رهبران دینی در سیاست چگونه باید عمل کنند؟

آیت الله دکتر سید مصطفی محقق داماد    

     براساس تجربه تاریخی مشکل مهمی برای ارتباط ادیان با سیاست قابل پیش بینی می باشد و ریشه آن مشکل در عنصری نهفته است که خوشبختانه به هیچ وجه آن عنصر در دین اسلام وجود ندارد وآن “تقدس” قدرت سیاسی است. تقدس قدرت امری است که می تواند آفت اصلی برای آزادی و رشد اندیشه شهروندان محسوب شود و از این رهگذر عامل تنازعات، خشونت ها و خونریزی ها تحت عناوین قدسی گردد.

به نظر من نقشی که رهبران دینی در عصر حاضر به خوبی می توانند ایفاء کنند، و باید چنین کنند، تقدس زدائی از قدرت سیاسی است. رهبران دینی بایستی تمام دغدغه خود را در دخالتهای سیاسی، تحقق عدالت اجتماعی قراردهند، مفهومی که کاملا این جهانی و مورد تشخیص خردمندا ن است.

در اسلام قدرت از همان آغاز چهره زمینی به خود گرفت و چیزی به نام قدرت الهی تجسم یافته در روی زمین شکل نگرفت.

شاید همین ویژگی، اسلام را با بسیاری ادیان دیگرمتفاوت می سازد. پیامبر اسلام خود را بشری همانند دیگران معرفی می­کند، نه خدای مجسم روی زمین. این حقیقت به تعبیرات مختلف در قرآن آمده است :

۱- او انسانی از میان فرزندان مردم کوچه و بازار و پیام آور حق است: هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم ( جمعه/۲).

۲- او انسانی همانند دیگران و دارای خصائل انسانی است و محتوای پیام او عبارت است ازایمان به خدای واحد و اعتقاد به قیامت وعمل صالح: قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه ابدا (کهف/۱۱۰)

۳- او بنده صالح خداوند و به عبادت او مفتخر است. گیرنده و رساننده پیام اوست. تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا (فرقان/۱)

۴- او همانند مردم عادی زندگی می­کند. نیازهای مادی او مانند دیگران است هرچند که مشمول شرح صدر و هدایت خاص خدواند قرار گرفته است. الم نشرح لک صدرک (شرح/۱). او را در حالی که یتیمی بی سرپرست بوده خداوند او را مورد هدایت خاص خویش قرار داده است. الم یجدک یتیما فآوی و وجدک ضالا فهدی ووجدک عائلا فاغنی (ضحی/۶-۷-۸ ).

۵- او امین پیام الهی است و مجاز به هیچ گونه دخل و تصرف در آن نمی باشد. خداوند در قرآن فرموده است: ولو تقول علینا بعض الاقاویل.لاخذنا منه بالیمین.ثم لقطعنا عنه بالوتین (الحاقه/۴-۵-۶). اگر او به ما گفتاری نسبت دهد دست او را می گیریم وسپس رگ گردن او را قطع خواهیم کرد.

۶- وقایع زیادی از زندگی شخصی پیامبر اسلام از جمله روابط او با همسرانش در قرآن آمده که یکی از اهداف نقل این گونه قضایا زیست بشری او بوده است.

مطالعه در سیره پیامبر اسلام نیز نشان می­ دهد که گویی او خود این دغدغه خاطر را داشته که مردم آمادگی چنین انحرافی را دارند تا او را همچون عیسا مسیح قداست الهی بخشند. و لذا در واپسین لحظات زندگی به نزدیکان خود توصیه می­ کند که به این آیه توجه کنند:

“و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم ومن ینقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا وسیجزی الشاکرین(آل عمران/۴۵).

جالب آن است که دغدغه خاطر پیامبر اسلام بی جا نبود زیرا پس از رحلت آن حضرت با تاثیر پذیری از سنت های مسیحی، برخی از مسلمانان گفتند او نمرده، و به آسمان رفته است. ولی این فکر با توجه به همین آیه قرآن به سرعت مردود اعلام شد.

مردمی بودن پیامبر اسلام موجب آن شد که قدرت دنیوی در اسلام مردمی شود و به هیچ وجه قدرت آسمانی و الهی شکل نگیرد. تشکل رهبری اجتماعی وسیاسی پیامبر به موجب آنچه در منابع اسلامی آمده کاملا مردمی و بشری است و بر پایه نهادها و اصول بسیار مهمی استوار شده که در درون تعلیمات اسلامی وجود دارد.

