کنفرانس جهانی بزرگداشت مولانا جلالالدین بلخی که یکشنبه ۲۷ آذرماه با عنوان “از بلخ تا قونیه” در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد و تعدادی از اندیشمندان داخلی به ایراد سخن پرداختند. به گزارش آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS دکتر سید حسین نصر، استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جرج واشنگتن، از طریق ویدئو کنفرانس از دانشگاه جورج واشنگتن به ارایه سخنرانی خود پرداخت و گفت: برای بنده بسیار جای خرسندی است که در دو صبح بامداد به وقت واشنگتن راجع به موضوع شناخت مولوی صحبت کنم. مولوی شناسی برای ایرانیان و نیز برای بسیاری از مسلمانان جهان بسیار اهمیت دارد.
وی به تشریح مولوی شناسی از درون و برون پرداخت و گفت: مطالعه مولوی برای رشتههای تباینی اهمیت خاصی دارد و از زبان فارسی گرفته تا آموزش تاریخ در بوسنی، ترکی، هندی و … بسیار اهمیت دارد. همچنین مولوی از لحاظ تاریخ تصوف و عرفان اسلامی از جایگاه ویژهای برخوردار است. حتی در فلسفه و کلام اسلامی ما به نقش مولوی میتوانیم بپردازیم.
دکتر حسین نصر مولوی شناسی را پایه اصلی برای درک تاریخ عثمانی خواند و افزود: اهمیت طریق مولوی در تایخ ۷۰۰ ساله عثمانی به گونهای است که وجود سماعخانههای زیبا در مصر، عراق، حلب تا اروپا نشان از وسعت نفوذ مولانا و طریق مولویه در جهان دارد. مولوی عمیقترین فلسفه تعلیم و تربیت را به زبان شیوای فارسی بیان کرده و به مکتبهای مختلف موسیقی پرداخته است.
این استاد عرفان و فلسفه اسلامی با اشاره به جایگاه فلسفه زیباشناسی در غرب تاکید کرد: مثنوی مولوی مهمترین کتاب فلسفه زیباشناسی است و فرهنگ اسلامی با نفوذ مولانا عجین بوده است.
وی تاکید کرد: آثار مولانا حتی حرف و شعر زیبا نیست بلکه درونی دارد که این پیام درون مولانا در واقع امتیاز صورت و معنا است. مولوی دفتر اول مثنوی را با جمله عقلی آغاز میکند و میگوید این کتاب، کتابی فقهی است و از شرع اسلام گرفته شده است و عمیقترین معارف عرفانی در این کتاب است.
وی افزود: می ٱوان از مولوی شناسی به خودشناسی رسید. مسئله هدایت که اصل پیام قرآن یاست را مولوی به بیان دیگری آورده است. مولوی کوشیده که ضمیر ما را از حضیض نفس اماره به اوج حقیقت سوق دهد.
دکتر نصر با تاکید بر جایگاه اخلاق در تفکر مولانا یادآور شد: سخن مولوی در مورد سجایای اخلاقی انبیا و اولیای خداست تا به ما تکانی دهد و ما به کمال خود بپردازیم. مولانا می خواهد ما را انسان کند و انسان شدن یعنی از خود به خدا رسیدن و خودشناسی کلید شناخت عامل کنه و خداست. اشعار دیوان و مثنوی تفسیر حدیث نبوی “من عرف نفسه فقد عرف ربه” است. مولانا سلطان عشق است اما این عشق مخالف عقل کلی و عقل الهی نیست . به همین جهت میتان گفت عشق مولانا در واقع نور است. چرا که نور هم روشنایی و هم گرما دارد که روشنایی آن معرفت و گرمای آن عشق است.
این استاد برجسته فلسفه و عرفان اسلامی آمریکا افزود: این عشقی که مولانا بر آن تاکید دارد عشقی پرسودا و درمانگر است و این عشق در مولوی هم با زیبایی و هم با معرفت بیان شده است. مولوی این پیوند عشق و علم را به خوبی در مثنوی نشان داده است.
وی با تاکید بر جایگاه مولانات در اروپا و آمریکا و فروش بالای کتاب مثنوی در جهان غرب تاکید کرد:این افرادی که دنبال مولوی هستند به دنبال تاریخ ادبیات و یا مکتب عرفانی خراسان نیستند بلکه دنبال پر کردن خلائی هستند که به علت پشت کردن به تعالیم و معارف الهی به وجود آمده است. بزرگترین رسالت مولانا آوردن پیام معرفت و عشق الهی است که نتیجه آن هماهنگی بین انسانها است. مولوی خداوند شعر عرفانی است.
