رحمت و غضب الهی

شیدا نظم ده

چکیده

رحمت و غضب الهی یکی از مباحث مهّم و مطرح در کلام اسلامی و نیز در بین عرفا است.

از آن جا که این مسأله با مباحث دیگر چون عدل الهی و جبر و اختیار نیز پیوندی تنگاتنگ دارد، بررسی ابعاد این موضوع در عرفان اسلامی، برای شناخت مطالب راهگشا است. و چون” سنایی” بسیاری از مضمون‏های عرفانی را نخستین بار در شعر خود به صورت گسترده مطرح کرده است، بررسی این مطلب نیز در آثار وی، به عنوان پیشگام شعر عرفانی می‏تواندقدم اولیه در شناخت موضوع باشد و راه را برای بررسی آن در سایر آثار عرفانی فارسی باز کند. هدف از بررسی این موضوع دریافت بینش و شیوه جذب رحمت و پرهیز از غضب الهی در آینه نگاه سنایی است که اهمیت موضوع ،در ارائه الگوی رستگاری انسان و برخورداری از فیض رحمت و عنایت الهی می باشد.در این پژوهش با شیوه توصیفی-تحلیلی سعی شده است تا به سوالات پاسخ داده شود:۱-رحمت و غضب الهی چیست؟۲-از دیدگاه سنایی انسان چه نقشی در جذب رحمت الهی دارد؟۳-آیا رحمت خداوند بر غضبش پیشی دارد؟سنائی در حدیقه الحقیقه، بر اساس تجربیات روحانی و دیدگاه عرفانی خویش، به کمک آیات و روایات و احوال انبیا و حکایات و تمثیلات به گونه‏ای نغز و موثر از فیض و رحمت حق، سخن می‏گوید. مسلّم است که از جانب خداوند، امواج رحمت الهی همواره ساطع و منتشر می‏گردد و این انسان  است که گاهی وجود خود را از پرتو این امواج دور می‏سازد و غضب خداوند را بر می‏انگیزد. سنائی با بیان دلنشین خود چنان رحمانیّت و رحیمیّت حق را به تصویرمی کشد که نشانه‏های غضب و قهرالهی را تحت شعاع قرار می‏دهد، او اصل خلقت را ناشی از رحمت خداوند می‏داند. و قرآن، انبیا، آفرینش، مرگ، بهشت و… را از جلوه‏های بارز رحمت حق، و اطاعت از خداوند و تبعیت از انبیا، دعا کردن، انفاق، امیدواری به رحمت و… را موجب بهره‏مندی از دریای بی کران رحمت الهی می‏داند.

کلید واژه: رحمت، غضب، عرفان، سنایی

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه

یکی از معارفی که بر اساس تعالیم الهی پایه گذاری شده، عرفان است و در این میان عرفان ناب اسلامی بی هیچ شائبه‏ای بیانگر حقایق اصیل بوده و کشف این حقایق از سوی اکابر عرفا راه گشای زندگی بشر قرار گرفته است. بدون تردید با مطالعه در آثار شعرا و نویسندگان، راه شناخت به روی انسان‏ها گشوده می‏شود.

“سنایی” در اثر گرانقدر خود، حدیقه الحقیقه، مظاهر و جلوه‏های رحمت و غضب الهی و راه‏های جذب و سلب آن را چنان زیبا و موثر بیان می‏کند که آتش محبت الهی را در دل هر خواننده ای، شعله ور می‏سازد و آنان را هر چه بیشتربه سوی خداوند رحمان و رحیم فرا می‏خواند.او معتقد است زمانی که آدمی خود را از لطف و عنایت خالق رحمان بی نصیب ببینید، حق ندارد در رحمانیّت او تردید کند، بلکه باید ریشه آن را در اعمال و کردار خود جست و جو نماید. زیرا خداوند، هدف از آغاز و انجام خلقتش را تنها، رحمت بیان کرده است. بنابراین آگاهی انسان از آنچه که مانع نزول بارانی رحمت بی کران الهی می‏شود، بسیار در خور اهمیت است.

کتاب “حدیقه” در حقیقت یک دوره حکمت عملی است که سرمشق زندگانی مردم و راهنمای اخلاق فردی و اجتماعی بشر است و حکیم در این کتاب مردم را به خداپرستی و نیکوکاری و عفت و بزرگ منشی و محبت و رضا و تسلیم دعوت نموده است. در واقع تأمل در مضامین این حکایات زمینه رشد کمالات انسانی را در سایه رحمت الهی برای همگان مهیا می‏سازد، پس چه زیبا و پسندیده است که انسان در این نظام هستی که بر پایه رحمت و لطف الهی بنا شده است، با عشق به حق تعالی و تواضع در برابر او، از مظاهر رحمتش که از مهمترین مصادیق آن قرآن ،پیامبر،رزق و …است، به خوبی بهره‏مند شود، تا رحمت جزئی اش به رحمت کل متصّل گردد و به کمال انسانی دست یابد.

 

 

 

 

 

 

 

 

امکان شناخت اوصاف الهی

دو واژه متضاد”رحمت و غضب”دو صفت است که خدا و انسان دارای آن می باشند.و آنکه رحمت و غضبش بی کران است ،خداوند یکتاست.گفتگو درباره صفات و نام های خالق متعال از عمده ترین مباحث خداشناسی است که مورد توجه همه فرقه ها و ادیان اسلامی  و غیر اسلامی بوده و هر گروه فرا خور حال و مقام خود بدان پرداخته اند. مهمترین بحثی که در باب اوصاف الهی مطرح شده،این است که آیا انسان می تواند صفات خدا را بشناسد،یا آنکه صفات الهی برای آدمی همواره ناشناخته خواهد ماند؟در این باره دیدگاه های مختلفی مطرح شده است،که مهمترین آنها عبارتند از:۱-دیدگاه اهل تعطیل ۲-دیدگاه اهل تشبیه ۳-دیدگاه اهل بلا تشبیه

اهل تعطیل برآنند که عقل آدمی،راهی بسوی شناخت صفات الهی ندارد.در نظر اینان بایستی به ثبوت صفات مذکور در قرآن و روایات برای خداوند اعتراف کنیم و به آن ایمان آوریم بدون آنکه از حقیقت معانی صفات آگاهی داشته باشیم.بنابراین این گروه به معطّل ماندن عقل و ادراک انسان در شناخت اوصاف الهی حکم می کنند.در حالی که ادله و شواهد فراوانی علیه مسلک تعطیل وجود دارد.از یک سو قرآن کریم انسان را به تدبر و تامل در آیات خود فرمان می دهد و از سوی دیگر،آیات متعددی از قرآن،متکفل بیان اوصاف و اسمای الهی است.بنابراین می توان گفت که روش قرآن در ذکر مکرر اوصاف الهی با نظریه تعطیل ناسازگار است و بر بطلان آن گواهی می دهد.اهل تشبیه بر آنند که عقل انسان می تواند خدا را از طریق اوصافش بشناسد.این گروه در واقع خدا را در اوصاف خود به مخلوقاتش تشبیه می کنند.گروهی از اهل تشبیه تا آنجا پیش رفته اند که خدا را موجودی جسمانی و دارای اعضا و جوارح دانسته اند.این گروه در تایید مسلک خویش ،به آیاتی که بر حسب ظاهر خود برای خدا دست ،پا و چشم در نظر می گیرد،استشهاد می کنند.اهل تشبیه بدون توجه به اصل تغایر بین خالق و مخلوق و بدون در نظر گرفتن ویژگی های وجودی خداوند،نظیر وجوب وجود،نامحدود بودن و …که او را کاملا از سایر موجودات ممتاز می گرداند،او را همسان و مشابه مخلوقات خود قرار می دهند و از این رو در خطا و اشتباه هستند. دیدگاه بلا تشبیه برآن است که عقل انسان،می تواند اوصاف الهی را باز شناسد و علاوه بر آن به بررسی و تحلیل آن بپردازد،اما به آن معنا نیست که به کنه صفات راه یابد.(نقل مضمون،سعیدی مهر۱۳۹۳/۲۰۰-۱۹۶)علامه طباطبایی برای توضیح این دیدگاه چنین می گوید: «مثل انسان در شناخت خداوند مثل کسی است که دو دست خویش را به آب دریا نزدیک کند و بخواهد از آن تناول کند، او فقط می‏خواهد آب بنوشدو ابدا مقدار برای او مطرح نیست الّا این که بیشتر از اندازه دو دستش نمی‏تواند از دریاآب بردارد. »(طباطبائی، ۱۳۷۲: ۲۲۷)

بنابراین دیدگاه، نه مسلک تعطیل درست است و نه مسلک تشبیه. بلکه راه سوم، فراروی انسان است.

سنایی در انتقاد از مسلک اهل تشبیه و اهل تعطیل چنین می گوید:

               هست در وصف او به وقت دلیل                نطق،تشبیه و خامشی تعطیل

                                                                              (سنایی،۱۳۹۴: ۶۳)

امام علی آشکارا بیان فرموده است: هر چند عقل آدمی به کنه صفات خدای تعالی راه ندارد،اما به کلی از آن بی نصیب نمانده است. «عقل‏ها را بر چگونگی صفات خویش آگاه نساخته، ولی در حد واجب و به اندازه ظرف وجود اشخاص، حجاب‏ها را برای شناخت خود برداشته است.» (علی(ع)، ۱۳۷۹: ۱۷۳)

 

انواع صفات الهی

صفات خدا از جهات مختلفی به انواع و اقسامی تقسیم می‏شوند:

صفات ثبوتی

«صفات ثبوتی صفاتی هستند که اتصاف خداوند به آنها واجب است که آن صفات را، صفات جمال نامند. مانند: علم، قدرت، اراده، حیات.»(سعیدی ، ۱۳۸۴: ۴۴۶)

صفات سلبی

«صفات سلبی سلب اموری است که اتصاف خداوند به آنها ممتنع است . چون زمان و مکان داشتن، جسمانی بودن و…که آنها را صفات جلال نیز نامند.» (همان)

صفات ذاتی و صفات فعلی

در تقسیم بندی دیگری، صفات ثبوتی  الهی به دو دسته “صفات ذاتی” و “صفات فعلی”تقسیم می‏شود.

«صفت ذاتی، با لحاظ یکی از کمالات خداوند، از ذات الهی انتزاع می‏گردد و بر آن حمل می‏شود.

از سوی دیگر، صفت فعلی مفهومی است که از وجود رابطه خاصی بین ذات الهی و موجودی دیگر گرفته می‏شود.برای توصیف خدا به صفات ذاتی، در نظر گرفتن ذات الهی کفایت می‏کند و نیاز به تصور امری خارج از ذات نیست؛مانند”قدرت”اما برای استعمال صفات فعلی، علاوه بر ذات خداوند، باید شیء دیگری را نیز لحاظ کرد. برای مثال، اگر بخواهیم خدا را به “خالق بودن” توصیف کنیم، باید ابتدا موجود دیگری را در نظر بگیریم که خدا آن را ایجاد کرده است و سپس با در نظر گرفتن رابطه خدا با آن موجود، صفت “خلق” را به خدا نسبت دهیم.بنابراین صفاتی همچون “علم”، “قدرت” و “حیات”، از صفات ذاتی و اوصافی مانند”خلق”، “رزق”، “رحمت”، “سخط”،”غضب”و…. از صفات فعلی خدا به شمار می‏آید. » (سعیدی مهر، ۱۳۹۳: ۱۹۳) 

صفات الهی از دیدگاه سنایی

در شعر سنایی، با اشاراتی به صفات حق تعالی پرداخته است.این بخش از اشعار وی را می توان به دو بخش کلی تقسیم کرد.یکی مربوط به صفات ثبوتیه حق تعالی و دیگر صفات سلبیه. قدیم،علیم،قدیر،مرید و حق از جمله صفات ثبوتی هستند که سنایی برای خداوند ذکر کرده است .

             عارفان چون دم از قدیم زنند               ها و هورا میان دو نیم زنند

                                                                          (سنایی،۶۵:۱۳۹۴)

گذشته از صفات ثبوتی،وی در شعر خود از صفات سلبیه خالق متعال یاد می کند.در نگاه او ،خالق ،بی نیاز مطلق و غنی از “که و مه”و حتی کفر و دین بندگان است.او صمدی است که نه به ولادت نیازمند است و نه به فرزند محتاج.

