بررسی زمینه و زمانه سلطان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی در گفت و گو با دکتر سید سلمان صفوی

 منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

اشاره: شیخ صفی الدین اردبیلی از اجداد خاندان سلسله ایرانی و شیعه مذهب صفوی بود که به دین داری و پاک دامنی معروف بوده به طوری که مخالفان خاندان صفی هم وی را با این ویژگی می شناختند. شیخ صفی الدین اردبیلی، نیای بزرگ صفویان؛ هشتمین نسل از تبار فیروزشاه زرینکلاه بود. فیروزشاه از بومیان ایرانی و کردتبار بود که در منطقه مغان نشیمن گرفته بود. شیخ صفی در سال ۷۳۵ هجری قمری، فوت شده و آرامگاهش در نزدیکی خانقاه و محل سکونت وی است. شیخ صفی از عرفای بزرگی بود که نقش و تاثیر مثبت و سازنده بسیاری بر نگرش دینی و باورهای اعتقادی این سرزمین داشت. در این گفت و گو که با دکتر سید سلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS) و سردبیر مجله بین المللی ترانسندنت فیلوسوفی(حکمت متعالیه) صورت گرفته سعی شده تا برخی ز زوایای فکری و اندیشه ای و آرای عرفانی شیخ صفی الدین اردبیلی مورد بررسی قرار گیرد.

***

 

ـ شیخ صفی الدین اردبیلی به عنوان یک عارف چهره شاخصی در ادبیات عرفانی اسلامی – ایرانی است. اگر موافق باشید از شخصیت خود شیخ صفی الدین گفت و گویمان را شروع کنیم. ایشان در چه سالی به دنیا آمدند و نام و نسب ایشان چه بود و روزگارشان چگونه روزگاری بود؟

 

در آغاز بحث باید به این نکته اشاره کنم که دوازده محرم ۱۴۳۵ ه.ق. مطابق با ۱۲ مخرم سال ۱۳۹۲، هفتصدمین سالگرد رحلت حضرت سلطان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی است. شیخ صفی الدین اردبیلی ۱۲ محرم ۷۳۵ هجری قمری رحلت نمود و روحش به مبدأ اعلا پرواز کرد. لذا امسال و سال دیگر  بسیار سالهای مهمی برای شناخت بیشتر و بزرگداشت این عارف کبیر و کم نظیراست. او در سال ۶۳۵ در قریه کلخوران اردبیل در خاندانی عالم و مجاهد متولد شد.  اما خود شیخ صفی همان طور که خودتان به خوبی گفتید تقریباً مهم ترین عارف در ایران و جهان اسلام است که نقش اجتماعی ماندگاری را ایجاد کرد . من قدری در مورد خود شیخ صفی صحبت می کنم بعد راجع به اهمیتش بحثی را ارائه می کنم . نظام نسبی شیخ صفی الدین اردبیلی این است که او یک عارف شیعی و از سادات موسوی است که جدبزرگوارش  حضرت حمزه پسر امام موسی کاظم(ع) است. از حضرت حمزه دو روایت درباره مقبره ایشان شده است. یک روایت که روایت مشروع­تر است، مقبره مقدسی است که در شهر ری در مجتمع شاه عبدالعظیم،حضرت عبدالعظیم حسنی، امامزاده طاهر و امامزاده حمزه در آن مجتمع هستند. یک قول دیگر هم هست که مقبره او در مجتمع معنوی روستای کلخوران در استان اردبیل است.  شیخ صفی از جهت نسب سیادتش از طریق حضرت حمزه به امام موسی کاظم(ع) میرسد از جهت مذهبش شیخ شیعه اثنی عشری است. از جهت نژاد، نژاد ایرانی است. وقتی می گوییم ایران یعنی تمام اقوامی که در این منطقه هستند ایرانی اطلاق می شوند. اجدادشان از زمان حضرت حمزه به ایران آمده اند. اجداد شیخ صفی مبلغ اسلام بودند. فعالیت این عالمان صفوی تبلیغ و گسترش اسلام در منطقه آذربایجان و قفقاز بود و درگیری هایی هم با کفار آن منطقه داشته اند. در آن دوران گروههایی که در آن منطقه بودند به ایران حمله و مسلمانان را قتل عام کردند. در اردبیل حدود دوازده هزار نفر را کشتند.

