گفت و گو با فیلسوف و اسلام شناس ژاپنی، پروفسور آکیرو ماتسوموتو

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

منوچهر دین پرست

آکیرو ماتسوموتو که اکنون هفتادمین دهه از عمر خود را سپری می کند، به خوبی به خاطر دارد چگونه با پروفسور ایزوتسو آشنا شده و سال ها نزد او و سیدجلال الدین آشتیانی تلمذ کرده. او اکنون استاد بازنشسته دانشگاه “سن توماس” است و فارسی را نیک می داند. ماتسوموتو در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه “واسه دا” لیسانس فلسفه گرفت. سپس وارد مقطع فوق لیسانس و دکترا شد. از سال چهارم دانشگاه با پروفسور ایزوتسو آشنا شد و مدت چهار سال تحت نظر ایشان فلسفه و عرفان اسلامی خواند.

پروفسور ماتسوموتو در گفت و گویی درباره تحصیل خود در ایران می گوید: “… پروفسور ایزوتسو ژاپن را ترک کرد و در دانشگاه “مک گیل” کانادا استاد شد. با رفتن ایشان ما عملاً استادمان را از دست دادیم. آن زمان در هیچ یک از دانشگاه های ژاپن فلسفه اسلامی یا اسلام شناسی تدریس نمی شد. بنابراین ما شاگردانی که در کلاس پروفسور ایزوتسو حاضر می شدیم، سعی کردیم این خلاء را با خواندن کتاب به طور دسته جمعی جبران کنیم، اما این واقعاً کافی نبود. ما باید به جهان اسلام می رفتیم و از نزدیک راجع به اسلام درس می خواندیم و تحقیق می کردیم. خاطرم هست روزی پروفسور ایزوتسو برای شرکت در کنفرانس “فلسفه در قرون وسطی” به ژاپن بازگشت. موضوع سخنرانی او در این سمینار “سیر تحول فلسفه اسلامی پس از ابن سینا” بود. سخنرانی فوق العاده خوب و جذابی بود. پس از شنیدن این سخنرانی تصمیم گرفتم به ایران بروم و درس بخوانم. حتی معتقد بودم که اگر به ایران نروم زندگی من کامل نمی شود”!  در مصاحبه ذیل پروفسور ماتسوموتو درباره جایگاه عرفان و فلسفه و نظام فکری پروفسور ایزوتسو سخن گفته و دیدگاه های خود را نیز برای مخاطبان تشریح نموده است.

کلید واژگان: ایزوتسو، فلسفه، اسلام، عرفان، معنویت، حکمت، ژاپن، ابن سینا، ابن عربی.

پروفسور ایزوتسو  از چهره های شاخص فلسفه و عرفان اسلامی در ایران به حساب می آید. در ابتدا از شما به عنوان شاگرد ایشان می خواهم بپرسم  که به نظر جنابعالی چرا ایزوتسو به عرفان و فلسفه و جهان اسلام علاقمند شد و در عالم عرفان و فلسفه ایرانی – اسلامی چه چیزی دید که او را تا به این اندازه مجذوب خود کرد؟ 

پروفسور ایزوتسو در نوشته های متعدد در مورد زندگی خود گفته که در کودکی و سپس در جوانی از پدرش مکتب ذن را آموخته است. این مکتب او را به امور معنوی و تفکر متافیزیک علاقه مند کرد. علاقه او به امور معنوی ابتدا او را ترغیب کرد تا به مطالعه مکتب های معنوی یونانی و به خصوص فلسفه نوافلاطونی بپردازد. ثمره مطالعات او راجع به فلسفه نو افلاطونی در کتابی به زبان ژاپنی تحت عنوان “فلسفه عرفانی” در اختیار ما قرار گرفته است. پروفسور ایزوتسو هم‌زمان با مطالعه فلسفه نوافلاطونی، مطالعه سنت های فسلفی در جهان اسلام و عرفان اسلامی را هم آغاز کرد. در میان فلاسفه اسلامی، او به آن دسته از فیلسوفانی گرایش پیدا کرد که به وضوح تحت تاثیر فلسفه نوافلاطونی بودند و تلاش می کردند توازنی بین فلسفه و دین پیدا کنند. ایزوتسو در مسیر مطالعه فلسفه اسلامی ابتدا به آثار فلسفی ابن سینا که سرآمد تلاش های فلاسفه اسلامی در همراه کردن فلسفه و دین است، تمایل یافت. همچنین به مطالعه فلسفه و حکمت اسلامی و جریان های سنتی آن در جهان اسلام پرداخت. بسیاری بر این اعتقاد بودند که سنت فلسفه در جهان اسلام، پس از نقد و رد فلسفه توسط  امام محمد عزالی به فراموشی سپرده شده است. اما پروفسور ایزوتسو پس از آشنایی با هانری کربن، سید حسین نصر و دیگر اندیشمندان ایران دریافت که پس از رد فلسفه از سوی غزالی، سنت مطالعه فلسفه همچنان در جهان تشیع دوازده امامی پابرجا مانده و بسیاری از بزرگان فلسفه مانند قاضی سعید قمی، ملاصدرا و سبزواری یکی پس از دیگری پای به عرصه گذاشتند. برای او این حقیقت که سنت فلسفه همچنان پس از سال ها باقی مانده و به دوره معاصر رسیده، کشف بزرگی بود و از این موضوع بسیار هیجان زده بود. ایزوتسو تحت تاثیر فلاسفه ای بود که تلاش داشتند فلسفه را در قالب «عرفان» با دین هماهنگ کنند.

