گفت و گو با دکتر کریم مجتهدی: انسان نمی تواند به سعادت برسد مگر اینکه با طبیعت هماهنگ می شود

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

مفهوم طبیعت احتمالاً در تمام زبانها دلالت بر طیف وسیعی از معانی دارد و با اینکه به لحاظ شرح الاسم، با رجوع به لغتنامه ها، ظاهراً مشکلی باقی نمی ماند، ولی از هر جهت مفهوم آن را روشن نمی کند و به یقین انکار نیست که گسترش کمی و کیفی مجموعه معانی مورد جستجو بر حسب نظر گاه و درجه اطلاعات و تخصص شخص، افزایش و یا کاهش می یابد. به هر ترتیب مسائل مربوط به مفهوم طبیعت از هر لحاظ از محدوده صرف لغت شناسی و زبان دانی فراتر می رود و عملا نه فقط نمی توان از ابعاد و اختلاف نظرهای فلسفی و گرایش های ذوقی هندسی صرفنظر کرد بلکه از جهات زیاد دیگر نیز مثلا محیط زیست و حفظ سلامت آن و تغذیه و بهداشت و اخلاق و خاصه با توجه به منابع طبیعی، به ناچار باید همچنین به لحاظ اقتصاد و سیاست در سطح بین المللی به آن پرداخت.

کلید واژه، طبیعت، فلسفه، مجتهدی، زیبایی شناسی، سعادت

دکتر کریم مجتهدی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، به مفهوم طبعت در زبان یونانی اشاره کرد و گفت : در زبان یونانی طبیعت، فوسیکا (ریشه لغت فیزیک) گفته می شود که در واقع به معنای رشد و نمو است. این رشد اعم از خارجی یا درونی مطابق نظم و ترتیب خاص انجام می گیرد و مسلماً اولین متفکران یونانی با اینکه خود وارث سنتهای بسیار کهنتر از نوع اسطوه ها و باورهای ابتدایی بوده اند با تامل در مورد نظمی که مشاهده می کرده اند کم کم عالم هستی را با عنوان کاسموس معرفی کرده اند. کاسموس عالمی است صرفا نظامند به نحوی که هر چیزی در جایگاه اصلی و مناسب خود قرار گرفته است و همین نظم در کل سنت یونانی دلالت بر نوعی هماهنگی می کند که عین زیبایی و کمال است.

استاد فلسه دانشگاه تهران با اشاره به رساله طیمائوس، افلاطون که یکی از قدیمی ترین کتابهای طبیعیات – فیزیک جهان است، گفت: در این کتاب آمده است که صانع با الگوبرداری از یک عالم معقول و موزون ازلی و ابدی، یعنی عالم مثل، طبیعت را صورتمند و هماهنگ می کند. عالم محسوس جزیی و صیرورت پذیر و گذراست  و به خودی خود اعتباری ندارد و صرفا با بهره مندی از مثل است که اوصاف آنها را انعکاس می دهد. افلاطون با اقتداء به فیثاغورس، یک جنبه جدیدی نیز بر نظام طبیعت افزوده و نظم و هماهنگی طبیعت را مبتنی بر نسبت های ریاضی کرده است. همین در نزد نوافلاطونیان به نحو وسیعتر مورد استفاده قرار گرفته و از احد و واحد و حتی صریحا از اعداد نیز صحبت به میان آمده است. البته عالم کاسموس فقط محل جمال بصری نیست بلکه همچون تصویر کاملی از عدالت را نیز نمایان می سازد و در واقع از آنجا که عدالت به نحوی مقوم تمام فضایل است، پس از این رهگذر طبیعت منشا کل ارزشها محسوب می شود و انسان نیز با هماهنگی با آن می تواند از فضایل در مراتب مختلف بهره مند شود. به همین دلیل همچنین نوعی تشابه میان عالم کبیر و عالم صغیر یعنی طبیعت و انسان برقرار می شود، انسان نمی تواند به سعادت برسد مگر اینکه با طبیعت هماهنگ می شود، از این جهت به معنای هماهنگی انسان با خودش همان هماهنگی او با طبیعت است و بالعکس.

