دکتر صانعی دره بیدی: در کار ترجمه حمایت‏های‏ ملی و حکومتی ضروری است

 زهرا سلیمانی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن (LAIS)

دکتر منوچهر صانعی دره‏بیدی عضو هیئت علمی و استاد گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی و از نویسندگان و مترجمان با تجربه در حیطه علوم انسانی است که دارای بیش از ۱۴ ترجمه، ۶ تالیف و ۳۰ مقاله در زمینه فلسفی است. وی اخیرا مجموعه کتاب “مقدمه بر علوم انسانی” اثر “ویلیام دیلتای” را در دست ترجمه دارد که تاکنون جلد اول تا سوم آن منتشر شده است و این مترجم هم اکنون در حال ترجمه جلد چهارم این کتاب است. دیلتای اهمیت فراوانی در حوزه علوم انسانی دارد چرا که وی سومین فردی است که علوم انسانی را سامان‌بندی کرده است و همچنین اولین کسی است که واژه علوم انسانی را به کار برده است. ترجمه این اثر مهم و مشکلات موجود در صنعت ترجمه بحثی بود که ما را به پای سخنان این مترجم و نویسنده بزرگ نشاند.

***

با توجه به اهمیت بحث علوم انسانی در دروس نظری، در رشته‏های‏ مربوط به علوم انسانی چقدر نیاز به کار ترجمه داریم؟

 در رشته‏های‏ علوم طبیعی چون زبان، زبان فرمول و ریاضی است ترجمه چندان موثر و کارگر نیست مثلا اگر نوشته شده باشد x.x = 2x این دیگر ترجمه نیاز ندارد. اما ماهیت علوم انسانی به گونه‏ای است که زبان ریاضی که یک زبان مشترک است به کار نمی‏رود در این صورت این گونه علوم مفاهیمشان را با اصطلاحات زبان طبیعی بیان می‏کنند. وقتی نویسنده‏ای به زبان انگیلیسی می‏نویسد این نوشته برای زبان‏های‏ دیگری مثل عربی، فرانسه، روسی باید ترجمه شود چون دیگر فرمول به کار نمی‏رود که معنایش واحد، عام و جهانی باشد و همه آن را به یک معنا بفهمند. مفاهیمی که در علوم انسانی به کار گرفته می‏شود از طریق واژه‏هایی بیان شده که این واژه‏ها متعلق به زبان طبیعی است و زبان طبیعی ملت‏ها هم با هم متفاوت است بنا بر این برای ارتباط برقرار کردن نیاز به ترجمه داریم. به طور مثال بخواهیم بدانیم که در ناهنجاری‏های‏ اجتماعی پدیده‏ای مانند طلاق علتش چیست؟ حال اگر این تحلیل و آسیب شناسی توسط یک انگلیسی زبان مطرح شده باشد و یک فارسی زبان بخواهد آن را مطالعه کند باید آن را ترجمه کند. بنابر این در علوم انسانی برای برقراری ارتباط که اساس معرفت است ترجمه اجتناب ناپذیر است و باید ترجمه کرد تا این مفاهیم منتقل شوند.

بحث ترجمه از زبانی به زبان دیگر بر اساس چه ضرورتی انجام می‏شود و در ایران این ضرورت به چه صورتی است؟