              بر در بی نیازی از که و مه                   گر تو باشی و گر نه او را چه

                                                                  (سنایی،۹۳:۱۳۹۴)

در اندیشه او صفات خدا قدیم است،بری از کون است و مثل ندارد،حقیقت آن ذات اقدس بر کسی مکشوف نشده و بر این اساس صفات حق تعالی  همچون ذاتش در خور چون و چرا نیست و از کیفیت آن نیز نمی توان چیزی گفت و یا حتی دانست.

               ذات او را نبرده ره ادراک                           عقل را جان و دل در آن ره چاک

              عقل بی کحل آشنائی او                             بی خبر بوده از خدائی او

               چه کنی وهم را بجستش حث                     کی بود با قدم حدیث حدثت

               انبیا زین حدیث سرگردان                           اولیا زین صفات ها حیران

                                                                     (سنایی،۱۳۹۴: ۹۴)

سنایی در بسیاری از مسائل از اصول اعتقادی اشعریان پیروی می کند.یکی از اصول اعتقادی دهگانه آنان این است که«صفات خدا قائم به ذات است،یعنی ذات او نیست،اما غیر ذات او هم نیست.» (نقل مضمون،                                

زرقانی،۱۳۷۸: ۴۱) و همانطور که گفته شد،سنایی ذات باری تعالی  را قابل اشارت نمی داند و حتی از حوزه کشف بیرون می پندارد.

      احد ست و شمار از او معزول             صمد ست و نیاز از و مخذول

      آن احد نی که عقل داند و فهم           وآن صمد نی که حس شناسد و وهم

      نه فراوان نه اندکی باشد                    یکی اندر یکی یکی باشد

     ….نه بزرگیش هست از افزونی              ذات او بر ز چندی و چونی

     از پی بحث طالب عاجز                      هل و من گفتن اندر و جایز

      کس نگفته صفات مبدع هو                چند و چون و چرا چه و کی و کو

                                                           (سنایی،۱۳۹۴: ۶۴)

موضوع دیگری که سنایی در معرفت الله بدان پرداخته ،آن است که، عقل آدمی اگر بخواهد با تکیه بر خود و بطور مستقل به شناخت خالق یکتا بپردازد،سرگردان و حیران می شود چه عقل آدمی ماهیتا به گونه ای است که تنها توان درک و شناخت نسبتا کامل موجودات مادی را دارد حال آنکه ذات اقدس الله در مقابل ماده و به معنای مجرد-است.اما اگر لطف خالق مهربان به یاری او بشتابد،قادر خواهد شد گام هایی هر چند کوتاه در مسیر معرفت خالق بردارد.و البته معرفت کامل در این صورت نیز محال است.

             بخودش کس شناخت نتوانست        ذات او هم بدو توان دانست

            عقل حقش بتوخت نیک بتاخت       عجز در راه او شناخت شناخت

            کرمش گفت مر مرا بشناس            ورنه کشناسدش به عقل و حواس

             …عقل رهبر و لیک تا در او            فضل او مر ترا برد بر او

                                                          (سنایی،۱۳۹۴: ۶۳)

 بنابراین اگر چه سنایی اثبات ناتوانی آدمی از شناخت کامل خداوند را دنبال می کند ،اذعان می دارد اگر آدمی بتواند معرفت نسبی به خدا پیدا کند، همین شناخت نسبی هم تنها با فضل او امکان پذیر است.

اما آنچه حایز اهمیت است آن است که، در حدیقه ابیاتی یافت می شود که دیدگاه کاملا متفاوتی از سنایی ،در باب صفات و تصویر خداوند ارائه  می دهد.این ابیات به وضوح نشان دهنده آن است که سنایی به هر آنچه که در قرآن –درباره صفات الهی-آمده ایمان دارد.بی آنکه بخواهد به چند و چونی در آنها پرداخته و یا آنها را تاویل کند.

                ذات او فارغ است از چونی                    زشت و نیکو درون و بیرونی

                زآن که اثبات هست او بر نیست             همچو اثبات مادر اعمی است

               داند اعمی که مادری دارد                      لیک چونی به وهم در نارد

                                                                              (سنایی،۱۳۹۴: ۸۱)

و در جای دیگر آورده:

            ای که در بند صورت و نقشی                       بسته استوی علی العرشی

          ….زانکه نقاش بود و نقش نبود                         استوی بود و عرش و فرش نبود

          استوی از میان جان می خوان                       ذات او بسته جهات مدان

           کاستوی آیتی ز قرآنست                            گفتن لا مکان ز ایمانست

          عرش چون حلقه از برون در است                   از صفات خدای بی خبر است

          در صحیفه کلام مسطور است                        نقش و آواز و شکل ازو دور است

          ینزل الله هست در اخبار                                آمد و شد تو اعتقاد مدار

                                                                            (سنایی،۱۳۹۴: ۶۶ -۶۵)

بنابراین چنانچه ملاحظه می شود سنایی پای بند به نص قرآن است.و قرآن را در شناخت صفات الهی برتر از عقل جزوی انسان میداند.به طوری که به صراحت بیان می کند:

     عقل جزوی کی تواند گشت بر قرآن محیط                 عنکبوتی کی تواند کرد سیمرغی شکار

                                                                                             (سنایی،۱۳۸۸: ۱۹۰)

     نقل جان ساز هر چه زو شد نقل                              که به ایمان رسی به حق نه به عقل

                                                                                                (سنایی،۱۳۹۴ :۱۴۷)

وهمچنین  دیدگاه صوفیانه اش،او را از تاویل تصاویر الهی رها می کند و به سمت تسلیم در برابر این تصاویر می کشاند.(نقل مضمون،راد مرد،۱۳۹۳       

همچنین قراینی وجود دارد که سنایی در اشعارش پیروی از قرآن و حدیث را تبلیغ می کند و این نشان دهنده آن است که شعر او در خدمت شرع قرار دارد.او در این مورد تصریح می کند که انسان بایستی  به قرآن و حدیث پناه ببرد زیرا هر چه جز این دو،هوس و افسانه است و راه ایزدی تنها از طریق قرآن و حدیث و روایات معلوم می گردد. با تکیه بر آنچه که ذکرگردید مشخص می شود که سنایی در شناخت خداوند و شناخت صفات الهی نیز متوسل به قرآن و احادیث باشد. (تلخیص ،زرقانی،۱۳۷۸ : ۱۴۳)

      تکیه بر شرع محمد کن و بر قرآن کن             زان کجا عروه و ثقای تو جز قرآن نیست

                                                                                           (سنایی،۱۳۸۸: ۹۸)

     چنگ در گفته یزدان و پیمبر زن و رو               کانچه قرآن  و خبر نیست فسانه ست و هوس

                                                                                               (همان: ۳۰۹)

رحمت و غضب الهی

رحمت و غضب دو صفت است که خدا و انسان دارای آن می باشند. رحمت در لغت به معنای مهربانی و رقت دل است و انعطافی که اقتضای تفضل و احسان کند.(نقل مضمون،گوهرین،۱۳۸۰: ۳۰)

« رحمت از جمله صفات است و آن عبارت است از رسانیدن خیر و دفع شر،و نسبت آن به خدای تعالی از جهت اعطای اوست به بنده ای که استحقاق ثواب و دفع عقاب داشته باشد.(کشاف،….:۵۸۸)

رحمت در خداوند با معنای رحمت در انسان ها بسیار متفاوت است.رحمت در انسانها ناشی از نوعی دلسوزی و تاثر می باشد.« رحمت درانسان (بخاطر داشتن اعضایى چون قلب و اعصاب و …)، به معناى رقت قلب و اشفاق و تاثر باطنى است و در خداى تعالى که منزه از ماده است. به معناى عطیه و افاضه می باشد، افاضه آنچه که مناسب با استعداد تام مخلوق است، مخلوقى که بخاطر بدست آوردن استعداد تام،قابلیت و ظرفیت افاضه خدا را یافته، مستعد وقتى استعدادش به حد کمال و تمام رسید، دوستدار آن چیزى میشود که استعداد دریافت آن را پیدا کرده و آن را با زبان استعداد طلب مى‏کند و خداوند هم آنچه را مى‏طلبد و درخواست مى‏کند به او افاضه مى‏فرماید.» (نقل مضمون،طباطبایی،۱۳۷۴،ج۱‏: ۶۲۵)        

غضب از صفت خداوند بوده و مقابل رحمت است.خشم الهی جلوه ای از جلال اوست.این غضب هنگامی بروز می کند که انسان بر خلاف حکم عقل و شرع در مسیری بر خلاف فطرت کمال طلبی گام بردارد و زمینه را برای تباهی خود و جامعه فراهم آورد. در کشف المحجوب آمده:«قهر تنها به معنی انتقام نیست ،بلکه مراد از قهر تایید حق است به فنا کردن مرادها و باز داشتن نفس است از آرزوها»(هجویری، ۱۳۷۴: ۵۴۵)

انواع رحمت الهی

رحمت خداوند بر دو گونه است ،رحمت عام خداوند که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر، نیکوکار و بدکار می‏باشد. زیرا باران رحمت بی حسابش، همه جا به همه می‏رسد و خوان نعمت بی دریغش همه جا گسترده شده است. رحمت دیگر خداوند، رحمت خاص اوست که ویژه بندگان صالح و فرمان بردار است. زیرا آن‏ها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگی این را یافته‎اند که از رحمت و بخشش خاصی برخوردار باشند.از این رو رحمت عام خداوند به رحمت امتنانیه و رحمت خاص او به رحمت وجوبیه تعبیر شده است.

رحمت امتنانیه: (رحمانیه)« رحمت امتنان، همان رحمت فراگیری است که همه خلق را در بر می‏گیرد و بدین معناست که به هر موجودی، وجود خاص او داده شود بدون اینکه در برابر چیزی باشد یا عوضی داشته باشد. این همان است که خداوند-تعالی-فرمود: “و رحمتی وسعت کل شیء”این رحمت، مترادف با وجود یا ارزانی داشتن وجود است بر سبیل احسان. آنچه رحمت امتنان بدان تعلّق می‏گیرد، وجود از حیث وجود است، نه وجود از حیث اینکه شّر است یا خیر، یا از این حیث که در اطاعت است یا معصیت.» (جهانگیری،۱۳۷۵: ۳۳۹)

بی رشوت و بی بیمی بر کافر و بر مومن         هر روز برافشانی از لطف و احسان ها

                                                                          (سنایی،۱۳۸۸: ۱۷)

 

     چه فقر و کو غنا عام است رحمت            ز خشک و تر مگو یک چشمه جاریست

                                                                                   (دیوان بیدل)

رحمت وجوبیه: (رحیمیه)« عبارت است از همان رحمت موعودی که مخصوص پرهیزگاران و نیکوکاران است. »(سعیدی، ۱۳۸۴: ۳۰۲)چنانکه خدای تعالی فرمود: «وَ اکْتُبْ لَنَا فِی هذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ إِنَّا هُدْنَا إِلَیْکَ قَالَ عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ فَسَأَکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِنَا یُؤْمِنُونَ‌ »(اعراف/ ۱۵۶) (و برای ما، در این دنیا و سرای دیگر، نیکی مقرّر فرما؛ چه این که ما به سوی تو بازگشت کرده‌ایم. خداوند در برابر این تقاضا، به موسی گفت: مجازاتم را به هر کس بخواهم می‌رسانم؛ و رحمتم همه چیز را فراگرفته؛ و آن را برای آنها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آنها که به آیات ما ایمان می‌آورند، مقرّر خواهم داشت.)

از این رو در قرآن مجید برای خداوند،صفت رحمان و رحیم آمده است.که در تعریف آن گفته اند:«رحمان مهربان است بر همه خلق گرویده و ناگرویده از روی آفریدن و روزی دادن و رحیم مهربان است خاصه بر مومنان از روی هدایت و توفیق طاعت در دنیا  و بهشت و رویت در عقبی.»(میبدی،۱۳۷۱:ج۱/ ۸)

رحمت الهی در حدیقه الحقیقه

رحمت الهی در آثار سنایی به طور چشمگیری خود نمایی می کند.آنچه در نگاه او از اهمیت بسیاری برخوردار است،اصل رابطه خداوند مهربان با مخلوقات است،که سنایی این رابطه را کاملا لطف آمیز می داند تا قهر آلود.او برای اثبات این اصل،چند موضوع عمده را مطرح می کند. او تمامی افعال ،احکام  و مقدرات الهی را خیر محض دانسته و باری تعالی را منزه از آن می داند که در حق مخلوق خود اراده شر نماید.اراده او حتی اگر در قالب بلا –که به ظاهر سختی و رنج است-پدیدار گردد،چیزی جز خیر محض نیست.شرهای موجود در جهان آفرینش هم عاریتی بوده و اصالتا شر نیستند. تمثیل زیبای “مادر و فرزند” نیز ازجمله  برای بیان همین نکته به کار گرفته شده است که اراده حق تعالی در هر صورت خیر مطلق است.بر طبق این تمثیل،همان گونه که مادر هم به فرزند خرما می دهد و او را در آغوش گرفته،نوازش می کند و هم او را حجامت می کند-که ظاهرا دردناک و رنج آور اما مفید است-،هم تنبیه در کار فرزندش دارد و هم نوازش،خالق متعال نیز گاه بندگان را در رفاه و آسایش قرار داده و گاه در رنج و مشقت قرار می دهد و در هر دو حال،اراده مادر درحق فرزند و خالق مهربان در مورد ،بندگان،خیر محض است.

