زمانه ابن سینا در روزگار ما در گفت و گو با دکتر نجفقلی حبیبی

مقدمه

شرف الملک حجت الحق شیخ ابوعلی، حسین عبدالله بن حسن بن علی بن سینا معروف به ابن سینا یا بوعلی سینا، بزرگترین دانشمند ایران و سرآمد حکماء و اطباء در ادوار اسلامی و مشهور در سراسر دنیاست که سهمی عظیم در ترقی و تکامل علم در جهان داشته است. اروپاییان وی را Avicenna می نامند. پدرش از مردم بلخ و اسماعیلی بود. او که از عمال دولت سامانی بود در عهد سلطنت نوح بن منصور به بخارا منتقل شد و امور مالی قریه خرمیثن را برعهده گرفت.در این زمان نوح بن منصور سامانی بیمار گردید و پزشکان درباری از درمان او عاجز گشتند. به سراغ ابن سینا فرستادند و او با معالجه مالیخولیای امیر به روشی شایسته نزد وی مقام و منزلتی ارجمند یافت و ابن سینا در ازای این خدمت اجازه استفاده از کتابخانه دربار سامانیان را خواست که امیر آنرا پذیرفت. بوعلی درباره عظمت این کتابخانه شرحی نگاشته است.نام او، Aven Sina یا Aben به شکل Avicenne درآمد که بطور کلی، در مغرب زمین به این اسم شناخته شده است). پدر وی از والدین دولت آل سامان بود. از مهمترین جزئیات زندگی ابن سینا از طریق شرح حال خود نوشت او که مرید و ندیم جوزجانی کامل کرده است، آگاهی داریم که به تصادف به آن دست یافته بود، «پرده از پیش چشمان او برداشته شد». اعتراف به این قدر دانی ]از فارابی[ را با علاقه ثبت کرده‌اند، ابن سینا، در ۱۸ سالگی، به تقریب، بر همه علوم آگاهی به هم رسانده بود، ولی می‌بایست آنها را به کمال می‌آموخت. او، پس از مرگ پدر، در خراسان به سفر پرداخت، اما این ایرانی ماوراءالنهر، هرگز پای از مرزهای دنیا ایرانی فراتر ننهاد. او،ابتدا به گرگان (در جنوب شرقی دریای خزر) رفت و در آنجا، دوستی امیر ابو محمد شیرازی به او اجازه داد تا مجلس درسی برقرار کرده و به نوشتن قانون در طب آغاز کند که در مشرق زمین، تاکنون و در مغرب زمین، طی چندین سده مبنای مطالعه طب بوده است.ابن سینا با مرگ امیر، در پنهانی، با امیر اصفهان، علاءالدوله به مکاتبه پرداخت و این بی‌احتیاتی، به زندانی شدن او انجامید و در همین ایام محبس بود که نخستین رساله تمثیلی، یعنی رساله حی بن یقظان به رشته تحریر کشیده شد. ابن سینا، موفق به فرار از زندان شد و به اصفهان رفت. او، در همین شهر، از نزدیکان امیر شد و بار دیگر، به همراه شاگردان، همان برنامه پیشین همدان را به اجرا درآورد. در سال ۴۲۱ق/۱۰۳۰م (هفت سال پیش از مرگ ابن‌سینا)، مسعود، پسر سلطان محمود غزنوی بر اصفهان مسلط شد و اثاثیه شیخ الرئیس به غارت رفت. دانشنامه بزرگ او به نام کتاب الانصاف ( شامل بیست و هشت هزار مقاله در بست مجلد) که در آن، ابن سینا مشکلات آثار فیلسوفان را با فلسفه خاص خود معروف به حکمت مشرقیه سنجیده است، نابود شد.اگر در نظر داشته باشیم که زندگی ابن‌سینا تا چه حد سرشار از حوادث و اشتغالات سیاسی بوده است، وسعت آثار او، مایه تحسین خواهد شد. کتابشناسی ابن‌سینا که به همت آقای یحیی مهدوی تدوین شده، ۲۴۲ عنوان را شامل می‌شود. آثار او که تاثیری ژرف در مغرب زمین سده‌های میانه و در مشرق زمین تاکنون گذاشته، همه قلمرو‌های فلسفه و علوم آن زمان را شامل می‌شود. ابن‌سینا، به بهترین وجهی، نمونه کامل انسان جامع سده‌های میانه را در خود تحقق بخشید.

