید.» به خدا قسم که شما همان افراد هستید.( مجلسی،۱۳۹۲: ج ۴۵/ ۹۶) سنایی در حدیقه الحقیقه چنین می گوید: که یزیدیان به دلیل حقد و حسد و جهل و گمراهی حرمت پیامبر خدا را از میان بردند.و سنت های آن حضرت را خاموش و تعطیل کردند. وی دشمنان امام (ع) را لعن و نفرین می کند و آنان را مستحق عذاب الهی و جایگاهشان را دوزخ می داند.

                   هیچ ناورده در ره بیداد                مصطفی را و مرتضی را یاد

                 یکسو انداخته مجامله را                 زشت کرده ره معامله را

                 کرده دوزخ برای خوش معّد             بو الحکم را گزیده بر احمد

                 راه آزرم و شرم بربسته                   عهد و پیمان شرع بشکسته

                                                                   (سنایی،۱۳۹۴: ۲۶۹)

و در دیوان اشعارش چنین می گوید:

       داستان پسر هند مگر نشنیدی                 که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید

       پدر او لب و دندان پیمبر بشکست             مادر او جگر عم پیمبر بمکید

      خود به نا حق حق داماد پیمبر بگرفت         پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

     بر چنین قوم چرا لعنت و نفرین نکنبم          لعنت الله یزیدا و علی حب یزید

                                                                      (سنایی،۱۰۷۲:۱۳۸۸)

و ادامه می دهد:

        پس تو گویی یزید میر منست                 عمر و عاص پلید پیر منست

        آنکه را عمر و عاص باشد پیر                  یا یزید پلید  باشد  میر

       مستحق عذاب و نفرین است                  بد ره و بد فعال و بد دین است

       لعنت دادگر بر آن کس باد                     که مر او را کند به نیکی یاد

                                                                 (سنایی،۱۳۹۴: ۲۷۲)

و معتقد است:

                هر که بدگوی آن سگان باشد         دانکه او شاه آن جهان باشد

                                                                         (همان :۲۷۱)

او خود را دوستدار امام حسین(ع) معرفی می کند:

           من نیم دوستدار شمر و یزید               زان قبیله منم بعهد بعید

          ….از سنایی به جان میر حسین             صد هزاران ثناست دایم دین

                                                                         (همان: ۲۷۲)

در صفت کربلا و نسیم مشهد معظم

نقل است: هنگامی که امام حسین (ع) و یارانش به کربلا رسیدند، امام (ع) نام آن زمین را از حُرّ و همراهانش پرسید و آنان عرض کردند: نامش «کربلا» است.در این وقت اشک در دیدگان آن حضرت حلقه زد و فرمود:«اللهم انّی اعوذبک من الکرب و البلاء(مقرَّم،۱۹۲:۱۴۱۱).یعنی: بار خدایا بر تو پناه می برم از کرب-یعنی اندوه- و بلاء یعنی گرفتاری.»…..و امام (ع)به دنبال سخن خود فرمود:«هاهنا محطّ رکابنا و دماثنا و محلّ قبورنا،بهذا حدّثنی جدّی رسول الله.»(همان) یعنی: همین جا بار انداز،سواران و محل ریختن خون ما و جایگاه  قبر های ماست،و این چیزی است که جدم رسول خدا(ص) بدان خبر داده است.(محلاتی،۳۷۳-۳۷۲)

سنایی کربلا را می ستاید.او علاوه بر اینکه آنجا را قطعه ای از بهشت خداوند می داند ،نسیم آن جایگاه را نیز «بهشتی »بیان می کند.و در وصف کربلا و شهدای آن مرثیه ای جانگداز می سراید.او در این مرثیه با لحنی غم آلود،به توصیف مصیبت روز عاشورا،سرهای بریده شهدا و پیکرهای خونین و جنازه های به خون خفته آنان می پردازد.حکیم سنایی یزیدیان ظالم را بدترین امت می داند که به پیامبر و آل او کافر شدندو در نهایت امام حسین (ع) را با بی رحمی به شهادت رساندند.

