نگاهی به شخصیت عرفانی و فلسفی استاد خواجوی در گفت و گو با دکتر سید سلمان صفوی

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

اشاره: در زمانی که بسیاری در جهان مدرن و عصر ماشین سخت مشغول امور اقتصادی و نظامی و صنعتی هستند و دنیا را به سر منزل مادیت فرو کاهیده اند هستند کسانی که معنویت و عرفان ناب و رسیدن به لب و لباب دین محمدی برای آنها هدفی قدسی است. چند روز پیش نیز یکی از همین کوشندگان عرفان و معنویت اسلامی رخ در نقاب خاک کشید و به در جوار رب آرمید. او کسی نبود جز استاد محمد خواجوی، صدرا پژوه و عرفان شناس و مترجم قرآن و متون کهن عربی. استاد خواجوی که در سال ۱۳۱۳ در خانواده‌ای مذهبی در تهران به دنیا آمد در کنار کار در نزد پدر به مطالعه آزاد در متون کهن ادبی همانند آثار عطار نیشابوری و مثنوی مولانا پرداخت. مدتی بعد به خواندن برخی متون دشوارتر فلسفی و عرفانی و کلامی همانند شرح مثنوی اسرار حاج ملاهادی سبزواری علاقه‌مند شد. ملاقات تصادفی او با سید ابوالفضل کمالی سبزواری، واعظ شهیر شهر او را به سمت درس‌ جامع‌المقدمات کشاند که نزد او مقدمات کار را فرا گرفت.علاقه‌مندی او به مطالعه قرآن کریم و آثار ملاصدرا ، به خصوص تفاسیرش بر قرآن کریم او را به سمت دیگر آثار ملاصدرا هم کشاند. این مطالعات او را به سمت  استادانی چون مرحوم «شیخ ابوالحسن شعرانی» و «سیدابوالحسن رفیعی قزوینی» و «شهید مطهری» سوق داد و سبب شد تا او تلمذ نزد این اساتید و درس گیری در فلسفه  و کلام اسلامی را با جدیتی افزونتر دنبال کند که از جمله آنها درک محضر رفیعی قزوینی در منزلشان در هفت سال پیاپی بود.  تصحیح کتاب «اسرارالایات ملاصدرا» و نگارش مقدمه عربی بر آن  در حدود سال ۱۳۴۸  را به دستور و تشویق علامه شعرانی انجام داد. درک محضر  علامه محمدحسین طباطبایی و آموختن تفسیر قرآن  و درک آموزه‌های استاد جلال‌الدین آشتیانی و محمدعلی حکیم شیرازی  از دیگر توفیق‌های محمد خواجوی به شمار می‌آید. دکتر محمد خواجوی سپس به رشت رفت و گوشه‌گیری اختیار کرد و به ترجمه و تصحیح متون کهن سه بزرگ عرصه عرفان و فلسفه روی آورد. آثار صدرالدین قونوی،ابن عربی و ملاصدرای شیرازی. کارنامه او مشحون از تصحیح، ترجمه و تالیف است .محمد خواجوی روز نهم آذر ماه سال ۱۳۹۱ در رشت درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. در گفت و گویی که با دکتر سید سلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و سردبیر مجله بین المللی ترانسندنت فیلوسوفی، انجام دادیدم سعی شده تا نگاهی به زندگی و شخصیت علمی و فلسفی و عرفانی ایشان داشته باشیم.

کلید واژگان: خواجوی، فلسفه، عرفان، اسلام، صفوی، حکمت، تجدد.

