سهروردی و احیاگری حکمت خسروانی

 

دکتر غلامرضا اعوانی

استاد فلسفه دانشگاه شهید بهشتی

سهروردی بی شک یکی از بزرگترین حکمای عالم اسلام است. اگر به سیر اندیشه و فلسفه در عالم اسلام و ایران نگاه کنیم، به اهمیت سهروردی پی خواهیم برد. بعد از این که در بیت الحکمه بغداد متون یونانی به زبان عربی ترجمه شد-و این یکی از درخشان ترین کارهایی بود که در تاریخ فرهنگ بشر رخ داده است- مهم ترین کتب یک تمدن و زبان یونانی که در همه زمینه ها به خصوص علوم عقلی درخشان بود، در طول کمتر از هشتاد سال ترجمه شد و این متون در دسترس مسلمانان قرار گرفت. در اهمیت این نهضت همین بس که تمام کتب فیلسوفی چون ارسطو به زبان عربی ترجمه شد و بر آن ها شروح مختلفی نگاشته شد. گاهی برخی کتب در چند ترجمه در دسترس مسلمانان قرار گرفت. این نهضت عظیم باعث پیدایش دانش فلسفه در جهان اسلام شد و فیلسوفان بزرگی ظهور کردند.

کلید واژگان: سهروردی، فلسفه، حکمت، ایران، اعوانی.

اولین مکتبی که ظهور کرد، مکتب مشاء یا مکتب ارسطویی بود. علت این که اول به حکمت مشاء توجه شد را شاید بتوان در این دانست که ابتدا کتب شارحان ارسطو که عمدتا نوافلاطونی بودند ترجمه شد. برخی از این شرح ها امروز نیز موجود است و کیفیتی بسیار عالی دارد. مترجمان این آثار یونانی را بسیار خوب می دانستند، ضمن آن که با سریانی نیز آشنا بودند و بسیاری از این کتب قبلا به سریانی نیز ترجمه شده بود، اما این ادعا که این آثار از سریانی به عربی ترجمه شده، صحیح نیست زیرا ترجمه هایی که در دسترس مسلمانان بود، دقیق تر از چیزی بود که در سریانی وجود داشت، اکثر این آثار در مراکز مسیحی که در جهان اسلام و در جاهایی چون سوریه، عراق فعلی و … بود، وجود داشت. به هر تقدیر این ترجمه ها موجب شد که مسلمانان با فلسفه یونانی آشنا شوند.

اما اگر به سیر بعدی فلسفه در جهان اسلام بنگریم، متوجه می شویم که رواج فلسفه ارسطویی موجب واکنش هایی در میان سایر دانشوران از متکلمین تا فقها شد، مخصوصا اشاعره که در میان آن ها حجت الاسلام محمد غزالی مقدم است و آثاری چون «تهافت الفلاسفه»، «فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه» را در رد فلسفه نگاشت. او همچنین کتاب «المنقذ من الضلال» را در اواخر عمرش نوشت. این آثار موجب شد که فلسفه در غیر از ایران و سایر کشورهای اسلامی تا به امروز وجود نداشته باشد.

