گفت و گو با دکتر حبیبی:نیاز به اندیشه های مطهری امروز بسیار احساس می شود

محسن آزموده

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

 

در زمانه ای که آموزش فلسفه در مدارس سنتی و دینی چندان مقبول نبود، مرتضی مطهری(۱۲۹۸-۱۳۵۸) با علاقه ای پیگیر، فلسفه آموزی را از نوجوانی در مشهد و نزد میزرا مهدی شهیدی رضوی آغاز می کند و تا بدان جا پیش می رود که برجسته ترین شاگرد علامه سید محمد حسین طباطبایی، بزرگ ترین فیلسوف اسلامی معاصر می شود. اهمیت فلسفه ورزی مطهری غیر از تسلط کم نظیرش به فلسفه اسلامی از چند جهت است: نخست استعداد شگفت در روزآمد کردن زبان مباحث فلسفه اسلامی، دوم توجه پیگیر به فلسفه های غربی. امتزاج این دو ویژگی سبب شده که او برای نخستین بار در سده های جدید پیشگام گفت و گویی موثر میان سنت فلسفه اسلامی و فلسفه های غربی باشد. از محدودیت های آن زمان اگر چشم پوشی کنیم، تردیدی نیست که مطهری سنگ بنای مطالعات تطبیقی میان این دو سنت را گذاشت و مفاهیم مغلق و پیچیده فلسفه اسلامی را از متون کهن و چاپ های سنگی بیرون کشید برای به پرسش کشیدن میراث کانت، هگل، هیوم، لاک و … به اندازه ای که از آن ها می دانست. راهی که پس از او ادامه نداشت. گفت و گو با دکتر نجفقلی حبیبی، استاد فلسفه و عرفان اسلامی و از شاگردان مرحوم مطهری پیرامون رویکرد فلسفی این نواندیش دینی معاصر است، اگر چه بحث به جنبه های گوناگون دین پژوهی او نیز کشیده می شود. دکتر حبیبی معتقد است که بابی که استاد مطهری گشود، پس از او فراموش شد، اگرچه او امیدوار است که آیندگان جنبه های مغفول استادش را که غبار سیاست پنهان کرده بازخواهند شناخت:

***

 

استاد مطهری را عموما به عنوان فیلسوفی مسلمان می شناسند، یعنی توجه ایشان به فلسفه اسلامی بیش از توجه شان به سایر علوم اسلامی مثل فقه، کلام، اصول و حدیث بوده است، اگرچه در این زمینه ها نیز صاحب نظر بودند، تا چه اندازه با این شهرت ایشان موافق هستید؟

تا آن جایی که من می دانم، استاد مطهری هم فقه می دانست، هم اصول را خوب خوانده بود و هم به مسائل کلامی بسیار وارد بود و هم تاریخ اسلام و احادیث را بسیار خوب می شناخت. ضمن آن که ایشان منبر می رفتند و این امر سبب می شد که به این موارد مسلط شوند. اما در فلسفه بیشتر تبحر داشت، به خصوص که فلسفه در آن زمان در حوزه غریب بود. ایشان از این حیث که خوب فلسفه را خوانده بود، ارزشمند بودند. . ایشان در فلسفه البته کارهای مهمی انجام داده بود، اما وجهه کلامی ایشان نیز خیلی برجسته است. ایشان در اواخر عمر تلاش زیادی برای توضیح و تبیین عقاید اسلامی با استفاده از مجموعه مسائل فلسفی و کلامی و همچنین آیات و روایات و اخبار انجام داد. ایشان در اواخر عمرشان دانشکده را بیشتر رها می کردند و به قم می رفت تا جزوه های کوچکی مثل علم و ایمان و قرآن را درباره مسائل اسلامی بنویسند. زیرا فکر می کرد که از این راه تاثیر بیشتر می گذارد، به نظر من هم با این کار فضایی را ایجاد کرد که تا آن زمان در حوزه سنتی ایجاد نشده بود. بعد از ایشان بود که کارهایی زیادی در این زمینه صورت گرفت. بنابراین اگر ایشان را امروز به عنوان متکلم جدید اسلامی می نامند درست است. زیرا ایشان آن چه را که امروز برای مسلمانان و اسلام مطرح است را مورد توجه قرار داد و از کلام گذشته که به مسائلی مربوط به گذشتگان مربوط می شد، کمک می گرفت برای تبیین مسائل جدید. ایشان به مسئله پاکسازی اسلام از آلودگی ها و تبیین علمی و استدلالی مسائل اسلامی اهمیت می داد. فلسفه هم که درس می داد، سعی می کرد در لابلای مباحث به این موضوعات توجه کند.