               حبذا کربلا  و آن تعظیم                  کز بهشت آورد بخلق نسیم

               وآن تن سر بریده در گل و خاک         وآن عزیزان بتیغ دلها چاک

                وآن تن سر بخاک غلطیده                تن بی سر بسی بد افتاده

                وآن گزین همه جهان کشته             در گل و خون تنش بیاغشته

               وآن چنان ظالمان بد کردار               کرده بر ظلم خویشتن اصرار

               حرمت دین و خاندان رسول              جمله برداشته ز جهل و فضول

               تیغها لعل گون ز خون حسین            چه بود در جهان بتر زین شین

               تاج بر سر نهاده بد کردار                   که از آن تاج  خوبتر  منشار

              زخم شمشیر و نیزه و پیکان                 بر سر نیزه سَر  بجای  سنان

                                                                   (سنایی،۱۳۹۴: ۲۷۰)

سپس سنایی ، شهادت آل یاسین را به تصویر می کشد. مراد از آل یاسین،خاندان پاک و مطهر پیامبر(ص) می باشد.چنانچه علامه طباطبایی در تفسیر آیه«سلام علی آل یاسین» از معانی الاخبار به اسنادش از امام جعفر صادق (ع) و نیز از عیون اخبار الرضا نقل می کند:«یس محمد صلی الله علیه و آله و نحنُ آل یس.»(طباطبایی،۱۳۹۳ ق ، ج ۱۷: ۱۵۹) بر طبق روایات ،هنگامی که یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند،نوبت به اهل بیت آن حضرت رسید.طبق مشهورترین روایات،نخستین کسی که آماده شهادت شد و برای جنگ نزد امام(ع) رفت و رخصت میدان گرفت علی بن حسین(ع) بود. همچنین شهادت ابو الفضل العباس ،برادر بزرگوار امام حسین(ع) است.که با دلاوری و شجاعت ،در واقعه عاشورا حضور داشتند.(تلخیص شده از کتاب زندگانی امام حسین(ع)، محلاتی،۴۶۰:۱۳۸۱-۴۹۵)

              آل یاسین بداده یکسر جان               عاجز و خوار و بی کس و عطشان

              کرده آل زیاد و شمر لعین                 ابتدای  چنین  تبه  در  دین

                                                                               (سنایی،همان)

حکیم غزنوی بعد از شرح مصیبت عاشورا، عزادار شدن و سوگواری پیغمبر(ص)،امام علی(ع)، حضرت فاطمه(س)،امام حسن(ع)، حضرت زینب(س) و همسر امام حسین(ع)-شهربانو- را در سوگ ابا عبد الله الحسین(ع) به گونه ای حزین به تصویر می کشد.

               مصطفی جامه جمله بدریده              علی از دیده خون بباریده

               فاطمه روی را خراشیده                   خون بباریده بی حد از دیده

              حسن از زخم کرده سینه کبود           زینت از دیده ها برانده دو رود

                 شهربانوی پیر گشته حزین               علی الاصغر آن دو رخ پرچین

                                                                     (سنایی،۱۳۹۴: ۲۷۰)

     علی الاصغر ،طفل امام حسین(ع) و کوچکترین  شهید واقعه ی کربلا  است.«  شاعر وی را با دو رخ پر چین توصیف کرده است.زیرا که واقعه کربلا او را در کودکی پیر ساخت  و یا از شدت تشنگی چهره اش چروکیده شد.»(درّی،۱۳۹۲: ۲۹۰)

  سنایی در حدیقه الحقیقه تمثیلی با عنوان« التمثل فی الاشتیاق الی المشهد المعظم، المراۀ الصالحۀ خیر من الف رجل سوء» (زن صالح برتر از هزار مرد بد است.) را مطرح کرده است. وی در این تمثیل با مهارت و ظرافت خاصی به مذمت و نکوهش اهل کوفه(که در حق امام حسین(ع) بی وفایی و پیمان شکنی کردند) می پردازد.او داستان پیرزن کوفی رامطرح می کند.که همواره شوق دیدار کربلا را در دل دارد. و هر روز صبح به همراه فرزندانش برای استشمام نسیمی که از جانب کربلا می وزید، از شهر بیرون می رود. سنایی زبان به مدح و ستایش پیرزن می گشاید و خود را غلام چنین زنی می داند.و معتقد است: زن صالح برتر از هزار مرد بد است.

             بود در شهر کوفه پیر زنی             سالخورده ضعیف و ممتحنی

              بود از اولاد مصطفی و علی           ممتحن مانده بی حبیب و ولی

             کودکی چند زیر دست و یتیم         شده قانع ز کربلا  بنسیم

              زال هر روز بامداد پگاه                 کودکان را فکندی اندر راه

               آمدی از میان شهر برون             دیده از ظلم ظالمان پر خون

                بر  رَه  کربلا   باستادی               برکشیدی از درد دل بادی

            گفتی اطفال را همی بوئید              وین نکو باد را  بینبوئید

             پیشتر زآنکه در شود در شهر         برگرید از نسیم مشهد بهر

            شود از هر دماغی آلوده                 باد چون گشت شهر پیموده

            حظ از این باد جمله بردارید            سوی نا اهل و خصم مگذارید

             من غلام زنی که از صد مرد          بگذرد روز بار  و بردا برد

               قدر میر حسین بشناسد             از جفاهای خصم نهراسد

                                                            (سنایی،۱۳۹۴: ۲۷۱)

