«نماز از منظر مولوی»

                               

 

شیدا نظم ده

 

 

 

چکیده

یکی از پایه های اساسی دین مبین اسلام نماز است که به وسیله آن می توان موجبات آرامش قلب و روح و روان را مهیا کرد.نماز سرود توحید و یکتا پرستی است که چون سیل محکمی ما را در برابر عوامل آلوده کننده ای که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم ،محافظت می کند. نماز مرکب از اجزای بسیار است،صورتی دارد و معنایی.نماز و دعا یکی از مشخصه های مهم آثار مولانا است.او نیز معتقد است نماز کالبدی دارد و جانی.در این مقاله سعی شده است با توجه به شیوه توصیفی-تحلیلی به سوالات پاسخ داده شود.۱-آداب و ارکان نماز از منظر مولانا چیست؟۲-از دیدگاه مولانا،نماز چه تاثیراتی در زندگی انسان دارد؟مولانا در اثر گرانقدر خود،مثنوی معنوی به طور گسترده به آداب ظاهری و باطنی نماز پرداخته است.و ارکان آن را به گونه ای موثر بیان کرده است.او معتقد است که نماز بر زندگی انسان تاثیرات فراوانی دارد.مولانا ،نفس را حجابی می داند که انسان را از شناخت اصل وجودش باز می دارد،از این جهت نماز را وسیله ای برای مهار نفس می داند.

کلید واژه: نماز،مولانا،مثنوی

 

مقدمه:

نماز از ارکان عبادت حق است. و مهم ترین سفارش خداوند و انبیا می باشد.به طوری که ابتدای قرآن ،درسوره بقره می فرماید: وَ أَقِیمُوا الصَّلاَهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ‌ (۴۳) و نماز را بپا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید. اقامه نماز در صورتی که با حضور قلبی باشد و بر اساس عادتهای تهی شده از حقیقت نباشد،دارای آثار و برکات متعدد فردی و اجتماعی است.از جمله اینکه در انسان باعث تربیت،صفای روح ،پاکی دل می گردد و او را از حصار گناهان و زشتی ها رها می سازد.مولانا در اثر جاودانی خود، مثنوی معنوی به طور موثر و در قالب حکایت های شیرین به ذکر ابعاد و ارکان و حقایق نماز و آداب ظاهری و باطنی آن  پرداخته است.که  این موضوع نشان دهنده میزان علاقه و توجه وی به این عبادت الهی می باشد.و تامل در مضامین این حکایت ها باعث دست یافتن انسان به زوایای پنهانی نماز (که حاصل تجارب روحانی و کشف و شهود مولانا است)می گردد و زمینه رشد کمالات انسانی را مهیا می سازد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نماز:«نماز در لغت به معنای پرستش،نیاز،سجود،بندگی و اطاعت،خم شدن برای اظهار بندگی و اطاعت و یکی از فرایض دین و عبادت مخصوصی است که مسلمانان پنج بار در شبانه روز به جا می آورند.»( لغت نامه دهخدا،ذیل کلمه)زمانی در کتاب میناگر عشق چنین آورده:«نماز ،تجلّیگاه حقیقت بندگی و عبادت است.و مقصود از آن،به یاد خدا بودن و حصول صفای باطن و روشنی دل است.از این روست که نماز را معراج المومن و قرّه عین العارفین و تاج المقرّبین خوانده اند.با آنکه نماز مشتمل است بر همه انواع طاعات و عبادات ملکی و ملکوتی،با این حال اگر نماز با عمل صالح و سلوک بهنجار و رفتار عادلانه با مردم همراه نباشد،حقیقت نماز حاصل نمی آید،گر چه شخص ،آداب ظاهریه نماز را کاملا بجا آورد،زیرا به حکم صریح قرآنی،اقتضای طبیعت نماز این است که نماز گزار را از زشتی پاک و مبرا دارد:انّ الصلوه تهی عن الفحشاء و المنکر.حال اگر نماز،این نتیجه را به همراه نداشته باشد نمازت کی شود هرگز نمازی؟چنانچه امام علی (ع)فرماید:و کم من قائم لیس له من قیامه الّا السّهر و العناء…و چه بسا کسی که نماز شب گزارد،لیکن از گزاردن نماز شب،چیزی جز رنج بیماری و مشقّت نصیبش نشود…..» (زمانی،۱۳۹۶: ۶۷۵)

اسرار و آداب نماز:نماز ابعاد گوناگونی دارد که هر بعد آن تاثیر بسیاری در پالایش روح و جان از آلودگی ها دارد.یکی از ابعاد نماز آداب آن است.آداب نماز بر دو قسم است:آداب ظاهری و آداب باطنی

نجم الدین رازی در مرصاد العبادآورده:«نماز دارای مراتبی است که از صور ظاهری آن شروع و تا مراتب معنوی پیش می رود نماز به دو صفت او را(آدمی را)خبر کند یکی به اشکال و حرکات نمازی ،دوم به صفت مناجات نمازی.صورت و اشکال حرکات نماز ،او را از آمدن بدین عالم خبر می دهد و به مراجعت آن عالم دلالت می کند،چنانچه اشکال نماز از قیام و رکوع و تشهد است:تشهد خبر می دهد از شهود و حضور او در حضرت عزّت پیش از آنکه اینجا آمد و سجود خبر می دهد که چون بدین عالم آمد اول به مقام نباتی پیوست که نباتات همه در سجودند و رکوع خبر می دهد او را که از مقام نباتی به مقام حیوانی آمد و حیوانات جمله در رکوع اند.و قیام خبر می دهد او را که از مقام حیوانی به مقام انسانی پیوست.» (نجم رازی،۱۶۷:۱۳۷۱)

آداب ظاهری نماز:از اشکال ظاهری نماز که باید اجرا شوند،می توان به این موارد اشاره کرد:اذان،طهارت،نیّت،تکبیر،قرائت،رکوع ،سجده،قنوت،تشهد،سلام

اذان ،ارزش و جایگاه والایی در شریعت محمدی(ص)دارد.اذان دعوت به سوی عبادت و بندگی خداست،که در اثنای آن زمینه و استعداد پیدا می شود که انسان،با ادب بیشتر،خشوع فزون تر در پیشگاه حضرت حق قرار گرفته و با معبود خویش سخن بگوید و دمساز گردد. در معراج السعاده آمده:«چون بانگ موذن را بشنوی به یاد هول ندای منادی روز محشر افتی که به آواز مهیب،خلایق را به عرصه عرصات خواند.پس بشتاب به سوی آوردن آنچه اذان به جهت آن است،که نماز باشد.سید انبیا (ص)در وقت صلوه فرمود:ارحنا یا بلال یعنی ای بلال ما را به راحت انداز به ندا کردن به سوی نماز.» (نراقی،۱۳۹۴: ۸۲۱)

مولانا در حکایت “مریدی که خانه ای نو ساخت”به این مقوله پرداخته است.آنجا که پیر به مرید می گوید:چرا پنجره کار گذاشته ای؟مرید جواب می دهد تا روشنی به خانه آید.«پیر گفت روشنی فرع است .بهتر است بگویی تا صدای اذان را بشنوم.»

    خانه ای نو ساخت روزی نو مرید                         پیر آمد خانه او را بدید

    گفت شیخ،آن نو مرید خویش را                          امتحان کرد آن نکو اندیش را

    روزن از بهر چه کردی ای رفیق؟                         گفت:تا نور اندر آید زین طریق

     گفت:آن فرع است،این باید نیاز                           تا ازین ره بشنوی بانگ نماز

                                                             (مولانا،۱۳۹۳:د۲۲۳۰/۲-۲۲۲۷)

طهارت:«طهارت در لغت به معنای نظافت و پاکیزگی است.و در شرع نظافت مخصوصی را گویند که انواع آن عبارتست از وضو،غسل ،تیمم و شست و شوی بدن و جامه و مانند آن.»(دهخدا:ذیل کلمه)

از دیدگاه صوفیان طهارت انواع بسیار است.«یکی طهارت از کفر و شرک جلی دیگر طهارت از شرک خفی چون ریا و سمعت،دیگر طهارت از دوستی دنیا و هر چه درو ست دیگر طهارت از هواجس نفوس و وساوس شیطان.دیگر طهارت از رفع حاجت بر غیر حق تعالی،و اگر چه جبرئیل علیه السلام باشد چنان که ابراهیم علیه السلام گفت:اما الیک فلا.اول طهارت از جنابت و حدث چهار اندام شستن است که وظیفه عوام اهل اسلام است چون بر آن طهارت مداومت نماید از جمله خواص گردد و فایده این طهارت بیست است به ظاهر:فایده اول رفع حدث و جنابت،فایده دوم تخفیف است زیرا که رسول علیه السلام در حدیث غریب فرمود که سر طهارت تخفیف است و این سخن را غوری(اصل غروری)است که بجز پیغمبر یا ولی نداند و آن آنست که چون مرد به نجاست حدث یا نجابت ملوث بود محمل شیاطین گردد زیرا که در حدیث درست می گوید:الحشوش محتضره یعنی چیزها بی نماز درو شیاطین جمع شوند وحاضر گردند پس چون مرد وضو بسازد شیاطین و ثقل ایشان ازو دور شود تخفیف حاصل آید فایده سوم نظافت است و رسول علیه السلام می گوید:الدین نظافه،فایده چهارم شستن کل آلودگی از روی روح پاک است.اشارت به این سخن در آن است که قد افلح من زکیها و قد خاب من دسّها،فایده پنجم آتش نفسانی به آب کشتن است و روحانی شدن.فایده ششم به اسباب حیات پیوستن که و جعلنا من الماء کل شی حی.فایده هفتم سلاح در پوشیدن که الوضو علی الوضو نور علی نور.فایده نهم علامت ایمان با خود نشاندن که لایحافظ علی الوضوءالامومنین.فایده دهم به طهارت صغری مصحف برداشتن و به طهارت کبری کلام مجید از بر خواندن…..»(زرین کوب،۲۱۹:۱۳۸۹)

انواع طهارت:طهارت ظاهری و طهارت باطنی:در شریعت اسلام،طهارت به دو بخش ظاهر و باطن تقسیم شده است.طهارت در قرآن کریم چنان حائز اهمیت است که پاکان و پاکیزگان را به مقام محبوبی و معشوقی خداوند می رساند،چنانکه در قسمتی ازسوره بقره فرماید:«…إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ‌ »خداوند، توبه‌کنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد.»(بقره/۲۲۲)

