دکتر عبدالکریمی: دعوت بزرگ شریعتی، تجدید عهد با سنت تاریخی ماست

 به اعتقاد من شریعتی از معدود متفکران ایرانی است که در اندیشه هایش، عناصری از تفکر آینده یافت می شود. عناصری که می تواند ما را در مواجهه با جهان نیهیلیستی نیچه ای کنونی،یاری دهد. شریعتی، اندیشمندی است که ما را به مواجهه اصیل با سنت تاریخی دعوت می کرد؛ دعوت بزرگ شریعتی، تجدید عهد با سنت تاریخی ماست.

به گزارش خبرنگار آکادمی مطالعات ایرانی لندن، دکتر بیژن عبدالکریمی، در نشست “شریعتی و تفکر آینده” که در خانه موزه دکتر شریعتی برگزار شد،با تاکید براینکه به اعتقاد من، شریعتی، یک بصیرت بنیادین است،گفت: به اعتقاد من شریعتی از معدود متفکران ایرانی است که در اندیشه هایش، عناصری از تفکر آینده یافت می شود. عناصری که می تواند ما را در مواجهه با جهان نیهیلیستی نیچه ای کنونی، یاری دهد. به اعتقاد من شریعتی، معلم تفکر آینده نیست. اما در اندیشه های او، عناصری از تفکر آینده موج می زند. آن دسته از تفکر شریعتی نیز که وصف تئولوژیک دارند به تاریخ تفکر و تاریخ اندیشه سپرده خواهد شد.

عبدالکریمی با اشاره به اینکه در این نشست، هدف من یافتن عناصری از تفکر آینده در اندیشه شریعتی است، به  طرح نخستین سوال خود پرداخت: بحث من این است آیا در زمانه کنونی که من اسمش را جهان نیچه ای یا جهان پسا نیچه ای می گذارم، می توانیم در اندیشه های شریعتی پاره ای عناصر فلسفی را ( نه عناصر سیاسی، ایدئولوژیک و اجتماعی) بیابیم که بتواند ما را در برون شد از وضعیت کنونی و نیل به تفکر آینده یاری دهد؟

نویسنده کتاب “تاملی در پاردوکس دموکراسی متعهد “نقطه آغاز بحث خود را اینگونه بیان کرد: روزگار ما با روزگاران گذشته، تفاوت بسیار بسیار عمیقی یافته است.در روزگار ما همه نظامهای متافیزیکی شکست خورده اند. همه نظامهای تئولوژیک بی ارزش شده اند. ما در شرایطی بسر می بریم که به عبارتی مدرنیته متأخر است. دورانی که با دوره مدرنیته متقدم که شریعتی در آن بسر می برد بسیار متفاوت است.

مطابق با فهمی که من از جهان معاصر کنونی دارم، این جهان، جهانی است که مقولات تفکر نیچه می تواند آنرا توصیف کند. جهانی که نیچه توصیف می کند و خواهان عبور از این جهان بود اما خودش از قوام بخشان این جهان شد. او آرزومند “اَبَر انسان” بود. اما در روزگار ما این اتفاق نیفتاد.حرف من این نیست که جهان کنونی، حاصل تفکر نیچه است. نه حرف من این نیست. حرف من این نیست که جهان نیچه ای یگانه جهان ممکن است. صحبت من یک توصیف پدیدارشناسانه از جهان کنونی است بی آنکه بخواهم آنرا تأئید کنم.

این فیلسوف با اشاره به گزاره هایی از اندیشه و فلسفه نیچه تصریح کرد: براساس تفکر نیچه، جهان ما بی مرکز شده است. جهانی که سلسله مراتب ارزشها فروریخته است. هر اندیشه ای که در حاشیه بوده، به نحوی به صحنه آمده است. ما از نظام باورهای دیگر گسسته ایم اما به نظام جدیدی دست پیدا  نکرده ایم و هنوز زیر پایمان محکم نیست. امروز هیچ آرمانی قلب و اندیشه و ایمان ما را به تپش وا نمی دارد. در یک معنا عالمیت عالم ما و سنت نظری و فکری ما به پایان رسیده است.ما تغییر کرده و تغییر می کنیم و در میان توفانی از درهم شکستگی ها و بی معنایی ها به این یأس تن می دهیم. ما از نظام باورهای گذشته گسسته ایم اما به نظام باور جدیدی دست نیافته ایم.ما در یک وضعیت آشوب گونه بسر می بریم. نیهیلیزم دارد خانه به خانه همه کشور را مثل همه جای دیگر دنیا، فتح می کند. بی معنایی و بی مبنایی و مرگ ارزشها، جهان ما را فراگرفته است.باید اعتراف کنیم در هیچ دوره ای از تاریخ، همچون دوران ما، نیهیلیسم همچون این دوره، چهره خود را آشکار نکرده بود.

عبدالکریمی با بیان تعریفی از نیهیلیسم در اندیشه هایدگر ادامه داد: هایدگر گفت: نیهیلیسم دیگر در خانه ما صاحبخانه شده ست. اگر کسانی نیهیلیسم را نمی بینند و سعی می کنند با پاره ای از باورها، خودشان را گرم کنند، در واقع خیلی در عرصه تفکر جدی نیستند و می کوشند با پاره ظواهر  و شعائر، خود را از آفت این گزند، نگه دارند.در چنین شرایطی، چه ضرورتی دارد که به شریعتی بپردازیم. سوال این است چرا شریعتی؟

این استاد دانشگاه با طرح سوالی بنیادین گفت: آیا با توجه به تحولات عمیقی که جامعه و دوران تاریخ ما یافته، رجوع به شریعتی به معنای حرکتی ارتجاعی و  بازگشت به گذشته نیست؟ این دقیقا همان سوالی است که من می خواهم به چالش بگیرم.