پروفسور ایزوتسو به فلسفه تطبیقی علاقمند بود و شیوه تحقیق او نیز در این روش قرار می گرفت. چرا فلسفه تطبیقی را انتخاب کرد؟ اساساً فلسفه تطبیقی که ایزوتسو به آن قائل بود، دارای چه ویژگی هایی است؟

پروفسور ایزوتسو همزمان با مطالعه تفکر اسلامی به مطالعه فلسفه زبان می پرداخت. او در آلمان با دکتر ویسگلبر ملاقات داشت. ایزوتسو در گفتگوهایی که با ویسگلبر داشت، نظریه جهان بینی زبانی خود را طرح ریزی کرد. بر اساس این نظریه، هر زبان جهان بینی مختص به خود را دارد و بر این اساس، پدیده ها و واقعیت ها در هر زبانی به شیوه ای خاص دیده شده و توضیح داده می شوند. این بدین معنی است که هر پدیده در زبان های مختلف به اشکال مختلف درک و بیان می شود. این یعنی این که یک پدیده در زبان عربی به شیوه ای بیان می شود و در زبان چینی به شیوه ای دیگر، در حالی که هر دو بیان، یک چیز یا یک حقیقت را انتقال می دهند. ایزوتسو تصمیم گرفت این دیدگاه را وارد مطالعات فلسفی خود نماید. فلسفه تطبیقی مبتنی بر فلسفه زبانی، شیوه بسیار مهم پروفسور ایزوتسو برای رسیدن به حقایق فلسفی موجود در پس ادراک حسی و بیان زبانی بود. روش علمی او در مطالعه زبان شناسی و فلسفه، در مطالعه معنایی قرآن کریم به کار گرفته شد. ثمره این مطالعه، اثر او تحت عنوان «ساختار مفاهیم دینی –اخلاقی در قرآن» است.

با وجودی که شیوه تحقیق پروفسور ایزوتسو و حیطه فعالیت او فلسفه تطبیقی است، چرا در کتابی مانند “آگاهی و ماهیت” که ساختاری کاملاً تطبیقی دارد، از عنوان فلسفه تطبیقی استفاده نمی کند و عنوان فلسفه شرقی را به کار می برد؟ از نظر شما تفاوت فلسفه شرقی و فلسفه تطبیقی در کجاست؟

پروفسور ایزوتسو در کتاب «آگاهی و ماهیت» به دنبال نمایان کردن امکان گفتگو میان فلسفی از طریق کاربرد فلسفه تطبیقی مبتنی بر فلسفه زبان شناسی خود است. هدف او از نوشتن این کتاب، بررسی فلسفه تطبیقی نبوده و به همین دلیل عنوان کتاب را «فلسفه تطبیقی» نگذاشته است.         

آیا می توان ایزوتسو را فیلسوفی دارای چارچوب فکری به شمار آورد؟

از آنجا که واژه فیلسوف به معنای دوستدار دانایی و حکمت است ، این عنوان زیبنده پروفسور ایزوتسو است. فلسفه ایدئولوژی نیست و پروفسور ایزوتسو هم علاقه ای به ایدئولوژی نداشت. به گفت پروفسور کارل لوویتس، فلسفه به معنای «تمایل به حقیقت» است اما ایدئولوژی به معنای «تمایل به قدرت».

پروفسور ایزوتسو علاوه بر عرفان اسلامی به دیگر مکاتب فلسفی-عرفانی شرقی نیز تسلط داشت. آیا شما پیوند و ارتباطی، حتی به لحاظ تاریخی، بین عرفان  ایرانی-اسلامی، آئین بودا، تائوئیسم و مکتب ودانتا در آثار پژوهشی پروفسور ایزوتسو و کلاً در سیستم فکری او می یابید؟

مشخص نیست که آیا ارتباط تاریخی بین فلسفه های شرقی مثل عرفان، فلسفه اشراق، بودیسم، تائوئیسم و ودانتا وجود داشته است یا نه. اما پروفسور ایزوتسو در آثارش نشان داد که شیوه تفکر فلسفی و ساختار آگاهی فلسفی در تمام این فلسفه های شرقی مشترک است. او پس از تدقیق در فلسفه های شرقی به این نتیجه رسید که ساختار بنیانی آگاهی فلسفی در آنها به هم شبیه است.  ایزوتسو تلاش کرد فلسفه شرقی اش را از طریق ترکیب این مکتب های فلسفی بسازد.