 نکته دیگری که باید اشاره کنم این است که جنبه معنوی و جنبه حمایت از اسلام به طور تاریخی در این خانواده علوی شریف بطور برجسته ای وجود داشته است. شیخ صفی از دوره نوجوانی بر این امر آگاه شد که حالات معنوی بسیار بالایی دارد و کشش زیادی به جنبه های جمالی حضرت حق در اوست. باید بگویم که عرفان جمالی بیشتر متوجه جمال حضرت حق است. لذا عرفانش نیز عرفان مبتنی بر محبت و عشق است. بنابراین در همان دوره ها خلوت نشینی های زیادی داشت و به اماکن مقدس می رود که بتواند ارتباط مستقیم با حضرت محبوب بگیرد. شیوه شیخ از همان دوره نوجوانیش هم شیوه و فهم مستقیم معنوی از دین بوده است.

پس از مدتی شیخ سفرهایی به شهرهای مختلف کرد و هدف او برای یافتن یک شیخ معنوی که او را در امور معنوی دستگیری کند. لذا به اصفهان و شیراز و … رفت و ظاهرا در شیراز او را به شیخ زاهد گیلانی معرفی می کنند. شیخ زاهد گیلانی در آن دوره  فردی معروف و صاحب نام و آوازه بوده و طریقتش به سهروردی اتصال داشت. شیخ هم از قبل می دانست که شیخ صفی­­­­الدین به پیش او خواهد آمد  و او هم منتظر آمدن شیخ صفی بوده است. برخلاف دیدار مولانا و شمس که برای مولانا غیر منتظره بوده و مولانا حالت جستجوگری نداشته است، شیخ صفی جستجوگر بود. او در پی پیر کاملی بود که هدایت او را بر عهده گیرد. به هر حال شیخ صفی، شیخ زاهد را می یابد و وقتی اینها یکدیگر را ملاقات می کنند کاملاً جذب همدیگر می شوند. شیخ صفی­الدین همانجا می گوید این همان کسی است که من می خواستم و حدودا بیست و پنج سال شیخ صفی­الدین در خدمت شیخ زاهد گیلانی بود. در این مدت شیخ صفی از پیر کامل خود استفاده معنوی بسیاری می برد و به مرور رشد کرده و مراتب و مقامات معنوی را طی می کند .

 

گویا پس از مدتی شیخ صفی به جانشینی شیخ زاهد گیلانی می رسد و طریقت صفویه را تاسیس می کند؟

 

