معنویت امام غایب در حکمت اسلامی در گفت و گو با دکتر غلامرضا اعوانی

 محسن آزموده

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

 

 

مسئله نجات یکی از مقومات ادیان به ویژه ادیان توحیدی ست و همبسته آن یعنی منجی به شکل های متفاوت در مذاهب و آیین های گوناگون تکرار شده است. انسان رها شده در برهوت ظلمانی دنیا و رو در رو با شرور طبیعی و غیرطبیعی و بالاتر از همه مرگ، همواره در جستجوی ریسمانی ست که بدان بیاویزد و معنای زندگی اش را به واسطه آن تامین کند. این نیاز درونی و ژرف بشری چندان ربطی به عصر و زمانه ای خاص ندارد، در عصر حافظ می گوید «در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود/ از گوشه ای برون آ ای کوکب هدایت» و در زمانه ما نیما شکوه کنان از شب تیره چنین می سراید «تو را من چشم در راهم شباهنگام…». حکما و اندیشمندان دینی نیز که با عیار عقل و خردورزی هر چیز را به سنجه می گذارند، اما به طریقی دیگر به این مقوله نگریسته اند و بر مسئله هدایت تاکید کرده اند. به تعبیر دقیق تر مطابق مفهومی که ایشان از ذات الهی در نظر دارند، هدایت به امری ضروری بدل می شود و زمین خالی از حجت الهی نباید باشد. در میان مذاهب اسلامی آن که بیش از همه از این تدبیر بهره جسته و برای ایضاح مسئله امامت بر آن اتکا کرده شیعه است، جالب آن که عمده فیلسوفان و حکمای اسلامی نیز شیعه بوده اند. دکتر غلامرضا اعوانی استاد نام آشنای فلسفه و عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی برای اهل فلسفه در ایران نامی آشناست، ریاست سابق موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران که در آثار و گفتارش بر نگاه حکمی شیعی تاکید فراوان دارد و ضمن اشاره بر مراتب حکمت در اندیشه حکمای متاله اسلامی بر تلائم و همراهی آن با آموزه های اسلامی تاکید می کند. در آستانه میلاد امام عصر(عج) با ایشان پیرامون دیدگاه های حکمای اسلامی درباره مسئله امامت و ولایت گفت و گو کردیم و به طور خاص نظر ایشان را در مورد اندیشه های حکیم سهروردی در این بابت جویا شدیم:

کلید واژگان: امامت، مهدی، غیبت، معنویت، حکمت، فلسفه اسلامی

 

***

مسئله امامت و غیبت نزد حکمای اسلامی به چه صورت مطرح شده است؟

 طبق آیات صریح قرآن حضرت رسول(ص) خاتم پیامبران است. یعنی نبوت که از حضرت آدم(ع) شروع شده است، به حضرت خاتم محمد مصطفی(ص) می انجامد و ختم می شود. اما سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا خداوند بشر را تنها می گذارد؟ زیرا انسان به هر صورت احتیاج به هادی دارد و خداوند حجت خودش را بر همه تمام می کند. «فلله الحجه البالغه». قرآن می فرماید که «پروردگار شما خدایی ست که به همه چیزها خلق آن ها را داده است و سپس آن ها را هدایت کرده است. یعنی اگرچه خلقت همه چیز با خداست، اما کار او با خلقت محض تمام نمی شود، بلکه به همراه آن هدایت نیز هست. اگر هدایت نباشد، کار خدا تمام نشده است. قرآن کریم در این باره می فرماید « «ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی » یعنی پروردگار ما خدایی ست که به همه چیز را از کتم عدم به وجود آورده و سپس همه را هدایت فرموده است. بنابراین اگر فرض کنیم، نبوت با خاتم رسل تمام شده است، اما هدایت به معنای مطلق به پایان نرسیده است، زیرا غایت خلقت برآورده نمی شود. لذا لازم است که هدایت ادامه داشته باشد. زیرا باطن دین هدایت است و پیامبران برای هدایت خلق آمده اند. هنوز اقوامی هستند که هدایت به ایشان نرسیده است و بنابراین بنا به نظر حکمای اسلامی هدایت ادامه دارد. اما این که این هدایت چگونه تداوم می یابد از طریق ولایت است، لذا با وجود این که نبوت و رسالت تمام شده است اما باطن وحی و باطن نبوت و باطن رسالت که ولایت الهیه باشد به اتمام نرسیده است و دور ولایت آغاز شده است. یعنی با ختم رسالت، دور ولایت شروع می شود. تشیع بر این اساس معتقد است که بعد از حضرت رسول(ص) دوازده امام آمده اند. یعنی دور ولایت با حضرت علی(ع) اولین امام شیعیان است آغاز و تا سال ۲۶۰ هجری که پایان ظهور ولایت و اختفای آن است تداوم می یابد. البته در مذاهب دیگر اسلامی قائل به خلافت هستند، تا جایی که حتی قائلند که یزید هم خلیفه است، اما مسلم است که این خلیفه ها ولایت نداشته اند. لذا طبق نظر شیعه ولایت با ائمه که اولیای مطلقند ادامه دارد. البته گاهی ولایت ظاهری هم داشته اند و گاهی ولایت ظاهری نداشته اند، مثل ائمه(ع) که ولی مطلق بودند و امام بودند، اما حکومت نداشته اند. لذا چون ولایت داشتند هدایت می کردند. با امام دوازدهم(عج) این نور ولایت تا آخر زمان به خفا می رود. حضرت رسول(ص) در اخبار متواتره می فرماید که در آخر زمان، مهدی آخر زمان(عج) ظهور می کند و اسم او هم اسم من است و کنیه اش مانند کنیه من است و جهان را پر از عدل و داد می کند، بعد از آن که پر از ظلم و فساد است. مثلا ابن خلدون در کتاب مقدمه بسیاری از این آیات و روایات را که حضرت رسول(ص) فرموده و از طریق اهل سنت بیان شده، آورده و تایید کرده است. در کتاب های اهل سنت و صحاق سبعه این مسئله منعکس شده است.