طهارت ظاهر:طهارت ظاهری زدودن نا پاکی و پلیدی ظاهری از جامه و بدن است. در اسرار الحکم آمده:«طهارترا چهار مرتبه است:اول تطهیر ظاهر از احداث واخباث،دوم تطهیر جوارح و اندامها،سیم:تطهیر قلب از اخلاق رذیله و خویهای بد،چهارم تطهیر لطیفه سرّیه از تعلق بما سوی تعالی»(سبزواری،۴۵۰:۱۳۶۱)

طهارت باطنی:طهارت باطنی،پاکی و تنزیه باطن از پلیدی ها است. عرفا و صوفیه نخستین ادب در باب طهارت را فراگیری علم فرائض و سنن شرعی دانسته اند.زیرا تا علم به مفهوم و مصداق طهارت حاصل نیاید تحقق آن نیز میسّر نگردد. در لب لباب مثنوی آمده:«طهارت بر دو نوع است.یکی طهارت ظاهر که عبارت است از زدودن ناپاکی و پلیدی ظاهری از جامه و بدن.صاحب چنین طهارتی را طاهر الظاهر گویند.دیگر طهارت باطن که عبارت است از زدودن ناپاکی های اخلاقی و نفسانی از دل.و صاحب چنین طهارتی را طاهر الباطن نامند و کسی که هر دو طهارت یاد شده را داشته باشد طاهر الجمعیّه گویند.»(کاشفی،۱۳۱۹: ۴۵)

اما شرط صحت نماز موقوفست بر طهارت که بی طهارت،نماز حاصل نیاید.« از مصطفی بشنو که مفتاح الصلوه الطّهور درجه اول طهارت پاک کردن اعضا و اندامست از نجاست.اما به آب یا بخاک .این طهارت اعضاست.و درجه دوم پاکی جستن اندرونست از خصال ذمیمه،چون حسد و کبر و بخل و مانند این خصلتها.»(عین القضات،۷۹:۱۳۷۳)چنانچه در حکایتی از کتاب صفوه الصفا آمده:«از پیره فخر الدین ورزقانی روایت است که روزی مریداز شیخ(صفی الدین اسحق اردبیلی)قدّس الله سرّه، سوال کرد که«نقلی دیده ام که دو رکعت نماز چاشت که بنده بگذارد در حضرت عزّت به عبادت سی ساله بنویسند.»شیخ فرمود: به وضو یا بی وضو؟آن کس گفت: شیخ بی وضو نیز کسی نماز گذارد؟شیخ فرمود: که پیش صوفیان چنان است که نماز بی وضو کسی راست که طهارت باطن نکرده باشد.»(ابن بزاز اردبیلی،۱۳۷۶: ۵۸۶)

مولانا معتقد است که هر کس خود را از پلیدی های نفسانی و رذائل اخلاقی مصون دارد به حکم الهی جسم و روحش از نور ایمان و ایقان برخوردار گردد.

          روی ناشسته،نبیند روی حور                               لا صلوه گفت الّا بالطهور

                                                                        (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۳۰۳۳)

          تن ز سر گین،خویش چون خالی کند                  پر ز مشک و دّر اجلالی کند

          این پلیدی بدهد و پاکی برد                              از یطهرّکم تن او بر خورد

                                                                       (مولانا،۱۳۹۰:د۵/۱۴۹-۱۴۸)

مولانا این گونه به مقایسه طهارت ظاهر و باطن پرداخته است:

         خون پلید است و به آبی می رود                     لیک باطن را نجاست ها بود

         کان  بغیر  لطف  آب  کردگار                         کم نگردد از درون مرد کار

                                                                  (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۱۸۰۰ -۱۷۹۹)

اومعتقد است که اگرچه خون نجس است ،ولی با آب پاک می شود در حالی که پلیدی باطن را نمی شود با آب پاک کرد.در نظر او پلیدی ها بواسطه الطاف الهی از وجود انسان برکنده می شود.و در جای دیگر اینگونه آورده:

           این نجاسه ظاهر از آبی رود                         آن نجاسه باطن افزون می شود

           جز به آب چشم،نتوان شستن آن                   چون نجاسات بواطن شد عیان

           چون نجس خواندست کافر را خدا                  آن نجاست نیست بر ظاهر ورا

           ظاهر کافر ملوّث نیست،زین                         آن نجاست هست در اخلاق و دین

          این نجاست،بویش آید بیست گام                    وآن نجاست،بویش از ری تا به شام

           بلکه  بویش آسمان ها  بررود                         بر دماغ حور و رضوان برشود

                                                                 (مولانا،۱۳۹۳:د۳ /۲۰۹۷-۲۰۹۲)

مولانا معتقد است که کافران ،ناپاکی روحی و باطنی دارند نه نجاست ظاهری.در این رابطه در جواهر الاسرار آمده:«نجس خواندن حق سبحانه و تعالی کافر را نه از جهت ظاهر اوست،بلکه بواسطه آلایش دین و اخلاق و بواسطه غفلت اوست از دوست.»(خوارزمی،دفتر۳: ۵۷۲)

طهارت ظاهر،نماد طهارت باطن است:هر چند هر دو طهارت ظاهر و باطن لازم است ،اما طهارت باطن مهم تر است،زیرا منظور از طهارت ظاهر نیز رسیدن به طهارت باطن است.مولانا در این باره می گوید:«چون می خواهی خود را تطهیر کنی باید ورد زبان تو این باشد که پروردگارا مرا از این پلیدی پاک فرما.خداوندا من جسم خود را از نجاست پاک کردم،امّا این قلب و روح را تو از عوارض پلیدی و خباثت پاک فرما.»همانگونه که حکیم سبزواری گوید:«وقتی جسم و جامه ،واجب التطهیر است،بدان که تطهیر قلب از آلودگی های دنیوی و رذایل اخلاقی ،اوجب است.»(سبزواری،۴۷۱:۱۳۶۱)

         چونکه استنجا کنی ورد سخن                          این بود یا رب تو زینم پاک کن

         دست من اینجا رسید،این را بشست                   دستم اندر شستن جانست سست

         ای ز تو کس گشته جان ناکسان                       دست فضل توست در جانها رسان

        حدّ من این بود کردم من لئیم                        زآن سوی حد را نقی کن ای کریم

         از حدث شستم خدایا پوست را                        از حوادث تو بشو این دوست را

                                                                   (مولانا،۱۳۹۲: د۴/۲۲۲۰ -۲۲۱۶)

مولانا ابتدا طهارت ظاهر ،که همان تطهیر جوارح است را بیان می کند .

وضو،طهارت معنوی است .برای حضور در پیشگاه محبوب حقیقی و مقدمه معراج آدمی است از خاک به ملکوت.در معراج السعاده در باب وضو اینگونه آمده:«و سید اولیا چون شروع به وضو گرفتن می نمود رنگ رخسار مبارک او از خوف الهی متغیّر می گردید و چون وقت نماز داخل می شد متزلزل و رنگ به رنگ می شد.به آن حضرت عرض کردند که:تو را چه روی می دهد؟فرمود:هنگام ادای امانتی رسید که خداوند آن را بر آسمان ها و زمین ها و کوه ها عرضه کرد و همه از تحمل آن ابا کردند.» (نراقی، ۱۳۹۴: ۸۱۴)مولانا در مثنوی جنبه های مختلف نماز عبادی یومیه را وصف میکند،و از وضو و تطهیر پیش از نماز که از واجبات است شروع میکند .

              اندرین  بودند  کآواز  صلا                             مصطفی بشنید از سوی علا

             خواست آبی و ،وضو را تازه کرد                      دست و رو را شست او زان آب سرد

             هر دو پا شست و،به موزه کرد رای                  موزه را  بربود یک  موزه  ربای

                                                                     (مولانا،۱۳۹۳:د۳ /۳۲۴۰ -۳۲۳۸)

زمانی می گوید:«اهل سنت و جماعت در وضو،غسل رجلین می کنند یعنی هر دو پا را می شویند،در حالی که شیعه امامیه به مسح دو پا عمل می کنند.»(زمانی،۸۲۸:۱۳۹۳)در اینجا مولانا وضو را به طریق اهل سنت وصف میکند.این موضوع نیز در ترجمه تفسیر طبری چنین آمده :«پس جبریل علیه السلام بیامد و آب خواست و پیش پیغامبر اندر وضو ساخت، و این چهار اندام که فریضه بود بشست. پس پیغامبر علیه السلام نخست روى را بشست، چنان که خداى عز و جل فرموده بود، پس دست دوگانه‏ بشست، و پس مسح سر بر کشید و پاى دوگانه‏ بشست تا کعب. و پس جبریل گفت که این آنست که خداى تعالى فرموده است.»(طبرى، ۱۳۵۶،ج‏۲: ۳۷۷)

اوراد  وضو :به هنگام وضو گرفتن برای شستن هر عضوی ذکر جداگانه ای آمده است.در احیا العلوم آمده:«پس هر دو دست سه بار بشوید و گوید:اللهم انی اسأ لک الیمن و البرکه و اعوذ بک من الشؤم و الهلکه و آن را دائم دارد تا شستن روی.پس غرفه ای برای دهن بگیرد، و سه بار مضمضه کند و بگوید:اللهم اعنی علی تلاوه کتابک و کثره الذکر.پس غرفه ای برای بینی بگیرد و سه بار استنشاق کند و بگوید: اللهم ارحمنی رایحه الجنّه و انت عنّی راض.و در استنثار: اللهم انّی اعوذ بک من روایح النار و من سوء الدّار.پس غرفه ای برای روی و در هر آبدستی بگوید:اللهم بیّض وجهی بنورک یوم تبیض وجوه اولیائک و لا تسوّد بظلماتک یوم تسوّد وجوه اعدائک.پس هر دو دست تا آرنج بشوید و آغاز از دست راست کند و بگوید:اللهم اعطنی کتابی بیمینی و حاسبنی حسابا یسیرا و در شستن دست چپ بگوید:اللهم لا تعطنی کتابی بشمالی أومن وراء ظهری. و هنگام مسح گوید:اللهم فک رقبتی من النار و اعوذ بک من السلاسل و الاغلال. و در شستن پای راست بگوید:اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل الاقدام فی النار. و در شستن پای چپ:اعوذ بک أن تزل قدمی عن الصراط یوم تزل اقدام فی النار.»(تلخیص،غزالی،۳۷۲:۱۳۵۱-۳۷۵)

مولانا نیز این موضوع را تاکید می کند و می گوید:

        در وضو هر عضو را وردی جدا                         آمده ست اندر خبر،بهر دعا

        چونکه استنشاق بینی می کند                         بوی جنّت خواه از رّب غنی

        تا تو را آن بو کشد سوی جنان                        بوی گل باشد دلیل گلبنان

         چونکه استنجا کنی،ورد و سخن                       این بود یا رب تو زینم پاک کن

                                                                    (مولانا،۱۳۹۲:د ۴ /۲۲۱۶-۲۲۱۳)

مولانا درباره مردی صحبت می کند که همه دعاهایی را که هنگام تطهیر بدن لازم است خوانده شود،می خواند ولی نه در جای درست آن .مثلا وقتی در وقت استنجاء می گوید:خدا مرا با بوی جنت جفت دار،و حال آنکه باید بگوید:خدای مرا از زمره توبه کنندگان و پاکیزگان قرار ده.