***

در ابتدای بحث درمورد آشنایی خودتان با مرحوم خواجوی بپردازیم؟

من از سال ۱۳۶۰ با استاد خواجوی که ایشان در آن زمان مشغول تصحیح و ترجمه قرآن ملاصدرا بودند در قم با ایشان آشنا  شدم. این ترجمه جزو کارهای بسیار مهم ایشان است که با عنوان قرآن حکیم معرفی شد و توسط انتشارات بیدار قم منتشر شد. بعدها که من به انگلستان رفتم و به اتفاق آیت الله اراکی مرکز اسلامی انگلیس را تاسیس کردیم برای دو تا کنفرانس ملاصدرا و مولوی از ایشان دعوت کردیم که به لندن آمدند و با ایشان بیشتر مراوده داشتم. تا اینکه بعدا هم در کنفرانس های بین المللی مولوی شناسی در استانبول، قونیه و تهران در حدود بیش از یک هفته ای با ایشان هم نشینی داشتم و صحبتهای مختلفی درباب عرفان و فلسفه صدرایی و مولوی صورت گرفت. بعدها در کنفرانسها دیگر نیز بیشتر با ایشان هم نشین و هم صحبت بودم. آنچه که من از شخصیت استاد خواجوی دیدم شخصیت بسیار محترم فاخری بودکه این وجه ایشان برای نسل جوان هم بسیار خوب است. ایشان با اینکه در میان اهل تخصص و فن بسیار مشهور بودند بسیار مرد متواضع و افتاده ای بود. تبسم از روی لبهایش محو نمی شد. ادبیاتش در سخن گفتن حتی صحبتهای عادی و محاوره ای نیز بسیار کلاسیک و مودب بود. بسیار انسان اجتماعی بود و اصلا به دنبال خودنمایی نبود. برخلاف کسانی که به دنبال چهره سازی و خبر سازی هستند و رسانه ای هم مانند صدا سیما به اینها فرصت خودنمایی می دهد، حاصل منش عرفانی ایشان بسیار ممتاز و الگو بود.

استاد خواجوی در اواخر عمر گویی شبیه ملاصدرا بود که گوشه انزوایی را طلب کرد که بتواند به فعالیتهای فلسفی و فکری خود بپردازد. استاد خواجوی بسیار به ملاصدرا علاقمند بود و آثار مهمی از او را ترجمه کرد. البته در کنار ملاصدرا به ابن عربی و قونوی نیز علاقمند بود. نگاه مرحوم خواجوی و منش زندگی او را چگونه توصیف می کنید؟

 

قصه عزلت خواجوی به نظر من اختیاری نبود. بخشی هم تحمیلی بود و این فضای رسانه ای جامعه ای ایران بود که بسیار ضعیف با ایشان برخورد کرد. اگر کسانی بودند که می توانستند در معرفی فلسفه و حکمت ناب و قرآن و تفسیر به نسل جوان از طریق یک استاد متخصص عمل می کردند ما شاهد انزوای ایشان و حتی انزوای بسیاری از اهل فن نبودیم. وقتی که در برخی از برنامه ها چهره های ضعیف می بینیم که چگونه این چهره های ضعیف مطرح می شوند اما کسانی چون استاد خواجوی مغفول می شوند و این وضعیت باعث می شود که وقتی عدم استقبال از سوی رسانه های رسمی را می بینند بیشتر در لاک تنهایی و انزوای خود فرو می روند و جامعه ای نیز از وجود چنین افرادی محروم می شوند. درست است که خواجوی با انزوای خودش آثار شایسته ای را خلق کرد اما صدا و سیما نیز می توانست از ایشان که آثار شایسته ای داشتند با حضور  خبرنگاران حرفه ای و حاذق بیشتر بهره ببرد و در گفتمان عصری با نسل جدید قرار دهد. از آنجایی که او مکلا بود می توانست طیفی از جامعه را به  خود جذب کند. اما متاسفانه این فرصت از بین رفت و دیگر قابل جبران نیست.

استاد خواجوی شخصیتی عارف مسلک نیز داشت گویی نوع فعالیت و منش ایشان در ترجمه آثار عرفا در همین راستا قرار داشت؟ 

بله، شخصیت استاد خواجوی از نظر من شخصیت نابی بود. ایشان در ابتدا یک عارف، سپس یک فیلسوف و پس از آن مترجم و مفسر قرآن است. همانطور که می دانید ایشان شیخ طریقت ذهبیه بود و اصلا اهل خودنمایی نبود و چندین بار این فقیر را به به خانقاهشان دعوت کردند. ایشان بسیار اهل ذکر بودند. ذهبیه که طریقت شیعه اثنی عشری است بسیار اهل ذکر هستنند. من سعی کردم بسیار احوال ایشان را رصد کنم و مشاهده کردم که ایشان اهل ذکر قلبی و خفی بودند و ذکر جلی هم داشتند. اما عمدتا به ذکر قلبی مشغول بود. برای همین هم بهجت و سرور خواجوی حاصل ذکر قلبی بود. اما چگونگی رسیدن به این سه حوزه این نیز مهم است. ایشان عامل به احکام شرع منور و عارف به حضرت حق جل و جلاله بودند.