نتیجه گیری:

سنایی غزنوی از شاعرانی است،که اشعارش مالامال از ستایش و تمجیدِ امام حسین (ع) و خاندان آن حضرت می باشد. او برای برجسته کردن قدر،شأن و منزلت ابا عبد الله (ع) و اهل بیت آن حضرت، در سروده هایش به کرّات ارادت خاص خود را نسبت به آنان ابراز می دارد. حکیم غزنوی،ممدوح خود-امام حسین(ع) را به صفاتی چون احیاگر دین، جان نبی،صلب وصی و صفات دیگر متّصف می سازد. بدین دلیل که او در اندیشه ی ترویجِ فضایل اخلاقی آن حضرت (ع) در دل و جان مخاطبان خود می باشد.  سنایی ،دلایلی را در شکل گیری واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین (ع) مطرح می کند و به تحلیل آنها می پردازد. او برجسته ترین علل این قیام را ظلم ستیزی امام حسین (ع) می داند.به بیان دیگر معتقد است:نهضت عاشورا ، با ظلم و ستم ِیزیدیان به مبارزه برخاست.او یکی دیگر از علل را کینه و عداوتِ خاندان معاویه و یزید،نسبت به امام علی (ع) و رشارت های آن بزرگوار در جنگهایی همچون بدر- می داند.از این جهت دشمنان در صدد انتقام جویی از فرزند آن حضرت-یعنی امام حسین(ع) بر آمدند. سنایی معتقد است که مخالفت یزیدیان با مسائل اعتقادی (که توسط امام علی(ع) مطرح شده بود) یکی دیگر از عوامل شکل گیری واقعه خونبار عاشورا می باشد. حکیم غزنوی ،یزید و خاندانش را بدترین امت می داند،بدین دلیل که از راه هدایت گمراه شدند و نسبت به امام حسین (ع) بیزاری جستند و او را شهید نمودند.وی دشمنان را لعن و نفرین می کند و آنان را مستحق عذاب الهی و دوزخ می داند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

۱)     ابن شهر آشوب، ابو جعفر،(۱۳۷۹)،مناقب آل ابی طالب، ج ۴، نشر علامه، قم.

۲)     اینجو شیرازی،میر جمال الدین حسین بن فخر الدین حسن،(۱۳۵۱)فرهنگ جهانگیری،تصحیح:رحیم عفیفی،دانشگاه فردوس مشهد.

۳)     درّی، زهرا، (۱۳۹۲)،شرح دشواری هایی از حدیقه الحقیقه سنایی،انتشارات زوّار،تهران.

۴)     رسولی محلاتی،(۱۳۸۱)،سید هاشم،زندگانی امام حسین(ع)،انتشارات فرهنگ اسلامی،تهران.

۵)     رضّی،سید شریف،(۱۳۷۹)،نهج البلاغه،سید کاظم ارفع،انتشارات فیض کاشانی،تهران.

۶)     رهنما،زین العابدین، (۱۳۷۶)،زندگانی امام حسین(ع)، ج۲، انتشارات زوار،تهران.

۷)     زرقانی،سید مهدی،(۱۳۸۱)، زلف عالم سوز، نشر روزگار ،تهران.

۸)     سنایی، دیوان اشعار، (۱۳۸۸)،به سعی و اهتمام: مدرس رضوی،انتشارات سنایی، چاپ هفتم،تهران.

۹)     سنایی، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، (۱۳۹۴)،تصحیح: محمد تقی مدرس رضوی، چاپ هشتم،انتشارات دانشگاه تهران.

۱۰)                        طباطبایی،سید محمد حسین، (۱۳۹۳ق /۱۹۷۳م)، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۱۷،منشورات الاعلمی،بیروت.

۱۱)                        عزیزی،عباس، (۱۳۷۹)، ۵۰۴ داستان از معجزات و کرامات امام حسین(ع)،انتشارات سلسله، قم.

۱۲)                        مجلسی،محمد باقر، (۱۳۹۲)،بحارالانوار،ج۳۶ و ۴۴و ۴۵ مترجم: گروه مترجمان(نهاد کتابخانه های عمومی کشور،انتشارات کتاب نشر،تهران.

۱۳)                        موسوی مقرَّم، عبد الرزاق ، (۱۴۱۱ه)، مقتل الحسین علیه السلام، انتشارات دار الثقافه، قم.

۱۴)                        یعقوبی،ابن واضح، (۱۳۶۲)،تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، ج۲، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ سوم،تهران.