گزارشی از نشست معناشناسی شناختی قرآن

هادی مشهدی

نشستی با موضوع نقد و بررسی کتاب معناشناسی شناختی، نوشته‌ علیرضا قائمی‌نیا در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. مولف در این اثر با نگاه به شاخه‌ای میان رشته‌ای و البته تازه در حوزه‌ی علوم انسانی، سعی در ارائه‌ روش و شیوه ای تازه در معناشناسی، تحلیل و تفسیر قرآن داشته است. با مرور آن‌چه در این نشست گذشت، چرایی اتخاذ این رویکرد و چگونگی ارتباط مباحثی چون زبان‌شناسی و معناشناسی و هم‌چنین، برخی مباحث تاریخی حوزه‌های مذکور را در می‌یابیم. در این نشست، مولف، دکتر فرهاد ساسانی و دکتر عبدالله نصری حضور داشتند.

کلید واژگان: قرآن، معناشناسی، اسلام، معرفت دینی، قائمی نیا.

 

 

تعابیر مجازی، منتهی به ذهن خدا!

 

استفاده از مباحث جدید علمی، برای گشودن راهی به معرفت و متون دینی، رویکردی اساسی در جریان فعالیت‌های پژوهشی و تالیفی قائمی‌نیا است. او بر این مهم تاکید و ضرورت اتخاذ این رویکرد را تشریح کرد: من، هم با جریانات سنت‌گرا که به کلی مباحث جدید را طرد می‌کنند مخالفم و هم با نوگرایانی که مدرنیسم را به تمامی اصل و اساس کار خود قرار می‌دهند و مباحث سنتی را نادیده می‌انگارند. به اعتقاد من باید با تلفیق این دو رویکرد و البته با نگاهی انتقادی زمینه‌ی ظهور مباحثی تازه را فراهم آورد. از این رو غالب مباحث من شکل و صورتی انتقادی دارند. حوزه‌های جدید علمی در غرب، گسسته از مطالعات دینی فراهم نشده‌اند، هم مطالعات دینی و هم مطالعات ادبی در شکل‌گیری آن‌ها موثر بوده‌اند. اما در ایران این‌گونه نیست، علوم جدید تاثیر چندانی در مطالعات دینی ندارند. به دنبال این دیدگاه ایده‌هایی که ذکر کردم در ذهن من شکل گرفت، لذا آن‌ها را دنبال کردم. «بیولوژی نص» به دنبال این دیدگاه سامان یافته است. این اثر به نشانه‌شناسی در تفسیر قرآن می‌پردازد. ذکر این نکته ضروری‌ست که هدف من معرفت دینی است و نه تنها پرداختن به مباحث قرآنی، اما به طور طبیعی، در عالم اسلام، تمامی این دست جریانات بابد ریشه در قرآن داشته باشند. از این رو بیولوژی نثر علیرغم این‌که در ظاهر بحثی‌ست قرآنی، بر نظریه‌ای معرفت‌شناختی دلالت دارد.

قائمی نیا افزود: من در آن کتاب راجع به ساختار کلی معرفت دینی بحث کرده‌ام و بر آن پایه، به نظریه‌ای تفسیری دست یافته‌ام؛ بر این اساس تفسیر با روشی بینامتنی صورت می‌گیرد؛ در تحقق این روش باید از روابط درون متنی قرآن آغاز کرد و بعد روابط بینامتنی آن با فضاهای نشانه‌شناختی دیگر را مورد بررسی قرار داد. این نظریه‌ای کلی‌ست، در ادامه دریافتم که برای تکمیل آن و تحلیل روابط درون متنی قرآن باید زبان‌شناسی را لحاظ کنم.