کلید واژگان: ابن سینا، فلسفه، حکمت، علوم، حبیبی، حکمت مشرقیه، عرفان، ادبیات، اسلام.

 

***

-در یک تقسیم بندی موضوعی آثار ابن سینا را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد؟

آثار ابن سینا متنوع هستند. این آثار را در مجموع می‌توان به دو دسته کلی پزشکی و فلسفه تقسیم بندی کرد. فلسفه‌ی ابن سینا هم به سه قسمت الهیات، طبیعیات و مجموع ریاضیات تقسیم می‌شود، که موسیقی را هم باید جزء همین دسته حساب کرد. آثار دیگری هم از ابن سینا موجود هست؛ مانند جواب‌هایی که در پاسخ به سوالات دیگران داده است و یا مکاتباتی که با ایشان داشته اند. به عنوان مثال ابو سعید ابوالخیر در ملاقاتش با ابن سینا از وی خواسته که چیزهایی برایش بنویسد و ایشان هم پذیرفته اند. این مکاتبات به صورت رفت و برگشت بین دو بزرگوار صورت می‌گیرد که خود مطلبی می‌شود.

-به نظر شما از این مقولات کدام بخش امروزه بیشتر محققان دانشگاهی را در سراسر دنیا جذب می‌کند؟

ببینید حکمت الهی که همچنان زنده است. چرا که بحث فلسفه است و زمان‌بردار نیست. در بخش طبیعات هم هنوز قسمت‌هایی از آن را بحث می‌کنند. بخش های دیگر آن هم از منظر تاریخ علم همچنان بحث می‌شود. فلسفه ای که حکمای قدیم برای موجودات قائل بودند ، خوب یک رویکرد است و رویکرد هم چیزی نیست که کهنه شود. زمان موضوعاتی را به حکمت اینان اضافه کرده است، اما نمی‌توان گفت که اینها باطل شده است.همانطور که ابن سینا خود حکمت ارسطویی را تکامل بخشید و نام حکمت مشرقی را گذاشت. هر کدام از شارحان این مشرقی را به گونه ای تفسیر می‌کنند اما اکثرشان موافقند که همان دیدگاه اشراقی بوده است که ارسطو نداشته است و ابن سینا به حکمت ارسطویی اضافه می‌کند.

-پژوهشگران ابن سینا، وی را بیشتر متکلم می‌دانند یا فیلسوف؟

فلسفه ، فلسفه است. نمی‌شود فلسفه را نمی‌شود محدود کرد به یک فرد خاص. هر فیلسوفی دیدگاهی در رابطه با جهام دارد.ابن سینا یک دیدگاه خاصی در رابطه با عالم دارد. وی بر جنبه های الهی، معنوی و اینکه در عالم مجردات هستند بسیار تأکید ‌می‌کند. ابن سینا می‌گوید من متفلسفه(فلسفه زده) نیستم. به عنوان مثال وی می‌گوید که ملائک موکلین خدواند در عالم هستند و هرکدام نقشی در زمین و آسمان دارند. پس ابن سینا به چنین مفاهیمی به شدت معتقد است. ممکن است کسانی این‌ها را فلسفه نداند. باید گفت که ابن سینا با نظریات عقلانی به این سخنان رسیده است. مثلا وی در رابطه با معاد بحث می‌کند در صورتی که ارسطو و دیگر حکمای یونان در این رابطه بحثی ندارند. ابن سینا در رابطه با معاد جسمانی می‌گوید؛ چون صادق مصدق(راستگوی درست) این را بیان کرده است من می‌پذیرم اما با استدلال عقلی نمی‌توانم آن را اثبات کنم. معاد روحانی را اما استدلال عقلی می‌کند و مفصل پیرامون آن صحبت می‌کند. عقیده اروپائیان در این باب این است که فلسفه نباید به این مسائل ورود کند و از همین رو ابن سینا را متکلم می‌دانند و نه فیلسوف. اینان(اروپائیان) هر چیزی که دینی شود را فلسفه نمی‌دانند؛ اما رویکرد ابن سینا چنین نبود. ابن سینا در مقام فیلسوف از دین صحبت می‌کند و با فلسفه گزاره های دینی را اثبات می‌کند. ابن سینا در اواخر کتاب اشارات و تنبیهات به فلسفه احکام اسلامی هم می‌پردازد.