 

تفکر؛ راهکار برون شد از بحرانهای کنونی

دکتر بیژن عبدالکریمی که در “دومین نشست روضه عقل و عشق” در خانه موزه دکتر شریعتی سخن می گفت، برون شد از معضلات و برون شد از بحرانهای کنونی را  در سایه تفکر امکانپذیر دانست و با تاکید برانیکه  نه ایدئولوژی و نه سیاست؛ نه فرهنگ مرده و نه خطابه، هیچکدام از اینها نمی تواند در گذر از جهان کنونی و بحرانها، ما را یاری دهد گفت: فقط و فقط تفکر می تواند ما را یاری دهد.اما تفکر در خلأ صورت نمی گیرد. تفکر همواره در یک سنت تاریخی شکل می گیرد. نمی توان در خلأ اندیشید. تفکر راه نجات ماست.

وی با بیان اینکه تفکر صرفا در یک سنت تاریخی صورت می گیرد، ادامه داد: بدون سنت تاریخی، کسی که خودش بخواهد از صفر آغاز کند؛ در واقع ره به ترکستان برده است.

ما درون یک سنت تاریخی می توانیم بیاندیشیم و از خطاهای دیگران بیاموزیم و در دیالوگ با آنها، بیاموزیم. ظهور یک سنت تاریخی جدید یا احیای یک سنت تاریخی که فسرده شده است، جز از طریق پرسشگری و گفتگو با سرمایه ها و میراثهای تاریخی و فرهنگی امکانپذیر نیست.

عبدالکریمی که کتاب و مقاله های بسیاری در حوزه اندیشه های شریعتی دارد، انقطاع و گسست تاریخی و عدم دیالوگ با گذشتگان را یکی از دلایل انحطاط و اساسا عین انحطاط تاریخی و فرهنگی و نشانگر بی استعدادی و ناتوانی یک جامعه در استفاده از سرمایه های فکری و فرهنگی خودش عنوان کرد و گفت: نمی گویم شریعتی را نقد نکنید؛نقد بی رحمانه کنید چنانکه خود من انجام می دهم؛اما این چنین انقطاع تاریخی؟

 اگر قرار باشد ما با سنت تاریخی و گذشتگان مان این چنین برخورد کنیم، هیچ سنتی شکل نمی گیرد.این یعنی برهوت فرهنگی .

بحث درباره شخصیت شریعتی، بحث درباره حقیقت وجودی و تاریخی ماست

عبدالکریمی که روز ۲۱ دیماه در خانه موزه شریعتی پیرامون مبحث” شریعتی و تفکر آینده” سخن می گفت، تصریح کرد: بی تردید شریعتی یکی از چهره های تاریخی معاصر ماست. شریعتی از آن ماست و بخشی از ماست. امید و آرزوهای او، امید و آرزوهای ما هم بود. خطاهای شریعتی، خطاهای ما هم هست.زبان او، گفتمان او، احوالات او، در قیاس با متفکرانی چون نیچه، هایدگر، با ما نسبت و قرابت بیشتری دارد. هایدگر و نیچه متفکران بزرگی هستند اما متعلق به سنت تاریخی دیگری هستند.درواقع بحث درباره شخصیت شریعتی، بحث درباره حقیقت وجودی و تاریخی خودماست.در اندیشه های شریعتی، نشانه های بسیاری از گذشته و حال ما وجود دارد. او معاصر ماست.چرا که از زمان حاضر عبور کرده است. نشانه هایی از تفکر آینده را می توان در اندیشه های وی یافت.

این فیلسوف برجسته با اشاره به پیش فرض مقاله خود گفت: گفتار مقاله امروز من براساس یک پیش فرض بزرگ هرمونوتیک است:امکان فهم بهتر متن و امکان دیالوگ با متن و به سخن آوردن با متن است و این کار هر کسی نیست. این فرهیختگی می خواهد. باید اهلیت داشت تا بتوانیم متن را به سخن بیآوریم.تخریب متن، نادیده گرفتن متن، و واگویی مقلدانه متن که در میان ما ایرانیها، و در دوران انحطاط کنونی، بسیار رواج پیدا کرده، هر سه نشانه انحطاط تاریخی و فرهنگی ماست.

عبدالکریمی با تاکید براین مهم که در روزگار ما سخن گفتن از اندیشه های شریعتی، بسیار بسیار دشوار شده است، به تشریح دلایل این دشواری پرداخت و گفت: دلیلش این است که جهان دگرگون شده است. افق معنایی متن و افق معنایی خوانش متن، کاملا دگرگون شده است. متن در یک افق معنایی دیگری شکل گرفته، امروز، افق معنایی ما دگرگون شده است.اما آشنایان با هرمونوتیک می دانند ما حق نداریم اندیشه شریعتی یا هر متن دیگری را صرفا در افق معنایی خودمان تفسیر بکنیم.

وی ادامه داد: متاسفانه بخش اعظم روشنفکران ما؛ چه مخالفان شریعتی و چه شیفتگان وی، در سطح ظاهر الفاظ باقی می مانند و این تفکر است که میتواند متن را به گفتن وادارد و به پس ظاهر واژگان رسوخ کند و از متن بصیرتهای بنیادینی را که بخصوص در لابلای متن به خصوص در خطوط سفید متن که بصیرتهای بنیادین دارد کشف کند. درغیراینصورت بصیرتها و سرمایه های فرهنگی در پس گذر زمان مدفون می شوند.

این استاد دانشگاه با اشاره به این مهم که نباید فراموش کنیم که درجه عمق فهم و تفسیر

بستگی تام و تمام به درجه عمق فکری و روحی خوانشگر دارد، یادآور شد: به میزانی که خوانشگر عمیقتر است و از درجه فرهیختگی و فهم بالاتری برخوردار است، می تواند متن را به سخن گفتن وادارد.نافرهیختگی و ناتوانی در خودمان را مسئولیتش را برعهده متنهای گذشته نیافکنیم.

معنای تفکر آینده چیست؟

دکتر بیژن عبدالکریمی سخنرانی اش را در خانه موزه دکتر شریعتی با طرح سوالاتی پیرامون اینکه اصلا معنای تفکر آینده چیست؟ تفکر چگونه چیزی است؟ یا چرا تفکر را متصف به صفت آینده می کنیم؟ مگر تفکر، امری پیش بینی پذیر است؟ مگر می توان تفکر را پیش بینی کرد؟  ادامه داد.

