مقدمات ایجاد علوم انسانی و اجتماعی زنده و کارساز

دکتر رضا داوری اردکانی

رییس فرهنگستان علوم

وقتی گفته می‎شود که علوم انسانی و اجتماعی مقدمند، اولا مقصود صورت موجود علوم انسانی و اجتماعی نیست ثانیا مراد از تقدم را نباید برتر دانستنشان و مقام بعضی علوم بر بعضی دیگر دانست بلکه چون پیشبرد علم و توسعه، به تدوین و اجرای برنامه، به شرایط و امکان‎‎های کشور بستگی دارد، باید ابتدا در این امکان‎‎ها تحقیق کرد.

اگر کسانی باز هم از شنیدن این سخن که علوم اجتماعی مقدم هستند آزرده می‎شوند می‎توان به بیان این حکم نزدیک به بدیهی اکتفا کرد که برای آموزش بهتر و پژوهش مناسب‎تر باید مسائل اصلی، امکان‎های کشور و استعداد‎ها و نیاز‎های مردم را شناخت و آموزش و پژوهش را بر مبنای آن شناخت بنا کرد و سامان داد. آیا این کار‎ها بی ‎مدد فلسفه و علوم اجتماعی صورت می‎گیرد؟

علوم انسانی و اجتماعی ـ در پی دیگر علوم ـ باید از وضعی که در آن است خارج شوند و در راه درک وضع موجود و شناخت موقع و شرایط کشور و آشنایی با مسائل و رفع مشکلات قرار گیرند. علم اجتماعی هر چه باشد علم کل جامعه است نه اینکه منطقه‎ای از زندگی جمعی را مورد مطالعه قرار دهد. اقتصاد، جامعه‎شناسی، روانشناسی، سیاست و حقوق به گوشه‎‎هایی از اجتماع نظر نمی‎کنند بلکه به کل جامعه به اعتبار خاص می‎نگرند. همه این علوم و به‎طور کلی علوم انسانی و اجتماعی شبیه علم کلی هستند و به ‎نظری که ما در مورد جهان و جامعه داریم بسته‎اند و به این جهت دین در همه‎ جا و به‎خصوص در یک جامعه دینی جایگاه مهمی در علوم اجتماعی پیدا می‎کند. اگر باید در این علوم تحولی حاصل شود این تحول باید در روح و جان و دل مردم و در روابط و مناسبات آن‎ها پدید‎ آید. همه علوم با تحول در وجود آدمی تحول پیدا کرده‎اند و البته این تحول و اثر در سازمان‎‎ها و موسسات و شیوه زندگی را نیز علوم انسانی و اجتماعی گزارش می‎کنند. علوم اجتماعی را مستقل از این تحول نمی‎توان دگرگون کرد. کشوری که برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دارد برنامه‎اش را جز به مدد این علوم نمی‎تواند تدوین کند. اگر کشوری به ‎صورت خاصی از توسعه نظر دارد کافی نیست که بگوید چه چیز‎ها خوب است و از چه چیز‎‎ها باید دوری کرد بلکه برای اجرای برنامه باید امکان‎‎ها را شناخت و به آماده ‎کردن شرایط و رفع موانع پرداخت. در غیر این صورت همه حسن‎نیت‎‎ها و کوشش‎‎ها بی‎ثمر می‎شود. علوم اجتماعی و انسانی باید تعارض‎‎ها و تناقض‎‎های موجود در بطن زندگی جامعه را بشناسند و نشان دهند و راه آینده را هموار کنند. اگر علوم ریاضی، فیزیک و مهندسی تا حدی می‎توانند از شرایط تاریخی جدا شوند و به هر جای دیگر جهان بروند، وجهش این است که از علوم اجتماعی کلی‎تر هستند و فهمشان با مرتبه‎ای از فاهمه که کلیات را درمی‎یابد و عمومیت بیشتر دارد صورت می‎گیرد.

وجه پیدای این امر این است که این علوم ارتباط و نسبت مستقیم با اعتقادات و روحیات مردم و نظام اجتماعی و فرهنگ عمومی ندارند و اگر داشته باشند این نسبت در خودآگاهی مردمان و حتی دانشمندان نیست. اما علوم انسانی و اجتماعی علم جامعه‎اند و به‎ جامعه جدید تعلق دارند و در قلمرو این ‎جامعه پدید آمده‎اند و مسائلشان مسائل جامعه جدید است که در هر جایی وضع خاصی دارد. به این جهت علوم انسانی و اجتماعی در قیاس با دیگر علوم کمتر آموختنی و بیشتر دریافتنی‎اند. به این اعتبار می‎توان با رای و نظر کسانی که علوم اجتماعی را نه تبیینی بلکه تفهمی می‎دانند، موافق بود؛ به‌شرط اینکه اختلاف و روش را به اختلاف در ذات و صفات برنگردانیم.

علوم در هر تاریخی که باشند به هم بسته‎اند و نمی‎توان بعضی از آن‎ها را پسندید و آموخت و از بقیه صرف نظر کرد. هر تاریخی هم علم‎‎های خاص و مناسب خود را دارد. نیاکان ما به اقتصاد، جامعه‎شناسی و شیمی این زمان نیاز نداشتند و اگر می‎شد که این‎ها را تعلیم کرد نمی‎دانستند که با آن‎ها چه باید بکنند. هر مردمی در تاریخ خود به علومی نیاز دارند و با درک نیاز به‎سوی آن می‎روند. این نیاز، نیاز تاریخی است و گرچه اهل نظر آن را درمی‎یابند، سلیقه و ذوق شخصی و عقاید آنان در درک این نیاز اثری ندارد یا اثرش بسیار اندک است زیرا بنای تاریخ بر این نیست که هر گروهی آن را به هر راهی که بخواهد ببرد.

علم در هماهنگی با جهان قوام می‎یابد. البته جهان دینی علمش رنگ و بوی دینی دارد. دانشمندان آزادند که در کار علم هر چه می‎خواهند بکنند اما کار یا کار‎هایی که در علوم انسانی مقدم به‎نظر می‌رسد این است که بدانیم به علوم انسانی چه نیازی داریم و با آن به کجا می‎خواهیم برویم. این دانستن مسبوق به این است که ما در علوم اجتماعی چه کرده‎ایم و چه داریم و علوم اجتماعی با جهان چه کرده و اکنون جهان با آن چه نسبتی دارد و مهم‎تر از همه اینکه جامعه کنونی ما در قیاس با جامعه متجدد و نظام گذشته در چه وضعی و بر چه بنیادی قرار دارد؟ آیا پیوندهایش محکم و مستحکم است؟ ما ظاهرا جامعه خود را چنان که باید نمی‎شناسیم. به این جهت علم اجتماعی‎مان مجموعه‎ای از اطلاعات است. باید این اطلاعات را راهنمای علم به نظام اجتماعی و سستی یا استحکام بنیاد و پیوند‎های آن قرار داد. با تامل در زمان و دریافت تمامیت نظام زندگی است که می‎توان به علوم انسانی و اجتماعی زنده و کارساز رسید

کلید واژه: علوم انسانی، مدرنیته، اجتماعی، نظام، فلسفه، غرب، شرق.