ماجرا از این قرار است که اطرافیان شیخ زاهد در نظر داشتند پسر شیخ زاهد را جانشین معنوی اعلام کنند. ولی شیخ زاهد، شیخ صفی­الدین اردبیلی را معرفی می کند. درابتدا شیخ صفی الدین از این امر سر باز می زند که من نه چنین می خواهم و نه قصد این را دارم که به شهرت برسم، من می خواهم در خلوت خود باشم. اصولا خاندان شیخ صفی به خلوت و انزوا گرایش داشتند. ولی شیخ زاهد می گوید که ماموریت الهی بر این واقع شده است که شما شهره عالم شوی و از نیازمندان حضرت حق دستگیری کنی و آنها را به حضرت حق وصل کنی. این گفتگوها را مفصل در صفوه الصفا آمده است. بنابراین شیخ صفی جانشین پیر کامل خود می شود و اینچنین طریقت صفویه تاسیس می شود . این طریقت سلسله نسب معنویش به معروف کرخی می رسد که از طریق معروف کرخی اجازت شیخوخیتش را از حضرت امام رضا(ع) گرفته اند و از امام رضا(ع) به حضرت مولی­الموحدین امام علی بن ابی طالب(ع) می رسد . این آغاز و نحوه تاسیس این طریقت است پس از این که شیخ صفی جانشین شیخ زاهد گیلانی می شود او به اردبیل می رود و جایی را که اکنون بقعه شیخ صفی است و نزدیک مرکز شهر و بازار است به عنوان خانقاه خود انتخاب می کند. در دوره حیات شیخ  صفی نفوذ معنوی بسیاری از او بر تمام آناتولی یعنی ترکیه امروز و سوریه تا مصر را در بر می گیرد حتی از سوی دیگر به شبه قاره هند هم می رسد. در زمان حیات شیخ صفی بزرگان و امرای زیادی پیش شیخ صفی می آمدند مثل سلطان محمد خدابنده و خود را تسلیم شیخ می کردند. شیخ بسیار مراقب بود که مدح و مجیز اصحاب قدرت او را فریب ندهد. شیخ هیچ گاه نزد اصحاب قدرت نمی رفت و آنها که نزد او می آمدند شیخ نیز نصحیت هایی از طریق نوع اخلاق و رفتار و عرفان معنوی رحمانی که مبتنی بر عشق بود را به آنان ارائه می کرد. و آنها را دعوت به عدالت و رعایت حال مردم می کرد. او هیچوقت مداحی حاکمان را نکرد.

 

ـ آقای دکتر یک مقدار بپردازیم به جایگاه شیخ صفی در میان بزرگان و عرفای آن موقع که چه جایگاهی داشته و عرفا نگاهشان به شیخ صفی چگونه بوده است ؟

 