      آن یکی در وقت استنجا بگفت                         که مرا با بوی جنّت دار جفت

       گفت شخصی:خوب ورد آورده ای                      لیک سوراخ دعا گم کرده ای

                                                                    (همان:۲۲۲۱ -۲۲۲۲)

“مولانا چنین مردی را نمونه کامل کسانی می داند که نیت نیک دارند امّا ساده دل هستند و معنای درست اعمالی را که انجام می دهند و کارهایی را که می کنند در نمی یابند،بلکه تنها طوطی وار کلمات و افعالی را ادا می کنند.”(شیمل،۱۷۸:۱۳۸۹-۱۷۹)

قبله:قبله ظاهری برای همه مسلمانان کعبه است،اما قبله حقیقی انسان ها در مقایسه با یکدیگر متفاوت است: مولانا این را می داند که هر یک از ما هنگام نماز رو به سوی قبله ای می کنیم که در اندیشه و در نیّت داریم و لذا هر کسی را قبله متفاوتی هست.انواع کعبه ها(قبله ها)ی کاذب که مولانا ذکر می کند:

۱:کعبه جبرئیل:سدره المنتهی،۲:کعبه اهل شکم:سفره غذا۳:کعبه عارفان:نور وصال ۴:قبله فیلسوف:خیال  ۵:کعبه زاهد:خدای نیکوکار ۶:قبله طمعکار:کیسه زر  ۷:قبله اهل معنی:صبر و درنگ ۸:قبله صورت پرست: نقش سنگ  ۹:قبله باطل نشین:خدای صاحب نعمت ۱۰:قبله ظاهر پرست:صورت زن

           کعبه جبریل و جانها سدره ای                     قبله عبد البطون شد سفره ای

           قبله  عارف  بود  نور  وصال                        قبله عقل مفلسف شد خیال

           قبله  زاهد  بود  یزدان  بر                           قبله مطمع بود همیان زر

           قبله معنی وران ،صبر و درنگ                      قبله صورت پرستان نقش سنگ

           قبله باطن نشینان ذو المنن                         قبله ظاهر پرستان روی زن

                                                                    (مولانا،۱۳۹۳:د ۶ /۱۹۰۰-۱۸۹۶)

قبله زاهدان و اهل باطن خداوند منّان است.

از دیدگاه مولانا کسی که برای نماز گزاردن در دل شب قبله را بجویدو پیدا نکند باز هم نمازش درست و مقبول است.

                چون تحرّی در دل شب قبله را                   قبله نی و آن نماز او روا

                                                                     (مولانا،۱۳۹۳: د۱ /۲۲۸۵)

این موضوع در اسرار الحکم نیز چنین آمده:علم به قبله واجب است مادامی که ممکن باشد . اگر ممکن نباشد رجوع به علاماتی کنند که ظن اجزائی از آنها حاصل شود،و اگر علمی و ظنی حاصل نشود بهر یک از چهار جهت نمازی کنند.(سبزواری،۱۳۶۱ :۴۸۱)محل پاک در نماز مختص انسان است و برای پیامبر اینگونه نبود.مولانا در حکایتی آورده:روزی عایشه به پیامبر (ص)می گوید:چگونه است که تو بی مصلّی در هر خانه و هر جا نماز می کنی.مثلا در خانه طفل نا ممیّز و زن مستحاضه.و پیامبر در پاسخ او فرماید:خداوند برای بندگان برگزیده خود هر نجسی را طاهر می کند و سجده گاه ما راهم به کرم خویش پاک گردانید تا هفتم طبق آسمان.

         عایشه روزی به پیغمبر بگفت                       یا رسول الله تو پیدا و نهفت

         هر کجا یابی نمازی می کنی                       می دود در خانه ناپاک و دنی

         مستحاضه و طفل و آلوده پلید                     کرده مستعمل به هر جا که رسید

         گفت پیغمبر که از بهر مهان                       حق نجس را پاک گرداند بدان

         سجده گاهم را از آن رو لطف حق                 پاک گردانید تا هفتم طبق

                                                                 (مولانا،۱۳۹۳:د۲ /۳۴۲۸-۳۴۲۴)

ارکان نماز:در معراج السعاده آمده:«نماز حقیقتی است که شریعت مقدسه آن را از امور مختلف مصوّر کرده و ما رابه فعل آن مامور نموده است. و روح آن نیت قرب و اخلاص و حضور قلب و ارکان آن،که تکبیر الاحرام و رکوع و سجود و قیام می باشد به منزله اعضای رئیسه است که به ترک آنها نماز فوت می شود و وجود آن بدون آنها صورت نمی بندد.و سایر اعمال واجبه آن از :فاتحه و سوره و ذکر رکوع و سجود و طمانینه و تشهد و غیر از اینها از واجبات،که نماز به ترک آنها باطل می شود –از روی عمد نه سهو،به منزله دست و پا و چشم و زبان و آلات تناسل و امثال این هاست،که گاهی انسان به تلف آنها تلف می شود،و گاه نمی شود. »(نراقی،۱۳۹۴: ۸۰۹)

نیّت: شیخ عطار نیز در تذکره الاولیا از ابو نصر سرّاج این موضوع را اینگونه آورده:«نیّت به خداست و از خداست و برای خداست و آفاتی که در نماز افتد از نیّت افتد و اگر چه بسیار بود آن را موازنه نتوان کرد با نیّتی که خدا را بود و به خدای بود.»(عطار،۵۶۹:۱۳۹۵) نیت از نظر مولانا مقوله ای بسیار مهم است.او در مثنوی ،بارها از نتیجه اعمال به عنوان شرط درستی آنها سخن گفته است.مثل حکایت شاهی که دو غلام خرید و با یکایک آنان به تنهایی سخنانی گفت.در سخن با آن که خوش باطن بود،گفت:این نماز و روزه های ما عرض اند و در قیامت باقی نمی مانند تا خدا بر اساس آنها درباره ما حکم کند،پس ادای آنان چه ارزشی دارد؟آن غلام پاسخ می دهد که:هر عملی در عالم غیب،همگون خود را پدید می آورد و همان ها پاداش یا سزای عمل ماست.

         نقل هر چیزی بود هم لایقش                              لایق گله بود هم سایقش

       وقت محشر هر عرض را صورتی است                     صورت هر یک عرض را نوبتی است

                                                                              (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۹۶۲-۹۶۳)

        شرط من جا بالحسن نه کردن است                    این حسن را سوی حضرت بردن است

                                                                                            (همان/۹۴۴)

زمانی در شرح این بیت آورده: بسیاری از مردم صورت ظاهری عمل خیر را انجام می دهند ولی شرط باطنی آن را که نیّت پاک است معمولا رعایت نمی کنند.در نتیجه اعمالشان تباه و بی اثر می گردد.در سوره انعام آیه ۱۶۰آمده:«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلاَ یُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَ هُمْ لاَ یُظْلَمُونَ‌«(انعام/۱۶۰) هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد زمانی معتقد است : «من جاء بالحسنه آمده و نگفته است:من فعل الحسنه.زیرا بردن آن عمل به درگاه الهی مهم است نه فقط انجام ظاهری آن.»(زمانی،۱۳۹۰: ۲۶۰)زرین کوب نیز در ارتباط با این موضوع می گوید:«مولانا پاکی نیت را ،هم در علم و هم در عمل،لازم می داند و تاکید می کند که انسان باید در اعمال خود جز به خدا نظر نداشته باشد،و تا وقتی نظر انسان از غبار هوی و شهوت نفسانی زدوده نشود به حقیقت،که در واقع روشن و آشکارست ،نایل نخواهد شد.»(زرین کوب،۱۳۸۹: ۱۳۸)

بیان اسرار تکبیر :«مقصود از تکبیر گفتن‏، بزرگ شمردن خدا از نظر اعتقاد و عمل است؛ یعنى او را داراى صفات جمال و منزه از هر عیب و نقص و برتر از آن بدانیم که در وصف بگنجد؛ پس «الله اکبر» گفتن یکى از مصداق‏هاى تکبیر است.»(رضایی اصفهانی،۱۳۸۷، ج‏۲۱: ۳۱۸)

شهیدی آورده:« تکبیر کردن جان بر جسم:جسم را در پیشگاه حضرت حق نابود انگاشتن و به جان در محضر او بودن ،است.» (شهیدی،۱۳۸۰،د۳۳۲:۳)

مولانا با بیانی زیبا درداستان دقوقی عارف،اسرار معنوی نماز را اینگونه بیان کرده است:

        پیش در شد آن دقوقی در نماز                     قوم همچون اطلس آمد او طراز

        اقتدا کردند آن شاهان قطار                         در پی آن مقتدای نامدار

         چونکه با تکبیر ها مقرون شدند                    همچو قربان از جهان بیرون شدند

                                                               (مولانا،۱۳۹۳:د۳ /۲۱۴۲-۲۱۴۰)

نماز گزار با آگاهی از چنین وضعی تکبیر الاحرام می گوید تا قربانی دوست شود.از نظر مولوی معنی تکبیر این است که در آن نماز گزار نفس خود را به پای خدا قربانی کند .و اذعان می دارد: هنگامی که تکبیر می گویی چنان دان که نفس در خور کشتن را قربانی می کنی.