دکتر مجتهدی تصریح کرد: با این حال یونانیان در نظام هستی و متناهی خود به تفاوت میان عالم فوق القمر و تحت القمر نیز قابل بوده اند. به نظر ارسطو در عالم فوق القمر حرکت مدور و کامل و در واقع زوال ناپذیر است و از این لحاظ گویی فوق زمان و مکان قرار دارد. ولی در عالم تحت القمر حرکت منکسر می باشد و امکان تصرف و موجود ناقص وجود دارد. در نهایت برای یونانیان طبیعت همان عقل و نوس است که کل واحد تلقی می شود و خارج از آن چیزی نیست که مورد جستجو قرار گیرد. از این لحاظ بحث های مابعد الطبیعه ارسطو به هیچ جنبه ماورایی ندارند بلکه مرتبه تخصصی تری از بحثهای طبیعیات او محسوب می شوند. البته به مرور و از لحاظ تاریخی با پیدایش نظام های فکری توحیدی و تعلیمات وحیانی انبیاء از اعتبار سنت های فکری یونانی کاسته می شود، زیرا اگر طبیعت را مخلوق در نظر بگیریم آن دیگر الزاما جنبه نسبی پیدا خواهد کرد و منشاء هیچ نوع ارزشی نخواهد بود. از این لحاظ تامل در مورد طبیعت به ناچار ذهن ما را به سوی خالق آن ارتقاء می دهد و در نتیجه در چارچوب امور طبیعی نمی توان به کمال قائل شد و فقط خداوند را می توان کامل و منشا کل ارزشها دانست. در سنتهای ابراهیمی از لحاظی طبیعت به خودی خود خوب دانسته می شود زیرا آن در هر صورت مخلوق و منشا خیز و برکت او و نشانگر شگفتیهای خلقت اوست.

وی همچنین با بیانی از مایستر اکهارت که در این مورد گفته است کسی که از طبیعت، مخلوق خداوند، چیزی نیاموزد با هیچ موعظه ای نیز چیزی نخواهد آموخت اظهار داشت: طبیعت از این لحاظ مثل کتابی است که شاید بهتر بگوییم در دایره المعارفی است که در اختیار ماست. باید در درجه اول از آن آموزش بگیریم. با این حال در سنت انبیاء رستگاری انسان از طبیعت موجود ناشی نمی شود و سعادت او صرفا اخروی می تواند باشد. انسان در عین حالی که موجودی طبیعی است نهایتا مساحت فوق طبیعی دارد. نکته بسیار جالب توجه اینکه عملا در اثر تعلیمات دینی مسیحی، به مرور در اروپای غربی از اواخر قرن شانزدهم و خاصه در قرن هفدهم نوعی تصور نظری، کاملا مابعدالطبیعی جدیدی در مورد طبیعت پیدا شده که احتمالا از کتاب عهد عتیق اقتباس شده که فیزیک نیوتن نمونه کاملی از آن است. یعنی دیگر طبیعت به عنوان کاسموس و به معنای یونانی کلمه مطرح نمی شود بلکه به عنوان عالم نامتناهی در نظر گرفته می شود که در مورد آن اصطلاح یونانی کیهان و جهان به کار می رود.

دکتر مجتهدی خاطر نشان کرد: منظور اینکه به مرور در علم هستی جدید نظام فلکی عالم و خاصه سقف فرضی آن فرو ریخته و مفهوم نا متناهی که در اصل مفهوم کلامی بوده به علم فیزیک راه یافته و مختصات اصلی آن شده است. اگر یونانی ها مثلا در سنت ارسطو توجه به کیفیات داشته اند، بعد از گالیله و دکارت و نیوتن، جهان صرفا کمی و ریاضی آن هم به نحو نامتناهی مورد مطالعه قرار گرفته است. به دیگر سخن دیگر طبیعت آن چیزی دانسته نمی شود که ما به چشم خود می بینیم و به حواس در می یابیم، بلکه طبیعت بر اساس فضای انتزاعی، هندسی و حرکت مکانیکی اعم از ایستا یا پویا اندازه گیری و شناخته می شود. به قوا کویره، متفکر فرانسوی، وحدت قوانین و عناصر جنبه بنیادی یافته است. در عصر جدید دانشمندان سعی دارند ساختار ریاضی جهان را کشف کنند در عین حال می خواهند اطلاعات خود را بر آن اعمال نمایند. صنعت یکی از ممیزات عالم جدید است که به نحوی نه فقط تابعیت انسان را از طبیعت نشان نمی دهد، بلکه بر عکس تفوق کاملا مابعدالطبیعی انسان را نسبت به آن برملا می سازد. این استیلای انسان بر طبیعت خاصه به نحوی که در واقعیت انضمامی آم مشاهده می وشد، بر خلاف تصورات چند دهه پیش، عواقب خوش آیندی نداشته است و روز به روز نتایج ناپسند آن پیش از پیش به چشم می خورد.

استاد فلسفه دانشگاه تهران در پایان تاکید کرد: در اغلب جوامع شهری امروز، چه از نوع صنعتی پیشرفته و چه از نوع مصرف کننده یکی از اولین احساسی که به شخص دست می دهد این است که گویی دیواری نامریی و در مواردی کاملا مرئی بین او و طبیعت حایل شده است و نه فقط زندگی دیگر جنبه طبعی خود را از دست داده بلکه خود انسان و سلامت جسمانی و روانی او نیز دچار مشکل شده و در مظان خطر قرار گرفته است. آلودگی فقط خارجی نیست بلکه درونی نیز می باشد. حتی در بوستانهای مصنوعی شهری انسان دیگر آرامشی نمی یابد و خود را همچنین دور از طبیعت احساس می کند بدون شک یک بار دیگر خداوند آدم ابوالبشر را از بهشت با صفا و امن خود رانده است.