قائمی‌نیا ضمن شرح آسیب‌هایی در حوزه‌ی زبان‌شناسی زایشی، در بستری تاریخی، بر عدم کارایی آن در حوزه‌ی تفسیر تاکید کرد و ادامه داد: زبان‌شناختی شناختی، پس از نقدهایی که لیکاف، چامسکی و دیگران بر زبان‌شناسی زایشی وارد کردند، مطرح شد. این گونه‌ی زبان‌شناسی برای من جذابیت داشت، چراکه تفاوت‌های بسیاری با زبان‌شناسی‌های سنتی دارد و از دیگر سو میان رشته‌ای و مبتنی بر نوعی ذهن‌شناسی‌ست. علوم شناختی خصلتی بینارشته‌ای دارند، از تلفیق و همکاری رشته‌های گوناگون به وجود آمده‌اند. لذا، به زعم من ورود آن‌ها به حوزه‌ی مطالعات دینی می‌تواند تحولی اساسی ایجاد کند. این رویکرد با کارهای انجام شده در این زمینه متفاوت است. به عنوان مثال، در کار ایزوتسو می‌توان نقایص عمده‌ای یافت، کار او بیشتر بر معناشناسی واژگان متمرکز است، معناشناسی بر پایه‌ی جملات در آن وجود ندارد، تحلیل‌ها سطحی هستند و ارتباط آیات را بازنمایی نمی‌کنند. از این رو بر آن شدم تا بر اساس زبان‌شناسی جدید در حوزه‌ی معناشناسی قرآن کاری انجام بدهم. لذا مطالعات خود را در حوزه‌ی معناشناسی شناختی آغاز کردم. تطبیق این حوزه‌ی دانشی با مطالعات دینی امری بدیع و تازه است، البته به تازگی با مقاله‌ای مواجه شدم که تحلیل استعاره‌های قرآن را دست‌مایه قرار داده بود، تنها حول همین موضوع و نه دیگر مسائل. زمانی که من کارم را آغاز کردم هیچ کاری در این زمینه انجام نشده بود.

 

وی چگونگی عمل‌کرد خود در تحقق این نظریه را تبیین کرد: من در جریان این کار تنها به تطبیق مباحث زبان شناختی با آیات بسنده نکردم. دو تفسیر مهم معاصر، از اهل سنت و شیعه را نیز در کارم دخیل کردم. ذیل آیاتی که موضوع تحلیل بودند، تفسیرها را بر پایه‌ی زبان‌شناسی شناختی بررسی کردم، به این ترتیب و در برخی موارد تفسیر شیعی صحیح می‌نمود و در برخی موارد به عکس، در برخی موارد هم هر دو ناصحیح می‌نمودند، لذا تفسیر سومی ارائه می‌دادم.

وی در ادامه، ایده‌ی اصلی زبان‌شناسی شناختی را تعریف کرد: درون زبان‌شناسی جریانات مختلف و رویکردهای متعدد وجود دارد، اما تمام آن‌ها در یک اصل اتفاق نظر دارند؛ معنا، همان مفهوم‌سازی ذهن گوینده از یک صحنه و یا یک موقعیت است، ذهن، اطلاعاتی را از یک موقعیت دریافت و پردازش می‌کند، این مفهوم‌سازی، معنای جمله‌ای است که گوینده به کار می‌برد. بر این اساس اگر ما بپذیریم که معنا همان مفهوم‌سازی‌ست، آیات قرآن را چگونه باید تحلیل کنیم؟ از آن‌جا که به تعبیر زبان‌شناسان، زبان، نه آینه‌ی جهان خارج و موقعیت‌های بیرونی، که آینه‌ی ذهن گوینده است، در تحلیل آیات باید مفهوم‌سازی‌های خداوند را سراغ بگیریم. یعنی اگر این را بپذیریم، باید در وهله‌ی اول و به تعبیر مجازی اتفاقات ذهن خدا را بررسی کنیم تا دریابیم که او در مراحل مختلف اطلاعات گوناگون را چگونه پردازش کرده است و چرا؟ این شکل تحلیل در جهان بینی اسلامی اهمیتی به سزا دارد، چون اهمیت کلامی دارد، ما در حال بررسی مفهوم‌سازی در ذهن خدا هستیم.