 

ایشان فلسفه را نزد چه کسانی آموختند، ایشان در میان گرایش های عمده مشا، اشراق و حکمت متعالیه در فلسفه اسلامی به کدام یک بیشتر توجه داشتند و به کدام فیلسوف اسلامی توجه بیشتری داشتند؟

شاخص ترین استاد ایشان در زمینه فلسفه البته علامه طباطبایی بودند، اما نزد سایر اساتید نیز فلسفه خوانده بود و گویا نزد امام خمینی نیز فلسفه خوانده بود. اما از باب مکتب فلسفی، ایشان چون شاگرد علامه است، در مجموع در حلقه فلسفه صدرایی قرار می گیرد. اما آقای مطهری خیلی از خودش در مسائل فلسفه استقلال نشان می دهد. مثلا می دانیم که ملاصدرا بر شفای ابن سینا شروحی دارد که به عنوان تعلیقات ملاصدرا بر الهیات شفا معروف است، اما در شروحی که استاد مطهری بر شفای ابن سینا داشت، به خوبی روشن است که او در بسیاری موارد با ارائه استدلال و توجیه نظر ابن سینا را بر نظر ملاصدرا ترجیح می دهد. در واقع استاد مطهری فیلسوفی مستقل است و تابع محض ملاصدرا نیست. او به ابن سینا شیفتگی دارد و ایشان کتاب التحصیل ابن سینا را تصحیح و چاپ کرد. در آن زمان نیز چاپ و تصحیح کتاب بسیار دشوار بود و با الان قابل مقایسه نبود، زیرا برای این کار لازم بود هر روز به کتابخانه مجلس برود و از روی نسخه های موجود که به بیرون امانت نمی دادند، رونویسی کند. لذا در مجموع ایشان اگرچه در حلقه فلسفی ملاصدراست، اما برایش استدلال و برهان مهم است. از سوی دیگر ایشان در کل به کلام اسلامی و کلام جدید توجه دارد.

منظور شما از کلام جدید چیست؟

منظور مسائل جدیدی است که برای مسلمانان به وجود آمده است. ممکن است که بنیان های استدلالی قدیمی باشد، اما نحوه تبیین و تقریر و بهره گرفتن از گذشتگان جدید است. کتاب عدل الهی یکی از شاهکارهای استاد مطهری است، زیرا اگرچه مباحث مربوط به این موضوع قبلا در کتاب های گذشتگان به صورت پراکنده مطرح شده بود، اما ایشان همه این مباحث را گردآوری می کند و با مسائل جدید امروز جمع بندی می کند. البته ایشان در این کتاب امیدوار است که دنباله کار را دیگران ادامه دهند، اما متاسفانه تا امروز این کار صورت نگرفته است.

آیا می توان آرای مستقلی برای ایشان در فلسفه اسلامی قائل شد؟ مثلا ایشان در مسئله اعتباریات با علامه مخالف است و همین سبب می شود که شرح جلد چهارم اصول فلسفه نگاشته نشود. یا در مباحث فلسفه اخلاق به همین صورت.