آن نبینی که طفل را دایه
گاه بندد ورا به گهواره
گه زند صعب و گاه بنوازد
گاه بوسه به مهر رخسارش
مرد بیگانه چون نگاه کند
گویدش نیست مهربان دایه
… هر چه هست از بلا و عافیتی
  گاه خردی به اولین پایه
گاه بر بر نهدش همواره
گاه دورش کند بیندازد
گاه بنوازد و کشد بارش
خشم گیرد ز دایه آه کند
بر او هست طفل کم مایه
خیر محض است و شر عاریتی

                                                                               (سنایی،۱۳۹۴: ۸۶)

در نظام توحیدی اشاعره خدا بیش از آنکه لطیف باشد قهار است.”رب شخصی”اینان –یعنی تصوری که آنان از خالق متعال دارند-بیشتر به صفت قهر جلوه کرده تا لطف.در حالی که در تفکر عرفانی ،خدا بسیار لطیف و مهربان است .رابطه او با مخلوقات مبتنی بر عشق است که سراسر مهرورزی است.وقتی به “رب شخص”عرفا می نگریم،متوجه این موضوع می شویم که رب شخص آنها بسیار متفاوت با رب شخص علمای غیر عارف اشعری دارد و عمده ترین این تفاوتها در عاشق بودن این رب است. سنایی نیز با استفاده از گرایشات عرفانی خود سعی فراوان دارد تا “رب شخصی”مخاطبان خود را تلطیف نماید.در واقع او با آوردن تمثیل زیبای “مادر و فرزند” بر لطف خالق متعال تاکید فراوانی دارد و در توجیه قهر خالق می کوشد تا مخاطبان را قانع کند که قهر او نیز سراسر لطف و خوبی است. اصل دیگری که وی در مورد رابطه خالق با مخلوقات و در زیر مجموعه الطاف الهی بدان می پردازد،حکمت بالغه الهی است.او برای بیان این اصل تمثیل طبیب و گل خوار را مطرح کرده است.مطابق با این تمثیل،بیماری که به مرض گل خواری مبتلاست،غافل از مضرات این عمل،از طبیب می خواهدکه به او اجازه دهد به گل خواری ادامه دهد اما طبیب بر اساس علمی که بدان عمل دارد او را از این کار بر حذر می دارد.در این تمثیل طبیب نماد خداوند است و گل خوار،نماد انسان هایی است که از خدا چیزی می خواهند که برای ایشان زیان آور است.همانطور که علم طبیب او را از اجابت خواسته بیمار باز می دارد،حکمت بالغه الهی هم باعث می شود برخی آرزوهای آدمی را محقق نسازد و یا احیانا حوادث ناخوشایندی برایش مقدر کند.در اندیشه سنایی،خدا به عنوان خالق انسان و هم بر اساس حکمت بالغه اش ،بهتر از مخلوقات،خیر و صلاح آنها را می داند و آنچه او مقدر می فرماید مبتنی است بر حکمت بالغه و رحمت فراگیرخداوند.همچنین وی ،حکمت خالق را ملازم رحمت او می داند و بر آن است که اگر خداوند بر اساس حکمت بالغه خود،انسان را از نعمتی محروم کند،رحمتش ایجاب می نماید که نعمتی بهتر از آن یا دست کم مثل همان را به او عطا نماید.(نقل مضمون،زرقانی،۱۳۷۸: ۶۳-۶۲)

               روح را از خرد شرف او داد                   عفو را از گنه علف او داد

              نیک داند خدای انابت را                      حکمتش مانعست اجابت را

              گر چه باشد گه سوال مجیب                ندهد گل به گل خورنده طبیب

             گل عمر کسی که گل خواهد               کی دهد گلش اگر چه دل خواهد

             کی شود بی سبب نموده تو                  بوده حق چو عقل پوده تو

            سخت بسیار کس بود که خورد              قدح زهر صرف و زان نمرد

            بلکه او را غذای جان باشد                   که ز بحران چو خیزران باشد

          همه را از طریق حکمت و داد                 آنچه بایست بیش از آن همه داد

           ….درد در عالم ار فراوان است                 هر یکی را هزار درمان است

          ….نوش دان هر چه زهر او باشد              لطف دان هر چه قهر او باشد

          باشد از مادران  ما بر ما                        هم حجامت نکو و هم خرما

                                                                      (سنایی، ۱۳۹۴: ۸۵)

غلبه رحمت الهی بر غضبش

سنایی متاثر از آیات قرآن و باور عمومی صوفیه، معتقد است که رحمت الهی بر غضبش پیشی دارد.

در فراز ۲۰سوره جوشن کبیر چنین آمده:«یا من وسعت کلّ شی رحمته،یا من سبقت رحمته غضبه»(ای آنکه رحمت واسعه ات همه اشیا را فرا گرفته، ای آنکه رحمتت بر غضبت سبقت گرفته است.»همچنین امام زین العابدین (ع)در دعای ۱۶،فراز ۷و۸ صحیفه سجادیه به غلبه رحمت الهی را اشاره کرده است.«و انت الذی عفوه اعلی من عقابه»(و تویی که عفوت از عقاب برتر است)و«و انت الذی تسعی رحمته امام غضبه»(و تویی که بخشایشت از خشم پیشتر است)بسیاری از عرفا نیز بر این باورند که رحمت خداوند بر غضبش غالب است.خواجه عبد الله انصاری در مناجات نامه آورده:«الهی! بنده جرم کرد،خسته دل و آلوده دامن شد.منادی کرم تو آواز داد که:نصیب معیوبان با من باشد.رحمت سبقت گرفت و فضل و کرم در ضامن شد.»( عبد الله انصاری،۱۳۷۳: ۱۰۷)نجم الدین رازی هم در مرصاد العباد این موضوع را تایید می کند.:«برخورداری عوام از صفت رحمانیت است و آن مقبول و مردود می یابد،از بهر آنکه رزق و صحت و شفقت بر عیال کافر و مسلمان را هست و آن از خاصیت صفت رحمانیت است،و اگر نه از اثر این رحمت بودی یک شربت آب به هیچ کافر ندادی،آنچه فرمود:سبقت رحمتی غضبی.از این معنی بود.»(نجم الدین رازی،۱۳۹۵: ۱۶۲) بر این اساس سنایی نیز به صراحت بیان می کند که رحمت الهی بر غضبش سبقت دارد،یعنی آنچه که بر مخلوق وارد می شود،بیشتر رحمت است تا غضب.

            عفو او بر گنه سبق برده               سبقت رحمتی عجب خورده

                                                             (سنایی،۱۳۹۴: ۱۰۲)

همانطور که مولانا می فرماید:

سبق رحمت بر غضب هست ای فتا                 لطف،غالب بود در وصف خدا

                                                            (مولانا،۱۳۸۹:د۵/۱۵۹۱)

انواع رحمت الهی از دیدگاه سنایی

رحمت خداوند در سراسر حدیقه الحقیقه یا عام است،که به حدی گسترده شده است که غضب یا قهر را هم شامل می شود و یا خاص،رحمتی است که به بندگان بر حسب افعال آنان عطا می کند.این امر بر خداوند واجب است زیرا مقتضای عدل اوست.سنایی معتقد است که رحمت رحمانیت خداوند شامل همه موجودات می شود و به صراحت اظهار می دارد که لطف خدا شامل حال مومن و کافر،نیکو کار و فاجر می گردد.

           کافر و مومن و شقی و سعید              همه را روزی و حیات و جدید

                                                                    (سنایی،۱۰۶:۱۳۹۴)

و در جای دیگر آورده:

            از  بد  و  نیک خلق  پیوسته             رحمت و  نعمتش  بنگسسته

                                                                  (سنایی،۱۳۹۴: ۱۴۷)

مولانا هم معتقد است که رحمت عام خداوند شامل همه می گردد .

خواهد آن رحمت بتابد بر همه                بر بد و نیک از عموم مرحمه

                                                     (مولانا،۱۳۹۳:د۱/۳۶۱۴)

در حالی که رحمت خاص الهی همان الطاف ویژه و توجهات خاص خداوند به بندگان با ایمانش است.طباطبایی رحمت خاص الهی را مخصوص بندگان مؤمن او می داند ، بندگانى که موجب شده‏اند تا خدا آنان را در دینشان یارى دهد و از غضب و عذاب الهى نجاتشان دهد.(تلخیص،طباطبایی،۱۳۷۴:ج ۱/۴۵۲)هم چنان که خداوند در باره این رحمت فرموده: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ»( مؤمن/۵۱)(ما بطور حتم رسولان خود و آن افرادى را که ایمان آوردند، هم در زندگى دنیا و هم در روزى که گواهان بپاخیزند یارى مى‏کنیم.) همچنین طباطبایی معتقد است:رحمت واسعه الهیه و فیوضات صورى و معنوى که نزد خدا است، موقوف بر شخص خاص و یا صنفى معین از بندگانش نیست، و هیچ استثنایى نمى‏تواند حکم افاضه خدا را مقید کند و او را ملزم بر خوددارى از افاضه نماید، مگر اینکه انسان استعداد افاضه خدارا نداشته باشد و یا خودش مانعى را به سوء اختیار خود پدید آورد، و در نتیجه از فیض الهی  محروم گردد.(نقل مضمون،طباطبایی ، ج ‏۳: ۲۵۰)بنابراین انسان برای دریافت رحمت خاص الهی باید قابلیت و استعداد پذیرش آن را داشته باشد.همانطور که خواجه عبد الله انصاری می فرماید:«الهی! از سعت رحمت تو هر کسی را بهره ایست.»(عبد الله انصاری،۱۳۷۳: ۸۱)قرآن کریم نیز  به صراحت و قطعیت دلالت دارد که هر کس در حد ظرفیت و امکان و استعدادش در خط پر برکت بندگی و مسیر عبادت و دایره اطاعت قرار گیرد،مشمول فضل و رحمت خاص الهی است. «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَهٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطاً مُسْتَقِیماً »(نساء/۱۷۵) (امّا آنها که به خدا ایمان آوردند و به آن کتاب آسمانی چنگ زدند، بزودی همه را در رحمت و فضل خود، وارد خواهد ساخت؛ و در راه راستی، به سوی خودش هدایت می‌کند.)

عوامل موثر در جذب رحمت الهی

حال با توجه به وسعت رحمت الهی، ما انسان‏ها باید کاری کنیم تا درهای رحمت خاص الهی بر ما گشوده شود.عطار در تذکره الاولیا آورده، که بایزید بسطامی گفته: «اگر صفوت آدم و قدس جبرئیل و خلّت ابراهیم و شوق موسی و طهارت عیسی و محبت محمّد-علیهم الصلوه و السلام-به تو دهند زینهار که راضی نشوی و ماوراء آن طلبی که ماوراء این کارهاست. »(عطار، ۱۳۵۵: ۱۷۰)زیرا آنچه ارزش برتر و ویژه‏ای دارد برخورداری از رحمت خاص الهی است که به بندگان ویژه عنایت می‏شود. سنائی در حدیقه الحقیقه عوامل بسیاری را بیان کرده است که درهای رحمت را بر انسان می‏گشاید،که به برخی از آنها اشاره می شود.

 

اطاعت و پرستش خدا:عبادت و پرستش خداوند از ضروری ترین نیازهای روحی بشر است.از این رو از اهمیت خاصی برخوردار است.خداوند می فرماید:« وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ‌ »(ذاریات/۵۶) (من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.) این آیه بیان می کند که خلقت انسان بدون هدف نیست و هدف از خلقت ،عبادت خداوند است. « و حقیقت تقوى پرهیزگارى است یعنى که به طاعت خدا بپرهیزد از خشم‏ و عذاب خدا» (میبدی، ۱۳۷۱: ج۱/ ۴۵۱)

سنایی معتقد است که اطاعت از خداوند،آثار مثبتی را در دنیا و آخرت برای انسان به همراه خواهد داشت.و به صراحت اعلام می کند کسی که خدا را اطاعت کند از بدی ها رهایی می یابد و به سعادت و رستگاری می رسد.