قائمی‌نیا در شرح چرایی و چگونگی به کارگیری واژه‌ی «اعجاز شناختی» گفت: مفهوم‌سازی‌های قرآن به واقع منحصر به فرد هستند، تناسبی که در قرآن در ارتباط با مفهوم‌سازی‌های مختلف وجود دارد، بی‌نظیر است، نمی‌تواند کار بشر باشد. در فصل دوم کتاب وارد مباحث قرآنی شده‌ام. در این فصل یک اصل کلی اثبات شده است؛ بر پایه‌ی این رویکرد زبان‌شناختی، جمله، خود اصل و اساس است، جمله‌ای را نمی‌توان به جای جمله‌ای دیگر به کار گرفت، چراکه مبتنی‌ست بر مفهوم‌سازی‌های مختلف؛ لذا در قرآن هم باید به اصالت تعابیر مختلف قائل شویم، باید در هر آیه اصل را همان تعبیر خداوند و مفهوم‌سازی‌هایی که در همان آیه موجود است قرار دهیم. در واقع باید به تحلیل آن مفهوم‌سازی بپردازیم و دریابیم که چرا این مفهوم‌سازی و پردازش اطلاعات صورت گرفته است. در بسیاری از تفاسیر سنتی به جای تحلیل مفهوم‌سازی آیات، مفهوم‌سازی‌های دیگری مبنا قرار گرفته‌اند. نمونه‌ی این رویکرد را حتا در ادبیات عرب هم می‌توان یافت. من با انطباق نظریات مختلف بر حوزه‌های مطالعات قرآنی، اصولی را تبیین کرده‌ام که بر اساس آن‌ها می‌توان تمام آیات قرآن را تحلیل کرد.

وی در انتها بر تفاوت حوزه‌ی معناشناسی با تفسیر تاکید کرد و افزود: معناشناسی در واقع حوزه‌ای بنیادی‌تر نسبت به تفسیر است. مفسران در موارد متعددی مبناهایی در حوزه‌ی معناشناختی دارند که به آن‌ها تصریح نمی‌کنند، در واقع عنصر اساسی در کار ایشان همان بحث‌های معناشناختی‌ست، لذا این قبیل کارها، به تعبیر من، اساس کار مفسر را تشکیل می‌دهد و باید با نگاهی جدی‌تر با مباحث این‌چنینی مواجه شد تا تفاسیری دقیق‌تر عرضه شوند.

 

گسستگی‌ها و موانع سنتی

 