دکتر حسین نصر در پایان گفت: امیدوارم نسل جوان ایرانی هم به دنبال شناخت استاد بزرگ معنویت به عنوان یک راهنما بروند تا در راه استیلای فرهنگ اسلام قدم بردارند. مولانا ایرانی است و تنها یاد کردن از او کافی نیست. ما باید مولانات و پیام او را جزو زندگی خود بیاوریم تا به آن حقیقتی که خداوند ما را به خاطر آن به وجود آورده است دست یابیم.
ایرانیات در غزلیات شمس
دکتر اصغر دادبه از پژوهشگران ادبی و فلسفی کشورمان به ارایه مقاله خود با عنوان “ایرانیات در غزلیات شمس” پرداخت. وی در جمع برخی مولوی شناسان داخلی و خارجی تاکید کرد: ایرانیات عبارتست از هر آنچه به ایران مربوط است و از فرهنگ و تمدن ایران برآمده است. طرح و بررسی ایرانیات در هر دفتر و دیوان، از جمله دیوان غزلهای مولوی موسوم به “غزلیات شمس” همانا نشان دادن ایران گرایی صاحب دفتر و دیوانی است که در سرودها و نوشتههای وی تامل میشود و طرح و بررسی میگردد. این پژوهشگر ادبی و فلسفی افزود: ایرانیات، سازنده هویت ملی مردم ایران است. هویت ملی به مثلثی میماند که چنان هر مثلث دارای سه ضلع زبان و ادب ملی، اسطوره و تاریخ ملی و حکمت و فلسفه ملی. دین را هم در این ضلع باید جستجو کرد که دین عین حکمت است و از جمله معانی حکمت به لحاظ نظری معرف به حق است و به لحاظ عملی انجام دادن احکام و تکالیف شرعی بیان میشود.
دکتر دادبه تصریح کرد: مهمترین و هویت سازترین اضلاع سه گانه هویت ملی، ضلع زبان و به تبع آن ادب ملی است و اگر این ضلع معنی نیابد و تحقق پیدا نکند دو ضلع دیگر معنی نخواهد یافت. مولوی مثنوی معنی، غزلهای موسوم به “غزلیات شمس” را به زبان ملی خود سرود که همانا زبان پارسی است و زبان مادری و فرهنگی او محسوب میشود.
وی به اهمیت زبان پارسی از دیدگاه مولوی تاکید کرد و گفت: دیوان غزلهای او موسوم به دیوان شمس آکنده از اشارات به اساطیر و تاریخ ملی و یکسره بیان حکمت و فلسفه ملی ایران است و بدین سان جلوه گاه مثلث هویت ملی مردم ایران محسوب میشود.
عضو دایرهالمعارف بزرگ اسلامی با اشاره به اهمیت زبان و ادب ملی در هویت ملی یک کشور یادآور شد: ملتهایی که زبانشان را از دست دادند، منقرض شدند و یا چنان استحاله شدند که دیگر هویتی برایشان باقی نماند. فردوسی با شاهنامه خویش هویت ملی مردم ایران را بازسازی کرد و دو ضلع دیگر را نیز با زبان ملی بیان نمود به گونهای که میتوان گفت هیچ تفاوتی از جهت ملی گرایی بین فردوسی و مولانا وجود ندارد بلکه زبان و نحوه برخورد این دو متفاوت است که حاصل کار مولوی را میتوان در غزلیات شمس دید.
مولانایی که ما می شناسیم و می ستاییم
دکتر محمد علی موحد از اساتید برجسته زبان و ادبیات فارسی در کنفرانس جهانی مولانا طی مقاله ای به زندگینامه پر فراز و نشیب مولانا جلال الدین بلخی پرداخت و گفت: مولانایی که ما می شناسیم و می ستاییم حاصل مصاحبت ۳ ساله با شمس است.
وی به تاثیر شمس و مولانا بر یکدیگر پرداخت و افزود: شمس تبریز در ۶۴۲ به سراغ مولانا آمد و مصاحبت او تحولی شگرف در زندگی مولانا پدید آورد. ظاهرا مولانا پیش از آشنایی با شمس چیزی ننوشته بود یا اگر نوشته بود چیزی از آن به دست ما نرسیده است.