                  چون تو یزدان پرستی از شیطان                  ایمنی در جهان و با سامان

                                                   (سنایی، ۱۳۹۴: ۴۳۸)

نیک بخت آن کس که بنده اوست            در همه کارها بسنده بر اوست

                                                            (همان: ۹۹)

                    بنده عشق باش تا برهی                            از بلاها و زشتی و تبهی

                                                            (همان: ۳۲۶)

اطاعت از پروردگار به قدری برای سنایی حائز اهمیت است که پا را فراتر می نهد و اذعان می دارد انسانی که به سوی حق می شتابد و از باطل (که ماسوای حق است ) به حق (که خداست)گذر می کند،از همه چیز و در همه چیز فقط خدا را می بیند.                  

                 چون به محراب حق شتابی تو                    نور حق در دو دیده یابی تو

                                                               (همان: ۷۳۰)

اطاعت از پیامبر:کسانی که از سیره همه پیامبران و مردان حق پیروی کنند، و تمام اوامر و نواهی آنان را با جان و دل بپذیرند، در اثر متابعت آنان به سرچشمه رحمت می‏رسند. زیرا خدا آنان را واسطه‏ای برای رساندن رحمت به انسان قرار داده است.خداوند در قران کریم می فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً.»(نساء/۵۹) (ای کسانی که ایمان آورده‌اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این برای شما بهتر، و عاقبت و پایانش نیکوتر است.)

سنایی در کتاب حدیقه الحقیقه به این آیه اشاره کرده است.از نظر او مخاطب اصلی خداوند در آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول،عقل انسان است که به آن دستور داده شده است،از خداوند و پیامبر اطاعت کند.

           گفته از بهر خدمت درگاه                  امر با  عقلها  اطیعوا  الله

                                                              (سنایی،۱۶۱:۱۳۹۴)

پیامبر اکرم(ص)جلوه ای از رحمت عام الهی است.خداوند در سوره انبیا،از رسول(ص)به عنوان  رحمته العالمین یاد می کند.« وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ‌« (انبیا/۱۰۷) (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.) طبرسی در ترجمه تفسیر مجمع البیان آورده:«ابن عباس گوید: پیامبر رحمت است براى خوب و بد و مؤمن و کافر. پس براى مؤمن در دنیا و آخرت رحمت است و براى کافر در همین دنیا که از بلاها و مسخها و هلاکت‏ها معاف شده است.»(طبرسی،بی تا: ج‏۱۶/ ۱۷۳) ظاهر شدن کونین و عالمیان از برای وجود پیامبر(ص) و بیان کردن طاعات و اوصاف حمیده به عموم عالمیان برای رسیدن به سعادت و شفاعت خواهی پیامبر(ص)از امت خود، دلایل ملقب گشتن ایشان به صفت رحمته العالمین است.«عین القضات در این باره آورده:«و جای دیگر می گوید: اولاک لما خلقت الکونین اگر نه از برای وجود تو بودی،وجود کونین و عالمیان محو و معدوم بودی.وجود آنها از بهر وجود تو ظاهر و آشکار کردیم،و تو را ای محمد از بهر خود بر گزیدیم.دریغا از بهر خود محمد را آفرید و جمله موجودات را از بهر محمد آفرید و…… «یعلمهم الکتاب و الحکمته»آنست که همه طاعات و اوصاف حمیده را بیان کند تا عموم عالمیان بدانند و کسب کنند تا راه سعادت روند. .»(عین القضات،۱۳۷۷: ۱۸۴-۱۸۰)علاقه ی بسیار سنایی به پیامبر اسلام(ص)سبب گردیده که باب سوم حدیقه الحقیقه را به ستایش و تحسین پیامبر،اختصاص دهد.او نیز در این باب از پیامبر(ص) به دلیل شفاعت کردن امتش در روز قیامت،به عنوان رحمت العالمین یاد می کند.

     چون تو بیماری از هوا و هوس                     رحمته العالمین طبیب تو بس

     ….بر تو از نفس تو رحیم ترست                    در شفاعت از آن کریم ترست

     ….مصطفی بر کرانه  برزخ                           رداء آویختست در دوزخ

     تا رهاندت ترا ز دوزخ زشت                         پس رساند ببوستان بهشت

                                                             (سنایی،۱۳۹۴: ۲۰۵-۲۰۳)

همانطور که شیخ اجل ،سعدی شیرازی در کتاب بوستان صفت رحمته العالمین را برای پیامبر اکرم(ص)قائل شده است.

            تویی سایه لطف حق بر زمین                    پیمبر صفت رحمته العالمین

                                                                        (سعدی،۱۳۸۷: ۹۷)

سنایی همواره به مخاطبان توصیه می کند: که بی پیروی از پیامبر نمی‏توان به راه حق و صراط مستقیم رسید، و باز شدن چشم حقیقت بین آدمی و در نتیجه دیدن حقایق و ایمنی از نار جحیم از دستاورد‏های اطاعت از رسول الله است.

طاعت ایزدی بضاعت را 
فرض الله چون بجای آری
سنت مصطفی چو بگذاری
خوی خود را بدین دو نیکو کن
  سنت احمدی شفاعت را
عرش را سر بزیر پای آری
کافر و گبر را نیازاری
سنت این و خدمت او کن

                                               (سنایی،۱۳۹۴: ۷۳۳)

                  

                  مرد همت نه مرد نهمت باش                چون پیمبر نه ای ز امت باش

سخن او برد ترا ببهشت                      ادب او رهاندت ز کنشت

                     …سوی حق بی رکاب مصطفوی                نرود پایت از چه بس بدوی

                    هر چه او گفت راز مطلق دان                    وآنچه او کرد کرده حق دان

                                                (همان: ۲۰۴)

توبه: «توبه راهی است برای بازگشت از گناهان و دریافت رحمت الهی. پس توبه، خود، رحمت الهی است» (شهیدی،۳۲۶:۱۳۸۲) توبه در اصطلاح رجوع به حق است به منظور باز کردن گره منع از دل و سپس قیام کردن به همه حقوق پروردگار(گوهرین،۱۳۶۸:ج ۳/ ۲۲۹)همچنین توبه در نظر اهل طریقت اولین مقام و بسیار مورد تاکید است. (همان:۲۳۱)  که سالک باید قبل از قدم نهادن در منازل سیر و سلوک،خود را به وسیله آن از گناهان پاک کند تا آمادگی روحی برای سیر در مقامات را پیدا کند.عارف غزنوی درباره توبه چنین می گوید:کسی که از رفتار و کردار زشت خود توبه کند در قیامت می تواند خدا را با چشم سر ببیند.«بنا به اعتقاد اشاعره  رویت خداوند در روز قیامت با چشم سر امکان پذیر است»(زرقانی،۱۳۷۸: ۴۱) و غافلان از توبه را در زمره گروهی می آورد که در صحرای محشر ،خجالت زده خالق اند. او توبه را روح الامین می داند که نجاتبخش نفس است،نفسی که شارستان لوط است.

             توبه کن زین شنیع کردارت                      ور نه بینی بروز دیدارت

             نفس خود را میان حالت خویش                 غرفه در قلزم خجالت خویش

                                                                      (سنایی،۱۳۹۴: ۱۰۵)

همچو مردان یک قدم در راه دین باید نهاد            دیده بر خط هدی للمتقین باید نهاد

چون ز راه گلبن توبوا الی الله آمدی                   پای بر فرق اتینا تائعین باید نهاد

…توبه ات روح الامین دان نفس شارستان لوط        در مثل شبه حقیقتها چنین باید نهاد

هفت شارستان لوطست نفس تو وقت سخن         همچو مردان بر پر روح الامین باید نهاد

                                                                      (سنایی،۱۳۸۸: ۱۰۸-۱۰۷)

در مواردی هم از منظر اهل طریقت به توبه می نگرد.او کلید ورود به کوی عشق را ،توبه می داند و معتقد است توبه برای آن است تا سالک را از خود بینی نجات دهد.

       تا که خود یار عشق خود بین است                بوته  توبه  از  پی این است

         هر که را کوی عشق او تازه ست                 توبه  او  کلید  دروازه ست

                                                                 (سنایی،۱۳۹۴: ۱۵۷)

در اینجا سخنان سنایی ناظر است بر جایگاه توبه در طریقت. سنایی به صراحت بیان می‏کند که خداوند توبه توبه کنندگان را می‏پذیرد و آن ها را مورد ببخشش و مغفرت قرار می‏دهد . از این رو پذیرش توبه را جلوه رحمت الهی می‏داند.

تائب ذنب را بداده پناه                   پاک کرده صحایفش ز گناه

(سنایی، ۱۳۹۴: ۱۰۲)

عفو او را قبول بهر خطاست             کرمش را نزول بهر عطاست

(همان جا)

او توبه کنندگان را مشمول رحمت الهی می داند و اظهار می دارد،کسی که از گناهان خود توبه کند،از آتش جهنم ایمن خواهد شد.

آدمی با گنه شکسته ترست
کانکه گوید منم شده معصوم
کانکه خود را شکسته دل بیند
اوست شایسته خدای کریم
  پای طاووس چشم ز زخم پرست
اوست برنفس خویشتن میشوم
خویشتن را بدل خجل بیند
ایمن است از عذاب نار جحیم

                                                 (سنایی، ۱۳۹۴: ۳۸۵)

تقوا: تقوی در اصطلاح پرهیز کردن است از جمیع منهیات و معاصی بوسیله طاعت خدای تعالی و مراعات سنت رسول اکرم(ص)و ترسیدن از عقوبت اعمال زشت در هر دو دنیا است.(گوهرین،۱۳۶۸:ج۳/۱۸۳) خداوند در سوره انعام تقوی و پرهیزگاری را یکی از عوامل رحمت فرموده است. «وَ هذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‌.«(انعام/۱۵۵) (این کتابی است پر برکت، که ما بر تو نازل کردیم؛ از آن پیروی کنید، و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت خدا قرار گیرید.) میبدی در کشف الاسرار آورده:«تقوی سه قسم است:اول از شرک پرهیز کردن،و این تقوی عام است.پس،از معصیت پرهیز کردن و این تقوی خاص است.پس از شبهت پرهیز کردن و این تقوی خاص خاص است.»(میبدی،۱۳۷۱:ج ۲/ ۴۰۵)

همچنین در طریقت، تقوا بالاترین مقام و بزرگترین ارکان تصوف است که باید با توکل ،رضا و صبر در امور و افعال توام باشد.(نقل مضمون،گوهرین،۱۳۶۸:ج۳/۱۸۳) سنایی درباره تقوی اشعاری دارد که بر طبق آنها تقوی مایه نجات و رستگاری آدمی و حد فاصل انسان با دیو لعین تعریف شده است.عارف غزنوی در داستان مناجات حضرت موسی(ع)و خداوند آورده که بهترین خلق‏ها تقوی است و تصریح می‏کند متقی در بهشت برین که جلوه ای از رحمت خاص الهی است، مقامات عالیه‏ای دارد.

در مناجات با خدا موسی
از هر آنچ آفریدی از هر لون
گفت کز خلقها ایا موسی
سر هر طاعتی یقین تقویست
  گفت ایا کردگار و یا مولی
چیست بهتر ز خلقها در کون
نیست بهتر بعالم از تقوی
متقی شاه جنه الماویست

                                                                 (سنایی،۱۳۹۴ :۲۸۹)

راه تقوی رویم و نندیشیم
کانکه بی تقویست در ره دین
  که ز یاران بمنزل پیشیم
آدمی نیست هست دیو لعین

                                                                   (همان: ۲۸۸)

صبر: «صبر در لغت به معنی شکیبایی است و در اصطلاح ترک شکایت از درد و رنج و آلام است به غیر خدا ،نه به خدا.»(گوهرین،۱۳۸۲:ج۷/۹۳)خداوند در قرآن کریم همواره انسان را به صبر بر مصائب ،بلیات و آزار خلق سفارش می کند. «الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‌ »(عنکبوت/۵۹) (آنان که (در برابر مشکلات) صبر (و استقامت) کردند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند.) و «وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ‌ »(هود/۱۱۵)( و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد)در تفسیر این آیه عبدالحسین طیب آورده: «و اصبر سه قسم صبر داریم یکى صبر بر مصائب‏ و بلیات و اذیت و آزار قوم‏که در اخبار موجب ارتفاع سیصد درجه میشود.دوم صبر بر مشاق عبادات که موجب ششصد درجه میشود و ظاهرا مراد از صبر در این آیه اینست.سوم صبر بر ترک معاصى که موجب نهصد درجه میشود.»(طیب،۱۳۶۹: ج‏۷/ ۱۳۷)همچنین صبر از اصول عملی مورد تاکید صوفیه و از آن جمله عارف غزنوی است. سنایی مخاطبان خود را به داشتن صبر در راه طریقت تشویق می کند.در نظر او طریقت راهی بس دشوار است که تنها صبر می تواند سالک را سوی مقصد کشاند.و بی تابی در مشکلات را از اعمال فرومایگان بیان می کند.

