فردید، احمد

منوچهر دین پرست

آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

 

احمد فردید با نام اولیه سید احمد مهینی یزدی -که در سال ۱۳۱۸ به فردید تغییر یافت(۱)، در سال ۱۲۸۹(۲) یا ۱۲۹۱(۳) در خانواده‎ای متمول در یزد متولد شد. او خود را بچه “سر دوراه” می‎نامید(۴). سر دوراه محله‎ای است در یزد که سید احمد، دوران کودکی‎اش را در آن‎جا گذراند. در همان محله، دوره تعلیمات سنتی یعنی زبان و ادبیات عرب و مقدمات علم معقول و منقول را آموخت.  به توصیۀ پدر در ۱۲ سالگی به یادگیری زبان فرانسه پرداخت و همان سال‎ها با اشتیاقی وصف‌ناشدنی ریاضیات و هندسۀ قدیم و جدید را نیز فراگرفت(۵). سید احمد نوجوان در ۱۴ سالگی با تسلط بر زبان عربی و فرانسه، آفاق نوینی را به روی خود گشود و برای ادامه تحصیل در سال ۱۳۰۵ به تهران آمد. فردید سپس به دارالفنون رفت  و در سال ۱۳۰۷ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند. در همین ایام در درسهای بعضی از علمای آن زمان از جمله آیت الله تنکابنی، سید کاظم عصار و شریعت سنگلجی نیز شرکت کرد(۶). فردید در تهران به یادگیری زبان آلمانی پرداخت و در همین دوران با استفاده از قانون تحصیلات جهشی در عرض یکسال، موفق به اخذ دانشنامه لیسانس در رشته فلسفه از دانشگاه تهران شد(۷). فردید همچنین پس از فارغ التحصیل شدن از دانشسرای عالی در آن مدرسه و نیز در دبیرستانهای مختلف تهران تدریس کرد. فعالیت در شعبه پژوهش جامعۀ معلمان ایران نیز از دل‎مشغولی‎های آن ایام فردید بود(۸). فردید هم مانند بسیاری از جوانان آن زمان تجددخواه بود. او مدتی به گوستاو لوبون و یکچند نیز دلباخته اندیشه های هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی شد و حتی به گفته خودش کتابی هم از برگسون ترجمه کرد، اما در آخرین لحظات جلو چاپ آن را گرفت(۹). در همین سال‎ها، فردید با صادق هدایت آشنا می شود و دوستی آنها تا اواخر عمر ادامه پیدا می‎کند؛ ارتباط و رفاقتی که دو سوی دو جریان را به هم پیوند می‎زند؛ از یک سو نویسنده‎ای با ادبیات نوین و از سوی دیگر فیلسوف فلسفه‎پرداز جدید(۱۰). فردید درباره این آشنایی که تاثیر بسزایی در منظومه فکری اش داشت می گوید: ” در هنگام آشنایی و دوستی با هدایت من دبیر بودم، و هم دانش پژوهی کوشا. پرورش من آخوندی نبود اما چون جز فلسفه رشته های دیگر چندان چنگی به دلم نمی زد و اشتغال به فلسفه را هم جدی گرفته بودم از همان آغاز کار دریافتم که تعاطی فلسفه جدید بدون نگرشی در فلسفه اسلامی معنی نخواهد داشت. از این روی در آن زمان همراه با فلسفه جدید به فلسفه قدیم نیز می پرداختم و در آن فرو می رفتم. در این رهگذر هدایت از کسان انگشت شماری بود که مرا در کار خود تشویق می کرد و او تا بدان پایه پاکدلانه و گرم بود که در زندگی من تاثیر بسیاری نهاد”(۱۱). گرمای رابطه فردید و هدایت روز‎به‎روز افزون می‎شود و به این جمع، دوستان دیگری نیز می‎پیوندند؛ مظفر بقایی و حسن شهید نورایی که هر دو در مجله “سخن” که به سردبیری پرویز ناتل خانلری منتشر می‎شد، قلم می‎زدند. فردید در شورای