آیا می توان بین عرفان ایرانی –اسلامی از یک سو و جهان بینی بودیسم، بویژه ذن بودیسم که مطلوب پروفسور ایزوتسو بود نوعی دیالوگ تاریخی و یا حتی دیالوگ فراتاریخی برقرار کرد؟

با وجود مشکلات متعدد همواره گفتگوی میان فرهنگی بین مکتب های فلسفی ممکن است. برای درک یکدیگر باید همیشه گفتگوی میان فرهنگی را حفظ کنیم. گفتگو؛ چه از نوع فراتاریخی و چه از نوع تاریخی، بنیان درک و شناخت متقابل است و به همین ترتیب شناخت متقابل هم بنیان و اساس صلح و دوستی است. نباید از گفتگو بین فرهنگی دوری جست؛ خواه بین ذن بودایی و عرفان ایرانی وَ خواه بین اشراق ایرانی و تائوئیسم.

 

پروفسور ایزوتسو در کتاب صوفیسم و تائوئیسم به سراغ دو مفهوم کلیدی دیگر می رود که عبارت از انسان کامل و انسان مطلق است. انسان کامل بر عرفان وحدت وجودی ابن عربی و انسان مطلق بر جهان بینی لائوتسه دلالت دارد. آیا شما با این تقسیم بندی یا مفهوم سازی پروفسور ایزوتسو موافقید؟ آیا انسان کامل در نگرش ابن عربی را همان انسان مطلق مطلوب لائوتسه می دانید؟ به چه دلیل؟

پروفسور ایزوتسو در کتاب «صوفیسم و تائوئیسم» تلاش دارد نشان دهد که ساختار آگاهی فلسفی بشر در ذات هستی یا در هستی مطلق ریشه دارد که ورای درک بشری و تفکر منطقی است. این تنها پس از شهود مستقیم و مراقبه طولانی مدت حاصل می شود. در ساختار فلسفی تصوف ابن عربی، این ذات هستی «کنز مخفی» یا «وجود مطلق» و یا « عنقاءمغرب» یا «حقیقت محمدیه» یا «غیب الغیوب» و امثالهم نامیده می شود. فردی که زندگی و کردارش کاملاً مطابق با ذات کنز مخفی و حقیقت محمدیه است، انسان کامل نام دارد. از سوی دیگر در فلسفه لائوتسه و چوانگ تزو یا به طور کلی تائوئیسم، منبع نهایی همه هستی “xuan zhi you xuan” یا “راز رازها” نامیده می شود. در تائوئیسم، انسان کامل یا “zhen ren” کسی است که نسبت به راز رازها بصیرت دارد و از همه خواسته ها خود را آزاد و رها کرده است. چنین فردی در تائوئیسم انسان مقدس نامیده می شود. از این منظر انسان به واسطه دست یابی و بصیرت به ذات هستی، به حالتی از آزادی کامل می رسد که بین صوفیسم و تائوئیسم مشترک است. اساساً درک تصوف از چارچوب آگاهی انسان با درک تائوئیسم از آن یکسان است. من شخصا با دیدگاه پروفسور ایزوتسو کاملاً موافقم.

 به نظر شما پروفسور ایزوتسو موفق شده آغازگاه سلوک عارفانه بودائی را با آغازگاه سلوک صوفیانه ایرانی منطبق کند؟ به تعبیر دیگر آیا پروفسور ایزوتسو توانسته است آغازگاه جهان بینی بودائی یعنی  رنج بردن آدمی برای رسیدن به رهایی را با نیاز سالک نحله وحدت وجود یعنی فقر، عشق، طلب و استغنا منطبق کند یا تنها به تحلیل ساختار متافیزیکی این مکاتب پرداخته است؟

فلسفه بودایی عمیقاً با سلوک و ریاضت مرتبط است و از پیروان خود می خواهد از امور دنیوی فاصله بگیرند و بر جستجوی آگاهی حقیقی و واقعیت غایی هستی تمرکز کنند. به باور پروفسور ایزوتسو، سیر و سلوک پیروان جهان بینی وحدت وجود با سیر و سلوک جهان بینی بودایی یکسان است. به اعتقاد من، او در نشان دادن شباهت های شیوه تفکر نظری و سیر و سلوک در تصوف و بودیسم موفق بوده است. 