اما در ایران بر عکس بود. با این که غزالی ایرانی بود، اما نتوانست در میان ایرانیان تاثیر بگذارد. زیرا به فاصله اندکی بعد از او کسانی چون سهروردی در فرهنگ ایرانی به منصه ظهور پیوستند و فلسفه را در مبنای جدیدی احیا کردند. وقتی فلسفه به جهان ایران آمد، درباره آن بازاندیشی صورت گرفت و بر خلاف آنچه مستشرقان و خاورشناسان گفته اند، یونانی نماند و بعد از حملات غزالی و اشاعره مورد نقد و بررسی قرار گرفت. اگر فیلسوفی چون ابن سینا و آثارش را بررسی کنیم و در مقام مقایسه او با ارسطو بر آییم، در می یابیم که در آثارش اصلا با هم قابل قیاس نیستند. بلکه ابن سینا ارسطو را سخت مورد انتقاد قرار داده  و در اکثر مسائل او را به کمال رسانده است و جنبه الهی مسائل بسیار قوی تر از آن چیزی است که در آثار ارسطو دیده می شود. مثلا اگر به کتاب شفای ابن سینا رجوع کنیم می بینیم که ابن سینا تاکید کرده است که من این کتاب را اگرچه بر مذهب مشائین نوشته ام، اما آن را بسیار تکمیل کرده ام. او همچنین در «حکمت المشرقیین» تاکید می کند که من این مذهب را کامل کرده ام، اما انسان نباید در فلسفه ظاهربین باشد و مانند حنبلیان باشد به ظاهر فلسفه بسنده کند، لذا آن را مورد نقد قرار داده ام. او همچنین در کتاب «شفا» تاکید می کند که این فلسفه من نیست، بلکه کسانی که می خواهند فلسفه مرا مطالعه کنند باید به کتاب حکمت المشرقیین مراجعه کنند، زیرا در آنجا مبادی فلسفه را بر مبادی دیگری بنا کرده ام. متاسفانه از این کتاب تنها مقدمه وجود دارد و اصل کتاب از میان رفته است. اما او در اواخر عمرش در بخش های پایانی «اشارات و تنبیهات» و در رسائل رمزی و تمثیلی اش مثل «حی بن یقظان»، «سلامان و ابسال» و «رساله فی العشق» نشانش می دهد که فلسفه جنبه ای ایرانی-اسلامی دارد و این بسیار متفاوت است با آن چه در یونان شاهدیم.

سهروردی راهی را که ابن سینا رفته بود را کامل کرد و تعریف دیگری از فلسفه ارائه می دهد. تعریف او ارسطویی یا یونانی نیست و مراتب بسیار بالاتری برای حکمت قائل است. او حکمت را به حکمت بحثی(یونانی) و حکمت ذوقی(کشفی و تالهی) تقسیم کرده است. این یک ابتکار اوست و حکمت تالهی بسیار بالاتر از حکمت بحثی یونانی است. از نظر او اکثر حکمای بزرگ و بلکه عرفا نیز از این حکمت برخوردار بودند.

سهروردی علاوه بر این معتقد است که حکمت کاملا ایرانی هست. می دانیم که از نظر ارسطو حکمت امری یونانی است. از نظر او سایر ملل و اقوام از حکمت برخوردار نبودند، زیرا به تعبیر او این ملل «بربر و وحشی» بوده اند. اما با تقسیماتی که سهروردی از حکمت دارد، حکمت خاصه در ایران باستان وجود داشته و حکمای بزرگی در ایران می زیسته اند. او این حکمت را خسروانی یا حکمت عتیق یا خمیره ازلی می نامد. از نظر سهروردی این حکمت که او آن را حکمت اشراق می خواند، مخصوص اقوام شرق است. او معتقد است که حکمت در غرب دچار رکود و افول و انحطاط شده و در ارسطو از حکمت ذوقی به حکمت بحثی تنزل پیدا کرده است. این حکمت به معنای اصیل در شرق متافیزیکی و ایران وجود داشته است و بزرگترین و نمایندگان آن بزرگان و خسروان ایرانی بوده اند.

 او معتقد بوده که کنفوسیوس نیز مربوط به این حکمت بوده است. می دانیم کنفوسیوس چنین نظریه ای داشته است و معتقد بوده که حکمای بزرگ چین، خسروان قدیم چین بوده اند و او می کوشید حکمت آن ها را از نو ابداع کند و خودش را مجدد حکمت خسروان باستان می دانسته است. سهروردی نیز چنین می اندیشیده است و معتقد است که در گذشته ایران شخصیت های اسطوره ای و نمادین و رمزی، حکیمان علی الاطلاق بوده اند و در آن ها حکمت از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است و به دوره اسلامی رسیده است. او معتقد است که حکمت از ادریس نبی شروع شده و به دو بخش تقسیم شده است. یک بخش به مصر رفته است و بخش دیگر به ایران آمده است و در اسلام متحول شده است و او خود را وارث این بخش از حکمت می داند.

