آشنایی با زبان های بین المللی در تولید نظریه

دکتر غلامرضا اعوانی

استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی

 

اشاره: دکتر اعوانی در این مطلب به تشریح آسیب های نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی و معارف و نقش و تاثیر فلسفه  و آشنایی با زبان های بین المللی در تولید نظریه و علم  پرداخت . وی معتقد است ما باید بپذیریم گرچه با سیاست غرب موافق نیستیم اما با علوم آنها هم مخالف نیستیم و با ورود به محافل علمی بین المللی و مواجهه فکری با نظریه های گوناگون توانایی  های علمی خود را به دنیا نشان دهیم بنابر این یکی از راه های تقویت نظریه پردازی و تولید علم در کشور ما  آشنایی با زبان ها یبین المللی و شرکت در مجامع و کنگره های علمی  جهانی است.

 

کلید واژگان: اعوانی، علم، علوم انسانی، غرب، اسلام.

***

 

*ضعف ها و آسیب های نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی در ایران از منظر جنابعالی چه می تواند باشد  ؟

 

لازم می دانم ابتدا درباره نظریه و اهمیت آن نکاتی گفته شود. اصطلاح نظریه پردازی دایر بر یک مفهوم دیگر یعنی نظر است. یعنی برای نظریه پردازی پیش فرضی وجود دارد که باید تحلیل و بررسی دقیق شود. نظر در لغت به معنی نگاه کردن و نگریستن است نه  به معنای حس و ماده . نظریه مقوله ای عقلانی است و انسان موجودی است که می تواند نظر کند و با نظریه پردازی در مسائل مختلف به نقد و تحلیل  بپردازد و آن مسئله را نفی و یا اثبات کند. داشتن نظر، یکی از مهمترین ویژگی های وجودی انسان است . شاید بتوان گفت که موجودات دیگر از آن بی بهره اند. حتی فرشتگان نیز از آن بهره ای ندارند. ما باید نخست به تعریف انسان نگاه کنیم . انسان را به عنوان حیوان ناطق تعریف کرده اند. ناطق نه به معنی سخنگویی بلکه تعقل در ذات و حقیقت اشیاء است  و این تعقل بزرگترین صفت انسان است . داشتن نظریه و امکان نظریه پردازی در واقع مرتبط به این نکته است که انسان عقل الهی دارد و عقل قدرت ادراک درک حقیقت را دارد و می تواند در هر چیزی نظر کند و در حقیقت آن.   بدون فرض حقیقت مطلق در واقع که کشف آن مطلوب انسان است ، نظریه ممکن نیست. به هر حال انسان با عقل الهی می تواند حقیقت مطلق را در هر چیزی کشف کند و بدون نظر ، انسان نمی تواند به کشف حقیقت مطلق و یا هر چیزی دسترسی پیدا کند. از سوی دیگر  تولید علم نیز بدون نظریه پردازی امکان پذیر نیست . هر دانش و آگاهی بدون نظر صحیح و درست امکان ندارد . با حذف نظر ، در واقع افق علم بسیار محدود می شود و با نظریه است که انسان افق دید پیدا می کند و  به حقایق اشیاء دست می یابد.

 

اما درباره علوم انسانی باید گفت ، هر جا علم هست نظر و نظریه نیز هست و این فرضیه در علو م انسانی صادق است . علوم غیر انسانی دامنه خاص خود را دارند ، در ریاضی و یا فیزیک نظریه در حوزه محدود آن علوم وجود دارد اما در حوزه علوم انسانی چون از یک سو موضوع انسان مطرح است و انسان به نحوی لامتناهی است و صرفا” موجودی مادی نیست یعنی دامنه هستی او اسفل السافلین ماده است تا اعلی علیین روح و وجود الهی اوست . بنابر این نظریه پردازی در علوم انسانی خیلی دشوار است. علوم دیگر به نحوی با انسان ارتباط پیدا می کنند و در ارتباط با  انسان معنا می یابند و بدون نظریه پردازی در علوم دیگر به غایت ، تولید علم ، پیشرفت و کمال  جامعه دچار مشکل می شود.

