شعر معاصر فارسی و قرآن

دکتر مهوش السادات علوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

کاربرد قرآن در شعر معاصر فارسی به صورت بهره‌گیری از اسلوب بلاغی و عروضی، تلمیح یا اشاره به قصص و مفاهیم قرآنی است. مانند برخی از اشعار اعتصامی، نیما، شاملو، شهریار، فرخزاد، سپهری، موسوی گرمارودی، بهبهانی، اخوان ثالث، قیصر امین‌پور، شفیعی کدکنی، عزیزی، صفارزاده، ابتهاج و علی معلم.

پروین اعتصامی

ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن/ روی مانند پری از خلق پنهان داشتن. همچو عیسی بی پر و بی بال بر گردون شدن/ همچو ابراهیم در آتش گلستان داشتن. کشتی صبر اندرین دریا افکندن چو نوح/ دیده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن. در هجوم ترک‌تازان و کمان‌داران عشق/ سینه‌ای آماده بهر تیرباران داشتن. روشنی دادن دل تاریک را با نور علم/ در دل شب، پرتو خورشید رخشان داشتن. همچو پاکان، گنج در کنج قناعت یافتن/ مور قانع بودن و ملک سلیمان داشتن؛ (برگرفته از سوره‌های مریم، انبیاء، هود، سباء).

نیما یوشیج

از نظر برخی محققین، شعر بلند نیمایی و شعر کوتاه نیمایی به خاطر مصاحبت با آیت‌اللّه صالح حائری، فیلسوف و شاعر معاصر نیما، متأثر از اسلوب عروضی قرآن‌کریم است. جعفر حمیدی، عوامل مشوّق نیما در زندگی شاعرانه‌اش را به ترتیب: “طبیعت شمال، علامه حائری، نظام وفا و عالیه‌خانم” می‌داند؛ (قرآن، ‌ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، ۱۳۸۵٫ مقاله مهدی عصاره.)

علم قافیه نیمایی: نیما به علم سنتی قوافی تن نداده و خود علم جدیدی پی‌ریزی کرده است؛ (مجموعه کامل اشعار نیما یوشیج، ۲۶۲-۲۶۳). این اشعار بر پایه موسیقی طبیعیِ آواھای تکرار شونده در انواع قافیه در مصراع، بند و کل شعر‌پایه ریزی شده است:

الف. قافیه معمولی یا سنتی، در پایان مصراع ھای پیاپی مانند کلمات «موج» و «اوج» در بند دوم شعر ققنوس. این نوع پایان‌بندی در کلمات «احد» و «صمد» در آیات اول و دوم سوره توحید (سوره ۱۱۲) مشاھده می‌شود.

ب. قافیه پایانی، نوعی از قافیه که در طول بند تکرار شده در پایان بند مانند کلمه «پرندگان» در انتهای بند اول شعر ققنوس، پس از قافیه‌ھای «خیزران» و «جهان». این نوع پایان‌بندی بین کلمات «ضبحاً» و «جمعاً» درآیات اول و پنجم (بند اول) و همچنین بین کلمات «لکنود» و «لشدید» در آیات ششم و ھشتم (بند دوم) سوره عادیات (سوره ۱۰۰) مشاھده می‌شود.

ج. قافیه دور، معمولاً کلمات آن‌ھا در یک بند شعری با فاصله نامشخص از ھمدیگرند. مانند کلمات «مغز نغزخوان» و «تکان» در بند سوم شعر ققنوس با فاصله دو سطر شعری. این نوع از پایان‌بندی در کلمات «بِالّدین»، «مِسکین» و «لِلمصلین» در آیات ۱، ۳ و ۴ سوره ماعون (سوره ۱۰۷) مشاھده می‌شود.

د. قافیه درونی بین دو کلمه در یک مصراع، مانند کلمات «جان» و «قربان» در بند دوم شعر «آی آدم‌ھا!» این نوع پایان‌بندی در کلمات «یَمنَعُون» و «ماعُون» در آیه ۷ سوره ماعون (سوره ۱۰۷) مشاھده می‌شود.