       هر که شاگرد روز و شب نبود                       جز تهی دست و بی ادب نبود

       کاندرین راه پر شتاب و قرار                         صبر بی دست و پای دارد کار

                                                                    (سنایی،۱۳۹۴: ۴۷۸)

        که کند  با قتضای  او  آهی                      جز  فرو مایه ای  و گمراهی

                                                                   (سنایی،۱۳۹۴: ۱۶۲)

وی با استفاده از داستان پیامبران بر آن است تا میل و رغبت مخاطبان را نسبت به مقوله صبر برانگیزد.داستان ابوبکر که بر زخم ماری صبر کرد از این جهت هم یار غار پیامبر گردید هم به وزیری صدر و کمال یافت.

            بودم صبور تا برسیدم به صدر تو           گر چه ز خلق بود روان  و دلم فگار

             آری به زخم ماری ابوبکر صبر کرد        تا لاجرم وزیر نبی گشت و یار غار

                                                                                (سنایی،۱۳۸۸: ۲۳۵)

و درباره صابران معتقد است:

روی خندان و عفو گستر باش
ناصبوران چو خاک و چون بادند
  بخروش و بسرزنش مخراش
صابران سال و ماه دلشادند

                                           (سنایی، ۱۳۹۴: ۵۸۲)

شکرگزاری: درباره اهمیت و آثار سپاسگزاری همین بس که خداوند از انسان ها خواسته است تا در برابر نعمت وجود و دیگر نعمت ها شکرگزار باشند.«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِید»(ابراهیم/ ۷) (و به خاطر بیاورید هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: اگر شکرگزاری کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید،مجازاتم شدید است.)

امام جعفر صادق (ع) فرموده است: «در هر نفسی از نفس‏های تو شکری لازم است برای تو و بلکه هزار شکر یا بیشتر است و کمترین حدّ شکر این است که نعمت را از طرف خدا دیده و علتّی را که مورد علاقه قلب و جالب توجه باشد، برای نعمت نتراشد و تنها علّت و سبب نعمت را خدا دانسته و به آنچه او عطا می‏کند راضی باشد و به وسیله نعمت‏های او معصیت و مخالفت اوامر و نواهی او نکند.» (جعفر صادق، ۱۳۶۳: ۲۷-۲۶)شکر در اندیشه سنایی جایگاه خاصی دارد. به نظر او شکر کردن بیش از آنکه ریشه در اراده بشری داشته باشد، توفیقی است که خداوند به بندگان ارزانی می‏دارد. همچنین او اذعان می‏دارد، دیندار آن است که شاکر لطف و رحمت حق تعالی باشد و کافر آن است که در برابر قهر و عزت خدا، شکر نمی‏گوید.هر چند که او عجز و ناتوانی انسان را نسبت به شکرگزاری خداوند بیان می کند و معتقد است اگر تمام موی های انسان زبان گردند و هر زبان هم صد هزار جان داشته باشد،نمی توانند آنگونه که سزاوار خداوند است شکرش را بجای آوردند.

                        آدمی سوی حق همی پوید                      آن نکوتر که شکر او گوید

                    …..موضع کفر نیست جز در رنج                    مرجع شکر نیست جز سر گنج

                     ….شکر گوی از پی زیادت را                        عالم الغیب  و الشهاده را

                      ….گیرم  ار  مویها  زبان گردد                     هر زبان صد هزار جان گردد

                     تا بدان شکر او  فزون گویند                        شکر توفیق شکر چون گویند

                     پس سوی شکر نعمتش پویند                     گر بگویند هم بدو گویند

                                                                                (سنایی،۱۳۹۴: ۱۰۰-۹۹)

سنایی در مصرع(شکر گوی از پی زیادت را )به یک نصّ قرآنی دیگر پرداخته است.که در ذکر آیه ۷ سوره ابراهیم بدان پرداخته شد.عارف غزنوی با اشاره بدین آیه تاکید بر شکرگزاری مومنان دارد تا از باران رحمت الهی بهره مند گردند. او در عین حال بیان می کند که لطف و مهربانی خداوند به قدری است که به صبر و شکر اندک بندگانش بسنده می کند و به لطف خود فرو مایگان را به مقام والایی می رساند.

      ناکسان را بلطف خود کس کرد                   صبر و شکری ز بندگان بس کرد

                                                                          (سنایی،۱۳۹۴: ۱۰۲)

انفاق و بخشش کردن:ملا احمد نراقی در کتاب معراج السعاده آورده است:حضرت پیغمبر(ص)فرمودند که ایمان بنده کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد.انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن.هر که مواسات کند فقیری را از مال خود و انصاف دهد مردمان را ،پس حقا که آن مومن است .(نراقی،معراج السعاده ،باب چهارم)

در نظر سنایی بذل مال در واقع به معنای از دست دادن آن نیست بلکه بذل و ایثار مال در راه خدا به منزله ذخیره کردن آن در خزانه باری تعالی است. در حکایت پدر و پسری که درباره بذل مال با هم گفتگو می‏نمایند می‏توان جلوه بارز این اعتقاد سنایی را مشاهده نمود. مطابق با این حکایت، توانگری مال و ثروت خود را در  راه خدا انفاق می‏کند. پسرش در اعتراض به کار پدر گفت :پدر نصیبه من کو؟ پاسخ پدر در واقع همزاد پنداری سنایی است که بر زبان شخصیت حکایتش جاری می‏شود : گفتش ای پور در خزانه هو.بعد هم ادامه می‏دهد قسم تو را بی وصی و بی انباز به حق دادم و او هم به تو باز خواهد داد، آن هم به این شکل که هر یکی را عوض دهد هفتاد.

         راد مردی کریم پیش پدر                  داد  چندین هزار بدره  زر

          پسرش چون بدید بذل پدر               تر زبان شد به عیب و عذل پدر

        گفت بـابـا نصیبه من کــــو               گفتش ای پــور در خزانــه هو

         قسم تو  بی وصل و بی انباز               من به حق دادم دهد بتو باز

        اوست چون کارساز و مولی ما              او نه بس دین ما و دنیی ما

        او بجز کار ساز جانها نیست                 نکند با تو ظلم از آنها نیست

        هر یکی را عوض دهد هفتاد                 چون دری بست بر تو ده بگشاد

                                                                 (سنایی، ۱۳۹۴: ۷۵)

سنایی در این بیت به آیه ۲۶۱سوره بقره اشاره کرده است که خداوند می فرماید:« مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ‌ .»(بقره/ ۲۶۱)( کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند؛ که در هر خوشه، یکصد دانه باشد؛ و خداوند آن را برای هر کس بخواهد و شایستگی داشته باشد، دو یا چند برابر می‌کند؛ و خدا (از نظر قدرت و رحمت، ) وسیع، و به همه چیز داناست. )

 

جلوه و نمود رحمت الهی

رحمت عام الهی که صرف نظر از چیستی آن ها و تنها صرف مخلوق خدا بودنشان همگان را فرا گرفته، نیز در قرآن موارد متعددی دارد که عبارتند از: «رحمت‏ در قرآن بر یازده وجه است: یکى بمعنى نعمت، ..وجه دوم، رحمت‏ بمعنى دین اسلام است.. ‏. وجه سوم، رحمت‏ بمعنى جنت ..وجه چهارم، رحمت‏ بمعنى مطر، ..وجه پنجم، رحمت‏ بمعنى نبوت، ..وجه ششم، رحمت‏ بمعنى قرآن، ..وجه هفتم، بمعنى رزق… وجه نهم، رحمت‏ بمعنى عافیت، ..وجه دهم، رحمت‏ بمعنى مودت،..وجه یازدهم، رحمت‏ بمعنى ایمان » (میبدی، ۱۳۷۱: ج‏۲/ ۶۸۴ )

آفرینش:از نمونه های رحمت الهی،آفرینش و نعمت های مادی است که اهل تحقیق از آن به عنوان جهان تکوین یاد می کنند.رحمت و فضل خداوند نسبت به انسان به گونه است که تاج کرامت را فقط بر سر او نهاده و جهان را با تمام نعمت هایش در مسیر خدمت به  او گمارده است.« وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً »(اسرا/۷۰) (ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم؛ و آنها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم؛ و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم؛ و آنها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده‌ایم، برتری بخشیدیم.)

در تمهیدات آمده:«شیخ ما گفت-رضی الله عنه-که شیخ ما ابوبکر در مناجات با خدا گفت:الهی ما الحکمته فی خلقی؟گفت خداوندا در آفریدن من چه حکمت است؟جواب آمد:الحکمته فی خلقک رؤیتی فی مرآت روحک و محبّتی فی قلبک.گفت:حکمت آنست که تا جمال خود را در آینه روح تو بینم،و محبت خود در دل تو افکنم.»(عین القضات،۱۳۷۷: ۲۷۲)سنایی نیز آفرینش  را جلوه‏ای از رحمت خداوندی می‏داند. و به این موضوع اشاره کرده است که خدا انسان را آفرید و آن ها را از نیستی به عرصه هستی آورد. بنابراین هستی و هر چه در او هست، سراسر برای رحمت به مخلوقات آفریده شده است.

آن نبینی که پیشتر از وجود
روزیت داد نه مه از خونی
در شکم مادرت همی پرورد
آن در رزق بر تو چیست ببست
  چون تو را کرد در رحم موجود
کردگاری حکیم بی چونی
بعد نه ماه در وجود آورد
دو در بهترت بداد بدست

(سنایی، ۱۳۹۴: ۷۵)

آفریدت ز صنع در تکلیف                  کرد فضلش ترا به خود تعریف

(همان: ۶۷)

وی معتقد است که انسان در نظام آفرینش مقام و مرتبه ای والا دارد و عرش و فرش فرمانبردار او هستند و این خاکدان تباه جای او نیست.

              همه  مقصود آفرینش اوست                    اهل تکلیف و عقل و بینش اوست

          عرش و فرش و زمان برای ویست                  وین تبه خاکدان نه جای ویست

                                                                               (سنایی،۱۳۹۴: ۳۷۵)

رزق:بعد از خلقت، اولین احتیاج جانداران برای ادامه زندگی جسمانی، رزق است. و خداوند، از سرچشمه رحمت خود، رزق و روزی همه را مشخص کرده و بر آنان نازل می‏کند. «وقتى شخص نعمت‏هاى خدا را در این عالم با چشم دید و در باره آنها اندیشید و دانست که عالیترین و راستگوترین شواهد نعمت‏هاى خدا خود اوست. از نام خدا آغاز کرده‏ بسم الله‏ میگوید و اعتراف بخدائیش مى‏نماید و از احساس اینکه رحمن و رحیم است در دلش آرامش و سکون مى‏یابد.و پس از آنکه باین یگانه نعمت دهنده خود اعتراف نمود او را شکر میکند و «الحمد لله» میگوید و وقتى مى‏بیند همانطور که او مشمول نعمت‏هاى خدا قرار گرفته دیگران نیز از این خوان گسترده بیدریغ بهره‏مند اند میفهمد که او «رب العالمین» است و با دیدن رزق‏ واسعش بهمه مردم، او را بنام‏ «الرحمن» میخواند.هنگامى که نافرمانى مردم را در برابر این همه نعمت‏ها مشاهده کرد و اینکه آنان بجاى سپاسگزارى خدا پشت پا به احکام الهى میزنند واجبات را ترک و گناهان را انجام میدهند ولى خداى بزرگ نعمت‏هایش را از آنان نمیگیرد و گناهشان را مى‏بخشد پس میداند او رحیم است.»(طبرسی،بی تا:ج۱/۵۲) از نظر سنایی اگر چه در ظاهر، جانداران در اثر سعی و کوشش خود، رزقشان را تهیه می‏کنند و یا احیانا از دیگری می‏گیرند امّا در اصل همه رزق‏ها نزد خداست، و کوشش آن ها واسطه فیض‏رسانی حق است. بیان روزی رسانی خداوند آن مقدار در نظرسنایی اهمیت دارد که بخشی از ابیات آغازین حدیقه را به شرح آن اختصاص داده و علاوه بر این در جای جای آثارش، هر وقت زمینه را مناسب دیده، گریزی هم به رزاقیّت خداوند زده است.