تعلیمات اسلامی از هیچ راز ورمزی برخوردار نیست. پیامبر از همان روزهای نخستین بعثت آموزهای خودرا طی اصول و موازینی صریح بیان کرد، اصولی که زندگی مادی و معنوی مردم را شامل می­شد و به گونه­ای بودکه انسانها اگر آن اصول را مرعی می داشتند به مدیرتی دنیوی همراه با عدالت و معنویت وتقوی دست می­یافتند. ذیلا به برخی از آن اصول اشاره می کنیم:

الف- اصل آزادی و منع سیطره– به موجب آیات عدیده ای از قرآن مجید همان گونه که پذیرفتن توحید، حق انسان­هاست، آزادی انسان در پذیرفتن یا نپذیرفتن توحید نیز حق انسان ها می باشد و اسلام هرگز آزادی در نپذیرفتن دین را از انسان سلب نکرده است. لااکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی (بقره/۲۵۶) “هیچ اجبار و اکراهی در کار نیست” این جمله بمعنای آن است که نباید هیچ اجبار وتحمیلی برای پذیرفتن دین به کار رود زیرا حق وباطل به حکم وجدان و فطرت انسان مشخص شده است. دین یک امر قلبی است و مادام که آدمی وجدانا و قلبا آن را نپذیرد با اجبار و قهر نمی­توان بر او تحمیل کرد.

     انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا(الانسان/۳)

     فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر(الکهف/۲۹)

     در جامعه­ای که مومنین با آزادی ایمان آورده اند اجرای قوانین شریعت نیز به دست خود آنان با میل ورغبت انجام می گیرد . قرآن خطاب به پیامبر می­گوید: فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر(غاشیه/۲۳) یعنی وظیفه پیامبر تذکر است نه اعمال قدرت و سلطنت. این مطلب در آیات دیگری به تعبیرهای دیگری نیز بیان گردیده است از جمله این که: فانما علیلک البلاغ (آل عمران/۲۰ /الرعد/۴۰). انما علی رسولنا البلاغ (المائده/۵) فهل علی الرسول الالبلاغ (النحل/۳۵).

ب- اصل برابری. همه انسانها را خدا آفریده وهمگی یکسانند وهیچ عاملی از نژاد، رنگ پوست و غیره نمی تواند موجب امتیاز گردد.

“یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم(سوره ۴۹آیه ۱۳)

     ج- اصل عدالت فردی واجتماعی-در قرآن آمده است:

         “ولا یجرمنکم شنان قوم علی ان لا تعدلوا اعدلو هو اقرب للتقوی”(سوره۵آیه ۸)

و در آیه دیگر هدف از بعثت انبیاء را قیام خود ساخته انسانها به عدالت دانسته است.”لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط”

   منظور از قیام خود ساخته این است که انسانها خودشان بدون هر گونه اجبار و قهر و فشار به زندگی عادلانه برسند.

   اصول فوق که نمونه ای از تعلیمات روح بخش اسلام است تشکل جامعه ای را بر می­تابید در سایه قدرت کاملا مردمی و بشری و در عین حال متخلق و معنوی، نه قدرت آسمانی و قدسی و الهی.

       اصول بنیادین تعلیمات اسلامی موجب آن شد که قدرتی که توسط خود پیامبر اسلام شکل گرفت بر نهادهای دنیوی استوار بود و به هیج وجه شکل آسمانی نداشت. نهاد های زیر برخی از آنهاست:

الف- حاکمیت امت- به کار رفتن واژه امت به جای سایر کلمات به عنوان مرکز ی که حق حاکمیت وتفوق دارد نشان دهنده روش خاص مدیریت اسلامی است.

   ب مسئولیت نسبت به سرنوشت. به موجب تعلیمات اسلامی، انسان،به معنای نوع بشر خلیفه خداوند در زمین است و او انسان را مسئول اعمال خود ومدیریت زندگی در زمین و پیشرفت در جهانی که زندگی می­کند قرار داده است. بر این اساس نظریه “حاکمیت مردم” شکل می­گیرد.

ج- بیعت- در بیعت نیز عقدی میان بیعت کننده (مبایع) ورییس برقرار می­گردد. بیعت کننده مال و امکانات خود رادر وطن خود تحت تصرف او قرار می­دهد و رییس متقابلا متعهد می شود که در حفظ منافع و مصالح او نهایت مساعی خودرا به کار برد. به دیگر سخن بیعت وسیله ای است برای تشکیل، که پس از تحقق رضا وتوافق انجام می­گیرد. و به تعبیر دیگر یک توافق وتراضی طرفینی است. هر کس می­تواند از رهگذر بیعت در فعالیتهای سیاسی وارد گردد و در ساختار جامعه­ای که زندگی می­کند سهیم باشد .