ه. قافیه بیرونی در پایان مصراع که ممکن است با قافیه پایانی و دور، ھمانند یا غیرھمانند باشد، مانند کلمات «سرد» و «فرد» در بند اول شعر «ققنوس». این نوع پایان‌بندی در کلمات «یُکذِّبُون»، «یُوعُون» و «مَمنُون» در آیات ۲۲ تا ۲۵ سوره انشقاق مشاھده می‌شود.

و. قافیه نو بین دو کلمه که در یک بند شعر و معمولاً نزدیک به ھم است و حروف زیادی دارد، اما در حروف قافیه مشترک نیستند، مانند کلمات «پندارید»، «پدید آورید» و «می‌بندید» در مصرع‌ھای پیاپی بند دوم شعر «آی آدم‌ھا!» سروده ۲۷ آذر ۱۳۲۰ که نیما آن را در تیرماه ۱۳۲۵ در «نخستین کنگره نویسندگان ایران» خواند:

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید/ که گرفتستید دست ناتوانی را/ تا توانایی بهتر را پدید آرید/ آن زمان که تنگ می‌بندید/ بر کمرھاتان کمربند/ در چه ھنگامی بگویم من؟/ یک نفر در آب دارد می‌کَند بیهوده جان قربان.

این نوع قافیه که در شعر نیمایی از طریق تشابه حروف الحاقی کلمات ایجاد می‌شود نوعی استفاده از نظام آھنگ پایانی کلمات است که در عین حال، آھنگی خاص درخود دارد و کلام را به گفتارعادی نزدیک‌تر می‌کند. نیما به این نوع قافیه بسیار اھمیت می‌داد. شواھد و انواع پایان‌بندی شاید در قرآن‌کریم متنوع‌تر از شعر نیمایی باشد. به اختصار به ذکر انواع این نوع پایان‌بندی نو و شواھدی از آن در قرآن می‌پردازیم. پایه اصلی این نوع پایان‌بندی، وجود سجع متوازن یا جناس ناقص بین دو یا چند کلمه است که به واسطه تکرار یک مصوَّت، یا یک مصوَّت و یک صامت، آھنگین می‌شود.

نمونه‌ای از پایان‌بندی نو از نوع تکرار یک مصوّت در کلمات «مجید» و «عجیب» در آیات اول و دوم سوره «ق» (سوره ۵۰) دیده می‌شود که علاوه بر وجود سجع متوازن (جناس ناقص) بین دو کلمه، مصوّت «ای» نقش حرف قافیه را ایفا می‌کند. نمونه‌ای از پایان‌بندی از نوع یک مصوَّت و یک صامت در کلمات «مَکنُون» و «یَتَساءَلوُن» در آیات ۲۴ و ۲۵ سوره طور دیده می‌شود که علاوه بر سجع متوازن (جناس ناقص) بین دو کلمه صامت “نون” پایانی و مصوَّت “او” در این دو کلمه که آھنگ پایانی این نوع پایان‌بندی را ایجاد کرده، به قدرت موسیقایی این کلمات افزوده در حالی که در علم قافیه عرب این دو کلمه قافیه محسوب نمی‌شوند.

شعر کوتاه نیمایی: این قالب وجه غالب اشعار عَروضی نیما از سال ۱۳۲۷ با سرودن شعر “آقا توکا” تا سال ۱۳۳۷ با سرودن شعر “ھمه شب” است. این قالب، دوری با تکرارھای آغازین یا تمام مصراع است که در آن بسامد مصراع‌ھای کوتاه بیشتر است. این دو مورد از ویژگی‌ھای بلاغی صوری جزء سی قرآن‌کریم است؛ زیرا آیات سوره‌ھای ۷۸ تا ۱۱۴ قرآن‌کریم، بین ۳ تا ۴۶ آیه در نوسان است، بسامد آیات کوتاه در این سوره‌ھا بسیار بالا است. نمونه‌ھای بسیاری از ویژگی‌ھای این قالب نیمایی را در اشعار «آقا توکا، مهتاب، اجاق سرد، ماخ اولا، در بسته‌ام، در شب سرد زمستانی، شب است، و قایق می‌توان یافت»؛ (سرچشمه ھای تفکر خلق شعر نیمایی در ساخت‌ھای بلاغی قرآن، مهدی عصاره، راسخون).