جان بدادم همی دهم روزی
جان بدادم دهمت نان هر دم
  در غم نان چرا تو دل سوزی
جان مدار از برای نان در غم

(سنایی، همان: ۴۶۵)

روزی تو اگر به چین باشد
یا ترا نزد او برد به شتاب
نه ترا گفت رازق تو منم
جان بدادم وجوه نان بدهم
  اسب کسب تو زیر زین باشد
ورنه او را بر تو، تو در خواب
عالم سر و عالم علنم
هر چه خواهی تو در زمان بدهم

(همان: ۱۰۶)

مرگ:مرگ یکی از نعمت های الهی است.در آیه۲۶ سوره الرحمن«کل من علیها فان» مشاهده می کنیم

که در بحث از نعمت های الهی،فنای انسان ها را ذکر می کند.« فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ‌« (۲۵)( پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار می‌کنید؟)«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ‌ »(۲۶) (همه کسانی که روی آن [ زمین‌] هستند فانی می‌شوند.)علامه طباطبایی نیز مرگ را نعمتی دانسته که خداوند آن را به بشر ارزانی داده  است.«و این نعمت حیات و دنبالش نعمت‏ مرگ‏، و دنبال آن باز نعمت حیات، از نعمتهاى بزرگ الهى است که خدا با آن منت را بر بشر تمام کرده‏ است. »( طباطبایی، ۱۳۷۴ :ج‏۱۴/ ۵۷۰)

سنایی مرگ را همچون هدیه‏ای قلمداد می‏کند که از دوست رسیده یا مثل میهمانی ارجمند که برانسان وارد می‏شود، و آدمی باید از سر شوق به استقبال آن رود و تن و جان را با میل فراوان در پیش او قرار دهد.

مرگ هدیه است نزد داننده
سوی دین هدیه خدایش دان
مرگ ناخوانده کایدت مهمان
…. مرگ چون رخ نمود هیچ محال
  هدیه دان میهمان ناخوانده
آنکه ناخوانده آیدت مهمان
پیش هدیه خدای کش تن و جان
بدل و جان همی کن استقبال

                                                                                     (سنایی، ۱۳۹۴: ۴۲۶)

بهشت :بهشت جلوه ای از رحمت خاص الهی است.جایگاهی در جهان آخرت که بندگان درستکار و سعادتمند در آن ساکن شده و از نعمتهای الهی برخوردار می شوند.در قرآن و احادیث و حتی متون عرفانی برای دوزخ هفت در و برای بهشت هشت در بیان گردیده است. «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ‌«و «لَهَا سَبْعَهُ أَبْوَابٍ لِکُلِّ بَابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‌ »(حجر/۴۵-۴۴)( و دوزخ، میعادگاه همه آنهاست،هفت در دارد؛ و برای هر دری، گروه معیّنی از آنها تقسیم شده‌اند.)این موضوع مورد تایید عرفا نیز می باشد. «بدان که بعضی می‏گویند : که در‏های دوزخ هفت است و درهای بهشت هشت است… جمله آدمیان را اول گذر بر دوزخ خواهد بود و آنگاه به بهشت رسند. »(نسفی، ۱۳۶۶: ۳۳۵) سنایی هم این باور را در دیوان  مطرح کرده است:

تا دوزخ و بهشت کم ز هفت و هشت نیست                  تا حس و طبع بیش ز پنج چهار نیست

                                                                                        (سنایی،۱۳۸۸: ۹۲)

این مطالب حاکی از آن است ،از آن جایی که خداوند، خود خواهان رساندن رحمت به بندگان است، تعداد درهای بهشت را از درهای جهنم بیشتر آفرید تا بیشتر خلق به بهشت رحمت وارد شوند.عارف غزنوی بهشت را تجلی رحمت الهی و رسیدن به آن را فضل و لطف خداوند می‏داند .

             گر نیایی بخواندت سوی خویش               به تلطف بهشت آرد پیش

                                                                      (سنایی،۱۳۹۴: ۱۵۹)

جوهر این سرای را عرض او                لیک عرض بهشت را غرض او

                                                                             (سنایی، ۱۳۹۴: ۱۹۲)

این بیت می‏تواند اشاره‏ای باشد به آیه ۲۱سوره حدید: «سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‌«(حدید/۲۱) (به پیش تازید برای رسیدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتی که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمین است و برای کسانی که به خدا و رسولانش ایمان آورده‌اند؛ آماده شده است، این فضل خداوند است که به هر کس بخواهد می‌دهد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است.)

جز بنان نیست پرورش ما را                    جز شره نیست نان خورش ما را

(سنایی، ۱۳۹۴: ۱۰۶)

جان تو در نعیم کرد معد                        تا تو با یوم جفت کردی غد

(همان: ۱۰۴)

اجابت دعا:اجابت دعا نمودی دیگر از رحمت خاص خداوند می باشد.این رحمت خاص الهی  در داستان  حضرت یونس (ع)به طور شگرفی خودنمایی می کند.هنگامی که آن پیامبر پس از چند روزی گرفتاری در شکم ماهی،پیوسته به ذکر و ستایش پروردگار می پردازد و به عظمت الهی اعتراف می کند.و خداوند دعایش را مستجاب کرد و توبه اش را پذیرفت.در واقع اجابت دعای یونس(ع) رحمت و کرامتی از جانب خداوند بود که شامل حال اوگردید.چنانچه در سوره صافات به این موضوع اشاره شده است: «وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌ »(۱۳۹) (و یونس از رسولان (ما) است…) «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیمٌ‌ »(۱۴۲) (او را به دریا افکندن) و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحقّ سرزنش بود)« فَلَوْ لاَ أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ‌ »(۱۴۳) (و اگر او از تسبیح‌کنندگان نبود)«..لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ‌ »(۱۴۴) (تا روز قیامت در شکم ماهی می‌ماند) «فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِیمٌ‌ »(۱۴۵) (به هر حال ما او را رهایی بخشیدیم و او را در یک سرزمین خشک خالی از گیاه افکندیم در حالی که بیمار بود…)و خداوند در آیه ۸۸سوره انبیا به صراحت بیان می کند که استجابت دعای یونس(ع)بود که او را از گرداب غم نجات داد.« فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‌« (انبیا/۸۸)( ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم.)

از دیدگاه سنایی دعا کردن یکی از عوامل برخورداری از رحمت الهی است و اجابت دعا نمودی از این رحمت می باشد.وی معتقد است که دعای انسان تا به عرش می رسد و خداوند آن را اجابت می کند و حتی نه فلک نیز نمی توانند حجابی در این راه ایجاد کنند.

               در دعا ها چو دست بر کند او                  چرخ را صد هزار در کند او

              برسد تا به عرش و یابد اجاب                  نشود نه فلک ز پیش حجاب

                                                                         (سنایی،۱۳۹۴: ۶۳۵)

                 یافتید آنچه بود حاجتتان                گشت پذرفته  آن  عبادتتان

               ….چون بود کردگار بخشنده              بدهد هر چه خواست زو بنده

              ….یارب این فضلهات بر بنده                دار تا   روز  حشر  پاینده

                                                                     (سنایی،۱۳۹۴: ۶۰۲)

غضب الهی

موضوع دیگری که در ذیل رابطه خالق با بندگان می توان بدان پرداخت،قهر الهی است.غضب در انسان «حرکتی بود نفس را که مبدأ آن شهوت انتقام بود و این حرکت چون به عنف باشد آتش خشم افروخته شود و خون دل در غلیان آید و دماغ و شریانات از دخانی مظلم ممتلی شود تا عقل محجوب گردد و فعل او ضعیف.»(نصیر الدین طوسی ،۱۳۵۶: ۱۷۵)در حالیکه خشم الهی جلوه ای از جلال اوست.این غضب هنگامی بروز می کند که انسان بر خلاف حکم عقل و شرع در مسیری بر خلاف فطرت کمال طلبی گام بر دارد و زمینه را برای تباهی خود و جامعه فراهم آورد.« غضب آن بلاء و بدبختى است که در دنیا بجاى رضا و نعمت دامنگیر شخص می گردد و به عقیده دیگران آن عذابى است که انسان در آخرت به سبب گناهان خود خواهد دید. »(طبرسی، بی تا: ج‏۱/ ۱۹۶) خشم الهی بر خلاف رحمتش که تمام موجودات را فرا گرفته،منحصر در برخی افراد بوده و آن نیز برخاسته ار اعمال ناشایست خود آنان است.به طوری که  در تفسیر آیه ۸۱سوره طه «کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَ لاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى‌«( بخورید از روزیهای پاکیزه‌ای که به شما داده‌ایم؛ و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوط می‌کند)،وقتی از امام باقر (ع)پرسیده می شود این غضب چیست؟حضرت می فرمایند:هو العقاب.آن عقاب است.(نقل مضمون،مکارم شیرازی،۱۳۸۶:ج۱۱/۱۲۱)و همانطور که می دانیم عقاب رابطه تنگاتنگی با اعمال ا نسان ها دارد.بنابراین وقتی غضب الهی برابر با عقاب است و آن هم به دلیل رفتار خود انسان ها شکل می گیرد،نمی توان خداوند را به خاطر این عقاب سرزنش نمود.از آن جایی که غضب صفت ثبوتی( فعل)خداوند می باشد و در ذات حضرت حق نیست،چنین خدایی به هیچ عنوان برای بندگان خود قهر نمی کند مگر اینکه بنده خود این چنین بخواهد.عارف غزنوی نیز خداوند را سراسر لطف و رحمت می داند و معتقد است بغض و غضب و خشم به آن ترتیبی که ما می توانیم تصور کنیم،در وجود او راه ندارد.

                  در حق حقّ غضب روا نبود               زانکه صاحب غضب خدا نبود

                 غضب و حقد هر دو مجبورند              وین صفت هر دو از خدا دورند

                 غضب و خشم و کین و حقد وحسد         نیست اندر صفات فرد احد

                 همه رحمت بود ز خالق بار                هست بر بندگان خود ستار

                 می دهد مر ترا برحمت پند               بخودت میکشد بلطف کمند

                گر نیایی بخواندت سوی خویش            بتلطف  بهشت آرد  پیش

                …دست شاهان ترا شود منزل              هر دو پایت بر آید از بن گل

                                                                      (سنایی،۱۳۹۴: ۱۵۹-۱۵۸)

شواهد بسیاری در قرآن و روایات وجود دارد که نشان دهنده نقش آدمی در بروز غضب الهی می باشد.در آیه ۴۴ سوره یونس آمده: «إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ‌ . »(یونس/۴۴)(خداوند هیچ به مردم ستم نمی‌کند؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم می‌کند.) همچنین «ابو سخیله‏ روایت کرد از امیر المؤمنین- علیه السلام- که گفت: خبر دهم شما را به فاضل‏تر آیتى در کتاب خداى- جل جلاله- قوله: و ما أصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر. آنگه گفت: این آیت را تفسیر کنم چنان که رسول کرد براى من. گفت:هر چه به شما رسد از نکبتى‏ و بیماریى و عقوبتى و بلایى‏، آن به کرده دست شماست، و خداى از آن کریم‏تر است که بنده‏اى را در دنیا به گناهى عقوبت کرد، عقوبت بر او مثنى کند در آخرت. و از ایشان‏ عفو کند خداى. و آنچه خداى عفو کرد از آن، خداى تعالى حلیم‏تر از آن است که با سر گناهى شود که عفو کرده باشد از آن. »(ابوالفتوح رازی،۱۴۰۸ه.ق:ج‏۱۷/۱۳۴)در نظر سنایی هم خداوند رحمان و رحیم ،همیشه صلاح و خیر بندگان را می خواهد و به طرق مختلف بر آن ها فیض می رساند.اما این بنده است که با کژروی ،بر خود ستم می کند.             