عبدالکریمی گفت: وقتی ما از تفکر آینده حرف می زنیم این مفروض را در خود دارد که ما به نحو تاریخی به تفکر نظر می کنیم. تفکر امری است متحول.چون انسان به ذات یک موجود تاریخی است؛ لذا تمام شئونات انسان یک امر تاریخی است. حقوق، هنر و حتی تفکر هم یک امر تاریخی است. پس وقتی از تفکر آینده صحبت می کنیم صحبت بر سر این است که در آینده، تفکر آینده چگونه خواهد بود ؟یا آینده تفکر بشر چگونه خواهد بود؟ اگر  تاریخ، را نمی توان پیش بینی کرد، آیا سخن گفتن از آینده امری گزاف و بی مورد نیست. به اعتقاد من نه.

عبدالکریمی تصریح کرد:اگر سودای این را نداشته باشیم که بخواهیم پیامبرگونه از آینده بشر صحبت کنیم و  اگر حد و حدود بشری را بدانیم و سودای محال نداشته باشیم که بخواهیم آینده بشر و آینده تفکر را پیش بینی کنیم اول یک نکته را می دانیم: آینده با امکانات کنونی نسبتی دارد.چنانکه حال ما با امکاناتی که در گذشته وجود داشت، نسبتی دارد. حال ما منقطع از گذشته نیست. آنچنانکه آینده ما منقطع از حال نیست.لذا متفکران با اندیشیدن به زمان حال و امکاناتی که دارد، می کوشند پاره ای از نشانه ها را از تفکر آینده دریابند.اما می دانند که همه اینها تنها یک حدس وگمانهایی بیش نیست و ادعا ندارند که یک ادعای علمیِ پوزیتیویستیِ آزمایش پذیر را بیان می کنند اما دارند با اندیشیدن درباره پدیدارهای تاریخی و روندهای تاریخی که در دوران کنونی هست و با خیره شدن به زندگی انسانها و نسلی که در آن بسر می برند و نسلهای جدیدی که ظهور پیدا میکند، می کوشند تا نشانه هایی از تفکر آینده را بیابند و پیش یابی کنند.

عبدالکریمی با بیان این مهم که نکته ای باریکتر از مو هم هست و اینکه تفکر همواره نوعی طرح افکنی است،گفت: تفکر فقط این زائیده این نیست که من فقط مثل آینه ای باشم که پدیدارها در ذهن من منعکس شوند.تفکر با بیمها و امیدهای من، با ترسها و انتظارات من هم عجین است لذا وقتی من از تفکر آینده صحبت می کنم بی تردید، بخشی از آن، سخن از امیدو آرزوهای من است.سخن از طرحهای من است اما اگر این طرحها با واقعیت نسبتی نداشته باشد، توهمی بیش نخواهد بود.

شریعتی آینده را در واقعیت ها می بینید

مراقب باشید: افق معنایی کنونی را به افق معنایی متن تحمیل نکنید

 

دکتر بیژن عبدالکریمی سخنان خود را  در خانه موزه دکتر شریعتی با بسط این موضوع ادامه داد که من می گویم نشانه هایی از تفکر شریعتی هست که او دارد آینده را در واقعیتها می بینید. توجه داشته باشید وقتی از تفکر آینده حرف می زنیم نه ادعای علمی داریم نه آنکه می خواهیم بگوییم این روندهایی که ما داریم تعیین میکنیم صددرصد است. نه.تنها نوعی توصیف پدیدارهای کنونی است و سعی به نزدیک شدن به فهم جهان و روند اجتماعی-تاریخی دارد.

وی افزود: حالا من دو حرف اصلی دارم: سخن من این است که افق معنایی روزگار ما با افق معنایی روزگار گذشته از جمله روزگاری که شریعتی در آن می زیسته ، بسیار بسیار متفاوت است. همین امر یعنی تغییر افق معنایی، فهم شریعتی را بسیار دشوار کرده است و کسی که می خواهد به خوانش شریعتی بپردازد حتما می باید مراقب این امر باشد که افق معنایی کنونی را به افق معنایی متن تحمیل نکند. البته این سخن من فقط درباره متن شریعتی نیست. شما قرآن را هم اگر می خوانید باید سعی کنید متن را باتوجه به افق معنایی خودش درک کنید.

سوال دیگری که این فیلسوف مطرح کرد این بود که چرا شریعتی در روزگاری بسیار استقبال شد؟ عبدالکریمی در پاسخ به این سوال تصریح کرد: برای اینکه افق معنایی او با افق معنایی خوانندگانش یکی بود و او به نیازهای زمان خودش جواب داد.

وی با طرح سوال دیگری درباره اینکه چرا امروز، شریعتی آنچنان مورد استقبال قرار نمی گیرد؟ به تشریح دلیل آن پرداخت و گفت: دلیل عمده اش این است که افق معنایی خواننده و مخاطب با افق معنایی شریعتی یکی نیست. اما نه آن استقبال پرشور از شریعتی نشانه ای از حقانیت شریعتی بود؛ نه این بی مهری و بی تفاوتی مخاطب امروز دلیلی است بر اینکه اصالتی در تفکر شریعتی وجود ندارد.

مقایسه دو روزگار: روزگار شریعتی  و روزگار ما

دکتر عبدالکریمی در ادامه سخنرانی خود پیرامون “شریعتی و تفکر آینده” که در روز چهارشنبه ۲۱ دیماه در خانه موزه دکتر شریعتی برگزار شد، به بررسی و مقایسه روزگار دوره شریعتی و روزگار کنونی پرداخت. وی در ابتدای این بحث با تاکید براین مهم که من بیشتر به شرایط جهانی توجه دارم گفت: من جدولی کشیده ام  که در یک سمت آن دهه های پیشین را توصیف کرده ام و در سمت دیگر موقعیت کنونی را.باید توجه داشته باشیم که آثار شریعتی در دوره های پیشین،در دوره پهلوی بوده. دوره ای که حکومت سکولار است. خواهان مدرانیزاسیون از بالاست. غرب زدگی رواج دارد.حکومت با سنت تاریخی ما مخالف است. مرحله، مرحله جنبش است. اما روزگار ما، یک حکومت دینی شکل گرفته:حکومتی که سنت گرا، ضدغرب، بومی گراست و بجای تکیه بر روند جهانی بر ارزشهای بومی تکیه می کند.اینها نشان می دهد که چقدر کانتکست متن با هم تفاوت دارند. اما مساله به انیجا ختم نمی شود. مساله بسیار عمیق تر است. انسان روزگار ما و عالمیت تاریخی دوران ما، باعالمیت تاریخی شریعتی و انسان روزگار او، متفاوت شده است.عصر شریعتی، عصر جنبش بود،روزگار ما روزگار نهادست.

