گفت و گو با دکتر منوچهر صانعی دره بیدی: سهروردی احیاکننده حکمت ایرانیان باستان

اوج فلسفه ایرانی تعبیری ست که دکتر منوچهر صانعی دره بیدی درباره سهروردی به کار می برد. با او درباره نسبت اندیشه های این حکیم با فرهنگ باستانی ایرانی گفت و گویی مختصر داشتیم: ابتدا در مورد جایگاه سهروردی در فلسفه اسلامی توضیح دهید.

 البته اصطلاح «فلسفه اسلامی» قابل تامل است. حتی مستشرقان غربی در ابتدا از اصطلاح «فیلسوفان عرب» استفاده می کردند، اما علامه طباطبایی برای اولین بار تعبیر فلسفه اسلامی را به کار برد و تاکید کرد که این فیلسوفان را باید اسلامی خواند نه فیلسوف عرب. با درود به روح مرحوم علامه باید تاکید کنیم که این ها فیلسوفان ایرانی هستند. ما ایرانیان هفت هزار سال است که موحدیم و تفکر توحیدی داریم، امروز نیز اسلام دینمان است. اما باید تاکید کرد که فلسفه اسلامی نداریم، فلسفه اگر اسلامی بود، در مصر و الجزایر و اندونزی نیز فلسفه داشتیم. امروز در اندونزی که بزرگترین کشور اسلامی است، خبری از فلسفه نیست. بنابراین این ها فلسفه ایرانی است. با این توضیح باید تاکید کنم که اوج فلسفه ایرانی در نوشته های سهروردی آمده است.

کلید واژگان: سهروردی، حکمت، ایران باستان، اسلام، فلسفه، صانعی


 

آیا سهروردی از فرهنگ ایران باستان نیز تاثیر پذیرفته است؟

بله،  قطعا تاثیرپذیری و تاثیرگذاری او بر فرهنگ و هویت ایرانی قابل بررسی است. واقعیت این است که بعد از حمله عرب در کشور ما شرایط خاصی به وجود آمد. اولا منابع فرهنگی ما از میان رفت، ایشان با تفسیر غلطی که از قرآن داشتند، کتب و منابع دیگر را از میان می بردند. بر این اساس کتابخانه ساسانی و در مصر کتابخانه قسطنطنیه را سوزاندند. بنده هشت یا نه مورد کتابخانه که در ایران سوزانده شده را به خاطر دارم. همچنین بسیاری از منابع ما در حمله ترکان غزنوی و سلجوقی از میان رفته است. لذا ما منابع بسیاری داریم که به تدریج از دست رفته اند و به قرار معلوم تعدادی از آنها به دست سهروردی رسیده است. البته منابع دیگری هم بوده است، از جمله کتاب «خداینامه» که منبع اصلی او در سرودن شاهنامه است. در واقع شاهنامه فردوسی صورت منظوم کتاب خداینامه است، چنان که فردوسی گفته:

یکی نامه بود از گه باستان/ فراوان بدو اندرون داستان. تا چند بیت بعد می گوید: گذشته برو سالیان شش هزار/ گر ایدونک پرسش نماید شمار

در این کتاب خداینامه که محتوای کتاب شاهنامه را تامین کرده است، کتاب دیگری هست به نام «دینکرد» که خوشبختانه امروز بخش هایی از آن به زبان فارسی امروزین ترجمه شده است و در دسترس ماست. این کتاب راجع به معارف فرهنگ ایران باستان است. این کتاب را باید در کنار اوستا خواند، اثری که صاحبنظران گویند آنچه امروز از آن باقی مانده یک چهارم یا یک پنجم اوستایی است که ایرانیان داشته اند. منابع دیگری نیز چون بندهش هستند که بخش هایی از آن ها باقی مانده است.

 

وضعیت فرهنگی ایرانیان در آن دوران چگونه بوده است؟

بنا به اخبار تاریخی بازسازی شده، ما در دوران ساسانی مراکز پژوهشی و فلسفی زیادی داشته ایم که بزرگترینش دانشگاه جندی شاپور بوده است. در دربار ساسانی ها، بحث و تدریس و تحقیق و ترجمه وجود داشته است. شاهان ساسانی به ویژه انوشیروان خودش بر این بحث ها تاکید می کرد. زیرا در ایران باستان شخصیت پادشاه نمودی از خداوند بوده و فره ایزدی داشته است. در شاهنامه نیز تمایز ذاتی میان قهرمانان و پادشاه نیست و شاهان قهرمانان نیز هستند. صفت برگزیده و اصلی قهرمانان نیز فضایل اخلاقی است. منظور از قهرمان دارای کمالات عالی انسانی است. مثلا در شاهنامه رستم تبلور و تجسم چنین شخصیتی است. لذا قهرمانان در درجه اول فضایل و خصایص برجسته انسانی داشتند و البته یکی از این فضایل شجاعت در رویارویی با دشمن در میدان جنگ است. جالب است که ارسطو نیز در اخلاق نیکوماخوس جایی که از مراتب شجاعت صحبت می کند، عالی ترین مرتبه شجاعت را شجاعت سرباز رزمنده در میدان جنگ در رویارویی با دشمن می داند. من این موضوع را در کتابی که در مقایسه ای که میان فضایل اخلاقی اخلاق نیکوماخوس با فضایل اخلاقی شاهنامه نشان داده ام.