              داند آنکس که خرده دان باشد                  هر چه او کرد خیرت آن باشد

               نام نیکو و زشت از من و تست                    کار ایزد نکو بود بدرست

              ….هر چه ز ایزد بود همه نیکوست                هر چه از تست سر بسر آهوست

                                                                                  (سنایی،۱۳۴: ۱۵۶)

در بیت سوم ،سنایی بار دیگر یک نص قرآنی را مطرح کرده است.آنجا که خداوند می فرماید:«مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً.»(نساء/۷۹)

(آنچه از نیکی ها به تو می‌رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می‌رسد، از سوی خود توست. و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است.)

 

رحمت بودن خشم الهی(غضب مهربانانه)

گاهی انسان در زندگی دچار رنج و اندوهی می شود و تصور می کند که مورد عذاب الهی قرار گرفته است و آن را نا خوشایند می پندارد، درحالی که بنا به حکمت و مصلحت الهی در آن رنج و عذاب ،لطف و رحمت خداوند نهفته است.در سوره بقره آمده:« عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌.» (بقره/۲۱۶) (جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید.)سنایی با ذکر دلایلی بیان می کند که گاهی خشم الهی نشانه ای از رحمت بی کرانش می باشد. 

خشم و غضب الهی در دنیا و آخرت تحقق می‏یابد. خشم خداوند در دنیا به هدف بازداشت از مسیر انحراف و گمراهی و هشدار و انذار برای دیگران است تا گام در مسیر درست و راست گذاشته ودرگمراهی و ضلالت فرو نروند.بنابراین گاهی در خشم دنیوی بحث انتقام خدا مطرح نیست و نوعی تادیب است که از رحمت الهی سرازیر می شود.خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری چنین می گوید:«در وصایای افلاطون به شاگردش آمده:بدان که انتقام خدای تعالی از بنده به سخط و عتاب نبود بلکه به تقویم و تأدیب باشد.»(نصیر الدین طوسی،۱۳۵۶: ۳۴۱)

هیچ اگر بنگرد سوی اغرار
دانی از بهر چیست رنج و عنا
تن خود از دین بکام دارد مرد
  زنده اورا بر اورم بردار
زانکه الله اغیر منا
هر چه جز حق حرام دارد مرد

(سنایی، ۱۳۹۴: ۳۶۲)

دکتر درّی معتقد است :سنایی یکی از دلایل رنج و عذاب انسان را در دنیا آن می داند که خداوند غیور است و نمی خواهد که به دنیا بپردازیم پس ما را به رنج و غم مبتلا می کند تا به سوی او باز گردیم.(نقل مضمون،درّی،۱۳۹۲: ۴۳۰)گاهی غضب خداوند برای باز داشتن انسان از گناه و ایجاد خوف در او است.برای آنکه در انسان خوف پدید آید،باید محرکی وجود داشته باشد و آن محرک چیزی نیست جز قهر الهی.(نقل مضمون،گوهرین،۱۳۸۰، ج ۸/۸۰)بنابراین آفریدن جهنم و حتی سخن گفتن از آن در آیات گوناگون قرآن برخاسته از رحمت الهی است.اگر جهنم نبود و از عذاب آن در دل انسان ها هراس وجود نداشت بسیاری از انسان ها انگیزه برای گام گزاردن در مسیر کمال نداشتند و از تباهی خویش رویگردان نبودند.در نظر حکیم سنایی اراده خالق حتی اگر در قالب رنج و بلا باشد، خیر مطلق است.براین اساس است که می گوید:زهر اورا باید نوش دانست و قهر او را لطف.

نوش دان هر چه زهر او باشد            لطف دان هر چه  قهر او باشد

                                                   (سنایی، ۱۳۹۴: ۸۵)

عوامل غضب

علل و عواملی که موجب می‏شود تا خداوند بر موجودی چون انسان خشم گیرد و اورا عقاب کند، عواملی است که می‏توان آن را رفتارهای بیرون از دایره عقل و شریعت دانست.«عین القضات همدانی،شهوت،غضب،حقد و حسد و بخل و کبر و حب مال و جاه و ریا و حرص و غفلت را حجابهای ظلمانی می داند.»(عین القضات همدانی،۱۳۷۷: ۱۰۲).سنایی در بیانات و اقوال خویش به صورت گسترده ای از رذایل اخلاقی متعدد که عواملی برای بروز خشم الهی هستند و عواقب ناخوشایندی که دامنگیر گرفتاران به این اخلاق رذیله می شود، سخن گفته است.  که به مهم ترین و اساسی ترین آنها توجه داده می‏شود.

کفرو شرک:شرک، قرار دادن هر گونه نظیر و عدیل و مثل و مانندی برای خدا و توجه به هر نوع غیری جز خدای تعالی در نظر صوفیان شرک است.(گوهرین،۱۳۸۰:ج۶/۴۱۴)از نظر سنایی کفر و شرک از عواملی هستند که باعث می شود انسان مورد غضب خداوند قرار گیرد.همچنین وی کافران را از افرادی می داند که مشمول خشم الهی هستند.

          هر که را هست انده بیشی                      همره اوست کفر و درویشی

                                                                                 (سنایی)

             نور علمش چشنده کوثر                        نار تیغش کشنده کافر

                                                                 (سنایی،۱۳۹۴: ۲۴۶)

حرام خواری:در تفسیر آیه ۶۲سوره مائده آمده: «و ترى کثیرا منهم یسارعون فی الإثم و العدوان و أکلهم السحت لبئس ما کانوا یعملون »(مائده/۶۲) (بسیارى از آنها را مى‏بینى که در گناه و تعدى و خوردن مال‏ حرام‏ بر یکدیگر سبقت مى‏جویند، چه زشت است کارى که انجام مى‏دهند.) (طبرسی،۱۳۷۵: ج‏۲۹۴)سنایی هنگامی که از مال حرام سخن می گوید،کلامش رنگ و بوی تند و غضبناکی به خود می گیرد.

              از تو پرسند روز رستاخیز              کای بخواب اندرون یکی بر خیز

              باز گوی تا بدی چرا کردی              مال ایتام و بیوه چون خوردی

                                                                    (سنایی،۶۴۰:۱۳۹۴)

سنایی همواره مخاطبان خود را به ترک حرص،آز،ریا،کبر،غیبت،خشم و شهوت وتوصیه می کند.به نظر وی ،تمامی اینها درهای دوزخ است که می تواند موجب گرفتاری آدمی در جحیم شود.

       آز و کبرست و بخل و حقد و حسد              شهوت و خشمت از درون جسد          

       هفت در دوزخند در پرده                           عاقلان نامشان چنین کرده

       مرد کز هفت این سرای نجست                    کی تواند ز هفت آنجا رست

                                                                     (سنایی،۳۹۷:۱۳۹۴)

جلوه و نمود عذاب الهی

انسان‏ها بعد از زندگی مادی، طبق وعده الهی به سوی او بر می‏گردند. اگر افراد رحمت الهی را شناخته  و به درستی استفاده کرده باشند، در آن دنیا نیز وارد سرای رحمت می‏شوند و اگر رحمت الهی را نشناخته، و راه هدایت را نیابند سرانجام در دنیای دیگر، هیزم شعله‏های قهر می‏شوند.

سنایی آتش جهنم را نمودی از غضب خداوند در آخرت می‏داند و گمراهی و سقوط آدمی از منزلت خویش، و پدیده‏هایی نظیر خشکسالی را جلوه‏ای از خشم خدا در زندگی دنیوی به شمار می‏آورد.

              از پی تازگی ز دشمن و دوست                 در دو عالم بدل کننده پوست

                                                                   (سنایی، ۱۳۹۴: ۱۴۷)

در این بیت،سنایی به آیه ۵۶ سوره نساء اشاره دارد.خداوند در این آیه می فرماید:« إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَاراً کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزاً حَکِیماً.» ( نساء/۵۶) (کسانی که به آیات ما کافر شدند، بزودی آنها را در آتشی وارد می‌کنیم که هرگاه پوستهای تنشان در آن بریان گردد و بسوزد، پوستهای دیگری به جای آن قرار می‌دهیم، تا کیفر الهی را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است.)

همچنین گاهی در اثر کثرت گناهان و مباح شمردن آن‏ها، نزد قومی، قحطی و خشکسالی رخ می‏دهد.

چنانکه در حدیث آمده است: «ما حبس قوم الزکاه الاحبس الله عنهم القطر هر قومی که از زکات دریغ ورزیدند، خداوند باران را از آنان دریغ داشت. »(فروزانفر، ۱۳۴۴: ۲۱)

        از چنین کارهاست در کشور                  آسمان بی نم و زمین بی بر

        بر بساط زمین نبات نماند                     خلق را مایه حیات نماند

        از گناهان لوطی و زانی                        خشک شد چشم ابر نیسانی

                                                                    (سنایی،۶۶۹:۱۳۹۴)

         ابر اگر نم نداد یک سالت                    سخت شوریده بینم احوالت

                                                                    (سنایی،۱۰۷:۱۳۹۴)

تاثیر رحمت و غضب الهی بر انسان

رحمت و غضب خداوند در دنیا و آخرت برای انسان نتایج و ثمره ای را در بر دارد.از دیدگاه سنایی هنگامی که انسان مشمول رحمت الهی قرار گیرد به سروری و کرامت می رسد.وی معتقد است هر عنایتی از سوی خداوند،نیکبختی بسیاری برای انسان به همراه دارد. و اگر قهر الهی دامنگیر آدمی گردد دمار از جان او بر می آورد. او کوه قاف را با همه استحکام و سترگیش در برابر قهر خدا همچون آبی روان ،سست و بی مایه می داند .سنایی برای بیان تاثیر رحمت و غضب الهی از داستانهای قرآنی تاثیر گرفته است.او از داستان نمرود و بلعم باعورا ، به عنوان اشخاصی که مورد غضب الهی واقع شده اند، و از داستان حضرت ایوب(ع)به عنوان کسی که مشمول رحمت خداوندی قرار گرفته،بهره برده است.در سوره بقره داستان نمرود چنین آمده: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَ أُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَ اللَّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‌.« (بقره/۲۵۸)( آیا ندیدی (و آگاهی نداری از) کسی [ نمرود] که با ابراهیم درباره پروردگارش گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود؛ (و از باده غرور سرمست شده بود؛) هنگامی که ابراهیم گفت: «خدای من آن کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند.» او گفت: «من نیز زنده می‌کنم و می‌میراند» ابراهیم گفت: «خداوند، خورشید را از افق مشرق می‌آورد؛ تو خورشید را از مغرب بیاور» (در اینجا) آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدایت نمی‌کند.) و در تفسیر ابن عباس در سرگذشت نمرودچنین آمده است: «خداوند بر نمرود پشه‏اى را مسلط کرد روى لب نمرود نشست و گزید نمرود خواست با دست پشه را دور کند پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید و چهل شب او را عذاب و آزار میداد تا هلاک شد.»(طبرسی،بی تا:ج۳/۱۲۳) و داستان حضرت ایوب (ع) که بنا به روایات ،خداوند حضرت را( با نزول بلا )مورد آزمایش قرار داد و بیماری(کرم بدن)بر ایشان پدید آمد و حضرت صبر بسیار پیشه کرد و گفت:« وَ أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ‌.« (انبیا/۸۳)(و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند :بدحالی و مشکلات به من روی آورده؛ و تو مهربانترین مهربانانی.)ندا آمد:«ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَ شَرَابٌ‌« (ص/۴۲) (پای خود را بر زمین بکوب. این چشمه آبی خنک برای شستشو و نوشیدن است.)بنابراین خود را شستشو داد و زخمهایش بهبود یافت.

لطف و قهرش نشان منبر و دار                      شکر و سکرش مقام مفخر و عار

لطف او راحت است جانها را                         قهر   او   آتشی   روانها   را

لطف او بنده را سرور دهد                            قهر او مرد را غرور دهد

لام لطفش چو روی بنماید                           دال دولت دوال بر باید

قاف قهرش اگر برون تازد                             قاف را همچو سیم بگدازد

…لطف او چون مفرح آمیزد                           کفش صوفی به کشف بر خیزد

باز قهرش چو آید اندر کار                           کشف سر در کشد کشف کردار.