وی ادامه داد: شریعتی طالب اصالت بود.در روزگار ما، اصالت مرده. شریعتی در روزگاری می زیست که فرهنگ برتر وجود داشت:روشنفکر، توده را به فرهنگ برتر دعوت می کرد و روشنفکر به معنای یک گروه مرجع بود. در روزگار ما سلسله مراتب ارزشها فروریخته. روشنفکری، نه تنها به عنوان ارزش تلقی نمی شود بلکه به عنوان نوعی بیماری اجتماعی تلقی می شود.در روزگار ما این ناخویشتن بودگی غلبه پیدا کرده است.یکی از مسایل سیاسی ما این است:از جامعه اصالت و حرکت میخواهد؛جامعه تکان نمی خورد.این معضل سیاسی نیست. این معضل انسان شناختی است که در روزگار ما زندگی روزمره، حرف اول را می زند. درروزگار گذشته مبارزه با امپریالیسم یک سیطره بود.امروز مفهوم امپریالیسم از جهان ما رخت بربسته است. غرب زدگی جهانی سیطره پیدا کرده. حتی برای برخی از روشنفکران، تعبیر امپریالیسم وجود ندارد.

وی به حوادث عراق و تونس اشاره کرد و گفت: آنجا ناتو به عنوان نیروی امپریالیسم نرفته است.ناتو به عنوان فرشته نجات است که  توده های عرب را از زیر یوغ استعمار و استبداد محلی درآورد. روزگار شریعتی روزگاری بودکه استعمار داشت پایان می یافت.روزگار ما، روزگار پسااستعمار است.روزگار شریعتی روزگاری بود که بر ارزشهای بومی دست گذاشته می شد.اما امروز،روزگار ما، روزگار ظهور شهروند جهانی است.به تعبیر فوکویاما، پایان تاریخ است.دیگر کسی به غرب به منزله استعمار نمی نگرد. غرب به منزله سرزمین موعود است.همه می خواهند بروند به آن طرف آبها.

عبدالکریمی با بیان اینکه درروزگار شریعتی هنوز ذره هایی از ایمان و مذهب گرایی در جوامع جهان سوم جانی داشت، ادامه داد: امروز متافیزیکی آنچنان بسط پیدا کرده که سکولاریسم، بی ایمانی یکی از مقدمات جهان ما شده است. در روزگار شریعتی تفکر معنوی وجود نداشت اما هنوز خاطره هایی از درون بینی و  معرفت باطنی وجود داشت. اما نسلهای جدید، معرفت باطنی را به طور مطلق از یاد برده اند.

در روزگار شریعتی هنوز دربرابر روزمرگی مقاومت می شد امروز در روزگار ما روزمرگی غلبه پیدا کرده است و روزمرگی به یک مساله متافیزیکی تبدیل شده است.شریعتی ما را به مواجهه اصیل با سنت تاریخی دعوت می کرد.امروز اساسا سنتهای تاریخی معنا ندارند.زمان حال مهم شده است. شبکه را نگاه کنید. در شبکه شما گذشته نمی بینید، آینده هم نمی بینید.در شبکه اینترنت فقط زمان حال وجود دارد.  به تعبیری وقتی میگویم معنای زمان و مکان در روزگار ما دگرگون شده است در روزگار جدید زمان حال گسترش پیدا کرده است و بر آینده و گذشته غلبه پیدا کرده است.به این معنا که دیگر ما رجوع به مَاثر تاریخی نداریم. به این معنا که دیگر بشر اتوپیا ندارد. آینده به معنای اتوپیا و گذشته به معنای م مَاثر تاریخی. در روزگار شریعتی هنوز ایدئولوژی ها وجود داشتند.اسلام به منزله روایت کلان بود.روزگار ما روزگار به پایان رسیدن فراروایتهاست.

از دیگر تفاوتهای روزگار شریعتی و روزگار ما که عبدالکریمی به آن اشاره کرد، این بود که در روزگار شریعتی اسلام و توحید به منزله متافیزیک فهم جهان بود اما در روزگار ما جهان بی متافیزیک شده. همه نظام های فلسفی آنتولوژیک در هم شکسته اند. در روزگار شریعتی هویت گرایی وجود داشت. در روزگار ما جهان وطنی شده. دیگر امروز کسی نمی گوید چراغم در این خانه می سوزد.

این فیلسوف تصریح کرد: شریعتی از ایدئولوژی صحبت می کرد این ایدئولوژی، تحت سیطره گفتمان چپ بود. اما در روزگار ما گفتمان لیبرالی.در فضای آن موقع ، ایدولوژی یک ارزش بود. امروز ما ایدولوژی را نقد می زنم. ایدئولوژی را نه در گفتمان چپ، ایدئولوژی را در گفتمان لیبرالی نقد می کنیم.

شریعتی به نگاهی رازآلود به جهان تاکید می کرد

دکتر عبدالکریمی ادامه داد: در روزگار شریعتی، اندیشه به مثابه عمل است. در روزگار شریعتی هنوز بارقه هایی از نگاه رازآلود به جهان وجود دارد و شریعتی به همین نگاه رازآلود به جهان تاکید می کرد.امروز راززدایی کامل از جهان شده است. جهانی بدون راز.

