ولایت در عرفان – دکتر سید سلمان صفوی

ولایت در عرفان



دکتر سید سلمان صفوی


آکادمی مطالعات ایرانی لندن


philosophy@iranianstudies.org

 


شاه آن باشد که از خود شـه بـوَد     نـه بـه مخزن ها و لشکر، شـه شود

(مثنوی؛ دفتر دوم؛ بیت ۳۲۰۸)


در این مقالۀ کوتاه به اختصار ولایت در عرفان و برخی تفاوت های آن با ولایت فقهی تبیین شده است. از نظر امام ابو حامد محمد غزالی مؤلف “احیاء علوم دین” و “کیمیای سعادت” و ملامحسن فیض کاشانی مؤلف “المحجه البیضاء” و آیت الله العظمی بحرالعلوم صاحب رسالۀ شریف “سیر و سلوک” فقـه بر دو نوع است: “فقـه دنیا” و “فقـه آخرت” (غزالی، کاشانی) و “فقـه الجوارح” و “فقـه النفس” (بحـرالعلوم).۱ البته فقـه دیگری در مرتبه ای والاتر نیز وجود دارد به نام “فـقــه الله”؛ که فقـه “دیدن حق” یا “لقــاء الله” است.۲ فقـه نیز همچون دین به سه سطح “شریعت”، “طریقت” و “حقیقت” تقسیم می شود. از آنجا که فقـه متکفل بیان احکام است؛ “فقـه شریعت” به بیان احکام ظاهری دین، “فقـه طریقت” به بیان احکام، راه و رسم و آداب سیر و سلوک الهی می پردازد و “فقـه حقیقت” که همان “فقـه الله” است، خاصِّ بیان احکام ملاقات وَ هم نشینی و مجالست با حضرت محبوب است.

بر اساس دیدگاه غزالی، ولایت در “فقـه الجوارح” (فقـه امور دنیوی) با ولایت در “فقـه النفس” (فقـه آخرت و فقـه احوالات، مقامات معنوی و کمالات اخلاقی و الهی) متفاوت است و به دو حوزۀ مختلف مربوط می شود. “ولایت فقهی” عهده دار سرپرستی امور حِسبیـه (امور دنیوی) از قبیل: سرپرستی صغار، مجانین، اموال گم شده، تبیین احکام شریعت و قضاست.  اهـم صفات مورد نیاز برای چنین مقامی عبارت است از اجتهاد در احکام شریعت وعدالت.  اما “ولایت عرفانی”، عهده دار رهبری انسان ها و جامعه از مقام غفلت به مقام “فنـاء فی الله” است. “ولــی” که در عرفان عهده دار رهبری معنوی است، بایستی کاملا از کبـر و غرور و دیگر صفات ناپسند اخلاقی و روحی مبرا وَ صفات الهی و کمالات اخلاقی و معنوی ملکۀ وجودش باشد. دیدار و یاد ولــی که فنای فی الله” شده؛ یادآور خداوند، معنویت، رحمت، مهربانی، مروت و مدارا است. البته در برخی موارد ولایت فقهـی وعرفانی توأما در یک فرد جمع می شود که ولایت معصومین سلام الله علیهم اجمعین از این نوع است. امام خمینی (ره) در دو کتاب مستقل به بحث و بررسی این دو نوع ولایت (ولایت فقهی و ولایت معنوی) پرداخته اند. در کتاب “ولایت فقیــه” مبحث ولایت فقهی (ولایت در امور حِسبیـه) و شرایط تشکیل حکومت دینی طرح شده و در کتاب “مصبـاح الهـدایه الی الخـلافـه و الـولایـه” از عمیق ترین ودرخشان ترین آثار عرفان اسلامی در دورۀ معاصر، به تبیین ولایت معنوی اولیاءالله، وارثان حکمت و معرفت معنوی انبیاء و اوصیاء پرداخته شده است.