قهر  او  نازنین  گدازنده                              لطف او   بینوا   نوازنده

…جان جانت ز لطف او زنده است                   که روانت به لطف پاینده است

آرد از قهر و لطف سازنده                            زنده از مرده مرده از زنده

کشت قهرش چو آمد اندر جنگ                    باشه ملک را به پشه لنگ

باز چو اسب لطف را زین کرد                        لقمه کرم را ملخ چین کرد

…قهر او چون بگستراند دام                          سگی آرد ز صورت بلعام

لطف او چون در آمد اندر کار                       سگ اصحاب کهف بر در غار

       اولیاء ورا  امین گردد                در خور مدح و آفرین گردد                                              

                                                       (سنایی،۱۰۱-۱۰۰)

سنایی در توضیح تاثیر غضب الهی بر افراد داستان بلعام باعور را می آورد.او شخص عابدی از بنی اسرائیل بود که اسم اعظم را می دانست و بعد از مدتی مورد فریب فرعون قرار گرفت و با حضرت موسی(ع)به مبارزه برخواست. در  تفسیر آیه ۱۷۵ سوره اعراف نسفی چنین می گوید: «و اتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا و برخوان بر ایشان قصه بلعم‏ که داده بودیمش آیات خویش، یعنى کرامات خویش؛ و گویند کرده بودیمش تعلیم، صحف ابراهیم. فانسلخ منها بیرون‏ شد از آن، فأتبعه الشیطان‏ به دم وى در نشست شیطان، فکان من الغاوین‏ مکر کرد و دستان، تا شد از گمراهان.»(نسفی،۱۳۷۶:ج‏۱/۳۲۸)سپس درباره این شخص خداوند مثلی می زند و او را تشبیه به سگی می کند که همیشه زبانش بیرون است.«وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ‌.« (اعراف/۱۷۶) (و اگر می‌خواستیم،مقام او را با این آیات بالامی‌بردیم؛ اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردی) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را برون می‌آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود) این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را (برای آنها) بازگو کن، شاید بیندیشند.)در ادامه سنایی به روایت داستان سگ اصحاب کهف می پردازد.که مورد لطف خداوند قرار گرفت.« پیر طریقت گفت: آه از حکمى پیش از من رفته، فغان از گفتارى که خود رایى گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته؟ ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته؟سگ اصحاب الکهف رنگ کفر داشت، و لباس بلعام‏ باعور طراز دین داشت، لیکن شقاوت و سعادت ازلى از هر دو جانب در کمین بود، لا جرم چون دولت روى نمود، پوست آن سگ از روى صورت در بلعام پوشانیدند. گفتند: فمثله کمثل الکلب. و مرقع بلعام در آن سگ در پوشیدند، گفتند: ثلاثه رابعهم کلبهم.»(میبدی،۱۳۷۱:ج‏۱۰/ ۶۵۹)

 

 

نتیجه گیری: رحمت و غضب از کلمات اساسی و کلیدی قرآن کریم است. کلمه رحمت به بخشودن و بخشایش معنی شده است . در قرآن کریم، از دین، اسلام، بهشت، باران، قرآن، روزی، نعمت، پیامبر، به عنوان مظاهر و جلوه رحمت یاد شده است. کلمه غضب که به معنی خشم گرفتن آمده  و در قرآن به خداوند نسبت داده شده، گاه همراه با لعنت و نفرین خداوند آمده است و بیشتر خشم خدا را بر کسانی که نافرمانی او را می‏کنند و از راه راست و درست دور می‏شوند، می‏رساند. بی گمان انسان دوست دارد تا از احسان و رحمت خاص الهی برخوردار گردد. هر چند که رحمت  الهی در شکل رحمانیت آن به همه موجودات می‏رسد و هیچ موجودی بیرون از رحمت رحمانی الهی نمی‏باشد. زیرا بی رحمت رحمانی هرگز هیچ موجودی آفریده نمی‏شد و در موجودیّت خود باقی نمی‏ماند. از این رو همگان از کافر و مومن از رحمت رحمانی بهره‏مند می‏شوند امّا رحمت رحیمی، رحمتی اختصاصی است که انسان‏ها می‏کوشند تا از آن بهره‏مند شوند.

سنائی با الهام از فطرت پاک بشری و تعالیم الهی معتقد است که تمام هستی جلوه‏ای از رحمت گسترده حق است و رحمت خداوند همه چیز را فرا گرفته است. در نظر او آفرینش انسان که نقطه پیدایش عشق و عرفان است، نمود رحمت الهی است. و بعثت انبیا و حضور اولیای الهی که واسطه فیض اند، از جلوه‏های بارز رحمت پروردگار به شمار می‏آیند. که با تبعیّت از این معادن رحمت و عشق ورزیدن به آنان می‏توانیم به دریای بی کران رحمت متصل گردیم. همچنین او باران، نعمت، رزق، فرستادن رسولان، مرگ را جلوه رحمت عام و بهشت و نعمت‏های بهشتی، اجابت دعا، قبول را نمود رحمت خاص الهی می‏داند. “سنایی”معتقد است هر امتیازی که نصیب انسان می‏گردد، همه از خزاین رحمت الهی سرازیر می‏شود، چرا که از او تنها رحمت ناشی می‏شود و هر عذاب و عقابی از اعمال ما بر می‏خیزد. از دیدگاه عارف غزنوی قهر و لطف خداوند هر چند در یک کفّه‎اند ولی لطف بر قهر سبقت و پیشی دارد و بنده با تقرّب به حق می‏تواند لطف خداوند را جلب کند و قهر او را از خود براند و برای جلب این لطف و دفع قهرعواملی را چون اطاعت از خدا و پیامبر، بهره‏مندی از قرآن، صبر، ، شکر کردن، توبه از گناهان،…. مطرح کرده است که می‏تواند درهای رحمت خداوند را بر انسان بگشاید . وی هدف از قهر و لطف خداوند به بنده را، آوردن او به راه راست و پیش بردن تا چشمه رحمت می‏داند. “سنایی” از کفر، ظلم، ربا خواری، حرام خواری، غیبت، دنیا پرستی، گناه،شهوت رانی و…… به عنوان عواملی یاد می‏کند که موجبات قهر الهی را فراهم می‏سازند. از دیدگاه اوآثار خشم الهی به شکل آتش دوزخ در آخرت بروز می‏کند، چنانکه خشم و غضب الهی در زندگی دنیوی نیز به شکل انحطاط بشر ظاهر می‏شود و مایه سقوط آدمی از منزلت خویش می‏شود. به گونه‏ای که از سیر کمال و رشد و بالندگی باز می‏ماند و فرصت‏هایش را از دست می‏دهد. سنایی با تمام اوصافی که از رحمت و غضب و سبب و نحوه نزول آنها بیان می‏کند، معتقد است: آفریدگار توانا سرچشمه خورشید مهربانی است و همه مهر‏ها و خوبی‏های جهان پرتویی از مهربانی اوست. و هستی و هر چه در آن هست، سراسر برای رحمت به مخلوقات آفریده شده است. انسان  در هر مرحله‏ای و با هر نوع گناهی، نباید از دریای بی کران رحمت الهی نا امید باشد، چرا که او بخشنده و آمرزنده و رحیم است.

منابع و مأخذ

  • قرآن کریم[۱]
  • شریف رضی، (۱۳۷۹) نهج البلاغه (سخنان، خطبه‏ها و نامه‏های حضرت علی (ع)) ترجمه کاظم ارفع، تهران، نشر فیض کاشانی.
  • جعفر صادق (ع)، (۱۳۶۳)، مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ترجمه حسن مصطفوی، نشر قلم، چاپ اول،تهران
  • زین العابدین، صحیفه سجادیه، ترجمه الهی قمشه ای، انتشارات پیام علمدار،قم
  • انصاری،عبد الله، (۱۳۷۳)، مناجات نامه، تصحیح: علی پناه، نشر فروغی،چاپ نهم،تهران
  • ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، (۱۴۰۸ه. ق) روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مصحح محمد مهدی ناصح، محمد جعفر یا حقی، جلد۲۰-۱، نشر آستان قدس رضوی.
  • جهانگیری،محسن،(۱۳۷۵)،محیی الدین ابن عربی،انتشارات دانشگاه تهران
  • درّی، زهرا، (۱۳۹۲)، شرح دشواری‏هایی از حدیقه الحقیقه سنائی، نشر زوار،تهران
  • زرقانی، سید مهدی، (۱۳۷۸)، افق‏های شعر و اندیشه سنائی غزنوی، نشر روزگار،تهران
  • سعیدی، گل بابا، (۱۳۸۴)، فرهنگ اصطلاحات عرفانی ابن یمین، انتشارات شفیعی، چاپ دوم،تهران
  • سعیدی مهر، محمد، (۱۳۹۳)، آموزش کلام اسلامی، جلد اول، نشر طه،قم
  • سنایی، (۱۳۹۴)، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، تصحیح: محمد تقی مدرس رضوی، نشر دانشگاه تهران، چاپ هشتم
  • شهیدی، سید جعفر، (۱۳۸۲)، شرح مثنوی، نشر علمی و فرهنگی، چاپ چهاردهم،تهران
  • طباطبایی، محمد حسین، (۱۳۷۴) تفسیر المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد باقرموسوی، جلد۲۰-۱، انتشارات اسلامی، قم
  • طبرسی، فضل بن حسن، (بی تا)، تفسیر مجمع البیان، ترجمه حسین نوری همدانی، نشر فراهانی،تهران
  • ……… ، (۱۳۷۵) تفسیر جوامع الجامع، ترجمه علی عبد الحمیدی، اکبر غفوری، نشرآستان قدس رضوی، بنیاد پژوهش‏های اسلامی
  • عطار نیشابوری، (۱۳۵۵)، تذکره الاولیا، محمد استعلامی، کتابخانه زوار، چاپ دوم،تهران
  • فروزانفر، بدیع الزمان، (۱۳۴۴) احادیث مثنوی، نشر دانشگاه تهران
  • گوهرین، سید صادق، (۱۳۸۰)، شرح اصطلاحات تصوّف، نشر زوار، جلد هشتم، چاپ اول،تهران
  • میبدی، احمد بن محمد، (۱۳۷۱)کشف الاسرار و عده الابرار، علی اصغرحکمت، نشر امیر کبیر،تهران
  • نسفی، عزیز الدین، (۱۳۶۶)، الانسان الکامل، ماژیران موله، طهوری، چاپ دوم،تهران
  • هجویری، (۱۳۷۴)، کشف المحجوب، تصحیح محمد حسن تسبیحی، نشرمرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان،اسلام آباد

  • طباطبایی،سید محمد حسین،(۱۳۷۲)، مجموعه رسائل، به کوشش سید هادی خسرو شاهی، نشر فرهنگ اسلامی، تهران

  • سعدی،(۱۳۸۷)،بوستان، تصحیح غلامحسین یوسفی،انتشارت خوارزمی،چاپ نهم،تهران

  • مولانا،(۱۳۸۹)و(۱۳۹۳) مثنوی معنوی، انتشارات اطلاعات،تهران

  • نراقی، ملا احمد،(۱۳۸۹)،معراج السعاده، نشر جمال، قم

  • عین القضات همدانی، (۱۳۷۷)، تمهیدات، مقدمه: عفیف عسیران،نشر منوچهری، چاپ پنجم، تهران

  • نصیر الدین طوسی،(۱۳۵۶)، اخلاق ناصری،تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، نشر خوارزمی،تهران

  • طیب، عبد الحسین،(۱۳۶۹)،اطیب البیان فی تفسیر القرآن، نشر اسلام، چاپ دوم، تهران

  • نسفی، عمر بن محمد،(۱۳۷۶)، تفسیر نسفی، مصحح عزیز الله جوینی، انتشارات سروش،تهران

  • گوهرین، سید صادق،(۱۳۸۰)،(۱۳۶۸)،شرح اصطلاحات تصوف،ج۳،ج۸، انتشارات زوار،تهران

  • رازی، نجم الدین،(۱۳۹۵)، مرصاد العباد، مصحح: عزیزالله علیزاده، انتشارات فردوس، چاپ سوم، تهران

  • مکارم شیرازی، (۱۳۸۷) رساله توضیح المسائل،انتشارات امام علی بن ابی طالب،چاپ پنجاه و پنج، قم

  • قمی , عباس،(۱۳۸۶) کلیات مفاتیح الجنان، مترجم: الهی قمشه ای، نشر آستانه مقدس قم،چاپ دوم، قم
  • سنایی، (۱۳۸۸) ،دیوان، به اهتمام مدرس رضوی، انتشارات سنایی،چاپ هفتم، تهران

مقاله:

عبد الله راد مرد و مجتبی مجرد،تصویر خدا در اندیشه دو حکیم مسلمان(ناصر خسرو و سنایی)، تابستان ۱۳۹۳، شماره ۳۸، فسلنامه حکمت و فلسفه

[۱] ترجمه آیت اله مکارم شیرازی