             معنی تکبیر این است ای امام                    کای خدا پیش تو ما قربان شدیم

             وقت ذبح،الله اکبر می کنی                       همچنین در ذبح نفس  کشتنی

           تن چو اسماعیل و ،جان همچون خلیل            کرد جان،تکبیر بر جسم نبیل

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۱۴۵-۲۱۴۳)

  بنا براین تکبیره الاحرام نشان دهنده اهمیت مبارزه با نفس است و هم قوت قلب نماز گزار است تا بتواند در این نبرد بر نفس و شیطان فائق آید.

بیان اسرار بسم الله و سوره حمدو قیام و رکوع و سجود در نماز: «قوله صلى الله علیه و آله و سلم‏ «الحمد لله رب العالمین سبع آیات احدیهن‏بسم الله الرحمن الرحیم و هى السبع المثانى و هى ام القرآن و هى فاتحه الکتاب»این خبر دلیل است که‏ بسم‏ الله‏ الرحمن الرحیم‏ از سوره فاتحه آیتى است و عین قرآن است، خواندن آن در نماز واجب، و جهر آن در نماز جهرى سنت، و مصطفى علیه السلام این سوره را درین خبر سه نام نهاد- یکى سبع مثانى، دیگر فاتحه الکتاب، سدیگر ام القرآن، سبع مثانى آنست که هفت آیت است و در هر رکعتى نماز بخواندن بوى بازگردند.»(میبدی،۱۳۷۱، ج‏۱ : ۳)مولانا اعتقاد دارد که با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم،جسم از شهوات و آزمندی ها می میرد و در نماز قربانی حق می شود.

                گشت کشته تن ز شهوت ها و آز               شد ببسم الله ،بسمل در نماز

                                                                      (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۱۴۶)

 شهیدی هم این اعتقاد را این گونه بیان می کند:« با گفتن بسم الله در آغاز نماز تن قربانی محضر حضرت حق می شود.» (شهیدی،۱۳۸۰،د۳۳۳:۳)سراج طوسی آورده:«از ابو سعید خراز سوال شد: ورود در نماز چگونه است؟ گفت:به خدای تعالی آنگونه روی آوری و طوری در محضر حق تعالی بایستی که بین تو و او واسطه ای نباشد و او به تو توجه کند و تو با او مناجات کنی و بدانی در برابر چه کسی ایستاده ای .که اوست پادشاه بزرگ. »(سراج طوسی،۱۳۹۴: ۱۷۸) مولانا نیز مانند شیخ سراج تمثیل خود را با ذکر نمونه هایی از محاکمه انسان در قیامت کامل می کند :

          چون قیامت پیش حق صف ها زده                 در حساب و در مناجات  آمده

          ایستاده پیش یزدان اشک ریز                        بر مثال راست خیز رستخیز

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۱۴۸-۲۱۴۷)

و از زبان خدا وند خطاب به بنده می گوید::

          حق همی گوید:چه آوردی مرا؟                    اندرین مهلت که دادم من تو را

                                                                          (همان:۲۱۴۹)

لزوم خواندن سوره حمد:خواندن سوره حمد در نماز جز واجبات است. «چون سوره‏ حمد براى بندگان آموزشى است که چگونه سپاس گویند و بدو ملتجى شوند و او را بخوانند. پس قول خداى تعالى «اهدنا» تلقینى است براى همه بندگان که خداى را جهت هدایت بخوانند.»(محمد بن حیدر،۱۳۷۲: ج‏۱ / ۲۹۹ ) از دیدگاه مولانا ،از بیم آنکه مبادا نماز با حضور قلب و خلوص نیّت انجام نگیرد مقرر شد که در هر نماز سوره فاتحه خوانده شود و لازم آمد که آیه «اهدنا الصراط المستقیم ما را به راه راست هدایت فرما»حتما قرائت شود.یعنی خداوندا عبادتهایم را از نوع عبادات ریاکاران و گمراهان قرار مده.

               گفت پیغمبر به اعرابی ما                            صل انک لم تصل یا فتی

                از برای چاره این خوفها                             آمد اندر هر نمازی اهدنا

               کین نمازم را میامیز ای خدا                        با نماز ضالّین و اهل ریا

                                                                    (مولانا،۱۳۹۳:د۱/۳۳۹۲-۳۳۹۰)

رکوع نشانه شرمساری نماز گزار از کرده ها بلکه از وجود خود است.مولانا بیان می کند در قیامت از این سوالات بسیار است و انسان از خجالت مانند حالت رکوع خم می شود به این دلیل که توان ایستادن ندارد.

        ….در قیام ،این گفت ها دارد رجوع               وز خجالت شد دو تا او در رکوع

        قوّت استادن از خجلت نماند                      در رکوع از شرم،تسبیحی بخواند

        باز فرمان می رسد:بردار سر                       از رکوع و ،پاسخ حق بر شمر

                                                               (مولانا،۱۳۹۳: د۳/ ۲۱۵۷-۲۱۵۵)

باز از غیب به انسان فرمان می آید که سرش را بلند کند و جواب حضرت حق را بدهد.

      سر برآورد از رکوع آن شرمسار                  باز اندر رو فتد آن خام کار

      باز فرمان آیدش :بردار سر                       از سجود و ،وا ده از کرده خبر

      سر بر آرد او دگر ره شرمسار                     اندر افتدباز در رو همچو مار

      باز گوید:سر برآر و باز گو                        که بخواهم جست از تو مو به مو

     قوّت پاایستادن نبودش                            که خطاب هیبتی بر جان زدش

     پس نشیند،قعده ز آن بار گران                   حضرتش گوید:سخن گو با بیان

    نعمتت دادم،بگو شکرت چه بود؟                  دادمت سرمایه،هین بنمای سود

    رو به دست راست آرد در سلام                   سوی جان انبیا و آن کرام

    یعنی:ای شاهان ،شفاعت کین لئیم              سخت در گل ماندش پای و گلیم

                                                           (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۱۶۶-۲۱۵۸)

مولانا اینگونه ارکان نماز را با بیانی زیبا مطرح کرده است.تا اینکه به این نقطه می رسد که:

           انبیا گویند:روز چاره رفت                  چاره آنجا بود و ،دست افزار زفت

         مرغ بی هنگامی ای بدبخت،رو               ترک ما گو،خون ما اندر مشو

         رو بگرداند به سوی دست چپ              در تبار و خویش،گویندش که خپ

         هین جواب خویش گو با کردگار            ما که ایم؟ای خواجه دست از ما بدار

         نی از این سو،نی از آن سو چاره شد       جان آن بیچاره دل،صد پاره شد

         از همه نومید شد مسکین کیا               پس بر آرد هر دو دست اندر دعا

                                                                       (همان:۲۱۷۲)

مولانا در این بیت به قنوت اشاره میکند،و فلسفه آن را بیان می کند.در شریعت فرض است که در قنوت هم دعا خوانده شود،هم خواسته طرح گردد و هم نماز گزار با خدا مناجات کند که قنوت و دعا در نماز جایگاه ویژه ای دارد و مولانا از آن به عنوان پناهگاه سالک و عارف یاد می کند و می گوید:خداوندا از همگان نومید شده ام.اول و آخر و مرجع و پناهگاه همه تویی.

         کز همه نومید گشتم ای خدا                       اول و آخر  توئی  و منتها

        در نماز این خوش اشارت ها ببین                  تا بدانی،کین بخواهد شد یقین

        بچه  بیرون آر از بیضه  نماز                         سر مزن چون مرغ بی تعظیم وساز

                                                                          (همان:۲۱۷۵-۲۱۷۳)

مولانا در این بیت به لزوم رعایت آداب ظاهری نماز اشاره می کند وتوصیه می کند مبادا مانند مرغ،بی نظم و ترتیب فقط سرت را بالا و پایین کنی.

علت سلام دادن در نماز: در سلام های نماز که بر بندگان صالح خدا فرستاده می شود،مدح و ثنای جمیع انبیا در آن سرشته شده است.

      در تحیّات و سلام الصّالحین                       مدح جمله انبیا آمد عجین

      مدح ها شد جملگی آمیخته                       کوزه ها در یک لگن در ریخته

    زآنکه خود ممدوح،جز یک بیش نیست            کیش ها زین روی جز یک کیش نیست

                                                         (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۱۲۴-۲۱۲۲)

این بیت در جواب سوالی مقدّر است بدین مضمون:«چرا پی از السّلام علیک ایّها النّبی و رحمه الله و برکاته.نمی گوییم:السّلام علی الانبیا؟جواب:اینکه پس از سلام اول،می گویی:السّلام علینا و علی العباد الله الصّالحین،در واقع انبیا را نیز مدح و ستایش می کنی،زیرا انبیا در شمار بندگان صالح حق تعالی هستند.» (مقتبس شده از شرح کبیرانقروی،۱۳۷۴،د ۳ :۸۰۳)شهیدی در این خصوص معتقد است:« سلامی که در آخر نماز گویند: السلام علینا و علی عباد الصالحین که از” عباد الصالحین” هر بنده صالح مقصود است.»(شهیدی،۱۳۸۰،د۳۲۹:۳)

        وقت تحلیل نماز ای با نمک                         زآن سلام آورد باید بر ملک

        که از الهام و دعای خوبتان                           اختیار این نمازم شد روان

                                                              (مولانا،۱۳۹۰:د۵/ ۲۹۸۷-۲۹۸۶)

کریم زمانی در شرح مثنوی آورده:«تحلیل نماز به معنی سلام نماز است که موجب پایان یافتن نماز می شود.چون پس از اتمام نمازامور عادی بر نمازگزار حلال می شود.زیرا تحلیل،لفظا به معنی حلال کردن است.تکبیر ابتدای نماز را تحریمه گویند چرا که با این تکبیر جمیع کارها (به جز نماز)بر نماز گزار حرام می شود.»(زمانی،۱۳۹۰: ۸۲۱)مولانا معتقد است که به برکات الهامات الهی و دعای خیر فرشتگان است که انسان نماز را انتخاب می کند.مولانا می گوید وقتی که نماز گزار در آغاز نماز تکبیره الاحرام می گوید،سفر روحانی خود را شروع می کند و در این حال همه حلال ها بر او حرام می شود.بعد از بازگشت از این سفر به پیامبر(ص)و عباد صالح سلام می کند،چنانکه وقتی کسی از سفر باز می گردد به اهل منزل سلام می کند.