 

ولایتی که شما از آن صحبت کردید، مبتنی بر دیدگاه عقلی و حکیمانه و ناشی از ضرورت عقلی هدایت بود. اگرچه شما به آیات و روایات در این امر نیز اشاره کردید، اما فارغ از این دیدگاه حکمی و فلسفی، یک ولایت نیز از نظر فقهی مطرح می گردد، چه نسبتی میان این دو رهیافت به مقوله ولایت وجود دارد؟

در تشیع میان این دو رهیافت تفاوتی وجود ندارد. ولایت فقط و فقط به معنای حکومت نیست. بنابراین فرق میان خلافت و ولایت در تشیع مطرح می شود، ولایت به معنایی است که گفته شد. یعنی شیعه همیشه و در طول تاریخ همیشه قائل به امامت و ولایت بوده است. این یکی از ممیزه های تشیع با سایر مذاهب اسلامی بوده است. ما در اذان می گوییم «اشهد ان علی ولی الله» منظور از این ولی الله، اشاره به ولایت است. اما معتقدیم که همراه با این ولایت یک ولایت ظاهر هم هست، یعنی فقط محدود به این نیست و اگر شرایط مهیا باشد، آن ولایت ظاهری هم باید باشد. من گمان نمی کنم که در نظریه ولایت فقیه، این ولایت از آن ولایت منفک باشد. زیرا اگر منفک باشد می توان پرسید که پس این نظریه با نظریه خلافت که اهل سنت به آن اعتقاد دارند، چه تفاوتی دارد؟ لذا این دو با یکدیگر ارتباط نزدیک دارند و از قدیم این ارتباط بوده و بعد از این هم خواهد داشت.

 

یکی از حکمای اسلامی که در مورد موضوع امامت بحث کرده، شیخ شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق است. دیدگاه سهروردی در مورد مسئله امامت چیست؟