موحد افزود: تفسیرهایی که بر مثنوی نوشته شده شرح و تفسیر مولانای عارف است و توجه به جنبه شاعرانگی مولانا در این اواخر ایجاد شده است. شعر مولانا بازتاب همان تحول روحی است که با رسیدن به شمس در او پیدا شد. مولانا در واقع حکایتگر تجربه ها و انکشافات معنوی است که در حین سرودن شعر و همراه آن رخ می دهد. شاعرانگی مولانا با واژه ها و تصاویر خیال و نقش بندی ها نمایش رباعی آن تجربه هاست.عضو مرکز دایره العمارف بزرگ اسلامی افزود: مولانا پیش از وصول به شمس با عالم شعر و ادب مانوس بوده است و باید گفت ساحت شعر مولانا از ساحت عرفان وی جدا نیست.
دکتر موحد در پایان گفت: شمس تبریزی می گوید ” به حضرت حق تضرع می کردم که مرا به اولیاء خود اختلاط ده و هم صحبت کن به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی هم صحبت کنیم گفتم کجاست آن ولی؟ شب دگر دیدم گفتند در روم است.” شمس آن ولی خدا را همراه با شاعری بی همتای در وجود مولانا کشف کرد. او سخن شناس بزرگی بود دست بر روی آن کان گوهر نهاد. شواهد متعددی در دیوان کبیر تاثیر نفس شمس را در ظهور و بروز شاعرانگی مولانا به ثبوت می رساند. شمس مولانا را به سرودن شعر وا می داشته و بیهوده نیست که مولانا آن غزل های ناب را به شمس نسبت به می دهد عطرناک ترین گل های نیاز را نثار شمس می کند و درخشنده ترین مرواریدهای صفا را در پای او می ریزد.
بودا در مثنوی معنوی
دکتر فتح الله مجتبایی از اساتید برجسته دانشگاه تهران نیز در این کنفرانس طی مقاله ای به نقد و تحلیل داستان بودایی در مثنوی مولانا پرداخت و گفت: داستان مردی که در روز روشن با چراغ در جستجوی انسان در شهر می گشت از قصص معروف مثنوی است که در عین حال در ادبیات یونانی و لارشی و کتاب های بودائیان هند نیز دیده می شود. این داستان در یونان یک بار به دیوگنز کلبی و بار دیگر در ترجمه لاتینی داستان های ازوپ به این شخصیت نیمه افسانه ای نسبت داده شده است.
وی در ادامه به مقابله روایات مختلف این داستان در ادبیات یونانی و لاتینی و پالی و پارسی پرداخت و گفت: در آثار بودایی ظاهرا این داستان شاهد و نمودار مقابله بودائیان با تبلیغات برهمنانی است که به تقلید از مبلغان بودایی مدعی هدایت مردم و برطرف کردن ظلمت جهل و ظلمت از جهان بودند. مولانا جلال الدین نیز این داستان را می شناخته و به آن یک بار در دیوان کبیر و بار دیگر در دفتر پنجم مثنوی اشاره کرده و آن را وسیله بیان اغراض و افکار خاص خود قرار داده است.
مولانا و سوررئالیسم اروپایی
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن از اساتید برجسته دانشگاه تهران با مقاله ای با عنوان “مولانا و سوررئالیسم اروپایی” به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: غزل سرایی مولانا طرز خاصی دارد که شبیه به غزل سرایان پیشین خود چون سنایی و عطار نیست.
وی افزود: شعر او بیشتر از جوشش درون سرچشمه می گیرد و کمتر از تامل بهره دارد. بنابر این آن را می توان “شعرخودرو” نامید. از این جهت شباهتی میان این نوع غزل سرایی و سوررئالیسم اروپایی دیده می شود که آن هم بیشتر از وجدان ناآگاه صورت می گیرد تا آگاه.
این محقق برجسته کشورمان زمان، خانواده و دوری از وطن را ۳ عامل بزرگ تاثیرگذار در تکوین وجودی مولوی برشمرد و گفت: نزدیک عمر مولانا مقارن با یورش مغول گذشت این وضع در بی قراری روح وی اثر گذار می شد و به صورت تب و تاب و سماع صوفیانه نمود می کرد. البته عوامل دیگر نیز در کار بودند.
وی افزود: علت دوم خانواده مولوی است؛ خانوادذه مولوی به شدت افراطی بودند و تعادل در این خانواده کمتر دیده می شود و دوگانگی فکری در این خانواده وجود دارد. به گونه ای که از میان شعرای بزرگ ایران تنها کسی که زندگی خاصی دارد مولاناست که تمام زندگی او در حالت افراطی می گذرد.