سردبیری “سخن” شرکت می‎کند و از آن‎جا با یحیی مهدوی، اولین رئیس گروه فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران آشنا شده و مهدوی مقدمات تدریس فردید در دانشگاه را فراهم می‎کند. اینچنین نام فردید با انتشار مقالاتی در مجلۀ “سخن” بر سر زبان‎ها می‎افتد. اما این مقالات که سه مورد بیشتر نبود طی سالهای ۱۳۲۳ تا ۱۳۲۵ منتشر شده است. اولی با عنوان اصلی “از کانت تا هایدگر” و عنوان فرعی “از آلبرت کبیر تا کانت”(۱۲)، دومی تحت همان عنوان کلی “از کانت تا هایدگر” و عنوان اصلی “درآمد به فلسفه معنوی کانت”(۱۳) و سومی ذیل عنوان “نگاهی به نمود شناسی معاصر” و عنوان فرعی “ادموند هوسرل”(۱۴) منتشر شده است. فردید در سال ۱۳۲۶ ابتدا به فرانسه و سپس به آلمان می‎رود و در دانشگاه سوربن و هایدلبرگ به ادامۀ تحصیلات و تحقیقات خود می‎پردازد، اما مدرک دکتری دریافت نمی کند.(۱۵) از اواخر دهۀ سی و اوایل دهۀ چهل، فردید نگاه ویژۀ خود را به منصۀ ظهور می‎رساند. پس از بازگشت به ایران، در دانشکده‎های ادبیات و الهیات دانشگاه تهران مشغول تدریس می‎شود و از رهگذر آشنایی با زبان‎های کهن یونانی، لاتین، سنسکریت و پهلوی همچنین تاریخ فلسفه، انسان شناسی فلسفی و فلسفه های اگزیستانس با حضور در مجامع فرهنگی، به نشر افکار خود می‎پردازد. در سال ۱۳۳۸ فردید، تعبیر “غرب‎زدگی” را با توجه به مقدمات حکمی و فلسفی آن، مطرح می‌کند. او در سال ۱۳۴۰ در جلسات “شورای هدف فرهنگ ایران” حضور پیدا می‎کند که جلال آل احمد هم در آنها حاضر است(۱۶). آل احمد به فردید علاقه مند می شود  و کتاب “غرب‎زدگی” را می نویسد. هرچند فردید معتقد بود که آل احمد این اصطلاح برساختۀ او را درنیافته‌است. البته باید تاکید داشت که این مفهوم غرب زدگی طبیعتا به مرور زمان شکل گرفته است و لدا می توان در دوره هایی تعبیرهایی از غرب زدگی یافت که با این تقسیمات کاملا سازگار نیستند و در آنها معنایی نسبتا متفاوت مراد شده است. او تفاوت نظر خود با آل احمد را توضیح می دهد اما معنایی که از غرب زدگی به دست می دهد، غیر از یونان زدگی و تجدد زدگی است که بعدها بر آن تاکید می کند و شاگردانش هم همان معانی را تکرار می کنند. “معنایی که من از غربزدگی می خواهم با آنچه که در این باره شادروان جلال آل احمد نوشته است بسیار فرق دارد. در نظر من غرب زدگی از لحاظ فلسفه تاریخ مطرح است. نکنه در مساله خود آگاهی است و من غرب زدگی را چنین تعریف می کنم: غرب زدگی یعنی پذیرش قهری تمدن و فرهنگ غرب و پیروی بی چون و چرا کردن از آن، بدون رشد به مرحله خود آگاهی که غربیان به هر صورت بدان رسیدند. پیداست که رنسانس ما که غرب زدگیش نامیدیم با مقتضیات قهری تاریخ چون استعمار و لوازم آن نیز همزاد و همراه بوده است. پس برخلاف آنچه آل احمد در این زمینه نوشته است نکوهش از غرب زدگی مستلزم ستایش دوره پیش از مشروطه و آرزوی خام بازگشت به زندگانی نکبت بار و شریعت مابی قلابی گذشته نیست. به هر حال من پیش خود همواره غرب زدگی را به پسندیده و ناپسند بخش کرده ام. و این که گفتم صادق هدایت غرب زده خوبی