           جان،سفر رفت و بدن،اندر قیام                    وقت رجعت زین سبب گوید:سلام

                                                                             (مولانا،۱۳۹۰:د۵/ ۲۲۶)

آداب باطنی نماز:برای نماز غیر از صورت،معنایی است.و غیر از این ظاهر،باطنی وجود دارد.و همانطور که ظاهر آن آدابی دارد که رعایت نکردن آنها موجب باطل شدن نماز یا نقصانی در آن می گردد،برای باطن آن نیز آدابی است که با مراعات ننمودن آنها نماز دچار نقصان شده یا باطل می شود و اگر آنها رعایت گردند،نماز دارای روح ملکوتی می شود و ممکن است پس از بجا آوردن کامل آداب باطنی و قلبی نماز ،نماز گزار از سیر الهی نماز اهل معرفت بهره مند شود. مولانا نیز همچون دیگر عارفان ربّانی معتقد است که جمیع عبادات از جمله نماز،کالبدی دارد و جانی،صورتی دارد و معنایی.کالبد نماز همان آداب و حرکات و سکنات و اوراد و اذکار نماز است.اما جان نماز،حضور قلب و خلوص نیّت و صفای دل و آراستگی به اخلاق فاضله است.

از آداب باطنی این سلوک روحانی که یک نمازگزار واقعی باید بر آنها مواظبت کند عبارتند از:

نماز باید از سر ذوق باشد.حضرت مولانا هر چند بر حفظ آداب و رسوم شرع تاکید دارد،ولی در عین حال می گوید:اگر فرایض شرع ،فاقد روح و عاری از ذوق و حال معنوی باشد،چیزی جز رنج و مشقّت به ارمغان نمی آورد.ذوق و حال لازم است تا طاعات و عبادات ،محصول دهدومغز لازم است تا از هسته درخت پدیدار شود.دانه ای که مغز ندارد کی ممکن است که به نهال تبدیل شود؟از صورت فاقد روح نیز چیزی پدید نمی آید جز خیالات واهی.

          گفت:ستّارم،نگویم رازهاش                       جز یکی رمز از برای ابتلاش

          یک نشان آنکه می گیرم ورا                     آنکه طاعت دارد از صوم و دعا

          وز نماز و از زکات و غیر آن                      لیک یک ذره ندارد ذوق جان

          می کند طاعات و افعال سنی                    لیک یک ذره ندارد چاشنی

          طاعتش نغز ست و ،معنی نغز نی              جوز ها بسیار و ،در وی مغز نی

           ذوق باید،تا دهد طاعات ،بر                     مغز باید،تا دهد دانه، شجر

           دانه بی مغز کی گردد نهال؟                   صورت بی جان نباشد جز خیال

                                                              (مولانا،۱۳۹۳:د۲ /۳۳۹۸-۳۳۹۲)

«از جنید پرسیدند از اخلاص.گفت:اخلاص فریضه است.در هر چه فریضه بود چون نماز و غیر آن و نماز که فریضه است فرض است در سنت به اخلاص بودن و به اخلاص بودن مغز نماز بود و نماز مغز سنّت.»(عطار،۱۳۹۵ :۴۰۴)

خشوع در نماز:خشوع در واقع حقیقت و جوهر نماز است،خشوع یعنی ایستادن به نماز با حضور قلب و با فروتنی و تسلیم بودن در پیشگاه خداوند و تامل در آیات و ادعیه و اذکاری که گفته می شود.خشوع از بهترین و برترین عبادات است ،از این رو خداوند در قرآن کریم تاکید نموده که خشوع از صفات مومنان می باشد و فرموده است:« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‌  الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ‌  مؤمنان رستگار شدند؛آنها که در نمازشان خشوع دارند؛»(مومنون/۲-۱)در ترجمه رساله قشیریه آمده:«و پیغامبر صلّی الله علیه و سلّم یکی را دید که اندر نماز با موی و روی بازی همی کرد گفت اگر دل تو خاشع بودی اندامهاء تو نیز خاشع بودی.و گفته اند خشوع اندر نماز آنست که نداند که بر راست و چپ او کیست.»(قشیری،۱۳۹۱: ۲۱۸ )مولانا توجه کامل به حق تعالی داشتن در نماز را اینگونه بیان می کند:

            تا روم من سوی خلوت در نماز                  پرسم این احوال از دانای راز

           خوی دارم در نماز،آن التفات                     معنی قره عینی فی الصلات

                                                            (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۴۰۱-۲۴۰۰)

اشاره به حدیث:«حبّب الیّ النّسا و الطّیب و جعل قرّه عینی فی الصلاه در نزد من سه چیز محبوب است:زنان و بوی خوش،ولی مایه روشنی چشمانم در نماز است.»(فروزانفر،۱۳۶۱ : ۶۸)

حضور قلب:مهمترین ادب از آداب نماز حضور قلب نماز گزار است.مقصود از حضور قلب آنست که نماز گزار در تمام حالات نماز با دل و جان به خداوند توجه داشته باشد و به هیچ چیز غیراز خدا نیندیشد.در تفسیر عاملی آمده :« مداومت کنید بر بهترین انواع نماز که با حضور قلب‏ و توجه کامل است.»‏. (عاملى،۱۳۶۰ ج‏۱ :۴۷۴)حضور قلب در نماز از نظر مولانا بسیار حائز اهمیت است .تا جایی که  برای تاکید این موضوع حدیثی را از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده است.که می فرماید:«لا صلاه الّا بحضور القلب.نماز مقبول درگاه حق نیفتد مگر به شرط حضور قلب.»(فروزانفر،۱۳۶۱: ۵)

             بشنو از اخبار آن صدر صدور                      لا صلوه تم الا با لحضور

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د۱ /۳۸۱)

 شیمل میگوید:«مولانا می خواهد به شنوندگان خود تلقین کند که به نماز ایستادن یعنی خود را به تمامی و بی هیچ قید و شرطی به خدا تسلیم کردن است.این احساس احترام و بیم ،همان احساسی است که آدم ،آدم ابو البشر،در نماز بزرگ خود،هنگامی که در عظمت و رحمت،جلال و جمال خداوند تفکر می کرد،بیان داشته است:خداوند هر آنچه می کند رواست.»(شیمل،۱۳۸۹: ۱۷۹)

           چون تو ندهی راه،جان،خود برده گیر                    جان که بی تو زنده باشد مرده گیر

           گر تو طعنه می زنی بر بندگان                            مر تو را ان می رسد،ای کامران

           ور تو شمس و ماه را گویی جفا                            ور تو قدّ سرو را گویی دوتا

           ور تو عرش و چرخ را خوانی حقیر                        ور تو کان و بحر را گویی فقیر

           آن،به نسبت با کمال تو،رواست                            ملک اکمال فناها مر تو راست

                                                                       (مولانا، ۱۳۹۳:د۱ /۳۹۱۱-۳۹۰۷)

همانطور که پیشتر گفته شد،نماز حقیقی دارای دو بعد است:بعد ظاهری که به منزله پیکره نماز است و بعد باطنی که روح و حقیقت آن می باشد.و نماز با وجود این دو بعد کامل می شود.در فیه ما فیه آمده:«شخصی از مولانا پرسید آیا از نماز نزدیکتر به خدا راهی هست؟پاسخ داد:  هم نماز.اما نماز،این صورت تنها نیست.این قالب نماز است،زیرا که این نماز را اولّی است و آخری است.و هر چیز را اولی و آخری باشد.تکبیر اول نماز است و سلام،آخر نماز است…جان این نماز،این صورت تنها نیست،بلکه استغراق است و بیهوشی است که این همه صورت ها برون می ماند و آنجا نمی گنجد.جبرئیل نیز که معنی محض است نمی گنجد»(مولانا،۱۳۴۸: ۱۱)با آنکه مولانا حال قالب ظاهری نماز و آداب صوری آن را لازم می شمرد. اصل و گوهر نماز را توجه قلب و استغراق در حضرت حق می داند.در واقع مولانا ظاهر و باطن نماز را مکمل یکدیگر می داند.

             گر محبّت فکرت و معنیستی                        صورت روزه و نمازت نیستی

                                                                        (مولانا،۱۳۹۳: د۱/ ۲۶۲۵)

مولانا در کتاب فیه ما فیه در ضرورت حفظ صورت و شکل ظاهری نماز می گوید:« دانه قیسی را اگر مغزش را تنها بکاری،چیزی نروید.چون با پوست بهم بکاری بروید.نماز هم در صورت و هم در باطن است.لا صلوه الّا بحضور القلب.امّا لابد است که بصورت آری و رکوع و سجود کنی.به ظاهر،آنگه بهره مند شوی و به مقصود رسی.(مولانا،۱۳۴۸ :۱۴۳)

            هدیه های دوستان با همدگر                            نیست اندر دوستی الّا صور

          تا گواهی داده باشد هدیه ها                             بر محبّت های مضمر در خفا

                                                                     (مولانا،۱۳۹۳:د۱/ ۲۶۲۷-۲۶۲۶)

مولانا ،احسانها و نکوکاری های ظاهری را دلیل بر محبت های درونی می داند.«در اینجا او (مولانا) نتیجه می گیرد که تکالیف شرعی،از آن رو فرض شده تا ادای تکلیف دلالت کند بر صحت عقیده.زیرا هر عملی نشان دهنده نیّت و اندیشه است.چنانکه وقتی مردم نسبت به هم محبت می کنند و هدیه می دهند نشان دهنده نوعی انفعال درونی است که در آنان نسبت به یکدیگر پدید آمده است.»(زمانی،۱۳۹۳: ۷۷۸)

تاثیرات نماز:نماز انسان را از گناهان و زشتی ها دور و به فضایل اخلاقی نزدیک می کند.خداوند در قرآن کریم می فرماید: «اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلاَهَ إِنَّ الصَّلاَهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ‌« آنچه را از کتاب آسمانی به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز انسان را از زشتیها و گناه بازمی‌دارد، و یاد خدا بزرگتر است؛ و خداوند می‌داند شما چه کارهایی انجام می‌دهید(عنکبوت/۴۵) . حضرت علی (ع)نیز در نهج البلاغه می فرماید:خداوند بندگانش را ،با نماز و زکات و تلاش در روزه داری ،حفظ کرده است تا اعضا و جوارحشان آرام، ودیدگانشان خاشع،و جان و روانشان فروتن،و دل هایشان متواضع باشد و کبر و خودپسندی از آنان رخت بربندد.چرا که در سجده،بهترین جای صورت را به خاک مالیدن فروتنی آرد و گذاردن اعضای پر ارزش بدن بر زمین،اظهار کوچکی کردن است.(شریف رضی،۱۳۷۹ ،۲۷۹)

مولانا با تکیه بر مفاهیم قرآنی،معتقد است که نماز موجب صیانت نفس از آلودگی به گناه و زشتی می شود.از دیدگاه او،اقامه نماز به منزله چوپانی است که انسان را از گزند گرگها در امان می دارد.