ساسانی، در ابتدا جایگاه زبان‌شناسی شناختی را نسبت به دیگر رویکردها شرح داد: زبان‌شناسی شاخه‌های متعددی دارد. رویکرد ساخت‌گرایی طی دهه‌های سی و چهل در مکتب پراگ به نقش‌گرایی تبدیل شد و به رغم توجه به روابط ساختاری، بافت و موقعیت اجتماعی و فرهنگی را نیز مورد مطالعه قرار داد. یکی از نمونه‌های موفق این رویکرد در لندن، از تلفیق مردم شناسی و رویکردی که فرث داشت، شکل گرفت. نمونه‌ی عالی آن را در زبان‌شناسی نقش‌گرای هالیدی می‌توان دید، که تحلیل گفتمان، نشانه‌شناسی اجتماعی و هم‌چنین زبان‌شناسی شناختی بسیار متاثر از آن بوده‌اند. رویکرد زایشی، رویکرد دیگری‌ست که مورد نقد بسیاری از زبان شناسان واقع شده است. برخی به انقلابی در حوزه‌ی زبان‌شناسی تعبیرش کرده‌اند، اما برخی معتقدند که حرکتی ضد تاریخی‌ست. اما رویکرد غالب در اروپا، نقش‌گرایی‌ست که از دهه‌های بیست و سی آغاز شده است و هم‌چنان پر قدرت ادامه دارد. این رویکرد در تحلیل گفتمان و نشانه‌شناسی تاثیر داشته است و با حوزه‌های مختلف نیز همراه شده است.ساسانی افزود: زبان‌شناسی شناختی، از اساس در تقابل با رویکرد زایشی به وجود آمده است و یکی از مهم‌ترین اهداف آن، متاثر از روان‌شناسی شناختی، بحث شناخت بوده است. به زعم روان‌شناسان این حوزه، شناخت، یک‌پارچه است. به طور مثال شناخت زبانی جدا از هوش و اطلاعات عمومی است، دیگر آن‌که درون زبان، بررسی نحو جدا از معنا به طور کامل رد شده است. این نوع نگاه در تقابل با زبان‌شناسی زایشی است؛ البته آن هم به نوعی در پی زبان‌شناسی شناختی بوده است. برخی از نظریه‌پردازان هم زبان‌شناسی شناختی را شاخه‌ای از زبان‌شناسی نقش‌گرا می‌دانند، چراکه غالب اصول آن دو از اساس به هم شبیه هستند. تنها در بحث شناخت اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ برخی زبان‌شناسان نقش‌گرا دوگانگی ساختار مفهومی و معنایی را رد کرده‌اند که البته نقدهایی به آن وارد است، چراکه به نوعی در ادامه‌ی زبان‌شناسی زایشی‌ست. سه دهه است که زبان‌شناسی شناختی به طور جدی دنبال می‌شود. الگوهای متعدد برای بررسی زبان و عدم وجود شکلی منسجم در یک کتاب، عمده مشکلات این حوزه است. با این‌که الگوهای متعدد، بسیار به هم نزدیک شده‌اند هم‌چنان این گسستگی وجود دارد. نکته‌ی دیگر این‌که تا یک دهه‌ی پیش، زبان‌شناسان شناختی، به مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کم‌تر توجه نشان می‌دادند، اما در دهه‌ی اخیر این نقص جبران و به مسائلی چون متن و بافت توجه بیشتری شده است.

وی چگونگی شرح مباحث مربوط به حوزه‌ی زبان‌شناسی شناختی در کتاب مورد نقد را بسیار مطلوب ارزیابی و تصریح کرد: به عنوان یک زبان شناس، انتظار مواجهه با چنین کیفیتی را نداشتم. بسیار عالی‌ست. از این رو حتا می‌توانم چاپ بخش اول آن را به طور مجزا پیشنهاد کنم تا در اختیار دانشجویان زبان‌شناسی قرار گیرد. این حوزه یک دهه است که به طور جدی در ایران مطرح شده است. معناشناسی شناختی را می‌توان از جهات بسیاری مشابه زبان‌شناسی شناختی دانست، چراکه در زبان‌شناسی شناختی پایه و اساس همه چیز معنی‌ست و دستور به نحوی نمادپردازی و ساخت‌دهی به آن است. بنابراین زبان‌شناسی شناختی را می‌توان معادل معناشناسی شناختی دانست.

ساسانی برخی از ویژگی‌های مباحث زبان‌شناسی، موثر در مطالعات دینی را شرح داد: بحث شناخت، تساوی معنا و کاربرد، ضرورت توجه به کاربرد واژه‌ها، عبارت‌ها و جمله‌ها، چه در بافت متنی و چه در بافت موقعیتی و اصل جسم پنداری بر این مهم تاکید می‌کنند. ویژگی‌های متمایز متون دینی، به ویژه قرآن، متعاقب این رویکرد، نمایان می‌شود. در زبان‌شناسی شناختی چند بحث اهمیتی ویژه دارند، از جمله نظریه‌ی استعاره‌ی مفهومی که حوزه‌ای بینارشته‌ای است. دیگر بحث مجاز است که شناختی‌ها در کنار استعاره بر اهمیت آن تاکید دارند. در این کتاب، علیرغم وجود تعاریف موجز و روان، اختلافات و نقایصی در بحث مجاز وجود دارد. مجاز اصطلاحی‌ست که در ادبیات به کار می‌رود و کاربرد عام دارد، هم استعاره را در بر می‌گیرد و هم مجاز عام و شکل خاص را. این اصطلاح در مباحث یاکوبسن و شناختی‌ها مفهومی خاص دارد و باید تفکیک شود. متاسفانه در فارسی معادلی برای آن وجود ندارد و باعث خلط آن با دیگر مفاهیم می‌شود.