 

ربط این فضایل اخلاقی با تفکر توحیدی در چیست؟

در ایران باستان فضایل اخلاقی متکی بر تفکر توحیدی بود، یعنی اعتقاد به خداوند یگانه مبنای این فضایل اخلاقی بود و این عقیده مخصوص ایرانیان است. در میان تمدن های باستانی چون مصر، یونان، چین و هند هیچ کدام تفکر توحیدی نداشتند. ایرانیان بودند که موحد بودند و تفکر توحیدی از ایران به همه جا رفته است. قدیمی ترین سند ادیان ابراهیمی کتاب تورات است که صاحبنظران می گویند مال سه هزار سال پیش است. در حالی که ما در ایران هفت هزار سال تفکر توحیدی داریم. این تفکر توحیدی با لوازم اخلاقی که عبارت است از کرامت انسانی، جوانمردی، شجاعت، راستی و احترام به ارزشهای انسانی همراه است. این مسائلی که برخی غربیان در دوران جدید از آن یاد می کنند و مفاهیمی چون کرامت اخلاقی و آزادی و برابری که فیلسوفانی مثل کانت از آن نام برده اند، الگوی اخلاقی ایرانیان بوده است. من زمانی که کتاب «دین در محدوده عقل» کانت را ترجمه می کردم، احساس می کردم که بسیاری از این عبارات کتاب را کانت مستقیما از فرهنگ ایرانی برگرفته است. گویی یک آدم شاهنامه خوان است که این مطالب را نگاشته است. یعنی مضامین بسیاری در فرهنگ ایران باستان وجود دارد.

 

نشانه تاثیرپذیری سهروردی از این فرهنگ را در کجا می بینیم؟

این فرهنگ و متون بوده که مورد توجه سهروردی واقع شده است و ایشان در آثارش از فرزانگان ایرانی با عنوان فهلویون یا پهلویون یاد کرده است. صاحبنظران و زبان شناسان معتقدند که کلمه پهلوی از پرتوی و پرثوی آمده است که در اصل به معنای پارتی است. پارتی ها اشکانیانی هستند که ساکن خراسان بوده اند و در حوالی جنوب خراسان امروز زندگی می کردند که بعد از آن که  سلوکی ها را شکست دادند در ایران زندگی می کردند و فرهنگ ایرانی را که به دست اسکندر از بین رفته بود احیا کردند و به ساسانیان منتقل کردند و زبان پهلوی و فرهنگ را زنده کردند. این پهلوی در شاهنامه واژه بسیار وسیعی است که فردوسی آن را در مقابل زبان ترکی یا زبان تورانیان به کار می برد. به این ترتیب ما گنجینه عظیمی از حکمت و فرهنگ ایرانی داریم که حکمت ها و اندیشه های توحیدی و مباحث حقوقی و فضایل اخلاقی و دیدگاه های عادلانه حکومت و روابط بین الملل و توجه به ارزش های معنوی در آن هست که مورد توجه سهروردی واقع شده و او از آن ها استفاده کرده است.

 

موضعگیری سهروردی در برابر جریان رایج فلسفی زمان خودش چگونه بود؟ آیا ابداعی هم داشت؟

سهروردی انتقادات شدیدی بر حکمت مشا داشته که در میان مورخان پیشروی آن در عالم اسلام را فارابی و ابن سینا می دانند که البته یک سوءتفاهم تاریخی است، زیرا ابن سینا مشایی نیست و بیشتر یک حکیم نوافلاطونی است. سهروردی در برابر این رویکرد، عنصر لطیف و رقیقی را که مطرح می کند، همان عنصر ایرانی و تفکر ایرانی است. این عنصر را امروز در فرهنگ غربی «شهود»(intuition) می خوانند. البته خود سهروردی عمدتا اصطلاح «ذوق» را به کار می برده است و از حکمت ذوقی یاد می کرده است. معنای حکمت ذوقی این است که ما با تفکر در ذات احدیت می توانیم حقایق اصیل را مستقیما دریافت کنیم.

 

آیا این حکمت ذوقی تاثیری هم در فلسفه های دیگر داشته است؟

بله، در مغرب زمین فیلسوفان کارتزین یعنی دکارت، اسپینوزا و لایب نیتس و سپس در انگلستان توسط جان لاک این اصطلاح تحت عنوان «شهود» به نحو گسترده به کار رفت. لاک به عنوان یک مسیحی متدین بر این باور بود هر مسیحی می تواند مستقیما حقایق را از ذات الهی بگیرد و شهود کند و نیازی به وساطت کلیسا نیست. بنابراین مسئله ذوقی که سهروردی از آن یاد می کند ادراک مستقیم حقایق برگرفته از ذات باریتعالی ست. این شهود نزد ایرانیان باستان تحت عنوان فره ایزدی نصیب پادشاهان می شد و یکی از شرایط شاهان فضایل اخلاقی بود که تحت عنوان فره ایزدی به آن ها اعطا می شد. سهروردی نیز از این مفاهیم استفاده کرده است. مسئله دیگر شهادت سهروردی است که بعد از او برخی شارحان اندیشه او را تبلیغ کردند، تا این که به دست ملاصدرا رسید و صدرالمتالهین نیز در کنار آرای مشائین و آرای متکلمین مجموعه ای به نام حکمت متعالیه پدید آورد. این بهره کلی است که سهروردی از حکمت ایران باستان برده است.

 

نکته برجسته تفکر سهروردی که متاثر از اندیشه ایرانیان باستان است از دید شما چیست؟

یکی از نکات مهم در تفکر سهروردی که برگرفته از آرای ایرانیان باستان است، توجه به عناصر ظریف اخلاقی است که در فلسفه غربی حکمت عملی خوانده می شود و مجموعه فضایل اجتماعی و سیاسی است که انسان در جامعه باید به آن ها توجه کند و مورد توجه فرهنگ ایران بوده است.