         جوشش و افزونی زر ،در زکات                         عصمت از فحشاء و منکر ،در صلات

         آن زکاتت کیسه ای را پاسبان                          وآن  صلاتت هم ز گرگانت شبان

                                                                     (مولانا،۱۳۹۳:د۶/ ۳۵۷۵-۳۵۷۴)

مولانا از قول حضرت داود(ع)می گوید:رفتن من به سوی نماز برای این است که به مردم،راه حق را تعلیم دهم.او مانند سایر عرفا،نماز را از مهمترین عبادات و نزدیکترین راه به مقام قرب الهی می داند.

          رفتنم سوی نماز و ،آن خلا                           بهر تعلیم است ره،مر خلق را

          گژ نهم،تا راست گردد این جهان                     حرب،خدعه این بود ای پهلوان

                                                                  (مولانا،۱۳۷۹:د۳/۲۴۱۰-۲۴۰۹)

«خداوند تبارک و تعالی بندگان با ایمان خود را از رذایل اخلاقی به وسیله نماز و زکات و تلاش برای روزه داری در روزهایی که واجب است حفظ فرموده تا اعضاء و جوارحشان آرام و چشمانشان افتاده و خاشع و جانهایشان خوار و دلهایشان سبک شود و خودبینی از آنها بیرون رود.زیرا که در عبادت و نماز است که رخسار ها از روی تواضع به خاک ساییده می گردد و اعضاء شریفه بدن برای اظهار کوچکی بر زمین گذارده می شودو نیز در هنگام روزه داری است که برای خوار داشتن خود شکم ها به پشت می چسبد.»(شریف رضی،۱۳۷۹، ۸۷۷)

مولانا هم معتقد است که نماز و روزه و حج و جهاد بر اعتقاد قلبی شهادت می دهد.

        این نماز و روزه و حج و جهاد                          هم گواهی دادنست از سّر خود

                                                                          (مولانا،۱۳۹۰: د۵ /۱۸۳)

نماز وسیله ای برای مهار نفس:نفس حجابی است که انسان را از شناخت اصل وجودش باز می دارد.(عباسی ،۱۳۸۴: ۱۰۳در قرآن کریم به «نفس» انسان، یعنى من حقیقى او از ابعاد مختلف نظر شده و از آن با عنوان‏هاى متعددى یاد شده است؛ از جمله:نفس «اماره» (که به بدى‏ها فرمان مى‏دهد) نفس‏ «ملهمه‏» (که نیکى و بدى بدان الهام مى‏شود) و نفس «مسومه» (که حالت تقوا و فجور در آن مساوى است) و نفس «لوامه» (که خلافکاران را از درون سرزنش مى‏کند) و نفس «مطمئنه» (که به لطف الهى آرامش یافته و اطمینان دارد ونفس«راضیه» و «مرضیه» (که از خدا خشنود است و خدا نیز از او راضى است.».( رضایی اصفهانی،۱۳۸۷،ج‏۲۱ :۳۴۵) در نظر مولانا نفس اماره مهم ترین و خطرناک ترین مانع در راه رسیدن انسان به کمال و رستگاری است،او سعادت انسان را منحصر به مقهور کردن نفس اماره و کنترل آن می داند پس وظیفه هر انسان طالب حقیقت این است  که نفس اماره را خوب بشناسد و راههای در اختیار گرفتن آن را بیاموزد.چون شناخت نفس و آگاهی از مطلوبات و منفورات آن،امکان تهذیب و تزکیه آن را فراهم می سازد و بدینسان راه تکامل،معرفت حق و نیل به مطلوب هموار می گردد.مولانا منشا جمیع اوصاف و اعمال ناپسند را نفس اماره می داند.از آنجا که نفس اماره جلوه هایی رنگارنگی دارد،کامیابی سالک منوط است به شناخت احوال متغیّر آن. او در جای جای مثنوی به نفس اماره که طاعات و عبادات انسان را نزد خدا بی قدر می کند،پرداخته است.مولانا در این حکایت نفس را به غول تشبیه کرده است.«از آنرو که غول به باور برخی از قدما،مسافران را از راه منحرف می کند.»(زمانی،۱۳۹۳: ۱۵۴)

        صد هزاران مرد ترسا سوی او                       اندک اندک جمع شد در کوی او

        او بیان می کرد با ایشان به راز                     سر انگلیون و زنار و نماز

        او به ظاهر واعظ احکام بود                         لیک در باطن صفیر  و دام بود

        بهر این بعضی صحابه از رسول                     ملتمس بودند مکر نفس غول

       کو چه آمیزد  ز اغراض نهان                        در عبادتها و در اخلاص جان؟

       فضل طاعت را نجستندی از او                      عیب ظاهر را نجستندی که کو؟

       مو به مو،ذره به ذره مکر نفس                       می شناسیدند چون گل از کرفس

       مو شکافان صحابه هم در آن                         وعظ ایشان خیره گشتندی به جان

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د۱/ ۳۷۰-۳۶۳)

مولانا در حکایتی دیگر آورده:اگر با نفس خود مشورت می کنی ،هر چه نفست می گوید،بر خلاف آن فرومایه رفتار کن.اگر نفست تو را به نماز و روزه امر میکند،بدان که نفس برای تو نیرنگی ساخته است.

       مشورت با نفس خود گر می کنی                    هر چه گوید،کن خلاف آن دنی

       گر نماز و روزه می فرمایدت                           نفس،مکّارست،مکری زایدت

                                                             (مولانا،۱۳۹۳:د۲/ ۲۲۷۴-۲۲۷۳)

«محققین صوفیه می گویند:که شهوت هر چیزی است که میل نفسانی در آن دخیل باشد خواه مادّی یا معنوی.پس اگر آنچه بظاهر طاعت و عبادت است بخواهش نفس کنند،آن نیز شهوت است.اینگونه شهوت را (شهوت خفیّه) می گویند و خطر آن را بیشتر و دیر پای تر از شهوت جسمانی می شمارند.»(فروزانفر،۱۳۸۸،ج۳: ۱۰۲۴) از نظر مولانا ،اگر در انبار قلب ما موش شیطان (نفس اماره)باشد،طاعات و عبادات ما از بین می رود. زیرا نفس با وسوسه باعث می شود که از جانب آسمان چراغی روشن نگردد.

               بشنو از اخبار آن صدر صدور                    لا صلوه تمّ الّا بالحضور

               گر نه موشی دزد در انبار ماست                گندم اعمال چل ساله کجاست؟

               ریزه ریزه صدق هر روزه چرا                    جمع می ناید در این انبار ما؟

              …می کشد استارگان را یک به یک                تا که نفروزد چراغی از فلک

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د ۱/ ۳۸۶-۳۸۱)     

مولانا معتقد است: انسان به دلیل مقهور نکردن نفس امارّه است که با وجود عبادات، قلبش صفا و نورانیتی نمی یابد.

           مر هوا را تو وزیر خود مساز                           که برآید جان پاکت از نماز

                                                                       (مولانا،۱۳۹۲:د۴/ ۱۲۵۹)

            سوی حوضت آورد بهر وضو                           و اندر اندازد تو را در قعر او

                                                                        (مولانا،۱۳۹۳:د۳/۲۵۵۶)

نفس اماره تو را برای وضو تا کنار حوض می اورد اما تو را به قعر آن می اندازد.مولانا همانطور که نفس اماره را آشیانه زشتی ها می داند و همچنین نفس را  دشمن درونی و پنهان انسان می پندارد و کشتن نفس را به مخاطبان کلام خود و سالکان سفارش می کند.در عین حال معتقد است،  کشتن نفس،نه شدنی است و نه خردمندانه.منظور او از کشتن نفس،تربیت نفس و تبدیل هواهای نفسانی به خواسته های معقول روحانی است.

          نفس،بی عهد است زآنرو کشتنی است                   او دنیّ و قبله گاه او دنی است

                                                                             (مولانا،۱۳۹۲:د۴/۱۶۵۴)

          سر بریدن چیست؟کشتن،نفس را                       در جهاد و ترک گفتن،نفس را

          آنچنانکه نیش کژدم بر کنی                               تا که یابد او ز کشتن ایمنی

          بر کنی دندان پر زهری ز مار                            تا رهد مار از بلای سنگسار

         هیچ نکشد نفس را جز ظلّ پیر                           دامن آن نفس کش را سخت گیر

                                                                       ( مولانا،۱۳۹۳:د۲/ ۲۵۲۸-۲۵۲۵)

         نفس خود را کش،جهان را زنده کن                   خواجه را کشته ست،او را بنده کن

                                                                               (مولانا،۱۳۹۳:د۳/۲۵۰۴)

از این رو مولانا،ریاضت را تمرین نفس می داند .ریاضت در مکتب عرفانی او یعنی به تعادل آوردن نفس و پرورش استعدادهای خفته انسانی است.

         همچو آهن،زآهنی بی رنگ شو                          در ریاضت آینه بی زنگ شو

                                                                        (مولانا،۱۳۹۳:د۱/ ۳۴۵۹)

        تا بدانی که زیان جسم و مال                              سود جان باشد،رهاند از وبال

       پس ریاضت را به جان شو مشتری                        چون سپردی تن به خدمت،جان بری

                                                                         (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۳۳۹۶-۳۳۹۵)

زرین کوب آورده:« برای تربیت نفس و مبارزه با رعونت نفس بوده است که صوفیه آن همه ریاضتهای سخت را تحمل می کرده اند.سرگذشت بسیاری از آنها آگنده است از محرومیتها و سختیهایی که خود بر خویشتن تحمیل می کرده اند و همه آنها نیز به قصد اصلاح و تهذیب نفس بود.زندگی صوفیه پر بود از ریاضتها،گرسنگیها و آواره گیها.آنها نه طالب شهرت بودند نه جویای قبول عامه.»(زرین کوب ،۱۳۸۹: ۱۵۷-۱۵۸)

مبطلات نماز :روح لطیف انسانی در اصل گوهری عالی و ربّانی است.اما وقتی در کنار مادیّات و نفسیات قرار می گیرد،آلوده می شود.در نظر مولانا تنها نجاست های ظاهری موجب ابطال نماز نمی شوند.و پلیدی های درونی نیز ارزش فضایل معنوی را تباه می کنند.