ساسانی افزود: بحث طرح‌واره‌ها و تفاوتی که بین نگاه سنتی و افلاطونی ایجاد می‌کند و بحث فضای ذهنی و تلفیق در این کتاب به خوبی مطرح شده‌اند، اما همان‌طور که ذکر شد، الگویی منسجم برای زبان‌شناسی شناختی وجود ندارد، در این کتاب هم پراکنده مطرح شده است، اما تلاش مولف بر این بوده است که این مفاهیم، در شکل کارکرد کتاب، در حوزه‌ی مباحث قرآنی و دینی، انسجام داشته باشند. شاید در آینده این رویکرد نظام مندتر و منسجم‌تر شود.

ساسانی در پایان، دلایل عدم ورود مباحثی از این دست به حوزه‌ی فعالیت‌های دانشگاهی را شرح داد: در ایران در حوزه‌ی علوم دینی غیر از مواردی که اشاره شد، تلاش‌هایی انجام گرفته است، اما محدود. متاسفانه در حوزه‌ی دانشگاهی ما گسستگی وجود دارد، نه تنها در بحث علوم دینی که در دیگر موارد هم به همین شکل است. اما این‌که زبان شناسان کم‌تر به این دست مسائل پرداخته‌اند دلایل دیگری هم دارد. پرداختن به مباحث دینی نیازمند اطلاعات گسترده و وسیعی‌ست، شاید ایشان آن پشتوانه و پیشینه را ندارند. افرادی که از حوزه‌ی علوم دینی به این مباحث وارد می‌شوند مورد انتقاد واقع می‌شوند، حال اگر افرادی از خارج این حوزه به این مباحث بپردازند به طور حتم در معرض انتقادات بیشتری واقع خواهند شد، بنابراین ورود به آن با وسواس بیشتری صورت می‌گیرد.

 

متانت علمی و چارچوب‌های جغرافیایی

 

دکتر نصری، پرداختن به مباحث دینی و قرآنی از منظر علوم جدید را قابل تقدیر و مایه‌ی خشنودی دانست و تصریح کرد: از دستاوردهای این قبیل اقدامات می‌تواند، فتح بابی تازه در بحث ترجمه باشد. مترجمان به دنبال این رویکرد درمی‌یابند که باید بر اساس یک تئوری زبان‌شناسی کار خود را به انجام برسانند. البته در باب تفسیر باید تاکید کرد که مفسران کار خود را بر اساس تئوری صورت داده‌اند، اما از آن‌جا که ما بازخوانی درستی از این دست متون نداشته‌ایم و مفسران نیز تئوری خود را به صورت آشکار بیان نکرده‌اند، تصوری خلاف آن پیش آمده است. لذا نمی‌توان بر این‌که ایشان تئوری نداشته‌اند تاکید کرد. محققان و پژوهش‌گران باید آثار آن‌ها را مورد دقت و بررسی قرار دهند و تئوری‌های موجود را از منظرهای زبان‌شناسی، هرمنوتیک، نشانه شناسی و دیگر حوزه‌ها دریابند و استخراج کنند. نکته‌ی دیگر این‌که در سنت ما مباحث معناشناسی بیشتر بر عهده‌ی مباحث مربوط به الفاظ در علم اصول بوده است و علمای این حوزه، از آن‌جا که مطالعات عمیقی داشته‌اند، با فرض بر این‌که این مباحث در جای دیگر مطرح شده‌اند، ضرورتی برای بیان تئوری خود، از لحاظ معناشناسی، در آغاز کتاب نمی‌دیده‌اند.