وی به تفاوت غزل های مولوی با دیگر غزل سرایان اشاره کرد و گفت: غزل سرایی مولوی شیدایی است و حاکی از یک روح برافروخته و بسیار هیجانی دارد برای اینکه بر روی کلمات تامل نمی شود و غزل ها در حال هیجان و حرکت گفته می شود. به گونه ای که می توان غزل مولوی را حرکتی و کائناتی خواند.
دکتر اسلامی ندوشن افزود: در غزلیات مولانا جسم و جان یکی می شود و علت آهنگینی و هماهنگی غزلیات مولانا به همین دلیل است.
وی با بیان اینکه سوررئالیسم اروپایی نیز به نوعی تحت تاثیر زمان قرار گرفته است، یادآور شد: سوررئالیسم یعنی فراواقعی. برای اینکه دنیا از واقعیت به تنگ آمده و جواب زندگی را از واقعیات نتوانسته بشنود. برخورد سنت و صنعت در اوایل قرن بیست اروپا و تکان هایی که به زندگی مردم داد در اندیشه و کلام نیز وارونگی را ایجاد کرد. اروپائیان فراواقعیتی را در کلام ایجاد کردند و شاعرانی نیز به ظهور رسید. البته این فراواقعیتی به کلام خلاصه نشد بلکه در سایر شئون بشری نیز ظاهر گشت.
دکتر اسلامی ندوشن در پایان افزود: سیطره ماشین بر زندگی اندیشه ها را به نوآوری فرامی خواند و این تلاطم فکری سرانجام به جنگ اول جهانی منجر شد. طبایع تازه جو اندیشیدند؛ اکنون که زندگی در شئون مادی به وسایل جدید دسترسی یافته چرا در زمینه هنر نه؟ بنابراین نهضت ضد سنت پدید آمد و در نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی از جمله شعر تاثیر گذار و وجدان ناآگاه در کنار وجدان آگاه به کار گرفته شد.
مثنوی قصه مولانا و یاران اوست
دکتر سیروس شمیسا از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی در دومین روز از کنفرانس جهانی مولانا که یکشنبه ۲۷ آذرماه با عنوان “از بلخ تا قونیه” در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد به ارائه مقاله خود با عنوان “مثنوی قصه مولانا و یاران اوست” پرداخت.
وی با بیان اشعاری از مثنوی تصریح کرد: در مثنوی یک قرائتی است دال بر اینکه برخی از قصص گویی گزارش احوال مولانا و یاران اوست، در مناقب العارفین هم در این باب اشاراتی است اما از همه صریحتر گفتار مولانا در مقدمه منثور “ولدنامه” است که می گوید که غرض مولانا از قصه های مثنوی بیان احوال خود و یارانش بود.
دکتر شمیسا افزود: مولوی در دفتر چهارم تأکید می کند که مثنوی حکایت حسام الدین چلبی است. مولانا در برخی از حکایات مثنوی تأکید دارد که مراد از مدح تو ای حسام الدین مدح همه مشایخ است، لذا داستان هر شیخی داستان مشایخ دیگر هم می باشد.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی تأکید کرد: در دفتر دوم مولوی به صراحت می گوید از عمد و به بیم، از حسام الدین به نام دیگری یاد می کند لذا در بسیاری از داستان ها از جمله امیر کردن جوانی به لشگر از سوی پیامبر احتمال دارد داستان حسام الدین باشد.
وی افزود: مولانا گاهی قصص مربوط به خود را به این و آن نسبت می دهد و در دفتر ششم یکی از علت ها را چشم زخم حاسدان نسبت به حسام الدین ذکر می کنند.
دکتر شمیسا در پایان تأکید کرد: عجیب است که تاکنون شارحان مثنوی به این نکته توجه نکرده اند و غالباً کوشیده اند در توضیح داستان ها اسمی از شمس تبریزی و حسام الدین چلبی – قهرمانان اصلی این داستان ها – نبرند و همه جا با ذکر مصادیق کلی همچون خدا، انسان کامل، شیخ کاملی، ولی الله و … به آسانی از سمبل ها عبور کنند.
آسمانهاست در ولایت جان
دکتر نصرالله پورجوادی از پژوهشگران فلسفه و عرفان اسلامی با ارایه مقاله خود با عنوان “آسمانهاست در ولایت جان” به روایت ارتباط جان و تن و عامل زمین و آسمان پرداخت.