شیخ صفی­الدین هم دوره سعدی است. حدوداً جوان بوده که مولوی رحلت می کند. یعنی دوره کمال شیخ صفی بعد از رحلت ابن عربی و مولوی است. اه هم دوره علامه حلی و سید بن طاووس و ابن فهد حلی است و کارهای او در راستا و هم سوی با کارهای آنهاست که خواستار جنبش علمی و معنوی تشیع  در ایران بودند. اولا شیخ صفی مولوی را بسیار دوست می داشت و از عرفایی بود که برای شیخ قابل احترام بود. جنبه های معنوی و عرفانی شیخ صفی در کتب مختلفی آمده است و بسیار درباره شیخ صفی بحث کرده اند و جایگاه و احترام وسیعی  داشته است ولی آن جهتش که مورد اهمیت بوده و در تاریخ مانده است این بوده که طریقت صفویه به عنوان یک جنبش عرفانی توانست که  یک نقش اجتماعی وسیعی به خصوص جامعه ایران ایفا کند. این نکته از دو جهت مهم است همانطور که می دانید طریقت ها و عرفا، معروف به درویشی و گوشه نشینی هستند. اما شیخ صفی و جانشینانش سید صدرالدین و شهید جنید و شهید حیدر …. و پس از آن شاه اسماعیل که در اوج آن بود به مرور که مردم زیادی مراجعه کردند  هم بزرگان و هم توده مردم کم کم خانگاه شیخ شد محل رجوع مظلومین و این کشاورزانی که خوانین به آنها زور می گفتند و برای گرفتن حقوق شان از خان به شیخ مراجعه می کردند شیخ هم به خاطر نفوذ کلامش پیغام می داد به خوانین که حقوق این کشاورزان را پرداخت کنید . این دادخواهی شیخ یکی از عواملی شد که توده های مردم را به خود جذب نمود. بنابراین این طریقت یکی از خصوصیاتش همین حضور در میان مردم بود که حالت عزلت نشینی را پیش نگرفت و به زندگی مردم کار داشت و به دادخواهی مردم بر می خواست. در آن زمان خوانینی بودند که جواب به شیخ را انکار می کردند و حقوق مظلومین را نمی دادند  و فرمانروایان محلی در برابر شیخ مقاومت می کردند. به همین دلیل کم کم آنها در خانقاه علاوه بر تعالیم معنوی که جهاد اکبر است تعالیم دفاع از خود یعنی جهاد اصغر را هم فرا می گرفتند تا بتوانند از حقوق خود دفاع کنند و این گونه جنبش قزل باش تاسیس شد. این عده، مجاهدین و سالکانی بودند که علاوه بر تعلیم معنوی، اصول نظامی و دفاع  را هم فرا گرفته بودند و به طور سازمان یافته برای دفاع از حقوق مظلومین دربرابر ظالملن و قدرتمندان می ایستادند و احقاق حق می کردند و از طرفی در برخورد با کفاری که به اسلام و مسلمانان حمله و آنها را قتل عام می کردند آنها ایستادگی می کردند و جناب شهید کمیل و شهید حیدر در همین جنگ ها به شهادت رسیدند. این تحرکات باعث شد که این جنبش معنوی تأثیر اجتماعی عظیمی داشته باشد و به عنوان یک جریان عرفانی هم از جهت مذهبی هم از جهت معنوی و هم از جهت سیاسی در تاریخ زمان خود تثبیت شود. یعنی از جهت معنوی معنویت را با ارائه خدمات اجتماعی گسترش داد. از طرف دیگر از جهت سیاسی شش نسل پس از شیخ صفی، شاه اسماعیل نوه او فرزند شهید حیدر موفق شد که ایران را به عنوان یک سرزمین واحد متحد کند و بعدا تا اواسط دوره صفویه مرزهای ایران را به دوره ساسانیان برساند. بنابراین ایران برای نخستین بار پس از حمله عربها به ایران مجدداً توانست به عنوان یک سرزمین مستقل با حدود مرزی دوره ساسانیان قد علم کند. مقام معظم رهبری در این زمینه فرموده اند:  “صفویّه از اردبیل طلوع کردند و خاندان عرفای مجاهد و مبارز – یعنی اولاد شیخ صفی الدّین اردبیلی – توانستند این زمینه را به وجود آورند، تا فرزندان آنها ایران را به همه عالمیان در دنیای آن روز، متّحد، مقتدر، عزیز، سربلند و پیشرفته معرفی کنند. بعد هم فرزندان او عرفای مجاهد بودند؛ لذا گفته اند اردبیل «دارالارشاد» است. یعنی این جا کسانی هستند که ارشاد به دین می کنند. بحث، بحث دارالارشاد است؛ بحث صوفی گری و کارها و سخنها و دعویهایی از این قبیل نیست. بحث بر سر معنویّت دین و معنویّت شیعه و خاندان اهل بیت است”.[i]

از جهت مذهبی طریقت شیخ صفی الدین موفق شد تشیع را که از آغاز پیامبر اسلام(ص) وجود داشت و در وجودش شخص مبارک حضرت علی (ع) به عنوان امام اول ادامه داشت تا حضرت حجه­ابن­الحسن شیعه اثنی اعشری ادامه دهد. اما به خاطر فشار بقیه فرق مذهبی که عموماً خلفا چه امویه و چه عباسیان از آن فرق مذهبی بودند  تشیع اثنی اعشری به خصوص در انزوا و تقیه بود. اینها موفق شدند که تشیع اثنی عشری را که از آغاز وجود داشت به عنوان دین رسمی در جامعه ایران معرفی و تثبیت کنند. برخی وهابی های سلفی می گویند صفویه تشیع را به ایران آورد اما صفویه تشیع را به ایران نیاورد تشیع ریشه اش از زمان پیغمبر(ص) است؛ تشیع یعنی اسلام اصیل . تشیع چیزی نیست که بعداً درست شده باشد تشیع یعنی همانی که پیغمبر گفت. ثقلین است یعنی  کتاب و سنت است هر کس که از کتاب و سنت نبوی  و اهل بیت(علیهم السلام)  تبعیت کند او شیعه است. بعداً از طریق همین امامان و امامزادگان تشیع به ایران آمد و علمای بحرین که آن زمان قسمتی از ایران بود و قم و ری نقش مهمی در ترویج تشیع در ایران داشتند. اما کار مهمی که صفویه انجام داد آن بود که این تشیع اثنی عشری را در سراسر ایران به عنوان دین رسمی تثبیت کرد نه اینکه آورده باشد نه اینکه تشیع را صفویه ساخته باشد تشیع از آغاز بوده این تشیع را تثبیت کرد. مسئله دیگر این است که گفته می شود که صفویه از تشیع به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده می کند. این یک حرف بسیار غلطی است و با روش علمی و مستندات تاریخی کاملاً در تعارض است. چرا؟ چون وقتی شاه اسماعیل به تبریز رفت و آنجا را به عنوان پایتخت صفویه اعلام کرد بر اساس اتفاق دوسوم مردم شهر تبریز شیعه نبودند. اگر شاه اسماعیل می خواست از ابزار قدرت استفاده کند از اقلیت استفاده نمی کرد او می آمد از اکثریت بهره می برد. مشاورین شاه اسماعیل می گفتند که این خلاف قدرت است شما اگر می خواهید در قدرت تثبیت شوید باید راه اکثریتی را بروید که شیعه نیست ولی شاه اسماعیل نپذیرفت و حقیقت را در تشیع دید و گفت وظیفه من این است که امر حضرت حق را پیروی کنم و دین حقیقی را که تشیع اثنی عشری است اینجا بیان کنم .