وی در ادامه‌، دلایل تقابل زبان‌شناسی زایشی و زبان‌شناسی شناختی را شرح داد: دستور زبان زایشی تنها بر قواعد صوری دستگاه زبان و ساختار عبارات زبانی تاکید دارد، نسبت به دیگر مسائلی که در معنا دخیل هستند، بی توجه است. زبان‌شناسی شناختی در صدد نقد این رویکردها بر آمده است. زبان‌شناسی شناختی بر چهار اصل مبتنی‌ست، یعنی ویژگی‌های معنا را در چهار اصل خلاصه می‌کند: یک، معنا در اساس چشم اندازی ست پرسپکتیو. دو، معنا پویا و انعطاف‌پذیر است. سه، معنا دایره‌المعارفی‌ست. چهار، معنا کاربردی است. در زبان‌شناسی شناختی تاکید زیادی بر مساله‌ی ساختار اطلاعات ذهن گوینده، یا فاعل شناسا شده است و نه خواننده؛ این نکته اهمیت بسیار دارد، علمای این حوزه معتقدند که تاثیر اطلاعات گوینده در تعبیرهای زبانی و هم چنین در نحوه‌ی انتقال آن‌ها نقشی اساسی دارد.

وی، طرح و بیان تئوری‌های مذکور و چگونگی انطباق آن‌ها با مباحث قرآنی را زمینه و بستری مناسب برای طرح سوالاتی دانست: آیا مولف این تئوری‌ها را به تمامی پذیرفته و هیچ نقدی بر آن‌ها ندارد؟ با این تئوری‌ها می‌خواهد با آیات قرآنی مواجه شود؟ اگر در آینده این تئوری مثل دیگر تئوری‌ها دچار خلاء شود، بحث اعجاز شناختی چگونه توجیه می‌شود؟ در این صورت اعجاز قرآن تحت تاثیر قرار می‌گیرد؟ به نظر می‌رسد، اگر بنا باشد آیات قرآن را در چارچوب یک تئوری قرار بدهیم، باید ابتدا مشخص کنیم که آن تئوری را با تمام اضلاع و اجزائش می‌پذیریم یا خیر. مولف سه رویکرد را در زبان‌شناسی شناختی مطرح کرده است، اما برای خواننده مشخص نیست که او کدام‌یک را برگزیده است، و یا چرا در پی تلفیق رویکردهای مختلف بوده است.

نصری افزود: فارغ از این نقد برون دینی، در حوزه‌ی زبان‌شناسی، نقدی درون دینی هم مطرح است، این‌که آیا آیات قرآن خود این تئوری را می‌پذیرند؟ به این معنا که آیا بر اساس این تئوری می‌توانیم تمام آیات قرآن را تفسیر کنیم، یا در جاهایی دچار مشکل خواهیم شد؟ در هرمنوتیک سه تئوری وجود دارد؛ تئوری مولف محور، متن محور و خواننده محور یا مفسر محور. بر این اساس چگونگی مواجهه با قرآن نیازمند به کارگیری رویکردی شفاف است. ما در جریان فهم قرآن به طور قطع مولف محور پیش خواهیم رفت و در پی دریافت قصد شارح خواهیم بود. این نکته بسیار مهم است، آیا می‌توانیم تئوری زبان‌شناسی شناختی را با تئوری قصد مولف، هم‌سو بپنداریم، آیا این ذیل آن دیگری قرار می‌گیرد یا خیر؟ اگر این گونه با این مساله مواجه شویم، ممکن است رویکردی دیگر تعریف شود، مبنی بر این که در تفسیر آیات باید تئوری‌های مختلف به کار گرفته شود، تئوری‌های نه در تعارض با هم، که مکمل یکدیگر. به اعتقاد من نباید تصور کرد که تئوری‌های مختلف همواره در تعارض با یکدیگر هستند، بلکه در جاهایی نقایص یکدیگر را هم پوشش می‌دهند. لذا باید هسته‌هایی مشترک را در تئوری‌ها بیابیم، بپذیریم و از آن‌ها در رجوع به آیات استفاده کنیم. در این‌صورت بروز اشکال در یک تئوری تفسیر ما را دچار اشکال نمی‌کند.