ایران هم از حیث نیاز به ترجمه از کشور‏های‏ دیگر مستثنی نیست برای اینکه یک بحث علمی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، بحث اخلاق و یا حقوقی را بتوانیم در اشتراک با ملت‏های‏ دیگر فهم کنیم نیاز به ترجمه داریم. یک زبانی در یک ملتی تاسیس و مطرح می‏شود و آن وقت از طریق ترجمه به زبان‏های‏ دیگر منتقل می‏شود. ایران به اعتبار اینکه کشوریست که دارای دو تا سه هزار سال دارای تاریخ و تمدن و فرهنگ و مفاهیم حقوقی، سیاسی، اخلاقی، تا قبل از اسلام است از این جهت زمینه مناسبی دارد برای درک مفاهیم جدید اما مفاهیم جدید را در هر حال باید ترجمه کرد به طور مثال ما باید بفهمیم که مفهومی مانند برابری اول در فرهنگ ما و دوم در سایر فرهنگ‏ها به چه معنا استفاده می‏شود مثلا در فرهنگ اسلامی که معیار‏های‏ اسلامی دارد؛ انسان‏ها تقسیم می‏شوند به مومن و کافر و به هیچ وجه مومن و کافر حقوق برابر ندارند. البته گروه‏های‏ دیگری هم وجود دارند مانند منافقین، اهل زمه و یا اهل کتاب که این‏ها هم هر کدام یک حقی دارند لذا چیزی مانند برابری حقوق در فقه اسلامی معنا ندارد پس حالا که در دنیای امروز آمده اند چیزی مانند برابری را مطرح کرده اند و گفته اند زید و امر با هم برابر هستند برای اینکه ما بفهمیم که آنها برای چه چنین حرفی می‏زنند باید حرف هایشان را ترجمه کنیم تا متوجه شویم که آنها بر چه اساسی چنین حرفی می‏زنند که زید و امر را منهای جنسیت، سن و سال، نژاد و دین برابر می‏دانند این ادعایی است که امروز مطرح شده و با اسلام هم خوانی ندارد چرا که در مبانی اسلامی، حتی حقوق مومنین با مومنات متفاوت است. کسانی که چنین ادعایی را مطرح کرده اند دلایل، مبانی و استدلال‏های‏ خود را دارند و ما برای فهم آنها نیاز به ترجمه داریم.

 در رابطه با ترجمه بحث‏های‏ آسیب شناسی زیادی مطرح است. عده‏ای معتقدند که ترجمه آسیب‏های‏ بسیاری به متن وارد می‏کند و در اولویت اول باید به سراغ متون، با زبان اصلی برویم از سوی دیگر ترجمه از ضرورت‏های‏ انتقال علوم، تفکر و اندیشه‏ورزی‏ها از فرهنگی به فرهنگ دیگر و تنوع بسیار زبان و عدم احاطه به تمام آنها ضرورت نیاز به ترجمه را برای ما ایجاد می‏کند با این وجود نیاز ترجمه را در کنار آسیب‏هایش چگونه می‏بینید؟

 این آسیب‏ها به قول اهل فلسفه عارضی است. در واقع ترجمه ترکیبی است از پنج- شش تا تخصص، اول اینکه شما باید زبان بیگانه را به خوبی بدانید حال از هر زبان که باشد مثلا ترجمه ممکن است از عربی، فرانسه، روسی و یا آلمانی باشد. دوم اینکه شما باید زبان مادری خودتان را هم کامل بدانید و اینکه من ایرانی هستم کافی نیست برای دانستن زبان فارسی چرا که مثلا در زبان محاوره وقتی من احساس تشنگی می‏کنم می‏گویم “یه خورده آب بیار بخوریم” ولی ما هیچ وقت در نوشتار به اینگونه نمی‏نویسیم بلکه این جمله با ضابطه نگاشته می‏شود پس کسی که دست به ترجمه می‏زند زبان میزبان را هم باید به خوبی بداند. مسئله دیگر این است که اگر بحث مورد ترجمه مثلا در حیطه جامعه شناسی باشد فرد باید جامعه شناس باشد و یا اگر پزشکی باشد مترجم باید پزشک باشد و همچنین اگر موضوع ترجمه فلسفی و متافیزیکی باشد فرد باید فلسفه خوانده باشد. تا به اینجا مترجم باید به سه تخصص در امر ترجمه احاطه داشته باشد اما باز هم کافی نیست ممکن است این سه تخصص باشد اما باز هم فرد نتواند ترجمه کند چرا که خود ترجمه هم یک فنی است و گاهی فرد تمام تخصص‏های‏ بالا را دارد اما خودش اذعان دارد که نمی‏تواند ترجمه کند. پس این که گفته می‏شود ترجمه یک مخاطرات و مضراتی دارد یک بحث آموزشی است و به این بستگی دارد که فرد واقعا مترجم هست یا نه و به همین خاطر است که ما باید سعی کنیم مترجم پرورش دهیم اما متاسفانه آن چیزی که بیشتر در کشور ما رایج است این است که مترجمین به صورت ذوقی و شخصی کار می‏کنند به همین جهت درصد کلانی از ترجمه‏ها ناموفق هستند، آنها تلاش خودشان را می‏کنند اما ترجمه یا از حیث زبان خارجی مشکل دارد یا از حیث زبان مادری.