     این روندکه یک سنت عقلایی و رایج میان جوامع بوده است حتی در دوران نبوی برای ساختار قدرت مورد عمل واقع شده وبعد از رحلت رسول الله(ص) برای جانشینان او نیز همان سنت پیروی شده است.آیات قرآن در مورد بیعت برخی مربوط است به بیعت در ایمان و ورود به دین اسلام و بعضی مربوط است به امور سیاسی. از جمله آیات مربوط به بیعت سیاسی آیه زیر است :

“لقد رضی الله عن المومنین اذ یبایعونک تحت الشجره فعلم ما فی قلوبهم فانزل السکینه علیهم. (فتح/۱۸)”

     خداوند از مومنان، هنگامی که با تو در زیر درخت بیعت کردند خشنود شد و دانست آنچه در دل آنهاست، پس آرامش را بر آنان فرستاد.

   آیه فوق درسال ششم هجری به مناسبت بیعت جمعی از صحابه با پیامبر(ص) نازل شده به مناسبت آن که در زیر درخت انجام گرفته است. این واقعه را در تاریخ اسلام بیعت رضوان نیز می گویند.

       مستفاد از آیه فوق آن است که رهبری سیاسی پیامبر (ص)در خصوص زندگی دنیوی مردم به هیچ وجه جنبه قدسی ندارد و بخشی از رسالت و ماموریت وی نیست وکاملا پیداست که کشور داری ومدیریت دنیوی مردم نه تنها از حوزه رسالت و پیامبری که کاملا قدسی و الهی است و مردم را در آن راهی نیست، خارج است، رهبری سیاسی تا آنجا که مربوط به اجراییات و دستورات عملی و انتظامی روز مره مردم است از طریق انتخاب و بیعت خود مردم شکل می­گیرد و البته مورد رضایت خداوند واقع می شود. و به دیگر سخن خداوند همین روند را توصیه و امضاء فرموده است و به اطاعت رسول و اولوالامر امر کرده است. ولی اعلام رضایت وتوشیح وحتی دستور خداوند به اطاعت از پیامبر در امور اجتماعی و دنیوی موجب تغییر وتبدیل به یک قدرت الهی وآسمانی برای اداره مردم نگشت.

   سنت بیعت در تمام حکومتهایی که دعوی حکومت اسلامی داشته اند از جمله فاطمیان، امویان اندلس و حتی عثمانیان، رایج بود.

عقد بیعت در حقوق اسلامی با نظریه “قرار داد اجتماعی روسو” که از مبانی حقوق اساسی در نطامهای دموکراتیک به شمار می رودقابل انطباق است. هر چندکه از جهت مشابهت دقیق با آنچه امروز در ممالک مردم سالار با نهادهای انتخاباتی مخصوص به خود رواج دارد ممکن است مورد نقد و ایراد قرار گیرد ولی اصل نظریه تا حدود وسیعی مشابهت دارد.

   ج- امر به معروف و نهی از منکر– این اصل که یکی از تعالیم مهم اسلامی است، تنها مربوط به روابط ساده فیمابین عامه مردم در زندگی اجتماعی نیست، بلکه درراس آن نظارت عمومی مردم و نقادی آنان نسبت به قدرت را تعلیم می دهد.

   مردم مسلمان با استناد به این دو فریضه الهی در روزهای نخستین برای نقد قدرت از هیچ چیز هراسی نداشتند و چه بسا به طور صریح راس قدرت را نشا نه می رفتند و اعتراض خودرا به عنوان وظیفه شرعی مطرح می کردند. شواهد تاریخی زیادی برای اثبات این مدعا در دست است.

  

د- شورا: در قرآن مجید در دو مورد سخن از شورا به عنوان یک دستورالعمل برای زندگی دنیوی مردم به میان آمده است. یک جا در آیه زیر است که با توجه به اهمیت موضوع، سوره ای که این آیه در آن وارد شده به نام شورا نام گرفته است .

             “والذین استجابوا لربهم و اقامو الصلوه و امرهم شورا بینهم”(شوری/۳۸)

مومنان کسانی هستند که دعوت خدایشان را اجابت کرده ونماز را به پا داشتند وامورشانرا میان آنان با مشورت انجام می گیرد.