-پس بیشتر محقان اروپایی ابن سینا را متکلم می‌دانند تا فیلسوف؟

بعضی از آن ها بله. اما بسیاری هم او را فیلسوف الهی و متافیزیک و طبیعت می دانند. بعضی هم می‌خواهند او را از مقام فیلسوف پایین بیاورند که البته اینان در اقلیت هستند. خود تاریخ فلسفه غرب در زمان اسکولاتیسم تحت تأثیر ابن سینا است. اروپاییان بعدها بعد از ابن سینا به آراء ارسطو به صورت مستقیم راه پیدا کردند. اول بواسطه ابن سینا با حکمت ارسطو آشنا شدند. مانند پزشکی، که قانون ابن سینا به اروپا رفت و ترجمه شد و پایه پزشکی دنیا را ریخت. از قرن هفده، هجده بود که از پزشکی ابن سینا بی‌نیاز شدند. در فلسفه هم همین اتفاق افتاده است. شما هنگامی “دانته” را می‌خوانید مانند این است که ابن سینا را می‌خوانید. اتفاقات، کلمات، تعابیر، در همه این‌ها رد پای ابن سینا را می‌بینید.

-چرا بعضی ابن سینا را به کفر گویی متهم کردند؟

بخشی از نوشته های ابن سینا هست به نام خطبه ها (که البته نوشته است اما اسمشان را خطبه گذاشته‌اند، چرا که معمولا دیگران اسم روی آثار وی ‌گذاشتند و نه خود ابن سینا) که من لازم می‌دانم به آن‌ها اشاره ای کنم. مثلا یکی از این خطبه نامش توحیدیه و در وصف صفات و تمجید خداوند است. خطبه توحیدیه با این که بسیار کوتاه است یک دوره فلسفه کامل در باب فلسفه وجود خداوند بیان می‌کند. یکی از دلایلی که ابن سینا را کافر خوانده‌اند ظاهرا همین خطبه‌ها است. بعضی از این رساله ها سجع و قافیه دارند. مخالفانش بیان کرده اند که ابن سینا از آن رو خطبه هایش در رابطه با توحید را چنین(با وزن و سجع و قافیه) تحریر کرده که با قرآن مبارزه کند. من یکی از این خطبه‌ها را تصحیح کردم و به همراه جواب ابن سینا آن را در مجله جاودان خرد چاپ کرده ام، که جواب ابن سینا در آنجا بسیار عمیق است.

 

-در فضای ایرانی- اسلامی که ابن سینا در آن زیست فکری داشته است، چه می‌شود که به سمت فلسفه یونان می‌رود؟ خلائی احساس می‌کند؟

در فرهنگ اسلامی، ابن سینا قبل از فارابی هست که به سراغ حکمت یونان می‌رود. ابن سینا از طریق فارابی وارد این فضا می‌شود. همانطور که در شرح حالش خواندید، ابن سینا چندین بار کتاب ماوراء الطبیعه ارسطو را خوانده بوده و متوجه نشده بود، روزی در بازار بخارا کتابی می‌خرد که شرح فارابی بر همان کتاب ارسطو است و بعد از خواندن آن کتاب مراد ارسطو را درک می‌کند. ترجمه ها در دوران عباسیان وارد دنیای اسلام می‌شود و ابن سینا به واسطه این ترجمه ها با یونانیان آشنا می‌شود. اما ابن سینا بیش از فارابی در این مباحث اجتهاد می‌کند. البته فارابی هم اجتهاد می‌کرده است اما بیشتر در حوزه مباحث سیاسی. ابن سینا یک دوره فلسفه ارسطو را می‌خواند و بعداز مداقه در آن به شاگردان خود می‌گوید من شرحی بر این نمی‌نویسم و فهم و برداشت خودم را از فلسفه بیان می‌کنم. ابن سینا دائما در حال اجتهاد در فلسفه ارسطو است و این نیست که مقلد صرف وی باشد.

-می‌توان گفت که فلسفه یونان برای ابن سینا ابزار بوده است؟

ایشان در فلسفه مجتهد بوده است. دیدگاه‌های خودش را بیان می‌کند و خوب از دانش های قبل از خودش هم استفاده می‌کند. اما نمی‌توان گفت ابن سینا تابع ارسطو بوده است.