پروفسور ایزوتسو از جمله چهره های فلسفی معاصر ژاپن است که با فلسفه و عرفان اسلامی آشنایی داشت و توانست فلسفه اسلامی را به جهان فکری ژاپنی انتقال دهد. به نظر شما ایشان در این انتقال تا چه اندازه موفق شده و ساختار فلسفی ژاپن با چنین فکری چگونه مواجه ای داشته است؟

آثار پروفسور ایزوتسو در ژاپن بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. از آنجا که انتشار مقاله هایش اخیرا آغاز شده، او اکنون در حوزه فلسفه به کانون توجه اندیشمندان ژاپنی تبدیل شده است. محققان ژاپنی از طریق آثار تالیفی و ترجمه ای او با فلسفه اسلامی آشنا می شوند. این روزها تعداد دانشجویانی که روی فلسفه اسلامی کار می کنند بسیار افزایش پیدا کرده است. پس از این که پروفسور ایزوتسو در آثار خود مباحث مفصل فلسفی فیلسوفان مسلمانی چون ملاصدرا و ملاهادی سبزواری را به اندیشمندان ژاپنی معرفی کرد، به تدریج احترام آنها را نسبت به فیلسوفان مسلمان برانگیخت.

به نظر شما نقش پروفسور ایزوتسو در معادل سازی اصطلاحات فلسفه و عرفان اسلامی به زبان ژاپنی چقدر است؟ 

به اعتقاد من پروفسور ایزوتسو از تبحر بالایی در ترجمه متون فلسفی و عرفانی برخوردار بود. او در ترجمه اصطلاحات خاص فلسفه و عرفان اسلامی به ژاپنی، واژه های جدیدی ابداع کرد که دقیقاً معادل واژه اصلی در زبان عربی یا فارسی است. هر واژه جدیدی را هم که وارد زبان ژاپنی کرده در پانویس کتاب ها توضیح داده است. در واقع خوانندگان ژاپنی به دلیل توضیحات و نظرات او به راحتی می توانند ترجمه ژاپنی متون فلسفی و عرفانی اسلامی را درک کنند.

آیا امروز در ژاپن می توان از “فلسفه ایزوتسو” یاد کرد؟ به نظر شما پروفسور ایزوتسو برای فلسفه امروز ژاپن چه ارمغانی دارد؟  آیا توانست با ایده خود جریانی در فکر ژاپنی به راه بی اندازد؟ شاگردان و همراهان پرفسور ایزوتسو تا چه اندازه با این نگرش او همدل یا مخالف اند؟

پروفسور ایزوتسو تلاش داشت فلسفه شرقی خودش را ایجاد کند که ترکیبی از چندین مکتب فلسفی مربوط به آسیا باشد، اما فلسفه شرقی او ناتمام ماند. او مُرد و تکمیل فلسفه شرقی اش را ندید. فلسفه شرقی او فلسفه ای کاملاً متفاوت از فلسفه غربی است. من خوشبختانه چند هفته قبل از مرگ پروفسور ایزوتسو با او در مورد فلسفه شرقی و فلسفه غربی گفت و گویی داشتم. ما به این نتیجه رسیدیم که فلسفه غربی اساساً از مفاهیم فلسفی تشکیل شده که هر یک از این مفاهیم به صورت متقابل در تعریف خود منحصر به فرد هستند، به گونه ای که زمینه شاخص هر مفهوم یک شاکله مجزا دارد. اما مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی به صورت متقابل منحصر به فرد نیستند، بلکه درهم تنیده شده اند، بدون آن که شاکله مشخص یا منحصر به فردی داشته باشند. در نتیجه فلسفه غربی عموماً دارای وجهی ستیزه جو و تخریبی است که در نهایت به ساخت بمب اتمی منجر شد، اما به دلیل فراگیر بودن مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی، این مفاهیم همیشه دو بعدی هستند. آنها با هم در ارتباطند و یک نظام کل نگر از مفاهیم فلسفی را می سازند. مفاهیم فلسفی در فلسفه شرقی در برابر هم رفتاری مصالحه آمیز دارند. پروفسور ایزوتسو تلاش داشت با استفاده از مفاهیم فلسفه های شرقی، یک فلسفه شرقی نو طراحی کند تا بتواند بر بحران کنونی بشریت که توسط فرهنگ مدرن غربی ایجاد شده، چیره شود. فرهنگ غربی بر محور فلسفه غربی شکل گرفته است. در ژاپن افرادی که در حوزه فلسفه مطالعه می کنند برای دستاوردهای فلسفی پروفسور ایزوتسو بسیار ارزش قائل هستند. تا جایی که من می دانم تعداد قابل توجهی از محققان جوان در تلاش هستند مدل طراحی فلسفی پروفسور ایزوتسو را تکمیل کنند.