شهریار: غزل طور تجلی: شب به هم درشکند زلف چلیپائی را/ صبحدم سر دهد انفاس مسیحائی را. گر از آن طور تجلی به چراغی برسی/ موسی دل طلب و سینه سینائی را؛ (طه/ ۱۲-۱۵).

سپهری: برای مثال شعر “سوره تماشا” در هشت کتاب که یادآور سوگندهای قرآن است: «به تماشا سوگند/ و به آغاز کلام وَ سر هر کوه رسولی دیدند/ ابر انکار به دوش آوردند/ باد را نازل کردیم/ تا کلاه از سرشان بردارد/ خانه‌هاشان پر داوودی بود/ چشم‌شان را بستیم/ دست‌شان را نرساندیم به سرشاخه هوش/ جیب‌شان را پر عادت کردیم/ خواب‌شان را به صدای سفر آینه‌ها آشفتیم» که یادآور آیاتی چون {فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا}؛ (فصلت/۱۶)، {خَتَمَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ وَعَلَىٰ سَمۡعِهِمۡۖ وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَهٞۖ}؛ (بقره/۷)، {وَنُقَلِّبُ أَفۡ‍ِٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّهٖ}؛ (انعام/۱۱۰) است.

از دید سهراب سپهری، طبیعت تسبیح‌گوی خدا است و خدا را در تمام گوشه‌های آن می‌توان یافت: «من مسلمانم/ قبله‌ام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه، مهرم نور/ دشت سجاده من/ من وضو با تپش پنجره‌ها می‌گیرم/ در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف/ سنگ از پشت نمازم پیدا است/ همه ذرات نمازم متبلور شده است/ من نمازم را وقتی می‌خوانم/ که اذانش را باد، گفته باشد سر گلدسته سرو/ من نمازم را، پی «تکبیرهالاحرام» علف می‌خوانم/ پی «قَد قامَت» موج/ کعبه‌ام بر لب آب/ کعبه‌ام زیر اقاقی‌ها است/ کعبه‌ام مثل نسیم، می‌رود باغ به باغ، می‌رود شهر به شهر/ «حجرالاسود» من روشنی باغچه است»؛ که یادآور آیه {وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِۦ وَلَٰکِن لَّا تَفۡقَهُونَ تَسۡبِیحَهُمۡۚ}؛ (اسراء/۴۴) است. و خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شب بوها، پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب، روی قانون گیاه، یادآور آیه {وَنَحۡنُ أَقۡرَبُ إِلَیۡهِ مِنۡ حَبۡلِ ٱلۡوَرِیدِ}؛ (ق/۱۶) است.

فروغ فرخزاد: «در پس دیوارهایی سخت پا برجا/ هاویه آن آخرین گودال آتش‌ها/ خویش را گسترده تا ناگه فراگیرد/ جسم‌های خاکی و بی‌حاصل ما را»: {فَأُمُّهُۥ هَاوِیَهٞ * وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا هِیَهۡ *نَارٌ حَامِیَهُۢ}؛ (قارعه/۹-۱۱). «هر چه داریم از تو داریم ای که خود گفتی/ مهر من دریا و خشمم همچو طوفان است/ هر که را من خواهم او را تیره دل سازم/ هر که را من برگزینم پاکدامان است»: {مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِیۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ}؛ (اعراف/۱۷۸). «چشم ما لبریز از آن تصویر افسونی/ ما به پای افتاده در راه سجود تو/ رنگ خون گیرد دمادم در نظرهامان/ سرگذشت تیره قوم ثمود تو»: {کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ}؛ (هود/۶۸).