-ابن سینا در اشارات و تنبیهات در نمط نهم و در اواخر عمرش است که به عرفان می‌پردازد. این می‌تواند نشانگر سیر تفکراتی ابن سینا در زندگیش باشد و اینکه ابن سینا آخرالامر بیشتر به سمت عرفان کشیده می‌شود؟

بله درست میفرمایید. اشارات خلاصه فکر ابن سینا است. اول خیلی منطق را جمع و جور و خلاصه کرده و این نشانگر این است که شاید منطق نباید خیلی طولانی شود و نباید این همه وقت صرف آن کرد. بعد از آن مباحث مربوط به طبیعیات را خلاصه کرده و به آن عمق بخشده و هم عرفان را وارد فلسفه کرد. فخر رازی در این رابطه می‌گوید که نه قبل از او کسی توانسته همچین کاری کند و نه بعد از او کسی می‌تواند. عرفان را استدلالی و قابل فهم کردو مبنایی علمی به آن داد و در حقیقت سازمان دهی‌اش کرد.

 

-جناب حبیبی سیری در زندگی حکمای قدیم داشته باشیم می‌بینیم که اکثر این حکما که در تعبیر امروزی می‌توان آن‌ها را روشنفکر نامید با نهادهای قدرت در آمیخته می‌شوند و تعامل دارند. اما امروزه می‌گویند که روشنفکر باید خودش را از نهادهای قدرت به دور کند تا بتواند رسالت خود را انجام ‌دهد. به نظر شما کدامیک کار آمدتر است؟ فاصله گرفتن از نهادهای قدرت یا در آمیختن روشنفکر با آن‌ها؟

ببینید زمانه متفاوت شده و کمتر به ابن سینا توجه می شود. آن زمان اگر شعرا و فلاسفه به قدرت نزدیک نمی‌شدند، اصلا نمی‌توانستند زندگی کنند. طبیب اما با دیگر حکما فرق می‌کند. ابن سینا هم بواسطه طبیب بودنش به دربار نزدیک می‌شود. یعنی درباریان به سراغ او می‌آیند. بواسطه فلسفه به دربار نزدیک نمی‌شود. درست است که ابن سینا دائما به دربار رفت و آمد داشته است اما این دولتمردان هستند که ابن سینا را می‌خواهند و نه ابن سینا آن ها را. ابن سینا از این امکان فرصت برای پیش بردن فلسفه استفاده می‌کند. اما در رابطه با دیگران شاید اگر اصحاب قدرت به اینان کمک نمی‌کردند نمی‌توانستند که کارهای علمی‌شان را پیش ببرند و کتابهایشان را بنویسند. این که کتاب‌هایشان را به پادشاهان تقدیم می‌کردند را تایید نمی‌کنیم اما کی به فیلسوف پول میداده که بنویسد. به پزشکان چون احتیاح داشتند پول می‌دادند. شاعر ها هم چون مداحی می‌کردند پول می‌گرفتند، اما فیلسوف چی؟ مگر اینکه پادشاهی به این مباحث علاقه داشته باشد و چند فیلسوف را دور خود جمع می‌کرد. این‌ها خودشان را به قدرت نفروخته اند بلکه اجبار زندگی آن ها را مجبور به این کار می‌کند. امروز دنیا این‌چنین نیست. اندیشمندان می‌توانند بواسطه علمشان امور اقتصادی خود را حل و فصل کنند. اما در گذشته قادر به این کار نبودند.

به نظر شما کدام از جنبه ها و اندیشه های ابن سینا برای انسان امروز حرفهای بیشتر برای گفتن دارد و از آن‌سو انسان معاصر با دغدغه‌های امروزینش از مطالعه آثار ابن سینا چه سودی عایدش می‌شود؟

ابن سینا هم طبیب هست و هم فیلسوف. به لحاظ پزشکی بخش هایی از طب ابن سینا منسوخ شده است اما همچنان بخش‌هایی از آن مورد اقبال است که از آن به طب سنتی هم تعبیر می‌شود. و این نوع طب در همه جای دنیا رایج است. به لحاظ بعد فلسفی ابن سینا هم به هر حال چیزهایی دارد که اذهان جدید راضی کن. از همین رو است که کتاب‌های فلسفیش همچنان در دنیا چاپ می‌شود. نه اینکه فقط جنبه‌ی تاریخ فلسفه داشته باشد بلکه هنوز الهام بخش و مورد چالش است.

گفتگو از علی ورامینی