فلسفه نورانی

محسن آزموده

شیخ شهید، شهاب الدین سهروردی(۵۴۹-۵۸۷ هجری قمری) بی تردید مهم ترین و بزرگ ترین نماینده اسلام ایرانی در جهان است و لابد به همین دلیل است که هانری کربن دومین مجلد کامل ترین اثرش «اسلام ایرانی» و یا چنان که در فارسی منتشر شده«اسلام در سرزمین ایرانیان» را به اندیشه های او اختصاص داده است. حکیمی که به الحادش متهم کردند و علمای حلب خونش را مباح دانستند و در حلب زندانش کردند، تا پیش از چهل سالگی دار فانی را وداع کند.

گویند سهروردی هم درس فخر رازی بود، از بزرگ ترین مخالفان فلسفه. در حقیقت هم سهروردی در زمانه ای می زیست که فلسفه در سرزمین های اسلامی به خاطر رشد قشری گری، اوضاع نابسامان اجتماعی، قدرت گرفتن فقیهان ظاهربین و غلبه نگرش اشعری ایام فترت را به سر می برد و فیلسوفان هنوز نتوانسته بودند از ضربتی که غزالی در تهافتش بر آن ها وارد کرده بود، کمر راست کنند. شیخ اشراق در چنین زمانه ای با رویکرد به حکمت ایرانیان باستان که در آثارش از آن ها با عنوان «پهلویون» یاد می کرد، روح تازه ای در حکمت دمید. او که زاده دهکده سهرورد قیدار زنجان بود، حکمت و منطق را نزد مجدالدین جیلی در مراغه آموخت و سپس به اصفهان رفت تا از تحصیلاتش را نزد ظهیرالدین قاری تکمیل کند. او در زندگی کوتاهش بسیار سفر کرد تا آن که در نهایت با ملک ظاهر، فرزند صلاح الدین ایوبی آشنا شد و با او به حلب رفت.

سهروردی همان طور که کربن هم تاکید می کند، مهم ترین نماینده گرایش افلاطونی و نوافلاطونیان ایران است. البته این بدان معنا نیست که گرایش فلسفی در ایران اسلامی، تا پیش از آن رویکردی افلاطونی نداشته است. در واقع از همان زمانی که فارابی با تکیه بر کتاب اثولوجیا که خود شرحی ست بر بخشی از تاسوعات فلوطین، «جمع بین الرایین» را نگاشت، فیلسوفان اسلامی متاثر از خوانشی نوافلاطونی بودند. اگرچه شک نیست که در فارابی، ابن سینا و خواجه نصیر گرایش عقل گرایانه و استدلال ورزانه غالب بود و به همین دلیل ایشان اقبال بیش تری به ارسطو داشتند، فیلسوفی که به دلیل نگارش ارگانون(منطق) و طبیعیات گرایش های تجربی و استدلالی اش بر افلاطونی که نوافلاطونیان معرفی می کردند، می چربید.

بر همین اساس نخستین گرایش به وجود آمده در فلسفه اسلامی را که با کندی آغاز و با فارابی پرورش و با ابن سینا به اوج رسید و شرح خواجه نصیر آن را تکمیل کرد، را حکمت مشا خواندند و نام این فیلسوفان را به تبعیت از شاگردان ارسطو در یونان باستان، مشائین(راه روندگان، به این دلیل که گویند ارسطو در هنگام فلسفه ورزی راه می رفته و روایتی هم هست که گوید مدرسه او، لوکیوم، ساختاری دالان گونه داشته و شاگردان در آن راه می رفته اند) خواندند. حکمت مشاء یا گرایش ارسطویی در فلسفه اسلامی اما بعد از خواجه دوام چندانی نداشت. از سنگ اندازی ها و تکفیرهای قشریون که بگذریم، بزرگ ترین ضربه را متکلمینی چون امام محمد غزالی وارد آوردند که کوشیدند نشان دهند، اندیشه های فلسفی با آموزه های دینی ناهم خوان است و فلسفه به انحراف و خطاکاری سوق می دهد.

تا قرن ها، در روایتی که غربیان از فلسفه اسلامی حکایت می کردند، این نقطه از تاریخ را به مثابه پایان دوران فلسفه اسلامی جلوه می دادند و می گفتند با این ضربه غزالی و یارانش، فلسفه از بطن تمدن اسلامی به غرب آن هجرت کرد، تا جایی که ابن رشد و پاسخش به غزالی نیز نتوانست حکمت اسلامی را احیا کند. در سده بیستم و در نتیجه کوشش های محققانی چون هانری کربن بود که روشن شد، این مفروض اشتباه است و در این روایت از ظهور طریقتی نوین در فلسفه ورزی و حکمت اندیشی ایرانیان سخنی نرفته است. نقطه عزیمت ایشان ظهور شیخ شهاب الدین سهروردی بود، حکیمی که این بار به جای رویکردی استدلال ورزانه، از میان دو حکیم یونان، توجهش را معطوف به افلاطون کرد و با بهره گیری از میراث باستانی ایرانیان، طریق تفکری بنا نهاد که نامش را «حکمت اشراق» یا «حکمت نورانی» خوانند.

سهروردی که در طول عمر کوتاهش آثار متعددی نگاشت، کوشید با بهره گیری از ساختار تفکر افلاطون، نور را به جای وجود نشانده و بر این اساس نظام فلسفی اش را پی بریزد. مهم ترین کتاب سهروردی، «حکمت الاشراق» نام دارد، اثری مفصل که در آن سهرودی به تفصیل درباره اندیشه هایش را شرح داده است. قطب الدین شیرازی(۶۳۳-۷۱۰ ق) حکیم اشراقی، منجم برجسته و پزشک شهیر ایرانی که آثار مهمی چون «دره التاج» و «نهایت الادراک فی درایت الادراک» در کارنامه پربار خود دارد، شرح مفصلی نیز بر کتاب سهروردی نگاشته با عنوان «شرح حکمه الاشراق». جلد نخست این اثر در حدود سه سال پیش با تصحیح و تحقیق سید محمود موسوی توسط موسسه انتشارات حکمت منتشر شده بود و امسال جلد دوم آن که شامل مهم ترین بخش فلسفه سهروردی است، به همراه تعلیقات صدرالمتالهین شیرازی(ملاصدرا) منتشر شده است. این کتاب شرح بخش دوم حکمت الاشراق است که به موضوع مهم و اساسی فلسفه او یعنی «انوار الهی» می پردازد. این بخش خود از پنج مقاله تشکیل شده اس. مقاله اول به نور، معنا و حقیقت آن، و اقسام آن می پردازد و مباحثی چون اثباب واجب(خدا) در آن صورت گرفته است. مقاله دوم با عنوان «نظام وجود» برخی از مهم ترین قواعد فلسفه اسلامی هم چون قاعده الواحد را مورد بررسی قرار می دهد. فصل سوم به چگونگی فعل نور الانوار و نظم و ترتیب افلاک اشاره دارد و مقاله چهار به سایر عوالم از جمله عالم برزخ و عالم محسوسات می پردازد. مقاله پایانی کتاب نیز در مورد مباحثی چون معاد  مسئله شر است.