وی ضمن تاکید بر این که در کتاب معناشناسی شناختی، معناشناسی پایه و اساس کار مولف است، گفت: در این جا معناشناسی چگونه معنا شده است؟ این مبحثی بسیار مهم است، چراکه این رویکرد پایه و اساس تفسیر قرار گرفته است. در تفسیر شیوه‌ای وجود دارد که بر اساس آن آیات بر پایه‌ی آیات دیگر تفسیر می‌شوند، اهمیت این روش در این است که کیفیت پردازش در آیات قرآنی را متناسب با سیاق‌ها و موقعیت‌ها بیان می‌کند. نکته‌ی حائز اهمیت دیگر بر تعریف معنا در این اثر دلالت دارد. گاه دو عبارت مشابه به کار می‌رود و ادعا می‌شود که معنای واحد ندارند. به عنوان مثال می‌توان به صفحه‌ی شصت و چهار کتاب و تعاریفی که از شیب ارائه شده است، اشاره کرد. وقتی مخاطب با این دو عبارت مواجه می‌شود، یک معنا را درک می‌کند یا دو معنا؟ البته مولف در جایی می‌خواهد معنا را مفهوم‌سازی از یک موقعیت به وسیله‌ی گوینده تعریف کند، این نکته می‌تواند مقداری کمک کند. در جای دیگر او بر چشم انداز موقعیت گوینده تاکید کرده است، اما مساله این است که آیا موقعیت یک واقعیت، مطرح می‌شود یا موقعیت یک گوینده؟ آیا مفهوم‌سازی از یک موقعیت هم‌واره تکثر معنا ایجاد می‌کند و آیا می‌توان گفت که معنا مساوی‌ست با مفهوم‌سازی از یک موقعیت به وسیله‌ی گوینده؟ آیا با این رویکردها خیلی دایره‌ی معنا را وسیع نکرده‌ایم؟ نکته‌ی دیگر این‌که پیش فرض‌های معرفت شناسی در بحث اصالت تعابیر قرآنی، بر روشنی آیات دلالت دارد، با این پیش فرض ما می‌توانیم به اصطلاح آن‌ها را درک کنیم و بفهمیم. کار مولف بر این اساس پیش رفته است؛ آیا فرضیه‌ای دیگر مبتنی بر رمزی بودن آیات به اصالت عدم تعبیر آن‌ها می‌انجامد یا خیر؟ در این‌جا مراد از روشن بودن چیست؟ به نظر می‌رسد قبل از این‌که در رابطه با قرآن یک تئوری زبان‌شناسی اتخاذ شود، می‌باید دریافت که زبان قرآن چگونه زبانی‌ست. به فرض اگر آن را زبان عرف بدانیم، می‌توان عاری از استعاره، کنایه و رمز تلقی‌اش کرد؟ به نظر می‌رسد بایستی در پیش فرض‌ها، در معرفت شناسی و در اصالت تفاسیر، روشن و آشکار بشود، تا بتوانیم بگوییم در تحقق این امر تلاش شده است.

نصری در تایید رویکرد کلی مولف گفت: علیرغم تمام مسائلی که طرح شد، مولف گام موثری برداشته است. او فارغ از پیش فرض‌ها و پیش‌داوری‌های مرسوم، توجه ویژه و البته مثبتی به علوم انسانی دارد. اندیشه و تفکر وطنی نیستند، ممکن است رویکردهای اندیشه‌ای متفاوت باشند، که البته در تاریخ تفکر اسلامی هم دیده می‌شود، ولی دلیل بر حذف تامل، تفکر و متانت علمی نمی‌شود. خوشبختانه قائمی نیا با چنین دیدگاهی گام بر می‌دارد.