شیخ عبدالرزاق کاشانی عارف بزرگ  قرن هشتم وَ محی الدین شارح “فصوص الحکــم” در “اصطلاحات الصـوفیـه” گویند: ” “ولی” یعنی هر کس که خـداوند کارش را به عهده گیرد و از عصیان و سرکشی حفظش کند و او را با نفسش وانگذارد که خوار شود؛ تا به مرتبۀ کمال مردان برساندش. چنان که فرموده: ” و هـو یتولی الصالحین” او عهده دار کار صالحان است. (سوره اعراف؛ آیه ۱۹۶). “ولایت” عبارت است از قیام و برپا داشتن بنده به حق تعالی، هنگام فنای خویش، و این به واسطۀ عهده دارشدن حق است مر کار او را تا به بی نهایت مقام قرب و تمکن برساند.”۳

مقام امامت، ولایت و مرشدیت، دارای مراتب متعدد است؛ ولــی مطلـق، حضرت حق جل جلالـه است و پیامبر اسلام و ائمه اطهار از امام علـی (ع) تا حضرت بقیـه الله الاعظـم، ولـی کامل و مصداق بارز انسان کامل هستند. از آن رو که بحث انسان کامل و ولایت از امهات و ارکان عرفان به شمار می رود و انسان کامل مترادف با اصل امامت در تشیــع است؛ اصول عرفان بر مبنای تشیــع حقیـقی است.

“ولایت” در عرفان بر دو قسم است: “ولایت عامه” و “ولایت خاصه”.

الف ـ “ولایت عامـه” بر دو قسم است:

ب ـ “ولایت خاصه” که مختص حضرت محمد (ص) و اوصیای خاص حضرت از اهل بیت و عترت علیهـم السلام است. این ولایت از انتهای مقام “قـاب قوسیـن” آغاز شده، به مقام مظهریت تجلی ذاتی و مقام اوادنـی می رسد. صاحبان ولایت خاصه (ولایت شمسیـه) به منزلۀ بطن هفتم کلام الله مجید هستند. “ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا، الی سبعه ابطن”. (علامه طباطبایی؛ تفسیر المیزان؛ ج ۳؛ ص ۷۲). اقطاب (اولیـای شمسیـه) همچون درختـی عظیم و ابدال، نقبا، اوتاد و . . . به منزلۀ سایۀ آن درخت اند. در هر عصر تنها یک قطب وجود دارد. (رجوع شود به دفتر سوم مثنوی؛ قصۀ دقوقی؛ ابیات ۱۹۲۴ ـ ۲۳۰۵ و شرح ملاهادی سبزواری بر بیت ۲۰۰۳ دفتر سوم مثنوی).

مولانا در مثنوی گوید:

۱٫ ولایت حاصل از ایمان به خدا و رسول خدا(ص) و اولیاءِ الهی، بر اساس آیه کریمه “الله ولی الذین آمنوا . . . “. (سوره بقره؛ آیه ۲۵۷). این ولایت دارای ابتدا و انتهاست؛ ابتدای آن تخلیه و تحلیه و انتهایش، مقام قـرب نوافـل است. در این مقام حق تعالی چشم و گوش و زبان بندۀ خویش می شود و سالک به مقام “حق الیقین” می رسد.   ۲٫ ولایت مختص به ارباب قلوب و کاملان؛ که فانی در حق و باقـی به بقـای سلطان وجودند و پایان آن، نهایت مقـام “قـاب قوسیـن” است.


قـوم دیگر سخت پنهـان می رونـد    شهــره خلقنــد ظـاهــر کـی شــونـد

هـم کرامتشان هـم ایشان در حـرم     نـامشـان را نشنــــود ابـــــدال هـــم

شش جهت عالـم همه اکرام اوست     هـر طرف که بنگری اعلام اوست

(دفتر سوم؛ ابیات ۳۱۰۴ – ۳۱۰۶)

“ولایت خاصه” بر دو قسم است: “ولایت شمسیـه” و “ولایت قمـریــه”.

براساس ابیات ۲۹۵۹ ـ ۲۹۸۰ دفتر اول مثنـوی معنـوی، با رویکرد قـرینـه مقـامیـه، ولایت علــویـه مندرج است در ولایت محمـدیـه وَ برمبنای ابیات ۳۷۶۱ ـ ۳۷۶۶ همان دفتر، ولایت قمـریـه حضرت علی (ع)، مندرج است در ولایت شمسیـه حضرت ختمی مرتبت (ص).

محـی الـدین (شیـخ اکبـر) عارف بزرگ و مؤلف “فصوص الحکم” و “فتوحات مکیه” دو شاهکار کم نظیر عرفان نظری معتقد است؛ حضرت عیسی مسیح (ع) خاتم “ولایت عامه” و حضرت مهـدی مـوعـود (عــج) صاحب “ولایت خاصه” است (رسائل قیصری؛ مقدمه؛ ص ۱۵۶ – ۱۶۰). محـی الـدین در جزء سوم “فتوحات مکیه” گوید: “خداوند را خلیفه ای است و در آن دوران که روی زمین را ظلم و ستم فراگرفته باشد، او با قیام و خروجش، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. او از اولاد عترت رسول الله (ص) و از فرزندان فاطمه (س) است. هم نام رسول خـدا و جدش حسین بن علی (ع) و در خُلقش همانند رسول الله (ص) است”. (فتوحات مکیه؛ چاپ دارالکتب العربیه، معروف به چاپ کشمیری؛ ص ۳۲۷ ـ ۳۲۹) . سیـد حیـدر آملـی در “نص النصوص” این بخش از “فتوحات مکیه” در باب ولایت حضرت مهدی (عـج) و اوصافش را ذکر کرده است.۴