اخوان ثالث: ابیات زیر از مهدی اخوان ثالث است که در آنها آیه شریفه {وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ أَمۡوَٰتَۢاۚ بَلۡ أَحۡیَآءٌ عِندَ رَبِّهِمۡ یُرۡزَقُونَ}، «مبادا آنان که در راه خدا کشته شدند را مُرده پندارید که آنان زندگانند و نزد خدای خود روزی می‌خورند»؛ (آل‌ عمران/۱۶۹)، را شرح و ترجمه کرده است: «آنان که در طریق خدا کشته می‌شوند/ هرگز گمان مدار که نابود و مرده‌اند/ بل زنده‌ا‌ند زنده جاوید و جملگی/ گوی شرف ز عرصه آفاق برده‌اند/ نقد وجود بر کف دستان و با خلوص/ جان عزیز خویش به جانان سپرده‌اند/ بر خوان عشق دوست گرانمایه میهمان/ رزق بقا خورند بر انسان که خورده‌اند/ خوش بر ضیافتی که در آن میزبان خداست…»؛ (سوره کهف).

شفیعی کدکنی: «بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان»(سوره علق). «ای خضر سرخ پوش صحاری!/ خاکستر خجسته ققنوسی را/ بر این گروه مرده بیفشان»؛ «طلوع نور و نماز/ به خاک و خارا و خاک/ فراز فرسنگ هاست»؛ «خضری مگر گذشته از این راه/ آه این چه معجزه ست/ کز دور سبز می‌زند و جلوه می‌کند»؛ (کهف/۶۰-۸۲).

احمد شاملو: مجموعه شعر «ابراهیم در آتش»؛ شعر «برخاستن»: «عفونت از صبری است/ که پیشه کرده‌ای/ به هاویه وهن/ تو ایوبی/ که ازین پیش اگر/ به پای برخاسته بودی/ خضروارت/ به هر قدم/ سبزینه چمنی/ به خاک/ می‌گسترد». نام ابراهیم در آتش، هاویه، ایوب، و خضر بر گرفته از داستان‌ها و مفاهیم قرآنی است؛ (سوره‌های ابراهیم، انبیاء، قارعه/۹؛ کهف/۶۰-۸۲). «و به زانوشان درافکنند/ در مقام آن کو/ از پلکان تاریک به زیر می‌آید/ با شمشیر و کتاب…»؛ (حدید/۲۵).

هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه): «سرگشته در کشاکش طوفان روزگار/ گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش»؛ (بقره/۳۵-۳۷). «مگر نوح کشتی به آب افکند/ کمندی به غرقاب خواب افکند»؛ (هود/۳۷-۴۰)، «تن‌آسایان بلایش برنتابند/ بلی من گفتم آن بالا به من ده»؛ (اعراف/۱۷۲). «با دم عیسی‌ام گر بنوازی چون نای/ از دل مرده برآرم دم و اعجاز کنم»؛ (مائده/۱۱۰). «سایه! ایمان خلیلی نیست در این دام کفر/ ورنه آتش را همان شوق گلستان گشتن است»؛ (انبیاء/۶۸-۶۹).

سیمین بهبهانی: «و نگاه کن به شتر آری/ که چگونه ساخته شد، باری/ نه ز آب و گل که سرشتندش/ ز سراب و حوصله پنداری»: {أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ}؛ (غاشیه/۱۷). «قسم به انجیر و زیتون، کنایتی آسمانی/ که باغ می‌سوزد از تب، فغان از این باغبانی/ قسم به انجیر و زیتون، دو میوه اما نمادین/ یکی همه نوشکامی، یکی همه مهربانی»: {وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ}؛ (تین/۱). «گفت پروردگار است این، مهر از افق سر زد/ چون فروشد به تاریکی، حکمتش رأی دیگر زد/ گفت پروردگار است این، ماه تا نقره‌افشان شد/ چون به سامان نشد کارش، رای دیگر مکرر زد»؛ (سوره ابراهیم).