در روزگار شریعتی آرمان گرایی هنوز جان داشت. در روزگار ما مرگ اتوپیاست.حاکمیت مصرف گرایی است.در روزگار شریعتی اخلاق گرایی هنوز جان داشت.در روزگار ما اخلاق،بی بنیاد شده.معضل روزگار ما، معضل بداخلاقی نیست.چرا که بداخلاقی در همه دوره های تاریخی وجود داشته. در همه دوره های تاریخی،دروغ و زنا و تجاوز بوده. معضل روزگار ما،بی اخلاقی به این معناست که اخلاق بی بنیاد شده است. یعنی من برای اینکه فداکاری کنم ،برای اینکه راستگو باشم، بنیادی در دست ندارم. من حتی زیست اخلاقی هم ندارم.در روزگار شریعتی یک نوع جامعه گرایی یک نوع سوسیالیسم وجود داشت. جامعه بر فرد غلبه کرده بود. در روزگار ما فردگرایی به آخرین حد ممکن رسیده است. در روزگار شریعتی بر هویت های قبیله ای، بر هویت های چادر قبیله ای تاکید می شد:ما شرقی ها، ما مسلمانها، ما جهان سومیها، ما ایرانیها. امروز هویتها موزائیکی شده.

از دیگر مباحث مقایسه روزگار ما با روزگار دکتر شریعتی که دکتر عبدالکریمی در خانه موزه دکتر شریعتی به آن اشاره کرد این بود که در روزگار شریعتی مذهب در سپهر عمومی حضور داشت.روشنفکر می کوشید که مذهب را به سپهر عمومی بیاورد. امروز تمام تلاشمان این است که مذهب را به سپهر خصوصی بازگردانیم. در روزگار شریعتی هنوز بینش و تحلیل و جهت گیری طبقاتی وجود داشت. اما در روزگار ما با شکست مارکسیسم، دیگر بینش و تحلیل و جهت گیری طبقاتی طرفدار آنچنانی ندارد.

وی ادامه داد: در روزگار شریعتی انسانها از یک امنیت و آرامشی بهره مند بودند. یک آرامشی داشتند. اسلام داشتند و در این نظام اندیشه مأوا میکردند.امروز همه ما دچار هراسیم. ما امنیت فلسفی خودمان را از دست داده ایم.نمی دانیم براساس کدام نظام اندیشه می خواهیم زیستن مان را متحقق بکنیم.در روزگار شریعتی هنوز اعتقاد به حقیقت وجود داشت.امروز،روزگارِ مرگ حقیقت است. در روزگار شریعتی گفته می شد حقیقت وصفی اکتشافیست اما امروز گفته می شود حقیقت وصفی تولیدی است. حقیقت را ما می سازیم. آن وقتها می گفتیم باید حقیقت را کشف کنیم. در روزگار شریعتی حقیقت به منزله امری متعالی از انسان بود. امروز حقیقت به تمامی، انسانی شده است.در روزگار شریعتی اعتقاد به عالم ابدیت، هنوز جانی داشت. روزگارما، روزگار مرگ عالم فرامحسوس است. روزگارمرگ ابدیت است.در روزگار شریعتی هنوز تلاش می شد تا جهان را به کمک عنصر ثبات، تبیین بکنیم.

عبدالکریمی خاطر نشان کرد: درروزگار شریعتی مقولات متافیزیکی متزلزل شده بود و امروز همه این مقولات یکسره انکار می شود. در روزگار شریعتی مرزی میان علم و افسانه وجود داشت امروز در روزگار ما جهان و علم به منزله  افسانه است. علم هم نوعی افسانه های مفید است.در روزگار شریعتی جهان تعیّن داشت. امروز جهان ما، جهان بی تعیُن است. در روزگار شریعتی زبان به منزله حکایتگر حقیقت بود امروز حقیقت به منزله بازی زبانی ست.با بازیهای زبانی، حقیقت را می سازیم. هر رسانه با یک نظام زبانی تلاش می کند تا حقیقت را برای شما ایجاد کند.

در روزگار شریعتی میان فلسفه و حقیقت رابطه وجود داشت. اما امروز همه مرزها فروریخته است.در روزگار شریعتی مثل جهان کهن پیشین، بین حقیقت، فضیلت و سعادت رابطه وجود داشت. برای اینکه به سعادت برسی باید شایستگی داشته باشی. برای اینکه به فضیلت برسی باید آگاهی داشته باشی اما در روزگار ما رابطه حقیقت، فضیلت و سعادت فروریخته است. چه کسی گفته باید برای رسیدن به سعادت، فضیلت داشت؟ در روزگار شریعتی هنوز رمقی از انسان، یعنی اراده و تفکر وجود داشت.روزگار ما روزگار مرگ انسان است و انسان دیگر به منزله یک موجود آزاد نیست.انسان شبیه یک کوه یخی است که فقط مقداری از آن بیرون آب است. اما عناصر تعیین کننده زیر آب هستند. فروید و مارکس را به یاد بیاورید. در روزگار شریعتی تلاش میشد تا جهان را معنا دار کنیم.امروز مرگ معناست.

امروز همه مرزها فروریخته؛ ما بی وطنیم

عبدالکریمی بحث خود را با این جمله ادامه داد: امروز همه مرزها فروریخته؛ ما بی وطنیم. امروز، روشنفکر فکرش هم درگیر مصرف روزمره است.مفهوم رسالت و تعهد دیگر از مفاهیم کهنه شده است و بویِ نا گرفته است.در روزگار شریعتی هنوز رگه هایی از رماتیسیسم و تخیل گرایی وجود دارد. امروز عقلانیت دکارتی آنچنان غلبه پیدا کرده که جایی برای شعر، اتوپیا و رمان نمانده است. روزگار شریعتی، روزگار اسلامگرایی است. روزگار ما، روزگار اسلام سیتزی. روزگار شریعتی روزگاری است که تلاش می شده تا از اسلام تفسیری نو به عمل بیاید. امروز روشنفکران ما به تفسیر روشنگرانه در قرن ۱۷ و ۱۸ از عصر روشنگری پرداخته اند که نشانگر عقب افتادگی است.