اما فلسفه صدرایی نیز برای ایشان بسیار مهم بود که در این راه آثار بسیاری از ملاصدرا را ترجمه کردند؟

استاد خواجوی محقق و مترجمی پرکار است که شرح تمامی آنچه او انجام داده و به پایان رسانیده است، کار دشواری است. وی تاکنون قرآن و اسفار اربعه، اسرار‌الایات، مفاتیح الغیب، تفاسیر دیگر ملاصدرا و شرح اصول کافی را از ملاصدرا ترجمه م تحشیه کرده اند. ایشان که با فلسفه صدرایی آشنا شدند توانستند به عرفان نیز راه یابند و قرآن را نیز بیابند. یعنی از طریق حکمت متعالیه جهان و انسان را شناخت و با حکمت متعالیه متوجه شد ورای این عالم معارف دیگری نیز هست که عقل قدرت شناسایی آن ساحت را ندارد و نیاز به ریاضت عرفانی دارد و لذا توانست با تزکیه نفس به عرفان ناب مصطفوی برسد که در این مسیر در اوج فلسفه و عرفان قرار گرفت و متوجه شد که می تواند قرآن را بفهمد درست است که در همه این مراحل قرآن مدد کار اوست لذا پس از پختگی عقل و عرفان به ترجمه قرآن می پردازد. این وضع ایشان نسبت به این سه حوزه است.

آیا می توان گفت مرحوم خواجوی در امتداد سیر حکمت متعالیه بود با توجه به این نکته که کسانی همچون علامه طباطبایی و علامه شعرانی و علامه آشتیانی را درک کرده بود؟

استاد خواجوی در سلسله حکمای متعالیه است و رابطه استاد و شاگردیم ایشان و دیگر شخصیتهای عرفانی حفظ شده و توسط علامه شعرانی و قزوینی به ملاصدرا وصل می شود. از یک سو در سلسله حکمای صدرایی است و از سوی دیگر نقش مهمی که در ترجمه آثار حکمت متعالیه به فارسی است داشت خدمتی به زبان فارسی کرد و بسیاری از فارسی زبانان را برای دستیابی به متون را فراهم کرد. البته در این راه این کارهای بسیار مهمی هم ارائه کرد که تالیفات و مقالات مهمی هم داشتند.

به مرحوم خواجوی اشاره کردید که عارفی بود که توانست از راه عقل به عرفان دست یابد. ایا استاد خواجوی به عرفان اسلامی نگاه ویژه ای داشت و وجه ممیزه ای با دیگر عرفانها قائل بود و اصولا نگاه ایشان به عرفان چگونه عرفانی بود؟

عرفان ایشان بسیار عرفان اصیل و ناب بود و در امتداد شریعت قرار داشت. اهمیت ایشان در این بود که چهره ممتازی از عرفان در عصر حاضر بودند و عرفان ایشان در استمرار عرفای الهی بود اگرچه ما هم اکنون نیز چهره ناب عرفانی نیز بسیار داریم و این افراد به دنبال نام و شهرت نیستند بلکه به دنبال طریقت و معنویت بود. اهمیت خواجوی این است که استمرار دهنده عرفان بودند و نشان می دهند که می توان در دوره تجدد زندگی کرد و عرفانی و معنوی ماند و عامل به جنبه های معنوی اسلام نیز بود.