           با نماز او بیالوده ست خون                          ذکر تو آلوده تشبیه و چون

           …در سجودت کاش رو گردانیی                     معنی سبحان ربی دانیی

                                                                  (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۱۸۰۱-۱۷۹۸)

مولانا معتقد است که آرزوهای نفسانی و مادّی در هر نوع،آدمی را آلوده می کنند و نمی گذارند انسان به مقام حضور حق برسد.

           اهبطوا افگند جان را در حضیض                       از نماز کرد محروم این محیض

          ای رفیقان زین مقال و زان مقیل                       اتّقوا ان الهوی حیض الرجال

                                                                    (مولانا،۱۳۹۳:د۶ /۲۹۳۵-۲۹۳۴)

گریه کردن در نماز:«گریه کردن با صدا نماز را باطل می کند هر چند بی اختیار شود،بلکه بنابر احتیاط واجب گریه بی صدا نیز نماز را باطل می کند اینها در صورتی است که گریه از ترس خدا و برای آخرت نباشد،و الّا نه تنها نماز را باطل نمی کند،بلکه از بهترین اعمال و از کارهای اولیای خداست.»(مکارم شیرازی،۱۹۴:۱۳۸۷) آنماری شیمل در کتاب من بادم و تو آتش آورده:« فریدون سپهسالار،زندگینامه نویس مولانا حکایت می کند که استادش شبی را برای نماز و دعا در مسجد ماند.آن شب از شبهای سرد و سیاه زمستان بود،و مولانا در حین نماز چندان گریست که ریشش از اشک چشم خیس شد و هنگام سجود یخ زد و به زمین چسبید تا اینکه صبح شد و مریدان به نجاتش آمدند.»(شیمل،۱۳۸۹: ۱۷۷)این داستان ممکن است برای خواننده امروزین  اغراق آمیز به نظر برسد،در حالی که بیانگر شدت زندگی عبادی مولانا باشد.

              آن یکی پرسید از مفتی به راز                         گر کسی گرید به نوحه در نماز

              آن نماز او عجب باطل شود                             یا نمازش جایز و کامل بود؟

              گفت:آب دیده نامش بهر چیست؟                     بنگری تا که چه دید او و گریست

              آن جهان گر دیده است آن پر نیاز                     رونقی یابد ز نوحه آن نماز

              آب دیده ،تا چه دید او از نهان                         تا بد آن شد او ز چشمه خود روان؟

               ور ز رنج تن بد آن گریه و ز سوک                  ریسمان بسکست و ،هم بشکست دوک

                                                                           (مولانا،۱۳۸۹:د۵ /۱۲۷۰-۱۲۶۵)

زرین کوب در کتاب بحر در کوزه آورده:«مولانا می گوید:گریه آب دیده است تا دیده چه دیده است که می گرید.اگر آن جهان را دیده است ،گریه و نوحه وی نمازش را رونقی است و اگر آنچه دیده است رنج تن و سوک یاری است آن نماز وی البته تباه است چرا که اصل نماز ترک تن و رها کردن ما سوی است،هر کس در نماز تن خویش و آنچه را ماسوای حق است در خاطر دارد البته به نماز نرسیده است.»(زرین کوب،۳۹۱:۱۳۸۶)

صحبت کردن هنگام نماز باعث باطل شدن آن می گردد.مولانا در حکایت هندو که با یار خود جنگ می کرد،به این موضوع پرداخته است.

          چار هندو دریکی مسجد شدند                   بهر طاعت،راکع و ساجد شدند

          هر یکی بر نیّتی تکبیر کرد                       در نماز آمد به مسکینی و درد

          موذن آمد،زان یکی لفظی بجست               کای موذن بانگ کردی وقت هست؟

          گفت آن هندوی دیگر از نیاز                     هی سخن گفتی و باطل شد نماز

          آن سوم گفت آن دوم را :ای عمو               چه زنی طعنه بر او؟خود را بگو

          آن چهارم گفت:حمد الله که من                در نیفتادم به چه چون آن سه تن

           پس نماز هر چهاران شد تباه                    عیب گویان بیشتر گم کرده راه

                                                                (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۳۰۳۳-۳۰۲۷)

«و در فقیه بسند خود از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده فرمود تکلم کردن در نماز و برگردانیدن صورت ازطرف قبله نماز را باطل کند» (بروجردی،۱۳۶۶: ج‏۱ / ۳۵۶)

نماز و نیایش تنها مختص انسان نیست

طبق بیان قرآن و جهان بینی الهی نه تنها انسان بلکه تمام حیوانات و کائنات و ذرات به نوعی دارای شعورند و به ستایش و تسبیح و سجود برای خدای متعال مشغولند.خداوند در آیه ۱۸ سوره حج می فرماید:

«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ» (حج/۱۸) (آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمانها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می‌کنند؟ خورشید و ماه و ستارگان و کوه‌ها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردم. امّا بسیاری (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمی است؛ و هر کس را خدا خوار کند، کسی او را گرامی نخواهد داشت. خداوند هر کار را بخواهد انجام می‌دهد.) مولانا نیز نماز و نیایش را فقط مختص انسان نمی داند. و معتقد است: اشجار و احجار و سایر نباتات و جمادات نیز نماز و نیایش دارند که هوشمندان بدان واقف اند.او در داستان دقوقی چنین آورده:

 

             گفت:راندم پیشتر من نیکبخت                    باز شد آن هفت،جمله یک درخت

             هفت می شد،فرد می شد،هر دمّی                من چه سان میگشتم از حیرت همی

              بعد از آن دیدم درختان در نماز                   صف کشیده،چون جماعت کرده ساز

              یک درخت از پیش،مانند امام                      دیگران،اندر پس او در قیام

              آن قیام و آن رکوع و آن سجود                     از درختان ،بس شگفتم می نمود

              یاد کردم قول حق را آن زمان                      گفت:النّجم و شجر را یسجدان

              این درختان را،نه زانو نه میان                       این چه ترتیب نماز است آن چنان؟

              آمد الهام خدا کای با فروز                            می عجب داری ز کار ما هنوز؟

                                                                        (مولانا،۱۳۹۳:د ۳/۲۰۵۳-۲۰۴۶)

سعدی نیز در یکی از حکایات آورده: «یاد دارم که شبی در کاروان همه شب رفته بودیم و سحر در کنار بیشه ای خفته،شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.چون روز شد گفتمش:آن چه حالت بود؟گفت بلبلان را دیدم که بنالش در آمده بودند .از درختان و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم در بیشه،اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من بغفلت خفته» (سعدی،۱۳۹۰: ۱۹۱)همچنین در کتاب جلوه های اعجاز معصومین که ترجمه “خرائج و جرائح”قطب راوندی می باشد،روایتی طولانی از امام حسین (ع)در ارتباط با معنای صدای حیوانات آورده شده است.«این روایت بیان می دارد که در سنین کودکی از امام حسین (ع)در ارتباط با آوای حیوانات و اینکه آن ها هنگامی که صدا می کنند چه می گویند سوال شد و آن حضرت در جواب فرمودند:هرگاه کبک صدا کند،می گوید:حق نزدیک است،نزدیک.  هرگاه شتر مرغ صدا کند،می گوید:هیچ معبودی جز خدا نیست…….هر گاه بلبل صدا کند،می گوید:هیچ معبودی بحقّی جز خدا نیست،این حق است،این حق است.»( راوندی،۱۳۷۸: ۱۶۸)   

حسرت بر نماز از دست رفته:مولانا بر لزوم حفظ قالب و رسوم ظاهری نماز تاکید دارد .اما در عین حال گوید حسرت بر فوت نماز و هر طاعت و عبادتی،نزد خدا محبوب تر است از عبادتی که با آداب مربوط ادا شود ولی با نوعی خود بینی و عجب همراه باشد.

        آن یکی می رفت  در مسجد درون                      مردم از مسجد همی آمد برون

        گشت پرسان که جماعت را چه بود                    که ز مسجد می برون آیند زود؟

        آن یکی گفتش که پیغمبر نماز                         با جماعت کرد و ،فارغ شد ز راز

        تو کجا در می روی ای مرد خام؟                       چونکه پیغمبر بداده ست السّلام

        گفت:آه و دود از آن آه شد برون                        آه او می داد از دل بوی خون

         آن یکی از جمع گفت:این آه را                       تو به من ده،و آن نماز من تو را

         گفت:دادم آه و پذرفتم نماز                            او ستد آن آه را با صد نیاز

        شب به خواب اندر بگفتش هاتفی                     که خریدی آب حیوان و شفا

         حرمت این اختیار و این دخول                        شد نماز جمله خلقان قبول

                                                                   (مولانا،۱۳۹۳:د۲/ ۲۷۷۹-۲۷۷۱)

 و در ادامه آورده:

            پس عزازیلش بگفت:ای میر راد                      مکر خود اندر میان باید نهاد

           گر نمازت فوت می شد آن زمان                     می زدی از درد دل،آه و فغان

           آن تاسف و آن فغان و آن نیاز                       در گذشتی از دو صد ذکر و نماز

          من تو را بیدار کردم از نهیب                           تا نسوزاند چنان آهی حجاب

           تا چنان آهی نباشد مر تو را                          تا بدان راهی نباشد مر تو را

          من حسودم،از حسد کردن چنین                     من عدوّم،کار من مکرست و کین

                                                                      (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۲۷۸۵-۲۷۸۰)

ابلیس می گوید:ای فرمانروای بالا،اگر تو را بیدار نمی کردم و نمازت قضا می شد از روی درد دل،آه و شیون می کردی و آن احساس اندوه  که بواسطه فوت نماز به تو دست می داد،ارزش و مقام معنویش از دویست ذکر و نماز فراتر می رفت.من تو را از بیم آن بیدار کردم تا چنان آه سوزانی پیدا نکنی و بدان وسیله راهی به روحانیت و تقرب برای تو حاصل نشود.