بود برای آن است که در مقابل غرب زدگی آن روز با یک نحو دیگری از غرب زدگی طغیان کرده بود”(۱۷). فردید در هفتمین کنگره خاورشناسان در مرداد سال ۱۳۴۶ در میشیگان ایالات‌متحده آمریکا شرکت کرد و سخنرانی‌ای با عنوان “معانی هیبت و سبحان الله” در تصوف اسلامی ایراد کرد که هیچ گاه مکتوب نمی شود. از دیگر حضار ایرانی که در این کنگره شرکت داشتند می توان به احسان نراقی، مجتبی مینوی، سید حسین نصر، ابوالحسن جلیلی، محمد مقدم، عباس زریاب خویی، عزت الله نگهبان، علی اکبر جعفری و ایراج افشار نام برد که مرحوم افشار درتوصیف فردید در این سفر می نویسد ” فردید هرچند یکبار از عالم فلسفی و دنیای پر لذت فکر به جهان مادی و حیات دوستان می آمد”(۱۸). فردید در تدریس نیز شیوه خاصی داشته و این نیز سبب جلب توجه دیگران می شده است. او در بسیاری از مواقع کلاسش را با ذکر واقعه یا حادثه ای اجتماعی یا سیاسی آغاز می کرده و سپس به بیان نظر خودش می پرداخته است. فردید کلماتی به‎کار می‎برد که یا خودش آنها را وضع کرده بود یا پیش از آن کمتر کسی به گوشش خورده بود. سخنانی درباره علم حضوری و علم حصولی، عقل جزئی و عقل کلی، سوبژکتیویته، امانیسم، ترس آگاهی، مرگ آگاهی، دل آگاهی، حقیقت و کشف حجاب با اشارتی به ریشه شناسی کلمات از یکسو و هیدگر و حافظ از سوی دیگر. در کتابخانۀ شخصی او امروز چندصد جلد از فرهنگ‎های زبان‎های مختلف به‎چشم می‎خورد که فردید در حاشیۀ آنها ریشه‎های لغات و اصطلاحات را کاویده‌است. حتا تحقیقات او در زمینۀ ریشۀ کلمات و اصطلاحات در زبان‎های قدیم موجب شد که فرهنگستان زبان از او برای تحقیق و تدوین یک دوره فرهنگ اصطلاحات فلسفی دعوت کند. فردید به این دعوت پاسخ مثبت داد و تحقیقات وسیعی را آغاز کرد که به دلیل عدم درک کامل و حمایت و تأمین امکانات ناتمام ماند. در گرد فردید اندک اندک حلقه ای از فضلا تشکیل می شود که به اندیشه های او توجه داشتند. رضا داوری اردکانی، جلال آل احمد، داریوش شایگان، احسان نراقی، داریوش آشوری، ابوالحسن جلیلی و امیر حسین جهانبگلو از این جمله اند و گفته شده کسانی دیگری همچون شاهرخ مسکوب، نجف دریابندری، داریوش مهرجویی نیز در آن جلسات شرکت می کردند که این جلسات به فردیده مشهور می شود(۱۹). سال ۱۳۴۷ فردید به رتبه استادی ارتقاء یافت و در دانشکده ادبیات نیز همانند دانشکده الهیات به تدریس در دوره‌های فوق لیسانس و دکتری پرداخت. دکتر فردید در تیر ماه ۱۳۵۱ بازنشسته شد. پس از پیروزی انقلاب، پیشنهاد می‎دهد که تدوین قانون اساسی را به او بسپارند و از جمله در کنگره ای با عنوان ” کنگره مسلمانان معتقد به پیش نویس قانون اساسی” در دانشگاه تهران شرکت می کند (۲۰) و به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان و استادان دانشکدۀ ادبیات و حقوق دانشگاه تهران در سخنرانی‎هایی به شرح و بسط مفاهیم سیاسی و تعبیرات نظری و نقد دیدگاه‎های غربی پرداخت  و از پیروزی انقلاب به‎عنوان نشانه‎ای از تزلزل در تفکر بشرانگارانه و الحادی جدید یاد کرد. فردید هیچ‎گاه نه قبل از پیروزی انقلاب و نه پس از آن، صاحب