 

ـ آقای دکتر یک سوال اینجا پیش می آید شیخ صفی نسبت بین عرفان و سیاست را چگونه توجیه می کرد. شیخ صفی آیا در سیاست به نوعی سیاست عرفانی قائل بود یا به عرفان سیاسی؟

 

قبل از اینکه به این قسمت بپردازیم خوب است که بدانیم مشخصات کلی طریقت  شیخ صفی چیست. مقام معظم رهبری در این زمینه فرموده اند: “خودِ شیخ صفی الدّین اردبیلی، برخلاف آنچه که بعضی گمان می کنند، یک صوفی مسلک از قبیل آنچه که ادّعا می شود، نبود. یک عالم، یک عارف، یک مفسّر و یک محدّث بود. آن گونه که مرحوم علاّمه مجلسی – بنا بر آنچه از او نقل کرده اند – ذکر می کند، شیخ صفی الدّین اردبیلی در ردیف سیدبن طاووس و ابن فهد حلّی – علمای فقیه و درعین حال عارف – قرار داشت و کسی بود که در کنار علاّمه حلی – در دستگاه شاه خدا بنده – توانستند جوانه های شیعه را در قرن هفتم و هشتم در این کشور به وجود آورند و پایه فقهی و متین و استدلالی آن را در حوزه های علمیه، رایج کنند.”[ii] مشخصات کلی طریقت شیخ صفی که این طریقت را نسبت به بقیه طریقت ها متمایز و برجسته می کند این است که رکن یک- این طریقت بر مبنای عرفان ثقلین است یعنی عرفانی است مبتنی بر کتاب الله یعنی قرآن مجید و سنت مصطفوی یعنی قول و فعل و تقریر خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی (ص) و ولایت علوی. این طریقت بر این نکته تأکید دارد که پس از رسول خدا جانشینی معنوی و علمی و سیاسی حضرت خاتم الانبیا به مولی الموحدین علی ابن ابی طالب رسیده و این منصب ولایت و امامت حضرت علی و اولادش از جانب حضرت حق معین شده و در قرآن هم آیاتش ذکر شده که دو آیه معروف آیه ابلاغ و آیه اکمال دین از جمله آنها است .