 

اگر به فرهنگ و تاریخ ایرانی و اسلامی مان نگاه کنیم می بینیم در همه علوم و دانش ها و به طور خاص علوم انسانی بسیار صاحب نظر بوده اند و بزرگانی در اکثر زمینه ها به جهان عرضه شده اند . در فلسفه کسانی  بوده اند که بزرگترین متفکران و نظریه پردازان تاریخ بوده اند . ابن سینا ، سهروردی ، خواجه نصیر و ملاصدرا در این زمره اند. در زمینه شعر عرفانی و حماسی نیز شخصیت های کم نظیری داشته ایم . حکیم فردوسی به این معنا  حکیم است که شاعری نظریه پرداز است و عالم را از دید الهی و حکمی مورد بررسی قرار داده است. فردوسی یک شاعر محض نیست و در تمام اشعار وی مسائل نظری در حوزه های اخلاقی ، جهان شناسی و حکمت الهی موج می زند . شعر عرفانی مولانا و حافظ نیز قابل همین گونه است .

 

    نظریه پردازی در هنر را نیز می توان با نگاهی به تاریخ هنر در ایران چه قبل و چه بعد از اسلام بررسی کرد و حقیقتا”  مایه شگفتی انسان می شود . ورای معماری و هنر یک دید و اندیشه بسیار قوی و وسیع وجود دارد . همان حکمت شعر فردوسی را می توان در معماری ایرانی و اسلامی دید که مملو از نظریه پردازی و جهان بینی است و در همه ابعاد تاریخی و فرهنگی ما می توان آن را ملاحظه کرد.

 

اکنون ما در زمینه نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی دچار ضعف و فتور هستیم  و دلایلی وجود دارد که قابل ذکر است.

 

نخست اینکه وحدت فرهنگی ما با ورود فرهنگ غرب تا اندازه ای خدشه دار شد . فرهنگ یکپارچه ای  در دویست سال گذشته داشتیم که فرهنگ اسلامی و وحیانی و قرآنی بر آن حاکم بوده است و کم کم ایران مانند کشورهای غربی و شرقی نظیر فرهنگ هند و چین ناگهان با فرهنگ غرب مواجه شد . این فرهنگ ها با سلطه نظامی ، صنعتی و فرهنگی غرب تضعیف شدند. شاه عباس کبیر برادران شرلی را برای ساخت توپخانه برای مقابله  با دولت عثمانی به ایران دعوت کرد . دلیل آن این بود که با وجود فرهنگ غنی علمی در زمینه تکنیکی ضعیف بودیم . فرهنگ شرقی با آشنایی با فرهنگ غربی  در عین آنکه درعلوم انسانی قوی بود اما به لحاظ  فنی و تکنیکی ضعیف بود و به ناچار شرق به دانش فنی و امروزی روی آورد. در نتیجه این مسئله دانشجویانی برای تحصیل به غرب اعزام شدند و همراه با دانش ، جهان بینی آنها نیز وارد شد و علم تحصیل شده نیز تقلیدی بود تا  عمقی و تحلیلی و منتقدانه. در هند ، چین و ایران عین همان نظریات اخذ و تدریس می شد و بسیاری از این نظریه ها  قدیمی و در غرب منسوخ شده بودند. نظریه هایی که آنها دیگر هیچ توجهی به آن نداشتند به عنوان نظریه های روز در شرق تدریس می شد و غرب در علوم انسانی بیش از یکصد سال عقب بود.

 

      چندی پیش کتابی درباره ۵۰ متفکر  و دانشمند امروز هند مطالعه می کردم دیدم جر یکی  ، دو نفر بقیه تا بن دندان غرب زده هستند و اصالت تفکر هندی را ندارند و به احتمال زیاد اگر درباره متفکران ایرانی چنین کتابی تالیف شود چنین نتیجه ای خواهید گرفت. این متفکرین نظریه ها را بدون نقد و نظر تکرار کرده اند. در نتیجه این قبیل نگاه ها و عملکردها ، تمدن ما و تمدن مشرق زمین یکپارچگی فرهنگی و وحدت خود را از دست داد و به تدریج به علت ورود نظریات غربی در این کشورها دانش های مرتبط و متعلق به آن فرهنگ ها و تمدن ها خاصه در علوم انسانی دچار خلاء گردید و نسل های جوان تر کمتر به سمت آنها سوق داده شدند.