منصب سیاسی نمی تواند بشود. او حتی سعی می کند به مجلس شورای اسلامی برود. کاندیدا می شود اما هرچه تلاش می کند موفق نمی شود که نام خود را در فهرست نامزدهای حزب جمهوری اسلامی بگنجاند و با تعداد بسیار معدودی رای از دور خارج می شود. او نه تنها در حکومت انقلابی به مقام و منصبی دست نمی یابد، بلکه حتی به زعم مساعی شاگردان انقلابی منتفذش، به نظریه پرداز و فیلسوف انقلاب هم تبدیل نمی شود. فردید با این نظریه پردازان انقلاب و در راس آنها با عبدالکریم سروش درگیر می شود و به نظرات او سخت حمله می کند(۲۱). اما حمله اش بی اثر است. کم کم حتی کلاسهایش را نیز در دانشگاه از دست می دهد و به تعبیر خود کاره ای نمی شود:”از زمانی که غرب زدگی را گفته ام همواره در حاشیه بوده ام و تا مرگ نیز در حاشیه حوالت تاریخ خواهم ماند و خدا نخواهد خواست که کاره ای بشوم”(۲۲).  فردید در سال ۱۳۷۱ کم‎وبیش همه جلسات خانگی و سخنرانی‎ها را تعطیل کرد و یکسره خلوت گزید. او  روز ۲۵ مرداد سال ۱۳۷۳ در‎گذشت. پس از فوت او شاگردانش و دوستدارانش به نشر مطالبی درباره او پرداختند و مجلات و کتابهایی منتشر کردند. منزل او نیز در کوچه مهربان خیابان صبای شمالی در سال ۱۳۷۶ با کمک شهرداری تهران به بنیاد حکمی و فلسفی دکتر احمد فردید تبدیل شد که به ترویج اندیشه های او و برگزاری کلاس و نشر کتاب می پردازد. فردید در سال‎های گوشه‎نشینی خود مجموعۀ یادداشت‎ها و حواشی مفصلی بر فرهنگ‎های مختلف ریشه‌شناسی زبان‎های اروپایی و فرهنگ معجم‎الوسیط نگاشته در آن ریشۀ کلمات عربی را با ریشۀ زبان‎های هند و اروپایی مقایسه کرده و نتایج آن را به رشتۀ تحریر در آورده‌است، البته این آثار تا کنون منتشر نشده و در بنیاد نامبرده نگهداری می شود. فردید را به ننوشتن می‎شناسند و به او عنوان “فیلسوف شفاهی” (۲۳)  لقب داده اند. اما شاید بهترین مدخل برای ورود به اندیشه های فردید آشنایی با مبادی ای که فردید فهم خاصی از آنها داشت و بر اساس فهم و تفسیر خاص خود آنها را به یکدیگر پیوند می داد و آن را مبنای دیگر اندیشه هایش می ساخت.یکی از این مبادی عرفان اسلامی است و فردید به نحو خاصی دلبسته عرفان نظری ابن عربی بود و به آراء او توجه داشت. مبداء دیگر تفکرات او مارتین هیدگر بود. فردید از دیرباز دلبسته هایدگر بود و خود را با او همسخن می دانست. خود فردید گاه می گوید من و هایدگر فلان مسئله را همواره می گوییم. گاه از روش خود که منطق هرمنوتیک است سخن می گوید و گاه خود را کاملا هم آوای هایدگر می بیند. مبداء سومی که به نوعی حاصل جمع دو مبداء پیش در علاقه ای دیگر بود توجه به ریشه شناسی کلمات یا به تعبیر فردید اسم شناسی بود. فردید از سنت آلمانی و آموزگار معاصرش هایدگر توجه به ریشه شناسی کلمات و معانی آنها در کاربردهای کهن را آموخته بود و از سنت اسلامی و آموزگار کهنش هایدگر فراگرفته بود که اولا اسماء را خداوند به آدمیان آموخته است و ثانیا اسماءالله اهمیتی خاص دارند و عالم چیزی جیز تجلی آنها نیست. این آموخته را با هم جمع کرده بود و به تصور خاصی از اتیمولوژی رسیده بود.