من با دوگروه دعوا دارم:دو گروهی که به آنها عشق دارم:

گروه اول که از مخالفان شریعتی هستند که می کوشند گفتمان زمان حال یعنی افق معنایی زمان کنونی را بر متن شریعتی تحمیل کنند اما نزاع کوچکی هم با برادران خودم به کسانیکه به شریعتی عشق می ورزند دارم. پیروان شریعتی می خواهند افق معنایی شریعتی را به زمان کنونی تحمیل کنند. یعنی در همان افق معنایی بسر می برند. سخن من با سنتی ها چیست؟ سنت احیا نشده سنت نیست. بلغور کردن سنت، سنت نیست.اگر این سنت قرار است زنده شود باید به کمک تفکر این سنت را احیا کرد.سنت احیا شده، سنت نیست . جسد سنت است. مرگ سنت است.

دکتر عبدالکریمی با بیان این که وقتی از تفکر آینده سخن می گویم من دو معنا دارم ، تصریح کرد: ما دو تا آینده داریم: یک آیندۀ ما ایرانیها ست. یعنی اینکه در دهه های آینده جامعه ما دارد به کدامین سو می رود؟ اما یک آینده جهانی یعنی بشریت عمدتا غرب جهانی شده چون غرب هژمونی دارد، بقیه جهان را هم به دنبال خودش می کشاند: پس یک آینده ، آینده ما ایرانیهاست و یک آینده آینده غرب است. چون وقتی می گوییم غرب، منظورمان غرب جهانی شده ست. 

عبدالکریمی ادامه داد: حالا اگر بخواهم نشان دهم که شریعتی با آینده ما چه نسبتی دارد باید به این موضوع اشاره کنم که یکی از ویژگی های شریعتی این عناصراست که شریعتی را به آینده نسبت میدهد: برخورد فعال با جهان مدرن است. شریعتی به ما آموخت با جهان مدرن، فعال برخورد کنیم.در قیاس با سنت گرایان ما که به نحو انفعالی با جهان ما برخورد می کنند.شریعتی زیستن در جهان مدرن را به رسمیت شناخت.اما خواهان هویت بخشی به جامعه ایرانی براساس فرهنگ و سنت بومی خودش بود.درحالیکه بنیادگرایی به هیچ وجه جهان مدرن و زیستن در آن را به رسمیت نشناخته بود. مدرنیته را به منزله نوعی انحراف در حیات بشر تلقی می کند.بنیادگرایی از مواجهه با جهان مدرن می گریزد.اگر هم به عالم مدرن تن می دهد به خاطر اقتضائات عملی است؛نه به لحاظ بینشی. تاریخ آینده این کشور، شریعتی خواهد بود.به این دلیل که ما نمی توانیم برخورد انفعالی با جهان مدرن داشته باشیم.همانگونه که شریعتی این راه را در برابر ما قرار داد ما و جوانان ما برخوردی فعال با مدرنیته خواهند پرداخت.

شریعتی با نقد توأم مدرنیته و سنت راه سوم را می گشاید

دکتر بیژن عبدالکریمی در ادامه مباحث خود پیرامون “شریعتی و تفکر آینده” در خانه موزه دکتر شریعتی به این موضوع اشاره کرد که به اعتقاد من شریعتی فقط یک بصیرت بنیادین است.اگر به این معنا من شریعتیسم هستم، به این معنا من شریعتیسم هستم. به معنایی غیر از این نه. یعنی من نمی خواهم همه حرفهای شریعتی را تکرار کنم اما به یک معنا من مدیون شریعتی هستم. شریعتی این امکان را به ما داد و ما می توانیم دیالوگی میان سنت و جهان مدرن برقرار بکنیم. از این رو شریعتی برخلاف سنت گرایان نمی خواهد سنت را بر مدرنیته تفوق بدهد و یا نمی خواهد همچون روشنفکران، مدرنیته را بر سنت تفوق بدهد. در واقع شریعتی تلاش می کند از طریق نقد توأم مدرنیته و سنت راه سومی بگشاید. این راه سوم یکی دیگر ازویژگیهای شریعتی است. من نمی گویم شریعتی این دیالوگ را برقرار کرد.در یک نظام معرفت شناختی و موفق بود.او فقط جهت ها را به ما نشان داد.

وی با بیان اینکه شریعتی از پایگاه سنت به نقد عقل مدرن می پردازد و از پایگاه عقل مدرن به نقد سنت تاریخی ما می پردازد، این وضعیت را شاخصه اصلی تفکر شریعتی عنوان کرد و گفت: شریعتی به ما کمک کرد که سنت را در افق معنایی دوران مدرن،فهم کنیم. این کار بزرگ شریعتی بود. ما گریزی نداریم. گریزی نداریم که اگر از سنت دفاع می کنیم، سنت را وارد افق معنایی دنیای مدرن بکنیم. این به این معنا نیست که سنت را مدرنیزه بکنیم.

یکی از مُقَوّمات دنیای مدرن، آزادی است. سنت گرایان ما هنوز نفهمیده اند، آزادی یکی از مُقَوّمات اصلی جهان جدید ست و دین، اخلاق و معنویت، سنت تاریخی، اگر با این مقوله نسبت برقرار نکند، پا در هواست.

این استاد دانشگاه  ادامه داد: اگر با هگل موافق باشیم که گفت دنیای مدرن یعنی آزادی سوبژه سه تا جریان، سه تا حادثه ، قوام بخش دنیای جدید هستند:

یک – پروتستانتیسم، یعنی آزادی سوبژه از مرجعیت کلیسا

 دو- انقلاب کبیر فرانسه یعنی آزادی انسان از مرجعیت سیاسی

 سوم – نهضت روشنگری یعنی آزادی عقل از دست سنت تاریخی و شریعتی هر سه دعوت را دارد.