موسوی گرمارودی: «و فرشتگان/ در چنبر درخت نهاده‌اند/ و در دست‌های برگ/ فاین تذهبون/…/ آه ای غریب‌ترین ماهی/ وقت آن است که در دامن یونس بگذرانی/ درنگ جایز نیست»؛ (تکویر/۲۶). «کوله‌بار توشه‌ای بر پشت/ و عصایی در مشت/ موسی‌وار، راهی بیابان شبم/ گوسپندان پراکنده/ همسر آبستن/ تازیانه طوفان، پس پشت/ بر گرده/ و پیش روی:/ فرعون/ فرعون/ فرعون/ …/ از هیچ سوی/ نه چراغی، نه قبسی/ موسی‌وار، ره می‌سپرم/ با ایمان به رسالتی که در دل دارم/ و کتاب عشقی که در کف/ آه، ای جاودان شب/ کوه طور، در همسایگی نیست؟/ همراهم را می‌گویم: برخیز/ و پای‌افزاری بدوز از شکیب/ فرعون مردنی است؛ {… أَلَیۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِیبٖ}؛ (هود/۸۱). «سوگند به انجیر/ که دیروز من او بود/ امروز او منم/ …/ مشتی شن از تن صحرا جدا کن/ اینک شناسنامه همه رسولان/ در مشت توست/ آدم، اگر تو گرسنه‌ای/ گندم خورده است/ وگرنه سیب/ میان هابیل و برادر/ الفتی است/ فراسوی برادری/…/ آتش از دود/ حتی نمی‌ندارد/ اما وقتی نمرودش برمی‌افروزد/ از آب ابراهیم/ گلشعله بوستان می‌شود/ و ابراهیم و نمرود/ هر دو از رود می‌گذرند؛/ اما با تبری که ابراهیم، بت می‌شکند،/ نمرود، هیزم./ کاش فرزند نوح/ در کشتی جایی می‌داشت/ تا من امروز/ این قدر، با بدان نمی‌نشستم!» برگرفته از شعر «سوگند به انجیر»؛ متأثر از سوره‌های «تین» و «ابراهیم». «قسم به ستاره، راست می‌گویم:/ هیچ نوری نیست/ که از بینش تو نصیبی ندارد»؛ (نجم/۱؛ نور/۳۵). «برخیز!/ تا به نمازی دیگر بایستیم»؛ (مزمل/۲)… ./ و تا این سوی خدا/ تنوره‌کشان اوج می‌گیریم:/ قاب قوسین، او ادنی/ و آنک: «سدرهالمنتهی»؛ (نجم/۹ و ۱۴). «ای روشن خدا/ در شب‌های پیوسته تاریخ/ ای روح لیلهالقدر/ حتی اذا مطلع الفجر»؛ (سوره قدر و فجر)… ./ تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟/ تو را که چون معنی نقطه مطلقی/ اللّه اکبر/ آیا خدا نیز در تو، به شگفتی نمی‌نگرد؟/ فتبارک اللّه احسن الخالقین»؛ (مؤمنون/۱۴). «یا ذبیح اللّه/ تو اسماعیل گزیده خدایی/ و رؤیای به حقیقت پیوسته ابراهیم»؛ (سوره ابراهیم). «احساس یوسف را دارم/ هنگام که برادران/ او را به پایین می‌فرستادند/ و او به دهانه چاه می‌نگریست/…/ آه پدر/ اگر تو آن گندم را نخورده بودی/ من امروز با طناب برادران/ به چاه فرو اندر نمی‌شدم/ یعقوب/ آدمی دیگرست/ برادران، قابیلانی دیگر»(سوره یوسف).

قیصر امین‌پور: «پیشانی‌ات تنفس یک صبح است/ صبحی که انتهای شب یلداست/…/ تو امتداد کوثر جوشانی/ سرچشمه تو سوره اعطیناست»؛ (سوره کوثر). «تو شعر نگفته مرا می‌دانی/ وز برگ سفید دفترم می‌خوانی/ آخر به چه مانی که بگویم آنی؟/ تو همچو خودی، تو خویش را می‌مانی»: {لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡءٞۖ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡبَصِیرُ}؛ (شوری/۱۱). «ما خویش فرامشان لرزان قدمیم/ اندیشه‌کنان وادی بیش و کمیم/ خود را و تو را اگرچه بردیم از یاد/ ما را تو اگر زیاد بردی عدمیم»: {وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ}؛ (حشر/۱۸). «ای عشق زمین و آسمان آیه توست/ بنیاد ستون بی‌ستون پایه توست/ چون رهگذری خسته که می‌آساید/ آسایش آفتاب در سایه توست»: {إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ}؛ (آل‌ عمران/۱۹۰). {خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ…}؛ (لقمان/۱۰). «کس راز حیات او نداند گفتن/ بایست زبان به کام خود بنهفتن/ هرچند میان خون خود خفت ولی/ سوگند که خون او نخواهد خفتن»: {بَلۡ أَحۡیَآءٞ وَلَٰکِن لَّا تَشۡعُرُونَ}؛ (بقره/۱۵۴).