منابع:

۱-     ایرج افشار، تازه ها و پاره های ایران شناسی(۷)، کلک، ش ۶۷، مهر ۱۳۴۷، ص ۱۲۷ – ۱۲۸٫

۲-     روزنامه جمهوری اسلامی، پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۷۴، سال هفدهم، ش ۴۷۴۹، ص ۲؛ سید حسام فروزان، فیلسوف سایه ها، روزنامه همشهری (ضمیمه)، ۲۸ آذر ۱۳۸۱٫

۳-     مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ترجمه جمشید شیرازی، تهران، نشر پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۷، ص ۱۰۴٫

۴-     رضا داوری اردکانی، فیلسوف انتظار، مشرق، دوره اول، شماره پنجم، مرداد ۱۳۷۴، ص ۱۲٫

۵-     سید حسام فروزان، همانجا.

۶-     همان، همانجا.

۷-     محمد رجبی، اسم حقیقت هر چیز، مشرق، سال اول، شماره اول، دی ۱۳۷۳، ص ۲۳، عباس زریاب خویی، یادگار زریاب، سعی مشکور، به کوشش سعید میر محمد صادق، تهران، موسسه فرهنگی پایا، ۱۳۷۴، ص ۱۱٫

۸-     مهرزاد بروجردی، روشنفکران ایرانی و غرب، ص ۱۰۴٫

۹-     احمد فردید، دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، به کوشش محمد مددپور، موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر ۱۳۸۱، ص ۱۲۴٫

۱۰-  احمد فردید، دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، همانجا.

۱۱-  احمد فردید، اندیشه های صادق هدایت، به کوشش محمود کتیرایی، تهران، سازمان انتشارات اشرفی و انتشارات فرزین، ۱۳۴۹، ص ۳۸۸٫

۱۲-  احمد فردید، از کانت تا هایدگر، سخن، سال دوم، شماره ۳، اسفند ۱۳۲۳، ص ۱۹۳-۲۰۱٫

۱۳-  احمد فردید، درآمدی به فلسفه معنوی کانت، سخن، سال دوم شماره ۵، ص ۳۷۰-۳۷۶٫

۱۴-  احمد فردید، نگاهی به نمود شناسی معاصر، سخن، سال سوم، شماره ۵، ص ۳۶۲-۳۶۸٫

۱۵-  احسان نراقی، در خشت خام (گفت و گوی سید ابراهیم نبوی با احسان نراقی)، تهران، انتشارات جامعه ایرانیان، چاپ سوم ۱۳۷۹، ص ۱۱۷٫

۱۶-  جلال آل احمد، غرب زدگی، تهران، رواق، ص ۱۵ – ۱۶٫

۱۷-  احمد فردید، اندیشه های صادق هدایت، ص ۳۹۲٫

۱۸-  ایرج افشار، سوا و بیاض، ج ۲، تهران دهخدا ۱۳۴۹، ص ۱۴۹ – ۱۵۲٫

۱۹-  داریوش شایگان، زیر آسمانهای جهان،(گفت و گوی رامین جهانبگلو با داریوش شایگان)، تارجمه نازی عظیما، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز ۱۳۷۴، ص ۷٫

۲۰-  محمد رجبی، شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد، فصلنامه سوره، ش ۴، بهار ۷۷، ص ۵۲٫

۲۱-  غلامحسین ابراهیمی دینانی، آینه های فیلسوف، به کوشش عبدالله نصری، تهرانف سروش ۱۳۸۰، ص ۶۶٫

۲۲-  محمد منصور هاشمی، هویت‎ اندیشان و میراث فکری احمد فردید، چاپ اول ۱۳۸۳، انتشارات کویر، ص ۴۵٫

۲۳-  غلامحسین ابراهیمی دینانی، آینه های فیلسوف، به کوشش عبدالله نصری، تهرانف سروش ۱۳۸۰، ص۶۴؛ محمد رضا جوزی، مقدمه کتاب الوهیت و هایدگر، نوشته جیمز. ل. پروتی، تهران، حکمت، ۱۳۷۳، ص ۸-۱۱٫

۲۴-  محمد منصور هاشمی، هویت‎ اندیشان و میراث فکری احمد فردید، ص ۶٫