 

دوم اینکه  در ایران بعد از انقلاب نیز به تدریج شاهد غلبه  تکنولوژی و فن سالاری هستیم که دیگر علوم را تحت الشعاع خود قرار داده است . بعد از انقلاب تصمیم گیرندگان حوزه فرهنگی کمتر از متخصصین حوزه علوم انسانی هستند و بیشتر در حوزه فناوی تخصص و تجربه دارند و نقش علوم انسانی تضعیف شده است. چنانچه این وضعیت تداوم یابد به فرهنگ ما آسیب وارد می شود . علوم مثل ظروف ، بهم پیوسته و مرتبط با هم هستند و ضعف در علوم انسانی به دیگر شاخه های علمی لطمه می زند . 

 

 

 

* جنابعالی در حوزه فلسفه غرب صاحب کرسی استادی هستید ودر فلسفه اسلامی نیز صاحب نظر هستید ، نقش فلسفه در شکل گیری  تولید نظریه تا چه میزان است و اصلا” نگرش های فلسفی تا چه اندازه اثر گذار است؟

 

فلسفه فن نظریه پردازی است و تاثیر زیادی دارد. ما برای بررسی تاثیر فلسفه در نظریه پردازی باید به ماهیت فلسفه بپردازیم . ماهیت فلسفه با دگماتیزم متفاوت است.ماهیت فلسفه بر نظر ابتنا دارد . یعنی پرداختن و بررسی علل مسائل . فلسفه به انسان افق می دهد . هر چه انسان در فلسفه بیشتر تعمق کند ، ژرفا و افق  وسیعی پیدا می کند.

 

حکمای تاریخی از افلاطون تا دکارت فلسفه را به دانش و علمی تعریف کرده اند که فاقد پیش فرض است. و درباره هر فرضی سووال می کند و می خواهد علت و چیستی آن را بداند و کشف کند . بر خلاف دیگر علوم که پیش فرض دارند فلسفه پیش فرض ندارد  . مثلا” در علم ریاضی درباره ماهیت اعداد سووال نمی شود اما این سووال خود فلسفه است . بنابراین درباره همه فرض ها فلسفه سووال می کند و هر چیزی را علم به حساب نمی آورد .

 

      فلسفه به درستی علم مطلق و بدون قید و شرط است و  با هر سووال خود افق دیدی برا ی انسان باز می کند و فرض های متفاوت را با هم مقایسه می کند . از سوی دیگر سووالی که فلسفه مطرح می کند فقط در حوزه علوم انسانی نیست بلکه فراتر از علوم  و درباره وجود اشیاء نیز بحث می کند . لایبنیتس می گوید ، چرا چیزی هست و بهتر نبود نباشد . این انسان چرا هست و کمال و سعادت او چیست و خود  ماهیت وجود اشیاء چیست؟ بنابراین فلسفه با سوال کردن بدون پیش فرض افق دید را باز و امکان نظریه پردازی را تقویت می کند .

 

 

 

چرا در جامعه علمی ما نظریه ها و دیدگاهها از قابلیت مواجهه فکری کمی برخوردار هستند ؟

 

چیزی که الان در جامعه ما به عنوان ضعف مطرح است ،  نبودن امکان ارایه نظر است. نظریه که نباشد دگم بوجود می آید . هر انسانی دارای محدودیت هایی است و انسان صاحب نظر، دیدش نا محدود نیست . نظر وقتی  کم رنگ باشد دید محدود و تضارب آراء و افکار به معنی نفی کلمه زیاد می شود.  موضوعاتی که مسلم فرض می شود به جای تفاهم در نظریه  موجب تضاد  می شود . نظریه  باید موجب تفاهم  شود ولی اگر نظریه به معنای حقیقی  و متکی بر استدلال نباشد و همچنین  انسان در آراء خود نظر نکند دچار آسیب می شود .