وی با اشاره به دو بیتی “آسمانهاست در ولایت جان” تاکید کرد: مولانا همانند عرفا و حکمای نوافلاطونی معتقدم است که ورای عامل محسوس و جسمانی عالم دیگری است که “عالم جان” خوانده می شود و در آن همانند عامل جسمانی زمینی وجود دارد و آسمانی و در آسمان آن ابری است و از ابر آن نیز باران میبارد.
دکتر پورجوادی در ادامه با اشاره به حکایت خیالی مولوی از بازگشت پیامبر(ص) از گورستان تاکید کرد: مولوی با بیان این حکایت معتقد است که در عالم غیب یا مثال زمین و آسمان دیگری است که آفتاب و باران و ابر دیگری هم دارد.
وی با اشاره به داستان حضرت ابراهیم(ع) و مشاهده ستارگان و خورشید تاکید کرد: در میان معاصران مولانا برخی از حکما از جمله شمس تبریزی معتقد است که این مشاهدات حضرت ابراهیم(ع) مربوط به عالم ملکوت و ولایت جان است. شمس تبریزی در تفسیر داستان حضرت ابراهیم(ع) و تجربه عرفانی وی معتقد است که این ستارگان و ماه و خورشید به منزله صورتهایی در خیال ابراهیم(ع) است که حجاب راه او بوده است؛ حجابهایی که وی با گفتن “انی لا احب الافلین” میتوانست از آنها بگذرد.
عضو دایرهالمعارف بزرگ اسلامی تاکید کرد: بسیاری از عرفا در تفسیر این آیه داد سخن دادهاند و این تنها اختصاص به عرفان اسلامی ندارد بله در یوگا این تجارب را میتوان کشف کرد. ابراهیم(ع) با واسطه خیال مشاهداتی در عالم خیال داشته. آنچه که مورد مشاهده قرار میگیرد چیزهای موهوم نیست بله آنها در عالم غیب و عالم جان وجود داشته است.
وی افزود: مولوی در بیان داستان ساختگی خود از بازگشت پیامبر(ص) از گورستان تفسیر دقیقی از موجودات آسمان جان بیان کرده است. مولانا از یک طرف باران را به معنای مجازی و رحمت الهی میداند از سویی به باران باطنی قائل است و معتقد است که این باران تسکین دهنده غم و مصیبت آدمی است.
دکتر پورجوادی با اشاره به جایگاه عقل جزئی و کلی در اندیشه مولانا تاکید کرد: مولانا عقل جزئی را نفس جزئی میداند و آفرینش هنری را در پرتو نفس جزئی میخواند اما معتقد است آفرینش این جهان از پرتوی عقل پدید میآید. مولوی به این نظریه افلاطونی قائل است که این موجودات سایه عقل کلی است.
وی افزود: سلطان ولد با اشاره به حلقه مولانا و مریدان بر این مسئله تاکید دارد که هدف سیر و سلوک این است که از عالم محسوس به عالم روحانی و ولایت جان عروج کنیم.
دکتر پورجوادی در ادامه ابیاتی که در مثنوی به سنائی نسبت داده شده را رد کرد و گفت: دو بیتی “آسمانهاست در ولایت جان” به حکیم سنائی نسبت داده شده است غافل از اینکه این ابیات از سنائی نیست بلکه سروده شاعری زاده فیروزکوه در جنوب افغانستان کنونی است که وی آن را به وزن حدیقه سنائی سروده است و ابوحامد محمد غزالی در احیاالعلوم از آن یاد کرده که این ابیات در اثبات توحید سروده شده است.
وی تاکید کرد: این ابیات در واقع زبان حال قلم، کاغذ و مرکب است که از اصل خود سخن میگویند و این گویای این مطلب است که ۷۰ تا ۸۰ سال قبل از مولانا این ابیات سروده شده است و مولانا به نوعی از این سرودهها وام گرفته است.
حقیقت در حکایات مثنوی یک حادثه است
دکتر محمد مجتهد شبستری از دین پژوهان کشورمان به تبیین زبان حکایت در مثنوی معنوی پرداخت. وی سخن خود را با توجه به بیت نخست مثنوی “بشنو این نی چون حکایت میکند/ وز جداییها شکایت میکند” آغاز کرد و گفت: سراسر مثنوی حکایتگری است.
نویسنده کتاب “ایمان و آزادی” به جایگاه استعاره اشاره کرد و گفت: تحقیقات پارهای از فیلسوفان جدید پاول ریکور در باب “استعاره” فهم ما را از استعاره عوض کرده است و میتواند به تفسیر ما از حکایتهای مثنوی که مملو از استعاره است کمک کند.