رکن دوم این است که این طریقت تأکید شدیدی بر سه رکن شریعت، طریقت و حقیقت دارد . سالک منهای عمل به شریعت امکان سیر در طریقت و وصول به حقیقت را ندارد و در هر مرحله ای از طریقت و حقیقت هیچ وقت نمی تواند اوامر شرع را ترک کند و عملی نکند از جانب دیگر بدون طی طریق و فقط ماندن در شریعت به گوهر دین نمی توان رسید. پس شریعت و طریقت باید با همدیگر باشند و همدوش هم حرکت کنند تا به حقیقت برسند. همه طریقتهای عرفانی اساسشان بر مبنای طریقت و حقیقت است و بر جنبه معنوی دین که گوهر دین است تأکید دارند ولی طریقت شیخ صفی بر مسأله شریعت تأکید بلیغ دارد . درست است که عرفان یعنی تأکید بر معنویت داشتن اما در همه حال ما باید پاسدار شریعت باشیم . این هم جهت دیگری است که جمع حقیقی و واقعی بین شریعت و طریقت است.

رکن سوم، جایگاه زهد و عشق است. همانطور که می دانید عرفان به دو مکتب تشکیل شده است مکتب بغداد و مکتب خراسان . زهد و ریاضت و مکتب عشق طریقت شیخ صفی بر اساس آیات قرآن سنت حضرت ابراهیم و بعد سنت رسول الله و مولی الموحدین و بعد عشق و مهر و محبت است. می گویند دین چیزی نیست جز مهر . مهر به حضرت محبوب که همان خالق است و مهر به ناسوت و ماورای و مادون حضرت حق که مخلوق حضرت محبوب هستند  یعنی ما همانطور که مهر داریم به حضرت حق باید به اثر او که مردم هستند و طبیعت و آسمانها و گیاهان و رودخانه و ….  حتی حیوانات و پرندگان نیز باید مهر داشته باشیم. همانطور که خداوند حقوقی دارد اینها هم حقوق دارند و همانطور که حقوق خدا را باید رعایت کرد حقوق اینها را هم باید رعایت کرد و ریشه این مهر به جامعه به مردم و طبیعت ریشه در مهر به حق است . این طریقت می گوید ما از طریق عشق و مهر و محبت سریعتر می توانیم با حضرت حق ارتباط برقرار کنیم. قلب نرم می شود دل متوجه جمال حضرت حق می شود و ما جمال حضرت حق را با دل و قلب نرم شده می توانیم در طبیعت که رویت می کنیم بهتر مشاهده کنیم. از طریق سیر آفاق متوجه جمال حضرت حق می شویم. در درون خودمان متوجه جمال حضرت حق می شویم.

رکن چهارم،  تأکید بر ذکر و فکر و عمل است . در طریقت صفویه گفته می شود که ذکر و فکر باید در عمل تجلی داشته باشد. اگر در عملتان حاصل آن ذکر و فکر تجلی نداشته باشد از ذاکرین نیستید. ذاکر باید در رفتار کردار و منش ، اخلاق الهی را بروز بدهد. سالک از طریق زهد و فکر، جمال و جلال و اسماء و صفات حق در وجودش مرحله به مرحله بروز پیدا می کند.  حرکات خوب در رفتار شما باید بروز داشته باشد. رحمانیت حضرت حق باید جاری باشد. مهربانی و بخشندگی حضرت حق تجلی یابد. ستار العیوبی حضرت حق همیشه باشد. پس ذکر و فکر و عمل خیلی مهم است.

رکن پنجم، طریقت اخلاق اجتماعی طریقت صفویه است که مبتنی بر فتوت است. سالک باید جوانمرد باشد . جوانمرد هم خصوصیاتی دارد باید اهل صفا و کرم  باشد، دست مظلوم را بگیرد و محارب ظالم و اهل ایثار باشد. این خصوصیت جوانمرد است جوانمرد کسی  است که در درد و غم اجتماعش حضور دارد و دستگیر مظلوم جامعه است و کوشش می کند بخشی از درد و رنج جامعه را کاهش دهد . او با فقراست و اهل گذشت و عفو است. صفات جوانمردی و فُتوّت از دیدگاه شیخ صفی الدین اردبیلی عبارتند از: حمایت از مظلوم، حلم، تواضع، گذشت از خطا کار، گرفتن دست افتاده، گرفتن دست ضعیف، وقار در مقابل قدرتمندان و سلاطین، سخا و کرم، آزادگی، میهمان نوازی، شجاعت، وفای به عهد، جوانمردی و مردانگی .