سهروردی در آثارش به این موضوع اشاراتی داشته است. البته حکمایی چون ملاصدرا و سهروردی مسئله را از دیدگاه عقلی مورد بررسی قرار دادند. یعنی با تعریفی که از حکمت کرده اند، مسئله امامت به وضوح اثبات می شود. مثلا سهروردی در ابتدای کتاب «حکمت الاشراق» که به تعبیری بیانیه دیدگاه های حکمی اوست، به این موضوع اشاره کرده است. او با تعریفی که از فلسفه ارائه می دهد، معنای امامت استفاده می شود. از نظر سهروردی حکمت انواعی دارد، نخست حکمت برهانی یا حکمت استدلالی و بحثی است. کسی که دارای این حکمت است، حکیم بحثی یا حکیم متوغل در بحث می خواند، مراد از بحث هم چنان که آمد برهان و استدلال است. اما بالاتر از این حکمت، حکمت ذوقی است. سهروردی آن را حکمت لدنی و حکمت عتیقه نیز می نامد. این حکمت در واقع مبتنی بر سلوک الهی است. سهروردی کسی که دارای حکمت ذوقی باشد را حکیم متاله یا حکیم  الهی می خواند. به نظر او در هر زمانی باید این حکیم متاله باشد، حالا ممکن است ظاهر باشد که دوره نوری است و چنین کسی را او امام متاله می نامد. البته لازم به ذکر است که از نظر حکما پیامبر(ص) نه تنها رسول و نبی و آورنده شریعت که حکیم نیز هست. خداوند در بسیاری از آیات کلامش انبیا را به حکمت وصف کرده است. حتی در آیه ای از قرآن آمده که خداوند از پیامبران در برابر کتاب و حکمتی که ارسال کرده، میثاق گرفته است. در قرآن کتاب با حکمت همراه است و در مورد حضرت رسول و بعضی از انبیا دیگر آمده است  که ایشان کتاب و حکمت را می آموزند. اگرچه ما در بیان معمولی پیامبر را با وصف حکیم نمی خوانم، اما ایشان حکیم مطلق است. بنابراین از نظر سهروردی همه انبیا حکیم مطلق هستند، از نظر او ولایت نیز عین حکمت است. او در این زمینه بیان دقیقی دارد که از آن استفاده می شود که امامت نیز حکمت است. بلکه از نوع اعلای حکمت ذوقی و تالهی است. بنابراین سهروردی کسی را که متوغل در تاله باشد را امام متاله می خواند و در جایی در ابتدای مقدمه کتاب «حکمت الاشراق» مسئله امامت را به زبان خاص خودش بیان می کند. باید توجه کرد که زبان سهروردی زبان کلامی و فقهی نیست، بلکه زبان حکمی است. او می گوید «فان المتوغل فی التاله لایخلو العالم عنه» یعنی در همه دوران ها یک نفر است که متوغل در تاله است و عالم هرگز از چنین فردی خالی نمی شود. او سپس می گوید، «بل قد یکون الامام المتاله، مستولیا ظاهرا مکشوفا» یعنی دو حالت دارد. یا این امام متاله را همه می شناسند و ظاهر و مکشوف است یا این که غیبت دارد و غایب است و او را نمی شناسند. او می افزاید «فله الرئاسه» یعنی چنین کسی ریاست معنوی دارد، حالا گاهی ریاستش ظاهر است، گاهی نیز چنین نیست. گاهی در گمنامی و غیبت است، اما به هر جهت ریاست دارد. سهروردی در ادامه می گوید «و ان کان فی غایت الخمول» یعنی ریاست دارد، هر چند در غایت خمول باشد و می گوید «و اذا کانت السیاست بیدهه، کانت زمان نوریا» یعنی اگر سیاست و حکومت به دست چنین کسی باشد، زمان، زمان نوری است. «و اذا خلا الزمان عن تدبیرا الهی، کان الظلمات غالبه» یعنی اگر زمانه و جهان از این تدبیر و حکمت الهی خالی شود، ظلمت و جهل بر آن روزگار غلبه می یابد. بنابراین اگرچه اشاره ای که سهروردی به موضوع کرده است، بسیار کوتاه است، اما در متنی که به آن اشاره شده و با توجه به این که مقدمه خلاصه مبادی فکری و اندیشه ای اوست، در می یابیم که مسئله امامت از مبادی تفکر سهروردی است. بسیاری از سهروردی شناسان در ایران و خارج از این بیان معنای امامت را استفاده کرده اند.

 

از همین جملاتی که خواندید مشخص می گردد که سهروردی به مسئله غیبت هم توجه کرده است.

بله، زیرا می گوید گاهی امام مشکوف است و گاهی نیز پنهان است و شاید این امر اشاره ای به همین مسئله باشد.

 

اگر ممکن است در پایان در مورد مفهوم زمان نوری که ویژگی عصر امامت هست، توضیح بفرمایید.

زمان نوری زمانی است که حکم و حکومت در دست امام متاله باشد. این امام عین حکمت الهی است، زیرا از نظر سهروردی مراتب حکمت و مراتب ولایت با یکدیگر ارتباط دارند و ولی را حکیم می داند، لذا امام از نظر او ولی مطلق است و این نور معرفت الهی یعنی کسی که علم لدنی دارد و وجودش همه نور و معرفت است. لذا اگر زمام امور در دست او باشد، همه چیز نور می شود و زمانه ،زمانه معرفت و نور می شود و روشنایی معرفت در همه جا می درخشد و روشنایی حکمت در همه قلوب می تابد.  دقت کنید که این نور با نور ظاهری تفاوت دارد. بلکه منظور نور معنوی است، به همان معنایی که خداوند در قرآن از نور و سراج یاد کرده است و پیامبر را نور خوانده است.