وی تاکید کرد: استعارات در مثنوی معنوی به معنای استعمال لفظ در معنای مجازی نیست بله استعارات مثنوی گونهای دیگر از استعمال لفظ در معنای حقیقی است که دو ویژگی اظهار کردن و خطاب کردن را افاده میکند. استعارات مثنوی از طریق خطاب کردن افق جدیدی برای نگاه کردن در جان باز میکند. در این افق جدید جهان فراختر از آن است که به نظر میآید.
وی با بیان اینکه چرا زبان حکمایت در میان انسانها ایجاد شده است، افزود:ما زبان فلسفه ، علم و … داریم اما زبان حکایت چیز متفاوتی است. زبان حکایت یا روایت به این سبب پیدا شد که عدهای از انسانها متوجه شدند که همه آن چیزی که به گونهای از آن خبردار میشوند نه با زبان فلسفه و زبان علم نمیتوان آن را بیان کرد در حالی که همان خبری از حقایق دارد.
مولف کتاب “نقدی بر قرائت رسمی از دین” تاکید کرد: زبان فلسفه و علم گزارههایی مطرح میکند که مربوط به واقعیت است. حکایت گران متوجه شدند همه چیز را نمیتوان به زبان مربوط به واقعیت بیان کرد و این تجربه را داشتند که واقعیت همه چیز نیست. آنچه انسان از آن به واقعیت تعبیر میکند قدری محدودتر است. اینجاست که زبان حکایت یا روایت مطرح میشود.
دکتر مجتهد شبستری افزود: مولانا در دیوان شمس غزلسرا و در کتاب “فیه ما فیه” حکیم، اما در مثنوی یک روایتگر بینظیر است. حکایتهای این سنخی که حکایتهای اخلاقی و عرفانی است به این جهت پیدا شدند که تجربههای انسانها در جدال با زندگی و حوادث آن و از سویی حضور یک قهرمان در این میان که گاهی از آن به خدا تعبیر میشود این وضعیت را پیدا کرد که حکایت به وجود آید.
وی حکایتها را شخصی و فهمیدنی توصیف کرد و در تشریح دو ویژگی زبان حکایت گفت: در زبان حکایت اولاً یک حقیقت بیان میشود. دوم زبان حکایت مخاطب را چنان در گرو خود نگه میدارد که دایماً مخاطب میخواهد بداند چه اتفاقی میافتد. در واقع زبان حکایت مخاطب را تحریک میکند.
عضو دایرهالمعارف بزرگ اسلامی مهمترین ساحت حکایت را ارتباط حکایتگر با شنونده دانست و افزود: ظهور حقیقیت در روایت و حکایت در همین نقطه ایجاد میشود. به همین دلیل حقیقت حادثه است. جمع میان اظهار کردن و خطاب کردن تنها با زبان حکایت میسر است. در زبان حکایت “حقیقت” عبارتست از یک حادثه که اتفاق میافتد و خطاب می کند چون حکایت اساساً سیلان و تجدد است نه ایستایی و کهنگی. حقیقت در حکایات مثنوی و معنوی یک حادثه است که اتفاق میافتد و همدلی و هم زبانی میطلبد.
دکتر شبستری افزود: مولانا مرتباً به گوش کردن ما را فرا میخواند و او در مثنوی، وزن، شعر، وجد، سماع در زندگی خود در خدمت این روایتگری قرار میدهد و برای روایتگری خود زمان و مکان میسازد تا این روایتگری را محقق کند.
وی با بیان اینکه هدف مولوی از بیان حکایات، حکمت است، افزود: مولوی با زمینه سازی حکایتگری به بیان حکمت میپردازد اما من معتقدم که حتی آنچه در مثنوی بیان حکمت به صورت روایت دیده میشود خود نیز یک روایت است. مولوی روایتگر جداییها و دورافتادگی از اصل است. این جدا شدن از اصل یک جریان و روندی است که لحظه به لحظه باید برای آن چاره اندیشی شود.
وی در پایان تاکید کرد: مولانا در سراسر مثنوی به استثنای چند مورد روایتگر است و از ما گوش میطلبد و حقیقتی را بیان میکند که از نوع حقایق فلسفی و علمی نیست بلکه تنها از ما گوش سپردن و در گرو مولانا افتادن میطلبد. در این صورت است که چیزی برای آدمی آشکار میگردد.