بله. ایشان در مقالاتی که نوشتند، مثل مقاله حرکت و تضاد یا مقالات دیگری که در کتاب مقالات فلسفی نیز نگاشته شده، آرای مستقلی ارائه کرده اند. البته عمده نوآوری ایشان هنگامی است که به مواجهه آرای سایر فیلسوفان رو می آورد، به خصوص مسائل جدید که گذشتگان برخوردی با آن ها نداشتند. مثلا در همین کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، می بینیم که اگر آقای مطهری آن شروح را نمی نوشت، این کتاب در جامعه فلسفی کشور مطرح نمی شد. همچنین در این کتاب ایشان می کوشد که فلسفه را به سطح عموم جامعه بیاورد و مسائلی را که در فلسفه های ماتریالیستی مطرح شده را با استفاده از فلسفه اسلامی پاسخ دهد. این یعنی کشیدن فلسفه از لابلای کتاب های خشک و خسته کننده، به سطح روان جامعه تا همه استفاده کنند. او به خوبی قدرت فلسفه اسلامی را در مواجهه با فلسفه های جدید نیز نشان داد و زبان جدید که به فلسفه اسلامی داد، کار بزرگی است. کار فلسفی بزرگ دیگر ایشان پاسخ گویی به  مسائل فلسفی ای است که با ورود اندیشه های چپ و مارکسیستی در ایران به وجود آمده بود. در آن دوره تمام کشورهای اطراف ما مثل عراق و سوریه سوسیالیست شدند، ایران نیز بسیار مورد طمع شوروی بود، در شرق ما و در افغانستان نیز این چنین بود. در چنین فضایی علی رغم تمام تلاشی که هم از خارج و هم از داخل با تبلیغات حزب توده صورت می گرفت، با این همه نتوانستند کاری از پیش ببرند. یکی از عوامل مهم فکری این ناتوانی این بود که افرادی مثل آقای مطهری واقعا این فکر را از بنیانش به هم ریختند و نشان دادند که از نظر استحکام فکری ضعیف است. البته در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه و گروه های سیاسی تمایلاتی به چپ گرایی داشتند، اما در حوزه تفکر و فلسفه نتوانستند کاری از پیش ببرند و این قطعا به دلیل کارهای استاد مطهری و افرادی همچون ایشان است. تاثیر ایشان به حدی بود گفته می شد برخی از اساتید فلسفه که لائیک بودند، تحت تاثیر گفتگوهایی که در جلسات خصوصی با استاد مطهری داشتند، به اندیشه اسلامی گرایش پیدا کرده بودند.

اگر میان سه رویکرد عمده ای که از درون می کوشد به مسائل دینی بنگرد، یعنی رویکرد فقهی، رویکرد فلسفی و کلامی و رویکرد عرفانی، تمایز بگذاریم، قطعا رویکرد استاد مطهری عمدتا فلسفی و کلامی است. این نگاه کلامی و فلسفی چه تاثیری بر دین پژوهی ایشان داشت؟

من فکر می کنم که رویکرد کلامی ایشان به اسلام از دید عامه تاثیر بیشتری داشت تا نگاه فلسفی اش. به خصوص در سخنرانی های مکرری که در دانشکده الهیات ارائه می کرد، این رویکرد به وضوح آشکار است. دین پژوهی استاد مطهری در آن برهه زمانی بسیار موثر بود. مثلا کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» به مسائل زنده می پردازد. نحوه بیان علمای ما خاص بود، در فقه البته مسائل جدید مطرح می شد اما تبیین این مسائل کار بزرگی بود.