عبدالکریمی با طرح سوالی با این مضمون که حالا غیر از اینها شریعتی برای تفکر جهانی چه می تواند داشته باشد؟ گفت: به اعتقاد من شریعتی دعوت بزرگ دارد.شریعتی ما را دعوت می کند تا با سنت تاریخی مان تجدید عهد بکنیم. این همان موضوعی ست که خشم روشنفکران عقب افتاده ما را بر می انگیزد. چون روشنفکران ما به این دلیل که دچار عارضه سیاسی هستند در واقع از سنت تاریخی پشت کرده اند.اما توجه داشته باشید که نه شریعتی و نه هیچ متفکری ما را دعوت نمی کند که سنت تاریخی را همانگونه که هست، احیا کنیم. یعنی شریعتی، سلفی نیست. قرار نیست سنت تاریخی ما همانگونه که هست احیا شود.چرا؟ چون زمان به عقب بازنمی گردد.اما شریعتی یک امکان را در برابر ما قرار می دهد و آن تجدید عهد با سنت تاریخی است.این تجدید عهد به این معناست که ما برای خروج از این بحران کنونی و نیهیلیسم و مرگ جهان،می توانیم نشانه هایی برای تفکر آینده پیدا کنیم.این همان موضوعی است که بسیاری از متفکران غربی برای برون شد از بحران کنونی ما را به بازگشت به سنت دعوت می کنند. 

این فیلسوف ادامه داد: نیچه برای مقاومت در برابر نیهیلیسم، دعوت به زایش تراژدی می کند. می گوید در تراژدی یونانی بصیرتهایی وجود دارد، نوع مواجهه ای با جهان و با انسان وجود دارد که می تواند به نکبت امروز ما، به بحران کنونی ما پاسخ دهد. هایدگر ما را دعوت به بازگشت به دوران پیشا سقراط و قبل از ظهور فلسفه می کند. او هم معتقد است که در سنت گذشتگان ما بصیرتهایی وجود دارد که می توانیم بر بحرانها غلبه پیدا کنیم لذا دعوت شریعتی به سنت تاریخی، به هیچ وجه یک دعوت ارتجاعی نیست.

سوال بنیادین دیگری که عبدالکریمی مطرح کرد که چطور شد نیچه و هایدگر به اسطوره ها باز  میگردند اما شریعتی حق ندارد به حسین بن علی(ع) بازگردد؟ برای اینکه مایه ای برای زندگی امروز پیدا کند؟بازگشت به خدای آپولون ارتجاعی نیست اما بازگشت شریعتی به ماثر بزرگ تاریخی ،ارتجاعی است؟ جای سوال دارد.

درسهای بزرگ شریعتی

دکتر بیژن عبدالکریمی در ادامه سخنرانی اش در خانه موزه دکتر شریعتی به درسهای بزرگ شریعتی اشاره کرد و گفت: یکی دیگر از تلاشهای بزرگ شریعتی را  تلاش برای رهایی سازی سنت تاریخی از انحصار متولیان رسمی سنت است.سنت گرایانی هستند خود را صاحب سنت می دانند و سنت تاریخی را ملک پدری خودشان می دانند.شریعتی این درس بزرگ را به ما داد که سنت تاریخی ملک پدری هیچکسی نیست.او به ما آموخت سنت تاریخی آن چیزی نیست که سنت گرایان رسمی و متولیان رسمی سنت تاریخی ما می گویند و این حادثه بسیار بزرگی است. این درس بسیار بزرگی است. از این درس به سادگی نمی توان گذشت.در جهان آینده اگر معنویتی ظهور پیدا کند این معنویت دیگر به هیچ وجه در چارچوب کلیسا یا نهادهای دیگر رسمی نخواهد بود.در جهانی که عدم وجود فراروایتها وجود دارد و سلسله مراتبها فروریخته است در جهانی که نهادهای سنتی فروریخته است این جهان با این اندیشه شریعتی کاملا همسو هست.

به گفته این نویسنده  ایجاد شکاف در سنت، یکی دیگر از درسهای بزرگ شریعتی، است. سنت گرایان از سنت به نحو یکپارچه دفاع می کنند. روشنفکران ما سنت را به طور یکپارچه نقد می کنند. شریعتی نشان داد که سنت ما یکپارچه نیست. آموزه مذهب علیه مذهب او، آموزه بزرگی برای ماست و این آموزه فقط، آموزه شریعتی نیست.

از دیگر درسهای شریعتی که عبدالکریمی به آن اشاره کرد این بودکه شریعتی درک غیر تاریخی از دین دارد به این معنا که درک اگزیستانسیالیستی از دین دارد. این عناصر را شما می توانید در شریعتی پیدا بکنید.مرادم از تئولوژی مجموعه ای باورهای نهادینه شده تاریخی است.یعنی سنت تاریخی به جسد تبدیل شده است. مجموعه ای باورهای نظری، گزاره های بومی، محلی، جغرافیایی، نژادی، طبقاتی، که اینها خودش را به صورت حقایق ازلی ابدی ارائه میدهد.

وی ادامه داد: شریعتی با تفسیرهای تاریخی  که ارائه می دهد، نشان می دهد بسیاری از این باورها، باورهای تاریخی است. در واقع او تفسیری اگزیستانسیالیستی از دین ارائه می دهد. بی آنکه به این معنا باشد که دین، اگزیستانسیالیست است. نه. رویکرد را می خواهم بگویم.

عبدالکریمی با تاکید براینکه نمی گویم با شریعتی کاملا از مرزهای تفکر تئولوژیک می گذریم، به انتقادی اشاره کرد و گفت: ولی من یکی از انتقاداتم به شریعتی این است که هنوز بارقه هایی از تفکر تئولوژیک در تفکر شریعتی هست.اما شریعتی فروریختن دیوارهای تفکر تئولوژیک را آغاز کرد و بسیار نیرومند. شریعتی تعریفی از دین ارائه می دهد ومیگوید: آنچه را که من عنوان کردم تنها تعریفی برای مذهب نیست. بلکه تعریفی برای مذهب، عرفان و هنر است. شریعتی مذهب، عرفان و هنر را کنار هم می نشاند. گذشته از اینها میگوید این تنها تعریفی برای مذهب و عرفان و هنر نیست بلکه تعریفی برای انسان است. اساسا نمی خواهد اینجا پای آسمان و خدا را برای تبیین مذهب وارد کند. در واقع آسمان وجود دارد. شریعتی همه اینها را با حقیقت آدمی یعنی با اگزیستانس نسبت می دهد. اینها نتایج بسیار ژرفی برای یک شیفت پارادایمی دارد. شریعتی می خواهد مذهب را از درون حقیقت انسان به بیرون بکشد.