عارف بزرگ عبدالرزاق کاشانی گوید: “خاتم ولایت که مقامات را طی نموده و به نهایت کمالات رسیده، جز یک نفر نخواهد بود و او همان است که صلاح دنیا وآخرت به دست وی به نهایت کمال رسیده وَ او همان مهـدی مـوعـود (عــج) است. (شرح و تعلیقات رسائل قیصری؛ ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵). سیـد حیـدر آملــی عارف بزرگ در “نص النصوص” و “جامع الاسرار” گوید: “امام اول (حضرت علی علیه السلام) خاتم ولایت مطلق و امام دوازدهم خاتم ولایت محمدی است”.۵ و در “نص النصوص” گوید: ” و اما بالنسبه الی الاولیاء و الائمه المأاخرین، المخصوصین بنبینا- صم- (فقد) قال تعالی: “فسوف یأتی الله بقوم یحـبـّهـم و یحبـّونه، یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومه لائم، ذلک فضل الله یوتیه من یشاء، والله واسع علیم”. و ورد عن النبی- صم – انه قال فیهم: “الائمه من بعدی اثنا عشر، کلهم من قریش”. و ورد انه قال لابنه الحسین: “ان ابنی هذا امام، ابن امام، اخو امام، ابوالائمه تسعه تاسعهم قائمهم، حجه، ابن حجه، اخو حجه، ابوحجج تسع”.۶ تابعین اولیاء و ائمه دوازده گانه اجمالا منحصرند در: سیصد، چهل، هفت، پنج، سه، دو و یک. یعنی تابعین اولیای دوازده گانه تقسیم می شوند بعد از قطب؛ به اوتاد، افراد، ابدال، رجال الغیب و صلحاء.۷

بنا برحدیث شریف نبوی “من کنت مولاه فهذا علـی مولاه”؛ که شیعــه و سنـی هر دو آن را روایت کرده اند؛ مولانا بارها در مثنوی معنوی به تبیین مقام “ولایت خاصه” حضرت علـی (ع) پرداخته است. مولانا در آغاز دفتر اول مثنـوی معنـوی در اولین داستان ـ داستان شاه و کنیزک ـ در ابیات ۶۳ – ۶۵ مسأله پیــر (حکیم حـاذق) را طرح می کند و سپس با اشاره به لقب حضرت علی (ع)، یعنی “مرتضـی”؛ امام را “مولای قوم” می نامد:

 

۱٫ “ولایت شمسیه”: مظهر ولایت شمسیه، “ولایت محمدیه” است که وجود جزیی و شخصی حضرت محمد مصطفی (ص) است. ۲٫ “ولایت قمـریــه”: ولایت اوصیای خاص حضرت محمد(ص) از اهل بیت است.

 


انت مولی القـوم من لایشتهی    قدردی کلا لئـن لم ینته ۸

مولانا در پایان دفتر اول در ابیات ۳۷۲۱ ـ ۳۰۰۱ به تفصیل راجع به حضرت علی (ع) به عنوان مصداق “ولی خاصــه” سخن می گوید و در دفتر ششم، بار دیگر با طرح مفاد حدیث نبوی در باب حضرت علی (ع) در مورد ولایت آن حضرت گوید:

گفت هرکو را منم مولا و دوست    ابن عم من علی مولای اوست۹

به این ترتیب، “مثنوی معنوی” مولوی شاهکار تفکر عرفانی؛ با اصل ولایت حضرت علی (ع) آغاز و پایان می یابد. مولانا در آخرین داستان دفتر اول ـ داستان دوازدهم – حضرت علی را “مخلص” در عمل، “شیـر حـق”، “افتخـار هر نبی و هر ولی” وَ “مسجود ماه” توصیف می کند.