از سوی دیگر اساس تفکر سهروردی ایرانی و قرآنی هست. به این معنا که کلیدی ترین معنا و مفهوم در تفکر سهروردی نور است. نور امری بسیار بدیهی است که ما هر روز آن می بینیم و با آن همه چیز دیده می شود و حقیقت همه چیز آشکار می شود. اما این نور حقیقی نیست، بلکه نور مجازی است. این که برخی ستارگان نور ندارند، روشن می دارد که نور برای خورشید امری عرضی است و نه ذاتی. زیرا اگر ذاتی بود، آن گاه همه ستارگان خورشید بودند. نور از نظر سهروردی امری مجرد است، اصل نور از نگاه او خداوند است که او آن را نورالانوار می خواند. این جهان بینی مبتنی بر نور و ظلمت و درجات مختلف نور،برگرفته از جهان بینی قرآنی است. نور در قرآن بسیار اهمیت دارد و خداوند نورالسموات و الارض است. ضمن آن که کلماتی چون نور و ضیا در قرآن از حیث متافیزیکی بسیار اهمیت دارد.

همچنین مسئله نور در ایران باستان بسیار اهمیت دارد و جهان بینی ایرانیان باستان هم مبتنی بر نور و ظلمت بوده است. تفکر زردشت و دین زردشت بر مبنای دو قاعده نور و ظلمت و مراتب مختلف آن قرار دارد. لذا سهروردی از این موضوع استفاده کرده و یک جهان بینی طرح افکنده است که در کتاب «حکمت الاشراق» به وضوح به چشم می خورد. این هم از دیگر از ابتکارات دیگر سهروردی است.

علاوه بر این سهروردی حکمت را رمزی کرده است و حکمت رمزی از ابتکارات اوست. یعنی او حکمت را به صورت داستان در چهارده رساله به زبان فارسی و برخی از حدود بیست رساله به زبان عربی حکمت را به زبان داستان بیان کرده است. این داستان های رمزی را هانری کربن به زبان فارسی ترجمه کرد و موجب شد تاثیری بسیار زیاد در متفکران معاصر فرانسه داشته باشد. لذا تاسیس فلسفه بر مبنای رمز از ابتکارات فوق العاده سهروردی است که البته پیش از او در برخی آثار ابن سینا هست، اما بیان رمزی در آثار سهروردی بسیار قوی تر است. نزد سهروردی جهان به عنوان رمز است و او اعتقاد دارد که هر چیزی که می خواهد فلسفی شود، ابتدا باید رمزی شود. لذا درک معنای رمز از دید سهروردی حائز اهمیت است. علوم رمز را نمی شناسند، بلکه صرفا مطالبی را بیان می کند. اما اگر حقایقی که در دانش های مختلف، حتی در فلسفه بحثی وجود دارد را به صورت رمزی بررسی کنیم، حکمت تمثیلی یا حکمت رمزی پدید می آید.

تفسیر سهروردی از حکمت ایرانی و حکمای پیش از سقراط نیز کاملا ابتکاری است. شایان توجه است ارسطو به فیلسوفان پیش از سقراط به عنوان فیلسوفان ابتدایی نگاه می کرده است، اما سهروردی معتقد است که ارسطو کلام آن ها را نفهمیده است، زیرا کلام آن ها کاملا رمزی و تمثیلی بوده است. حکمت بحثی ارسطویی چون توان فهم کلام رمزی را را نداشته، از فهم ایشان عاجز بوده است و کلمات حکمی آن ها را به ظاهر تفسیر کرده است. لذا از دید او این حکما سفیران الهی بوده اند یعنی پیام الهی برای نوع بشر داشته اند. او کلمات آن ها را در پرتوی حکمت اشراقی خودش تفسیر می کند.

به طور کلی سهروردی تحول عظیمی در فهم و سیر فلسفه و تقسیمات آن، مخصوصا در حکمت مشرقی ایجاد می کند. او در زمره یکی از بزرگترین فیلسوفان نه تنها جهان اسلام که جهان است. بد نیست اشاره شود که هانری کربن که خودش فیلسوف برجسته فرانسوی بود، بیش از چهل سال از عمرش را در فهم و تفسیر حکمت اشراق صرف کرد و اندیشه او را احیا کند. او آثار سهروردی را از کتابخانه های ایران و استانبول بیرون کشید و به روش علمی تصحیح کرد و به زبان فرانسه تحلیل کرد.