یا کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»؟

بله، در آن دوره برخی روشنفکران یکسره بر ایران قدیم افسوس می خوردند و می گفتند که ما تمدن بزرگی داشتیم که اسلام و اعراب آن را خراب کردند. از سوی دیگر تعصبات شدیدی بود که می گفت تمدن ایرانی فقط با اسلام اوج گرفته و از خودش هیچ نداشته است. آقای مطهری با هر دو جبهه به مقابله برخاست و نشان داد که اسلام از سویی به برکت ایرانیان رشد کرده و این خدمت مهمی است که ایشان به گسترش و پیشرفت دین اسلام کرده اند، از طرف دیگر نیز اگر اسلام نبود، معلوم نبود که ایران چه وضعیتی پیدا می کند، چون خیلی ها معتقد بودند که مسیحیت به جای اسلام می آمد و فراگیر می شد. بنابراین ایشان میان این دو گونه ای آشتی برقرار کرد و مانع از کینه جویی و بدبینی در دو طرف شد. در همان روزها در دانشگاه تهران جریان های زرتشتی هم بودند، البته ایشان کارهای مهمی در زمینه یافتن متون ایران باستان و نشر آن ها کردند، اما برخی از آن ها تلاش می کردند که گذشته اسلامی را نادیده بگیرند و آن را جایگزین اسلام کنند. آقای مطهری معتقد بود که حقیقت این نیست و مردم ایران نیز اسلام را چنان پذیرفته اند که حتی در کشورهایی که اسلام ظهور پیدا کرد نیز چنین نبود. عمقی که اسلام نزد ایرانیان دارد را استاد مطهری نشان داد و بسیاری از تهمت ها مثل کتاب سوزی مسلمانان را پاسخ گفت. به طور کلی اگر مرحوم شریعتی با آثار هیجانی و گسترده اش کوشید اندیشه اسلامی را بار دیگر مطرح کند، آقای مطهری به آن عمق بخشید و فهم جامعه را از اندیشه اسلامی بالا برد. سال های زیادی از شهادت ایشان گذشته اما متاسفانه ما هنوز کسی تا کنون نتوانسته جای ایشان را بگیرد. او خیلی عمیق بود، فلسفه اسلامی را خیلی خوب فهمیده بود و توانست آن را به خوبی تبیین کند.

نحوه پرداختن استاد مطهری به فقه و مسائل فقهی را چگونه ارزیابی می کنید؟

او یک مجتهد مسلم هم در فقه و هم در اصول بود و در بحث های اجتماعی هم که از فقه استفاده می کند، نشان می دهد که در این موضوع تبحر فراوانی دارد. البته دید او مثل مجتهدان سنتی مسئله گویی نیست. البته این نگاه هم لازم و واجب است، اما ایشان مسائل فقهی را تبیین می کند. فقیهی که فقط مسئله می گوید، حکم پزشکی را دارد که برای بیماران نسخه می نویسد. اما استاد مطهری همچون پزشکی بود که می گفت این دوا چه فایده دارد و به قول معروف در مورد علم پزشکی می نوشت. یعنی می کوشید عالمان دیگری تربیت کند که بتوانند مسائل اسلامی را در سطح جامعه و برای دیگران آموزش دهند. مثلا در جریان فوت آیت الله بروجردی مسئله شورای مرجعیت را مطرح کرد. درست است که این امر تحقق پیدا نکرد، اما همه می دانیم که همچنان به این موضوع نیاز هست، زیرا مسائل اسلامی بسیار زیاد است و روز به روز هم گسترش می یابد و این که یک نفر بتواند همه این مسائل را ببیند و راه حلی برایش بیابد، امری اگر نگوییم محال، لااقل بسیار دشوار است و این شورا از این حیث اهمیت می یابد و باعث می شود که خطاها بسیار کم شود.

منظورتان توجه ایشان به مسائل روز است؟

بله، مثلا کافی است که به مسئله انقلاب ها نگاه کنیم. کتاب ایشان به اسم «نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر» نشان می دهد که ایشان چه نگاه آینده نگری دارد و خطراتی را که انقلاب ها را تهدید کرده به روشنی در می یابد. همه کسانی که دل در گرو انقلاب اسلامی دارند، غصه می خورند که استاد مطهری زود از دست رفت و اگر ایشان حتی در تدوین قانون اساسی زنده بود، وضع به گونه بهتری بود و تاثیر بیشتری می گذاشت. حرف های ایشان در آن زمان به قدری پیشرو و بدیع بود که همین امروز هم طرح بسیاری از آن ها از سوی دیگران با دشواری همراه است. مثلا این حرف ایشان که «مقدس مابی حکم می کند که بگوییم دین مقدم است بر عدالت اما حقیقت چنین نیست و در واقع عدالت مقدم بر دین است» سخن بسیار سنگینی است.