از علــی آمــوز اخـــلاص عمــل     شیر حق را دان مطهـر از دغـل

در غــزا بـر پهلوانی دست یـافت     زود شمشیـری بـرآورد و شتافت

او خــدو انـداخت در روی علــی     افتخــــار هـر نبـــی و هـر ولـــی

آن خدو زد بر رخی که روی ماه     سجــده آرد پیش او در سجـــده گاه۱۰

این فقیردر کتاب های “ساختار معنایی مثنوی معنوی”، “اهل بیت از دیدگاه مولوی”، و “اخلاق و انسان کامل از دیدگاه مولوی” جایگاه  بلند ولایی اهل بیت از دیدگاه معنوی را تبیین کرده ام۱۱٫

مقام ولایت فقها و ولایت اولیاءَ الله ناظر به دو مرتبه است و در تعارض با یکدیگر نیستند. رابطۀ آنها رابطۀ عموم و خصوص من وجه است. فقها به معنای امروزی، عهده دار ولایت در امور شرعیه اند و عرفا در امور معنویه و عالم خلقت ولایت دارند. هر فقیهی، عارف بالله به معنای فنی نیست؛ هرچند اهل تقوی باشد. هر عارفی نیز ضرورتا فقیــه، به اصطلاح امروزی نیست، با آن که همگـی عامل به احکام شریعت اند. چنان که “سیـد حـداد” مجتهد جامع الشرایط نبود اما از قله های معاصر عرفان بود که مجتهدین و فیلسوفان نامداری همچون شهید مطهری از محضر و فیوضات معنوی او بهره مند می شدند. برخی نیز هم فقیه جامع الشرایط اند و هم عارف، که ولی الله و جانشین معنوی حضرت بقیه الله اند؛ همچون “امام خمینی” و”حضرت عارف صمدانی” وَ ممثل “ذکرالله”؛ “آیت الله العظمی بهجت” که موفق به وصول به موت اختیاری بودند.

بنابراین در حالی که “ولایت فقها” ولایت بر ابدان است و علم آنها، علم حصولی و حاصل تلمذ، مطالعه و مباحثـۀ کتب فقهـی است؛ “ولایت عـرفــا” ولایت بر قلوب و ارواح وَ علم آنها؛ علم شهودی و کشفی وَ حاصل ریاضات شرعیـه وَ معاشقـه، مرابطـه و مؤانست مستمر با حضرت حق جل جلالـه است.

در روزگار ما حضرت علامه طباطبایی، امام خمینی، آیت الله بهاء الدینی، آیت الله العظمی بهجت و آیت الله العظمی منتظری (رحمه الله علیهم اجمعین) از اولیای الهی بودند که هم استاد حکمت متعالیه بودند و هم عامل به احکام الله و واصل به مقامات برجستۀ معنوی.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

دانشگاه لندن

دی ماه ۱۳۸۸

ژانویه ۲۰۱۰

۱ بحرالعلوم، سید مهدی، رساله سیر و سلوک، با مقدمه و شرح آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی، انشارات حکمت، تهران، ۱۳۶۰، ص ۱۳۱٫

۲ بن کتاب عرفان اسلامی در شرق و غرب، گفتگوی دکتر سید سلمان صفوی و پروفسور نصر، انتشارات سلمان آزاده، قم، ۱۳۸۸، ص ۱۹- ۲۲٫

۳ کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیه، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی، تهران، ۱۳۷۷٫

۴ سید حیدر آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، محی الدین ابن العربی، با تصحیحات و مقدمه: هنری کربن، انتشارات توس، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۷ ص ۱۰ و ۲۴ مقدمه، القسم الثانی، التمهید الثالث، القاعده الثالثه،  ص ۲۳۵ – ۲۳۶٫

۵ سید حیدر آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص فی شرح فصوص الحکم، محی الدین ابن العربی، با تصحیحات و مقدمه: هنری کربن،  ص ۱۰ و ۲۴ مقدمه، القسم الثانی، التمهید الثالث، القاعده الثالثه.

۶ سید حیدر آملی، نص النصوص، ص ۱۵۸٫

۷ سید حیدر آملی، نص النصوص، ص ۱۶۰٫

۸ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، دفتر اول ـ ابیات ۹۹ ـ ۱۰۰٫

۹ مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۴۵۳۸٫

۱۰ مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، نسخه نیکلسون، دفتر اول، ابیات: ۳۷۲۱ – ۳۷۲۵٫

۱۱ صفوی، سید سلمان، ساختار معنایی مثنوی معنوی، انتشارات میراث مکتوب، تهران، ۱۳۸۸، “اهل بیت از دیدگاه مولوی”، انتشارات سلمان آزاده، قم، ۱۳۸۸ و “اخلاق و انسان کامل از دیدگاه مولوی”، انتشارات سلمان آزاده، قم، ۱۳۸۸٫