 

   نظر در درجه اول از خود شروع می شود و ما باید یاد بگیریم که ابتدا خودمان را نقد کنیم و لازمه نقد و نظر فرا رفتن از خود و رفع محدودیت های فکری است. نکته دیگر این است که سطح علمی دچار ضعف است . علم وقتی ضعیف شود ، نظریه پردازی نیز ضعیف می شود .

 

 

 

*جنابعالی به عنوان یکی از اعضای  حقیقی هیات حمایت از نظریه پرداز ی و نقد و مناظره  چه  اهداف و برنامه هایی برای کمک به  تولید نظریه قابل اجرا می دانید؟ 

 

      شاید یکی از علل ضعف نظریه پردازی در جامعه علمی ما ( حوزه و دانشگاه ) این است که علم دچار ضعف شده است . قوت علم و آموزش موجب تقویت نظریه پردازی می شود. دلیل دوم شاید این باشد که جامعه ما در عین آنکه دینی است دگماتیزم نیز وجود دارد و هر کسی عقیده خود را مطلق می گیرد . بنابر این مطلق اندیشی موجب دگم می شود . دین حقیقی حکمت محض است و با علم منافات ندارد   و با تقویت علم و نظریه می توان حقیقت دین را تبیین کرد. باید مراکز علمی آن هم در سطح کیفی بالا پدید آورد و به بعد کیفیت علوم در دانشگاهها توجه ویژه ای کرد .

 

    دومین نکته در زمینه نظریه پردازی دینی است . اساس دین نظریه الهی است و با نگاهی حکیمانه به هستی و دنیا نظر می اندازد . از کوچکترین ذره تا کهکشان حکمت  الهی است که باید حقایق آن کشف شود . قدما به این قبیل مسائل توجه زیادی می کردند و علم را برای نظریه می خواندند تا استفاده و کاربرد تکنیکی آن. قرآن به ما می گوید « فل ینظر الانسان الطعام » یعنی فقط غذا نخور بلکه به آن نیز نظر کن . دانشمندان و علمای ما نیز باید به خود نظر کنند و با نقد دانش ها و نظریه های گوناگون به تولید علم کمک کنند و به آنچه که هست بسنده نکنند . ما در زمینه نظریه های دینی برخی از عقاید را مطلق گرفته ایم که در دین نبوده اند و به صورت دگم درآمده است . مثلا” غزالی باب تکفیر را باز کرده است که تمام فلاسفه کافر هستند باید به این نظر کنید که پیامبر اسلام بسیار زحمت کشید که یک نفر لا اله الا الله بگوید ولی یک نفر فرزانه ترین انسانها را کافر می دانند . دینی که پیامبر آورده عین حکمت است ولی هر چه زمان گذشته است  هزان قید به دین بسته اند که اغلال شده و دست و پای دین را بسته اند و این قبیل دیدگاهها نسبتی با دین ندارد. بنابر این نظریه پردازی در ماهیت دین لازم است و  نمی توانیم نظریه پردازی را در حوزه اندیشه مطرح کنیم ولی در حوزه اعتقادات بگوییم نه ، زیرا تقلید در  اصول عقاید قابل قبول نیست و باید در حوره دین نیز نظریه پردازی کرد. 