   این آیه در بیان صفات جامعه مومنان است که یکی از آن خصایل شورایی زیستن در امور اجتماعی است. و بی­تردید انتخاب مدیران سیاسی در راس اموری است که بایستی از طریق شورا اتخاذ تصمیم شود.[۱]

عقلانیت و سیاست دینی

باید توجه داشت که این گونه نگریستن جامعه مومنین به سیاست ،مبتنی بر دینداری وایمان مبتنی برتعقل و معرفت عقلانی است. در این رویکرد،دینداری امری حکیمانه است و دین با محک عقل سنجیده می‌شود، وبدیگر سخن دین باید در ظرف عقل جای گیرد و از صافی عقل عبور کند.

در دینداری معرفت اندیش، تلقی فیلسوفانه از دین گوهر ایمان و از سنخ شناخت است. ‌عا طفه و شور و هیجان کم رنگ تر است و آنچه مهم است شناخت و فهم است. در این صنف از دینداری سخن از رازهاست، ‌اما نه راز به معنای اسطوره بلکه به معنی معما و معضلی عقلی که چالش با آن عین حیات عقلانی است. ‌

   در این نوع دینداری تاکید بر عقل می شود و منظور از عقل هم عقل نظری است که به تناسب دلیل و مدعا حساس است و نه اینکه صرفاً غایت نگر باشد و تنها به تناسب وسیله و هدف بیندیشد.
در این نگاه، عقل دین ورزان مخاطب پیامبران است نه عاطفه آنان، لذا به میزانی که اقناع عقلی حاصل کنند شاگردان مکتب او می‌شوند. ‌کار پیامبران پیشنهاد قول احسن است و نه ایجاب و تحمیل. ‌و کار مومنان قبول تسلیم به واسطه عقل است و نه صرفاً یک تسلیم عاطفی. ‌تربیت ویژه‌این نوع دینداری، تفکر است. ‌با شخصیت‌های دینی اش می‌توان وارد گفتگو شد و سربسته تقدیس نمی‌شوند و فوق سوال و نقد نیستند، و نقش افسانه‌ای واسطوره ای به خود نمی‌گیرند. ‌به همین سبب شخصیت پرستی که یک آسیب جدی در تربیت دینی است و می‌تواند منجر به تلقین و وجود یک رابطه کورکورانه بین مربی و متربی شود در اینگونه دینداری جایی ندارد. در این صنف از دینداری، متربی، مربی خویش را هرچندالگوی خود می‌داند ولی اعتماد منتقدانه به او دارد. ‌چرا که فقط خداوند فوق سوال است.در قرآن مجید به صراحت گفته شده که هیچکس جزخدا فوق سئوال نیست ‌(سوره انبیاء آیه ۲۳) و حتی پیامبران نیز مورد سوال قرار می‌گیرند. (سوره اعراف، آیه ۶٫)

در این رویکرد ‌فرد دیندارحتی برای انجام مناسک خویش پشتوانه عقلی و معرفتی دارد و انگیزه درونی او را وادار به انجام آداب و مناسک می‌کند،و فقط به این خاطر که امور دینی مقدس هستند او را از معیار و دلیل بی نیاز نمی ‌سازد.

     در این رویکرد، سیاست نیز جنبه عقلانی دارد نه احساسی وعاطفی. قدسی نیست که بی چون چرا باشد، سیاستمدار به عنوان مدیر زندگانی اجتماعی مردم هر چند مربی است و نقش تربیتی دارد ولی در مقابل مردم تحت مدیریت خویش خودرا مسئول می داند. او باید همانطور که دغدغه اخلاق و تربیت انسانها را دارد، برای ایشان زندگی دنیوی توام با صلح، دوستی و آرامش تامین کند.

مبنای عقلی سیاست دینی در الهیات شیعی اصل عقلی عدالت است ،اصلی که در روش فقاهتی فقیهان نقش بنیادین را ایفا میکندوبدین لحاظ است که مکتب آنانرا “عدلیه” عنوان داده اند.این اصل لوازم بسیار وسیعی دارد که به علت اختصار از بیان آن خودداری میکینیم.ولی به تاکید بر این نکته بسنده میکنیم که خسارتی که امروز ازناحیه دینداران افراطی متوجه جهان معاصر است ،تنها معلول دینداری غیر عقلانی است وبه هیچوجه منتسب به اصل نهاد دین نیست.

بنابه آنچه گفته شدبه نظر من نقش اساسی که رهبران دینی می توانند و باید ایفاء کنند، آموزش دین بر مبنای معرفت و تعقل است که نتیجه آن سیاست عقلانی و تقدس زدائی از سیاست ومدیریت زندگی دنیوی خواهد بود که سعادت جاودان اخروی نیز جز در سایه چنین زندگی دنیوی امکان پذیر نخواهد بود .

 

[۱] .قابل توجه است که اصول فوق کلا در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مندرج است.