خواجوی با وفاداری به عرفان و فلسفه به ترجمه و تصحیح روی آورد تا چه اندازه ایشان توانست در میان اهل تحقیق و علاقه مندان جایی باز کند آیا ایشان خلایی را در این مورد احساس کردند؟

به نظر من همین گونه است. ایشان با تعلق خاطری که به عرفان و فلسفه اسلامی داشتند سعی نمودند تا به عنوان یک پژوهشگر و مترجم در این راه گام بردارند. در چندین محفلی از اندیشمندان که بودم راجع به ترجمه های ایشان بحث می شد در برخی از جاها انتقادهای تندی و رقابتهای نادرستی نیز مطرح می شد. باید این نکته را دریافت که متون فلسفی و عرفانی ما همگی به زبان عربی نوشته اند و از آنجایی که این متون قدسی نیز هستند بسیاری از دانشجویان ما آنقدر عربی یاد نمی گیرد که بتوانند به معارف اصلی برسند و بسیاری هنگامی که با متون فتوحات رو به رو می شوند در خواندن آن ناتوانی را در خود احساس می کنند لذا استاد خواجوی احساس می کرد که باید عرفان را در میان اهل جوان درگیر کنیم و عرفان را در حلقه نخبگان درجه یک قرار ندهیم. لذا اقدام به ترجمه کرد و امکان دستیابی به متون معتبر فلسفی و عرفانی را فراهم کرد و در قدم بعدی هم خدمتی به زبان فارسی نمود. اگر درباب ترجمه ایشان بخواهیم نطر بدهیم باید بگویم که برخی معتقدند ترجمه ایشان یک ترجمه بدون الف و لام است و ترجمه فارسی دقیقی نیست. همچنان بخش عربی آن قوی است و به نظر من این انتقاد تندی است اما به هر حال اینها متونی هستند به زبان عربی و اکثر اصطلاحات هم به زبان عربی است و لذا بسیار راه داریم تا معادل سازی درباب ترجمه های اصطلاحات عرفانی داشته باشیم و معادلهایی که در شاهنامه فردوسی است و یا معادلهایی که در ترجمه قرآن سورآبادی است را بیابیم. یک گام مهم برای ترجمه این متون صعب و مشکل از عربی به فارسی برداشته شده و این خدمت بزرگی است و ممکن است گامهای بعدی برداشته شود اما چه کسی این کار را انجام می دهد. ترجمه های مرحوم خواجوی بسیار شبیه ترجمه ادیب سلطانی از سنجش خرد ناب کانت است. منتهی آن نوع فارسی که در ترجمه کانت به کار می رود اگر کسی فارسی هم بداند به سختی آن متن را متوجه می شود اما اگر کسی قدری عربی بداند و زبان اصلی او نیز فارسی است می تواند فهم خوبی از ترجمه های خواجوی داشته باشد. بنابراین اگر بخواهم مقایسه کنم از جهت انتقال پیام به مخاطب فارسی زبان آثار خواجوی موفق بوده است و قدمهای مهمی نیز برداشته شده است.

پیام خواجوی برای نسل امروز ما چه پیامی می تواند باشد ؟

قبل از اینکه به این نکته اشاره کنم باید از دو جا تشکر کرد یکی انتشارات بیدار قم که استاد محسن بیدارفر و دیگری انتشارات مولی که مهندس مفیدی متولی نشر اثار اسلامی هستند نقش مهمی در انتشار آثار خواجوی و در تقویت روحی و انگیزه ایشان در استمرار کار داشتند با اینکه هیچ گونه منفعت مالی برای ایشان نداشته و بیشتر به دنبال خدمت فرهنگی بوده اند.  

پیام جناب خواجوی در مرحله اول زندگی خودش است . خواجوی پله پله به دنبال حقیقت بودند و مرحله به مرحله به کاوشگری حقیقت رسید و زحمت بسیار کشید تا نشان دهد در قرن بیست و یکم می توان یک فیلسوف اشراقی بود. خردمندی بود که به عقل فعال و ربانی متصل شد و نشان داد در قرن بیست و یک و عصر تجدد می توان انسانی آسمانی بود همانند شیخ صفی الدین اردبیلی و خرقانی زیست و به جمع میان عقل و وحی، سنت و قلب رسید و سنت مصطفوی و ولایت علوی را در عصر ماشینیزم یافت و همیشه ذاکر بود. او عارفی علوی بود که در دوره تجدد به وصال حضرت محبوب رسیده بود.