 

*باز تعریف متون دانشگاهی و بازبینی سرفصل های درسی را تا چه میزان در نوآوری و آفرینش های علمی در جامعه ،  موثر می دانید؟

 

    باید در برنامه درسی دانشگاه ها و دیگر مراکز آموزشی تجدید نظر کلی صورت گیرد. حوزه و دانشگاه نیازمند تجدید نظر در سر فصل ها و موضوعات درسی هستند . مطالب درسی چه در حوزه و  چه در دانشگاه باید به گونه ای باشد که طلبه و دانشجو در آنها نظر افکند و با تفکر و تدبر و نقد ، تحصیل کند. برنامه های درسی که در گذشته تنظیم شده است ، حفظ محور است ، حفظ کردن خوب است اما ، تولید علم نیست. حفظ ماده ای را فراهم می کند که انسان در آن ماده نظر افکند . بنا براین گمان می کنم باید با احتیاط و با استفاده از صاحب نظران و نخبگان  و بدور از شتاب و تعصب و برخورداری از بینش بالا بازبینی لازم در برنامه های درسی صورت گیرد  و ضعف ها و فتورهایی که در برنامه های درسی و روش های آموزشی وجود دارد مرتفع شود. کتاب های درسی را باید به گونه ای نوشت که به دانش آموز و یا دانشجو افق فکر و دید بدهد.

 

 در فلسفه ملاصدرا و افلاطون در یک کتاب یک جهان بینی را ارایه کرده اند . وجود حقیقی ملاصدرا را می اوان با مطالعه یک کتاب او درک کرد. امروز وقتی ما فلسفه می خوانیم ،صرف فهم الفاظ مهم نیست ، بلکه درک افق فکر و هستی شناسی مهم است. نو آوری و آفرینش های علمی با تفکر حاصل می شود و کتاب های درسی ما باید محقق و دانشجو را به تفکر وادارد و دید فکری به او بدهد  تا انسان بتواند حقیقت اشیا و پدیده ها را کشف کند و نظریه تولید کند.  

 

*نقش زبان لاتین و دسترسی به منابع دست اول در تولید علم و نظریه را  چگونه می بینید؟

 

ما در صد سال پیش در جان بسته ای بسر می بردیم و با کشورهای محدودی ارتباط داشتیم و لی وضعیت اکنون فرق کرده است و باید فرهنگ های ملل دیگر را شناخت . اگر زبان انگلیسی را با زبان فارسی طی صد سال گذشته با هم مقایسه کنیم بیش از صد هزار عنوان کتاب درباره ادیان به زبان انگلیسی نوشته شده است اما  به زبان فارسی راجع به ادیان در دویست سال گذشته چند کتاب به نگارش درآمده است. دارالشکوه مرکزی بود که در هند متون  زبان های دیگر را به فارسی ترجمه می کرد و بیش از چهر صد سال تاثیر گذار بود . ترجمه های دارالشکوه پایه های شرق شناسی را شکل داد . اما در دویست سال اخیر ما در این زمینه های عقب بوده ایم . بالغ بر دویست هزار عنوان کتاب درباره ادیان نوشته شده است که به آنها نیاز داریم و این مستلزم آگاهی و اشراف به زبان های خارجی برای دسترسی به منابع دست اول است. آشنایی با زبان  صاحبان آثار وسیله ای برای دریافت نظریه ها و دیدگاههای آنهاست و از سوی دیگر زمینه حضور در کنگره های علمی جهانی را نیز فراهم می کند. نمی توان خودمان را منزوی کنیم و باید با آشنایی با نظریه های مختلف جهانی با نگاهی متفکرانه و منتقدانه  و نه تقلیدی به ارزیابی آنها پرداخت و از آنها در تولید علم و شکل گیری نظریه های جدید بهره گرفت.  وضعیت فعلی حاکی از آن است که فلسفه و علوم انسانی در غرب رواج زیادی کرده است . به عنوان مثال در کانادا تمام آثار فارابی از نو ویراستاری می شود و بهترین نسخه های خطی ما را دانشگاههای غربی در اختیار دارند  که باید مورد توجه قرار گیرند . ما باید بپذیریم گرچه با سیاست غرب موافق نیستیم اما با علوم آنها هم مخالف نیستیم و با ورود به محافل علمی بین المللی و مواجهه فکری با نظریه های گوناگون توانایی  های علمی خود را به دنیا نشان دهیم بنابر این یکی از راه های تقویت نظریه پردازی و تولید علم در کشور ما  آشنایی با زبان ها یبین المللی و شرکت در مجامع و کنگره های علمی  جهانی است.