 می گوید: مذهب تلاش انسانی است به هست آلوده تا خود را پاک سازد. ببینید تعریف، عکس تعریفی است که نظامهای تئولوژیک دارند. همه اینها یعنی تخریب تئولوژی و ضربات مهلک به تئولوژی. پس عناصر تخریب تئولوژی را می توان در اندیشه های شریعتی یافت. شریعتی حیث تاریخی ادیان را به ما نشان می دهد. تفسیر تاریخی از ادیان می کند.

وقتی شریعتی از امامت سخن می گفت امامت را به عنوان فلسفه سیاسی با توجه به جامعه شناسی سیاسی مطرح می کرد. اینها یعنی همان تخریب تئولوژی .

دکتر عبدالکریمی، با بیان اینکه شریعتی دین را به منزله جوهره عرفان می داند گفت: پس بسیاری از باورها نظام ها نظری تاریخی فرو می پاشد. شریعتی از وحدت هنر، فلسفه و دین سخن می گوید درست در برابر نیچه که معتقد بود مسیحیت زیبایی را نمی فهمد شریعتی از وحدت این سه مقوله سخن می گوید.شریعتی،جوهره دین را عرفان می داند و عرفان را ذاتی بشر می داند.شریعتی بین علم جدید و دین رابطه برقرار می کند و  میان علم مادون علم و دینِ مافوق علم تمیز قائل میشود.

سودای بزرگ شریعتی

دکتر بیژن عبدالکریمی، در ادامه سخنرانی خود به سودای بزرگ شریعتی اشاره کرد و گفت:  

شریعتی یک سودای بزرگ دارد. این سودای بزرگ خیلیها بود: جمع بین غرب و شرق. این آرزوی هایدگر هم بود. چشم انتظار ظهور تفکری بود که شرق و غرب با هم پیوند بخورند.

شریعتی ما را به یک راه سوم دعوت میکند.تفکری که مثل تفکر جدید سکولار نیست اما به دام تفکر تئولوژیک نمی افتد.به اعتقاد من جوهره تفکر هایدگر همین است.شریعتی نظام معرفت شناختی به ما عرضه نمی کند اما جهت را به ما نشان می دهد.

وی با بیان اینکه شریعتی معتقد بود در سنت تاریخی ما، چهره هایی وجود دارد که می توان با توسل به آنها به بحران انسان امروز جواب داد،  ادامه داد: نکته بعدی اینکه شریعتی توسل به نبی می کند. تمام تلاش شریعتی توسل به نبی است. او محمد مصطفی(ص)، نبی، را به عنوان انسان کامل می گذارد. درد بشر امروز چیست؟مارکوزه از انسان تک ساختی صحبت می کند. وبر از انسانی که مهندسی عقلانیت علمی غلبه پیدا کرده، هایدگر از انسانی صحبت می کند که نسبت خود را با وجود از دست داده.همه متفکران غربی از انسانی سخن می گویند که دچار اعواج شده است.من در مقام مبلغ دین نیستم اما آیا واقعا نمی توان به مسیح اندیشید؟به محمد مصطفی (ص)، به عنوان یک نحوه بودن و یک نحوه تحقق آدمی نمی توان اندیشید؟

این فیلسوف تصریح کرد: شریعتی چند طرح بزرگ هم دارد نجات آزادی از سرمایه داری.یک ایده جهانی است. نجات خدا از کلیسا. اینها آرمانهای بزرگ بشری در سراسر جهان است.

عبدالکریمی به موضوع دیگری نیز اشاره کرد و آن ایدئولوژی در تفکر شریعتی بود. وی تاکید کرد: ایدئولوژی در تفکر شریعتی به هیچ وجه آنچه ناقدان وی می گویند، نیست.نکته اساسی که محل حمله به شریعتی است مفهوم ایدئولوژی ست. ایدئولوژی در تفکر شریعتی یعنی خودآگاهی انسانی و اجتماعی. آنچه که افلاطون از آن به عنوان دانش شاهانه و حکمت نام می برد.نیچه برای جامعه غرب علامت گذاری می کند و یک اسطوره

ایجاد میکند به نام ابر انسان. شریعتی برای انسان امروز یک الگو می گذارد. اسمش را می گذارد علی. برای این انسان سه وصف هم قایل است: عرفان، برابری و آزادی.

این فیلسوف با تاکید براینکه همه حرف من دعوت به امکان نحوه دیگری بازخوانی متن است، ادامه داد: مگر درد همه ما این نیست که احساس می کنیم به نحو کاملی متحقق نشده ایم؟ شریعتی برای اینکه این اسلام تجزیه شده را نجات دهد این جامعه تکه تکه شده و متلاشی شده را نجات دهد، یک الگو می گذارد به  عنوان انسان کامل.

دکتر بیژن عبدالکریمی، سخنان خود پیرامون شریعتی و تفکر آینده در خانه موزه دکتر شریعتی را با این مقوله به پایان برد که حقیقت این است ما در دنیای مدرنی زندگی می کنیم که همه زمانها و همه مکانها یکسان است . این در تفکر سنتی است که همه زمانها و همه مکانها یکسان نیستند و برای منی که تعلق خاطری به  عالم سنت دارم، برای من همه مکانها یکسان نیست. اینجا خانه شریعتی است. مکانی که با شریعتی نسبتی دارد.من به تعبیر یک بانوی ژاپنی اسلام شناس درمورد شریعتی اشاره میکنم که گفته بود: پاکترین، صمیمی ترین و خالصانه ترین روحی که در دو قرن اخیر در ایران ظهور پیدا کرده است. صرفنظر از هر اندیشه ای، پاکی و خلوص و عش و صمیمیت جان آدمی را گرم می کند.