 رکن ششم، معرفت در این طریقت بسیار مهم است. رسیدن به معرفت حضرت حق از طریق کشف قلبی و علم حضوری. کهحاصل سیر و سلوک معنوی سالک  بسوی حق است نه از طریق کتاب خواندن. و بعد عشق حاصل معرفت است. پس عشق و معرفت که از مباحث مهم مباحث عرفانی است در اینجا به نوعی با هم عجین هستند و عشق حاصل معرفت عمیق قلبی است. منتهی رابطه متقابلی دارند یعنی عشقی که در مرتبه معرفت اولی بدست می آید با عشقی که در مرتبه بالا می رسد به هر ترتیبی که معرفت بالاتر می رود آن عشق هم قوی تر می شود و به لایه های بالاتری از محبت می رسد. اینها یک کلیاتی از مشخصات و تمایزات این طریقت است .

 رکن هفتم، طریقت و سیاست.  از آنجا که شریعت، طریقت و حقیقت یکی از رکن های مهم طریقت صفویه است طریقت به جهاد اکبر می پردازد. شریعت در جهاد اصغر متولی است. جهاد اصغر هم انواع دارد یعنی جهاد اقتصادی ، جهاد فرهنگی و جها د سیاسی دارد. لذا در این طریقت گفته می شود که سالک عامل شریعت است طبیعتاً بایستی که در مسائل اجتماعش حضور داشته و بتواند یک نقش مناسب در پیشرفت زندگی دنیایی مردم داشته باشد و فقط به فکر آن دنیا نباشد و در این دنیا کوشش کند که بهشت را بسازد و زندگی طیبه او در همین دنیا ساخته شود. از اینجاست که وارد سیاست می شود چون می خواهد در عمل اجتماعی حضور داشته باشد و دست مردم را بگیرد و اخلاق جوانمردیش متکی بر اخلاق اجتماعی است و احقاق حقوق مظلومین است. طبیعتاً طبقه قدرت در مقابل این نگرش می ایستد. لذا اینها همچون رسول خدا(ص) همچون حضرت علی (ع) همچون سیدالشهدا (ع) مجبور شدند در مقابل قدرتمندان بایستند و با آنها جهاد کنند و شهید شدند. در آن زمان شاه اسماعیل موفق شد که حکومتی تاسیس کند برای ساختن جامعه ای توحیدی . او آنقدر وطن خواه ملی و حافظ شریعت و ارزش های اهل بیت بود که چند جا اثبات شد یکی آن که در قصه حکومت گفت چون تشیع اثنی عشری حقیقت است پس همین را دین رسمی اعلام می کنیم. دوم در جنگ چالدران که با عثمانی ها بود و تعداد زیادی شهید دادند. همسر شیخ اسماعیل که بسیار زن عزیز شیخ بود اسیر شد امپراطور عثمانی گفت که این همسر اسیر را پس می دهیم به شرط این که بخشی از خاک ایران را (آذربایجان ) به ما بدهید . شاه اسماعیل نپذیرفت و در غم همسرش هم در جوانی شهید شد و این طور بود که از طریق شریعت و از طریق نیاز جامعه اینها به سیاست وصل شدند.

 بنابراین سیاست در طریقت صفویه هدف نیست، ابزار است برای ساختن جامعه توحیدی . برای ساختن یک جامعه انسانی که مبتنی بر فطرت انسانی باشد برای ساختن بهشتی در روی همین زمین برای رفتن به آن بهشت برین . برای ساختن جامعه ای اخلاق و معنوی که مبتنی بر عدالت و قسط اجنماعی است.

 


[i]  مشروح بیانات مقام معظم رهبرى در جمع مردم استان اردبیل (۱۳۷۹/۰۵/۰۳ –

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری.

[ii]  همان