تا پیش از استاد مطهری بودند کسانی که از منظر فلسفه سنتی اسلامی به مواجهه با اندیشه های غربی می پرداختند، اما اولین بار و به طور گسترده اولین کسی که به نحو مفصل به رویارویی با این فلسفه ها پرداخت استاد مطهری بود. البته در نحوه این مواجهه، کمبودهایی که ناشی از محدودیت منابع بود(مثل آثاری چون سیر حکمت، فلسفه هگل استیس، پسیکولوژی ارانی و …)، عدم آشنایی ایشان با زبان های غربی(نکته ای که یک بار هم فردید در شرح ایشان بر هگل متذکر می شود) و مسائلی از این قبیل سخن بسیار است. اما می توان ایشان را به ویژه در اصول فلسفه و البته در درسگفتارهای شفا یا شرح مبسوط منظومه یا درس های اسفار،  از نخستین پیشگامان روی آوردن به فلسفه های تطبیقی خواند، اندیشه هایی که می کوشند با اتخاذ یک موضع به بازخوانی اندیشه های دیگران بپردازند، مثلا طرح این موضوع که هگل یک اصالت ماهیتی است یا دیگر نظرات ایشان در مورد فیلسوفان غربی هم چون کانت، بارکلی، هیوم، لاک و … از نظر شما ارزش این دست مباحث در آثار استاد مطهری چقدر است، امروز و با گذشت بیش از سه دهه و انتشار آثار فراوانی در زمینه فلسفه غرب، آیا هم چنان می توان از مطهری برای رویکردی مقایسه ای آغاز کرد؟

البته یکی از ایرادات اصلی که استادان فلسفه غرب به استاد مطهری می گیرند، این است که ایشان به زبان های غربی آشنایی نداشته و به مسائل فلسفی غربی ورود نداشته است و حرف هایی زده که از منابع دست دوم بهره گرفته است. البته این یک ایراد درست است و مربوط به زمانه و ظرفیت آن روز است. اما این امر هیچ وقت از ارزش کار ایشان کم نمی کند. ایشان سعی کرد که فلسفه اسلامی را با این اندیشه های جدید مواجه کند و مسائل آن ها را در حوزه فلسفه اسلامی طرح کند. قرار نیست که ایشان متن دقیق هگل را بگوید. ایشان باب این را گشود که فلسفه اسلامی می تواند به عنوان یک فلسفه عرض اندام کند. قاعدتا این وظیفه نسل بعد از ایشان است که باید این راه  را ادامه دهد. یعنی کسانی که فلسفه هگل را خوب خوانده اند(البته نمی دانم که واقعا چنین کسانی هستند یا نه) باید این مسیر را تداوم ببخشند. درسی که از استاد مطهری می گیریم که به این مواجهه وارد شویم. ایشان می گوید که از فلسفه اسلامی نترسید. فلسفه اسلامی ترس ندارد و می تواند وارد این فضاها شود. به شرط این که زبانی که امروز در فلسفه های جدید رایج است را برای تبیین فلسفه اسلامی به کار گیرید. ایشان در پاورقی های اصول فلسفه این زبان را به کار گرفت. امروز هم کسانی باید همان زبان را به کار گیرند برای هماهنگ کردن این اندیشه ها. بالاخره فلسفه اندیشه انسانی است و فیلسوف هم اسلامی و غیر اسلامی ندارد، فلسفه با عقل و استدلال سر و کار دارد و فلاسفه باید بتوانند با یک دیگر گفت و گو و بحث کنند. اما مشکلی که ظاهرا همچنان باقی است این است که کسی که فلسفه اسلامی می داند، با مباحث فلسفه غربی آشنایی ندارد و کسی هم که فلسفه های جدید را می شناسد، از فلسفه اسلامی اطلاع اندکی دارد. ما همچنان درگیر و دار این مسئله هستیم، ضمن آن که گویا امروز مشکل ما در زمینه فلسفه اسلامی نسبت به زمان آقای مطهری بیشتر شده است، یعنی امروز کسانی که فلسفه اسلامی را خوب بشناسند، بسیار کم شده اند و کسانی که فلسفه می خوانند، فلسفه های غربی را خیلی بهتر از فلسفه اسلامی می شناسند، زیرا استادان خوبی که فلسفه اسلامی را تدریس کنند هم بسیار کم شده اند، چند نفری در قم هستند که ایشان هم انگار در حال کنار کشیدن هستند. علی رغم این که سر و صدا در این باره زیاد است، اما عمقی را که آقای مطهری داشت، ندارد. ممکن است این حرف من خیلی ها را ناراحت کند، اما این گوی و این هم میدان. البته امروز کسانی هستند که با پیش زمینه فلسفه اسلامی در مورد مسائل جدید بنویسند و این عمدتا کار برخی جوان هاست. من به طور کلی به این امر امیدوار هستم، اما کارهایی که تا حالا بیرون آمده چندان عمقی ندارد و گویی می کوشند بیش از آن چیزی که از فلسفه غرب می دانند، نشان دهند، چنان که در مورد فلسفه اسلامی همین طور است. یعنی ظاهرش بسیار فریبنده تر است تا عمقش. البته من به سهم خودم همه ایشان را تشویق می کنم و شاید به تدریج که بنویسند بهتر است.