علی معلم: «قسم به عصر که پیوسته پوی آواره است/ که بر بساط زمین آدمی زیان‌کاره است»: {وَٱلۡعَصۡـرِ  * إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَفِی خُسۡـرٍ}؛ (عصر/۱و۲). «شب از حضیض نهان سوی اوج می‌آیند/ چو وقت فتح رسد فوج فوج می‌آیند»: {إِذَا جَآءَ نَصۡـرُ ٱللَّهِ وَٱلۡفَتۡحُ * وَرَأَیۡتَ ٱلنَّاسَ یَدۡخُلُونَ فِی دِینِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا}؛ (نصر/۱و۲). «شب فردای قیامت شب آکنده/ شب دهگانه، شب صبح شکافنده»: {وَٱلۡفَجۡرِ * وَلَیَالٍ عَشۡرٖ}؛ (فجر/۱و۲). {أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ} قال ألست ربکمی را بلا زدند/ فالی زدند و قرعه تکوین ما»؛ (اعراف‌/ ۱۷۲). «گردید چرخ و فلک کو به کو نشست/ آدم… و نوح به جودی فرونشست/ ایوب‌ها به سفره کرمان کرم شدند/ یعقوب‌ها به حوصله پامال غم شدند/ موسی بسی ز نیل حوادث امان گرفت/ تا همچو نیل دامن فرعونیان گرفت/ بسیار بت شکست که از سیم کرده بود/ تهمت به بت زدند، براهیم کرده بود»؛ از رشک لطف جان ملائک ملول ماند/ هیهات بر زمانه که انسان جهول ماند»؛ (احزاب/۷۲).

طاهره صفارزاده: «این هرزگان هنرسوز/ که در پناه دولت فرعون/ با فخر و کبکبه/ در خواب‌های حشیشی خزیده‌اند/ یک روز ناگهان/ باران سنگ بر سرشان خواهد بارید» که اشاره به آیه چهارم سوره فیل است: {تَرۡمِیهِم بِحِجَارَهٖ مِّن سِجِّیلٖ}؛ (فیل/۴). «ای قوم سرفکنده/ ای سخرگان/ که قدرت‌تان شیر بیرق است/ از لا اله تا الا اللّه/ فاصله مرگ و زندگی است/…/ خلیل خصم اول خم پشتان بود/ خلیل حامی کرامت انسان بود/ خلیل می‌دانست/ آتش هم از اراده حق بیرون نیست». «من از گل آمده‌ام/ و دشمن از آتش/ در خاک/ نور هدایت نیست»؛ (سوره ابراهیم).

احمد عزیزی: «صفیر ربنا می‌آمد از دور/ تجلی در تجلی طور در طور/ نسیم نیل از سبع المثانی/ هوای طور غرق لن ترانی»؛ (طه/ ۱۲-۱۵). «کمین صد زلیخا می‌کشم در دیده حیرت/ اسیر یوسفی در خلوت پیراهن خویشم»؛ «حس حرا می‌کنم ای شهریان/ عزلت کوه و کمرم آرزوست»؛ (سوره علق). «به قصر مشیت همه قیصریم/ مسیحیم و از مریم مادریم»؛ (سوره مریم).

 در شعر شاعران معاصر دیگر نظیر حمید سبزواری، ساعد باقری، محمود شاهرخی و عبدالجبار کاکایی نیر تأثیر سبک و مفاهیم قرآنی آشکار است.

منبع: دانشنامه معاصر قرآن کریم، سرویراستار دکتر سید سلمان صفوی، قم، انتشارات سلمان آزاده، ۱۳۹۶. مدخل: «شعر معاصر فارسی و قرآن».

کلیدواژگان: شعر معاصر فارسی، قرآن، ایران، ادبیات فارسی.