           گفت بسیار آن ابلیس از مکر و غدر                 میر ازو نشنید،کرد استیز و صبر

           از بن دندان بگفتش بهر آن                           کردمت بیدار،می دان ای فلان

           تا رسی اندر جماعت در نماز                           از پی پیغمبر دولت فراز

          گر نماز از وقت رفتی مر تو را                          لین جهان تاریک گشتی بی ضیا

          از غبین و اشک رفتی اشک ها                        از دو چشم تو مثال مشک ها

          ذوق دارد هر کسی در طاعتی                         لا جرم نشکبید از وی ساعتی

        آن غبین و درد بودی صد نماز                        کو نماز و ،کو فروغ آن نیاز؟

                                                                 (مولانا،۱۳۹۳:د۲ /۲۷۷۰-۲۷۶۴)

زرین کوب در این باره بیان می دارد:« پیداست که این حسرت بر فوت نماز و اینکه فضیلت آن از فضیلت ادای نماز بیشتر هم است،از جنس اقوال صوفیه است.که درد و حسرت مبتنی بر صدق و اخلاص را از مجرد اعمال خالی از درد و اخلاص بیشتر مرضی حق و مورد قبول درگاه وی می شمارند.و مولانا با تقریر اهمیت این درد و شوق ،مذاق صوفیه را در این مساله توجیه و تایید می نماید.»(زرین کوب،۱۳۸۶ :۱۳۴)

شرایط پیش نماز:از دیدگاه مولانا پیش نماز شدن فرد نابینا مکروه است.زیرا به علت نداشتن چشم ممکن است به نجاسات آلوده گردد.اودر داستان پیش رفتن دقوقی به امامت، به این موضوع اشاره کرده است:

            در شریعت هست مکروه ای کیا               در امامت پیش کردن کور را

            گرچه حافظ باشد و چست و فقیه           چشم،روشن به،و گر باشد سفیه

            کور را  پرهیز  نبود از  قذر                   چشم باشد اصل پرهیز و حذر

             او پلیدی را نبیند در عبور                     هیچ مومن را مبادا چشم کور

                                                              (مولانا،۱۳۹۳:د۳/ ۲۰۹۰-۲۰۸۷)

در شرح کبیر انقروی آمده:پیش نماز شدن فرد نابینا مکروه است،زیرا وی نمی تواند از ناپاکی ها بپرهیزد و نیز نمی تواند خودش قبله را پیدا کند.”(شرح انقروی،۱۳۷۴:ج۳                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                        / ۷۸۸)در حالی که در کتاب “من لا یحضره الفقیه” روایتی از امام صادق (ع)آورده شده که:«لا باس ان یوم الاعمی اذا رضوا به پیشنماز شدن نابینا اشکالی ندارد اگر به او راضی باشند.» (ابن بابویه قمی،۱۳۷۸:ج۱/ ۲۴۸)

نماز جلوه ای از جود خداوند:مولانا نماز را نشانه ای از لطف خداوند و رهنمون انسان به آستان الهی می داند .از نظر او ستایش خداوند را نمی توان در قالب هایی محدود گنجاند.به عنوان مثال،هندی ها و یا سندی ها هر کدام با اصطلاحات خاص خود خداوند را مدح و ستایش می کنند.

               من نکردم امر تا سودی کنم                    بلکه تا بر بندگان جودی کنم

               هندوان را اصطلاح هند مدح                  سندیان را اصطلاح سند مدح

               من نگردم پاک از تسبیحشان                  پاک هم ایشان شوند و در فشان

                                                                 (مولانا،۱۳۹۳:د۲/۱۷۵۸-۱۷۵۶)

 

نتیجه گیری

نماز در نزد شیعیان یکی از فروع دهگانه دین است،که دارای ارکان و آداب ظاهری و باطنی می باشد و هر بعد آن تاثیر بسزایی در روح و جان آدمی می گذارد.اشکال ظاهری نماز عبارتند از:اذان،طهارت،نیّت،تکبیر،قرائت،رکوع،سجود،قنوت،تشهد و سلام. و از آداب باطنی آن می توان به خشوع در نماز،داشتن حضور قلب اشاره کرد. مولانا با بیانی زیبا و در قالب حکایت های شیرین و تمثیلی،به مطرح کردن این ارکان پرداخته است. وی معتقد است که جمیع عبادات از جمله نماز علاوه بر اینکه کالبد و صورتی دارند،دارای جان و معنایی هستند ،که مکمل یکدیگر می باشند.او جان نماز را داشتن خشوع،حضور قلب و صفای دل می داند.مولوی با تکیه بر آیات قرآنی و مفاهیم آن،بیان می کند که نماز انسان را از آلودگی به گناه و زشتی ها باز می دارد.از این رو نماز را به چوپانی تشبیه کرده است که آدمی را از گزند گرگ در امان می دارد. همچنین به این نکته اشاره می کند که نماز و نیایش تنها مختص انسان نیست،بلکه همه موجودات در کائنات هوشمندانه به نماز و نیایش می پردازند.و در نهایت مولانا نماز را جلوه و نمودی از محبت خداوند برانسان می داندکه موجب هدایت و تقرب انسان به درگاه ایزدی می گردد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

  • قرآن کریم (ترجمه آیت الله مکارم شیرازی)
  • شریف رضی،(۱۳۷۹)،نهج البلاغه،ترجمه کاظم ارفع،نشر فیض کاشانی،تهران
  • ابن بزاز اردبیلی،۱۳۷۶،صفوه الصفا،(در ترجمه احوال و اقوال و کرامات شیخ صفی الدین اسحق اردبیلی، مقدمه و تصحیح:غلامرضا طباطبایی مجد،انتشارات زریاب،تهران
  • انقروی،اسماعیل،شرح کبیر انقروی،ترجمه عصمت ستار زاده،انتشلرات کتابفروشی دهخدا
  • بابویه قمی،۱۳۷۸،من لا یحضره الفقیه،تعلیق سید حسن موسوی،دار الکتب الاسلامیه
  • بروجردی،محمد ابراهیم،۱۳۶۶،تفسیر جامع،نشر صدر،تهران
  • خوارزمی،کمال الدین حسین،جواهر الاسرار و زواهر الانوار،لکهنو،چاپ سنگی
  • دهخدا،علی اکبر،(۱۳۷۷)لغت نامه،انتشارات دانشگاه تهران
  • رازی،نجم الدین،۱۳۷۱،مرصاد العباد،به اهتمام محمد امین ریاحی،انتشارات علمی فرهنگی ،تهران
  • راوندی،۱۳۷۸،جلوه های اعجاز معصومین(ع)(خرائج و جرائح)،مترجم:طبری فراهانی،مجتبی محرمی،نشر دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه،قم
  • رضایی اصفهانی،محمد علی،۱۳۸۷،تفسیر قرآن مهر، نشر پژوهشهای تفسیر و علوم قرآنی، قم
  • زرین کوب،عبدالحسین،۱۳۸۹،ارزش میراث صوفیه،انتشارات امیر کبیر،تهران
  • زرین کوب،عبد الحسین،۱۳۸۶،بحر در کوزه،انتشارات علمی، تهران
  • زمانی،کریم،۱۳۹۶، میناگر عشق، نشر نی، تهران
  • زمانی،کریم،۱۳۹۳،شرح جامع مثنوی معنوی، ج ۱،۲،۳،۶،و(۱۳۹۰)ج۵ و (۱۳۹۲)ج ۴ انتشارت اطلاعات،تهران
  • سبزواری،حاج ملا هادی،۱۳۶۱،اسرار الحکم،مقدمه توشیهیکو ایزوتسو،به کوشش:ح.م. فرزاد،انتشارات مولی،تهران
  • سراج،ابو نصر،۱۳۹۴،ترجمه اللمع فی التصوف،مترجم: قدرت الله خیاطیان و محمود خورسندی،نشر دانشگاه سمنان،سمنان
  • سعدی،۱۳۹۰،گلستان، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر،انتشارات صفی علیشاه،تهران
  • شهیدی،جعفر،۱۳۸۰،شرح مثنوی،دفتر سوم، انتشارات علمی فرهنگی،تهران
  • شیمل،آنماری،۱۳۸۹،من بادم و تو آتش،ترجمه فریدون بدره ای،انتشارات توس،چاپ سوم،تهران
  • طبری،محمد بن جریر،۱۳۵۶،ترجمه تفسیر طبری،مصحح:حبیب یغمایی،نشر توس،تهران
  • عاملی،ابراهیم،۱۳۶۰،تفسیر عاملی، نشر کتاب فروشی صدوق،تهران
  • عباسی،شهاب الدین،۱۳۸۴،گنجینه معنوی مولانا،با آثاری از سید حسین نصر،آنماری شیمل،ویلیام چیتیک،انتشارات مروارید،تهران
  • عطار،۱۳۹۵،تذکره الاولیا، نشر پیمان،چاپ دهم،تهران
  • عین القضات همدانی،۱۳۷۳،تمهیدات،مقدمه و تصحیح عفیف عسیران ،انتشارات منوچهری،چاپ چهارم،تهران
  • غزالی،محمد،۱۳۵۱،احیا العلوم،به کوشش خدیو جم،انتشارات بنیاد فرهنگ ایران،تهران
  • فروزانفر،بدیع الزمان،۱۳۸۸،شرح مثنوی شریف،انتشارات زوّار،تهران
  • فروزانفر،بدیع الزمان،۱۳۶۱،احادیث مثنوی،چاپ امیر کبیر،چاپ سوم،تهران
  • قشیری،عبد الکریم،۱۳۹۱،رساله قشیریه،مترجم:ابو علی عثمانی،نشر علمی و فرهنگی،تهران
  • کاشفی،ملا حسین،۱۳۱۹،لب لباب مثنوی،مقدمه نفیسی، نشر نگاه مطبوعاتی افشاری
  • محمد بن حیدر،سلطان علی شاه،(۱۳۷۲)،ترجمه تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده،مترجم:محمد رضا خانی و حشمت الله ریاضی، نشر سرالاسرار،تهران
  • مکارم شیرازی،۱۳۸۷،رساله توضیح المسائل،انتشارات امام علی بن ابی طالب،قم
  • مولانا،۱۳۴۸،فیه ما فیه،تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر،نشر امیر کبیر، تهران
  • میبدی،احمد بن محمد،(۱۳۷۱)،کشف الاسرار،به اهتمام علی اصغر حکمت،نشر امیر کبیر،تهران
  • نراقی،ملا احمد،۱۳۹۴،معراج السعاده،نشر جمال،چاپ سوم،قم