آثار فلسفی استاد مطهری را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد: نخست آثار آموزشی مثل شرح مختصر منظومه، آشنایی با فلسفه و منطق؛ دوم آثار کلامی-فلسفی مثل نقدی بر مارکسیسم و دسته سوم آثار تحقیقی مثل حرکت و زمان، شرح مبسوط منظومه، مقالات فلسفی و … . نظر شما در مورد ارزش امروزین این آثار چیست؟ چقدر امروز در دانشکده ها به این آثار توجه می شود و دانشجویان چه اندازه به این آثار توجه می کنند؟

تا آن جا که من می دانم بسیار کم. یعنی آن طور که این آثار به کتاب درسی بدل شوند و کسی بیاید بر اساس آن ها درس بدهد، نیست. البته آن اوایل و تحت تاثیر جو و زمانه توجهی به آثار ایشان صورت می گرفت، اما با فروکش کردن این هیجانات، متاسفانه این توجه بسیار کاهش یافت. البته من در مورد قم نمی دانم، اما در دانشگاه ها خبری نیست.

دلیل این امر از دید شما چیست، ما می بینیم که مثلا آثار ایشان در تیراژ بسیار وسیعی منتشر می شوند و با قیمت های بسیار اندکی نیز به فروش می رسند، چرا با وجود این امر، توجه به آثارشان این اندازه محدود است؟

البته درست است، اما باید جنبه روانشناسی اجتماعی جامعه را بررسی کرد. استاد مطهری در فضای سیاسی مطرح شد، در حالی که ایشان عمق داشت و متاسفانه این عمق دیده نشد. ایشان حرف های علمی می زد و باید آثارشان از این حیث مورد توجه قرار بگیرد، حال آن که چنین نشد.

تا حالا شده در دانشگاه پایان نامه ای در مورد آثار و اندیشه های فلسفی ایشان نوشته شود؟

بله، پایان نامه زیاد هست، پایان نامه هایی در مقایسه ایشان با علامه طباطبایی، آرای اختصاصی ایشان و … دیده می شود و این فقط مختص به تهران نیست و در شهرستان ها هست. این را هم شاگردان و علاقه مندان ایشان کار کرده اند. در خارج از کشور هم هست، یعنی حتی بیشتر هست.

آثار ایشان به زبان های دیگر ترجمه هم شده اند؟

بله، به عربی که بسیاری از این آثار ترجمه شده اند. به ترکی استانبولی و انگلیسی هم ترجمه هایی هست. در اروپا رساله های زیادی هم در مورد ایشان نوشته شده است.

یعنی از جنبه فلسفی مورد توجه قرار گرفته است یا از دید یک مصلح اجتماعی و دینی؟

هر دو. البته جنبه فلسفی بیشتر مورد توجه بوده است. ضمن این که آقای مطهری بعد عرفانی هم داشتند، کتاب هایی چون تماشاگه راز و عرفان کامل جنبه های عرفانی آثار ایشان را نشان می دهد. ایشان مسائل عرفانی را مثل مسائل فلسفی به خوبی باز می کند و شرح و تفصیل می دهد.

شما شاگرد ایشان هم بودید؟

بله، من در لیسانس با ایشان یک درس داشتم، در دوره فوق لیسانس و دکتری هم از محضرشان استفاده کردم. در فوق لیسانس ایشان نجات را تدریس می کردند، در دکتری هم عرفان می گفت. از روی کتاب مصباح الانس ابن فناری که شرحی است بر مفتاح الغیب قونوی درس می دادند. آن زمان این کتاب هنوز چاپ نشده بود و ما از روی چاپ سنگی خواندیم.

شیوه تدریس ایشان چگونه بود؟

ایشان خیلی عمقی درس می داد. خیلی به کمیت توجه نمی کرد، مثلا باید حدود پنجاه صفحه از کتاب را در طول یک ترم می خواندیم، اما ایشان چندان به این موضوع توجه نمی کرد و سعی می کرد همه نظرات حول و حوش یک موضوع را تشریح کند، مثل درس خارج فقها بود. البته دانشگاه ظرفیت تدریس به این شکل را نداشت و ما در نهایت در طول یک ترم چهار یا پنج صفحه می خواندیم. دانشجو باید حوصله می کرد تا در نهایت ایشان کل مباحث را جمع بندی کند. شبیه سخنرانی هایشان بود.

سخنرانی هایی که بعدا به صورت کتاب منتشر می شد؟

بله، ایشان مطلبی را که در ذهنش پرورش می داد، چندین بار در سخنرانی های مختلف ارائه می کرد و هر بار نیز چیزی را به آن اضافه می کرد. به نظر می آمد که وقتی حرف می زند، زایش های جدیدی برایش حاصل می شد. ضمن آن که پرسش و پاسخ هایی را که در پایان سخنرانی ها یا برای مخاطبان پیش می آمد را نیز در نظر می گرفت و مطلب که چاپ می شد، پخته و کامل بود. نگارش آن هم با خودشان بود. قلم ایشان بسیار پخته و روان و قابل فهم است.

خاطره ای هم از ایشان به یاد دارید؟

 در دوره دکتری که درس می خواندیم، آن موقع دانشکده در ساختمان سرچشمه بود. ایشان اتاق کوچکی نزدیک در دانشکده داشت. ما هم حدود چهار یا پنج نفر بودیم که در این دوره درس می خواندیم. ایشان در اتاقش یک تخت هم داشت که گاهی برای استراحت از آن استفاده می کرد و ما وقتی به اتاقشان می رفتیم، برای نشستن روی لبه آن می نشستیم. فضای بسیار صمیمانه ای بود. گاهی ایشان ظهرها برای نهار به همان مغازه های قدیمی سرچشمه می رفت و تکه ای نان و یک پیاله ماست می خرید و زیر عبایش می گرفت و به اتاقش می آمد. من چند بار اصرار کردم که اجازه بدهید من این کار را بکنم، اما اجازه ندادند. این نشانه زهد شخصی ایشان است. ایشان وارستگی داشت و تعصب زیادی نسبت به اسلام داشت.

در یک جمع بندی کلی دغدغه اساسی  استاد مطهری به ویژه در سال های پایانی عمرشان از دید شما چیست؟

نگرانی ایشان نسبت به مسائل اسلامی بیش از هر چیزی بود، نگران کژفهمی ها، جعل و تحریف ها بود. مثلا ببینید ایشان نسبت به حادثه عاشورا چه حساسیتی نشان می دهد. خب از سویی واقعه مهمی در تاریخ اسلام است و از سوی دیگر خرافات فراوانی در آن نفوذ کرده است. بنابراین تنها کسی که می توانست علیه این قبیل تحریفات سخن بگوید استاد مطهری بود. ایشان در اواخر عمر جایگاهی داشت که وقتی مثلا از تحریفات عاشورا حرف می زد، کسی جرات نمی کرد مخالفت کند. امروز هم کسی نمی تواند کاری را که ایشان در آن زمان در این زمینه کرد، انجام دهد.

آینده پژوهش در مورد آثار استاد مطهری را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا می توان به آن امیدوار بود؟

بله، من خودم خیلی امیدوارم. حرفی که ایشان در مورد استادش علامه طباطبایی زده، یعنی «علامه طباطبایی صد سال بعد شناخته خواهد شد» در مورد خودش هم مصداق دارد. آقای مطهری بعدا بیش از این که هست، زنده خواهد شد.