 

 می‏شود برایمان از این آسیب‏ها به صورت جزیی و تخصصی‏تر بگویید؟

به طور مثال در زبان انگلیسی نوشته شده «according to the libnits » و مترجم ترجمه می‏کند «طبق لایبنیتس» در صورتی که ما در فارسی چنین جمله‏ای نداریم و این نشان می‏دهد که این شخص زبان فارسی بلد نیست. از دیگر غلط‏های‏ رایج در ترجمه زبان انگلیسی این است که واژه‏هایی که به logic ختم می‏شوند مثل psychologic ، sociologic و ontologic وقتی پسوند call می‏گیرند دیگر logic معنای خودش را از دست می‏دهد یعنی call در زبان انگلیسی دلالت می‏کند بر ریشه لغت و psychologicall می‏شود نفسانی یا روانی و دیگر ربطی به روانشناسی ندارد اما تحت اللفظی ترجمه می‏کنند روانشناسانه که این پسوند «آنه» در زبان فارسی پسوند تشبیه است؛ حالا وقتی می‏گوییم شجاعانه یعنی مثل شجاع، پس وقتی ما می‏گوییم روانشناسانه یعنی مثل روانشناس در حالی که وقتی یک انگلیسی زبان می‏گوید psychologic منظورش «مثل روانشناس» نیست بلکه منظورش چیزی است که مربوط به روان است. اینها مسائلی است که مترجم باید روح مطلب را بفهمد تا بتواند از واژه‏های‏ درست استفاده کند که این امر هم بر می‏گردد به آموزش درست فرد.

اما یک نکته دیگری هم در رابطه با این موضوعی که اشاره کردید وجود دارد؛ در واقع ترجمه اگر بخواهد درست باشد یک امر روانی و روحانی هم در کار است یعنی ابتدا مترجم زبان میهمان را در ذهن خود فهم می‏کند و بعد از صافی ذهن خودش عبور می‏دهد و تبدیلش می‏کند به زبان فارسی، در این سیر یک تغییراتی اتفاق می‏افتد که اجتناب نا پذیر است البته این جریان با فرض گرفتن عوامل قبلی است (یعنی فرض می‏گیریم که مترجم هم به زبان مادری و هم به زبان میهمان و هم به فن ترجمه اشراف دارد.) ولی به هر حال تاثیر فهم مترجم اجتناب ناپذیر است به خصوص در شعر، قطعا شعری را که از زبانی به زبان دیگر ترجمه می‏کنند اگر هم فرد بسیار مهارت داشته باشد باز ترجمه چیز دیگری در خواهد آمد.

امروزه در عرصه ترجمه شاهد هستیم که تعداد ترجمه‏های‏ ضعیف با غلط‏های‏ فراوان در بازار بسیار شده است با این وجود آیا نیاز به شورا و گروهی که متشکل از افراد خبره و پیشکسوت این کار باشند برای ساماندهی به این اوضاع هنوز احساس نمی‏شود؟ به نظر شما ما نیاز به مرکزی نداریم که متون نیاز جامعه برای ترجمه را مشخص کنند و افرادی را برای این کار انتخاب کنند که در آن زمینه تخصص داشته باشند؟

 در کشور ما چنین مکان یا شورایی وجود ندارد اما باید وجود داشته باشد. در کار ترجمه حمایت‏های‏ ملی و حکومتی ضروری است مثلا در دولتی که به این امر بها می‏دهد یک موسسه‏ای باید تاسیس شود و بودجه‏ای نیز برای این کار اختصاص یابد و افرادی که ۲۰-۳۰ سال از امر خود را بر روی این کار گذاشته‏اند را مسئول این کار کنند آن وقت این فرد می‏تواند چند نفر از مترجم‏هایی را که قبول دارد جمع کند و با کمک هم قواعدی را به نگارش در بیاورند تا از مترجمان جوان و کسانی که اولین کار‏های‏ ترجمه خود را انجام می‏دهند خواسته شود تاییدیه آن موسسه را داشته باشند تا آن مترجم جوان با آن ضوابطی که آنجا تایید شده کار کند تا ترجمه اش قابل قبول باشد. ولی حالا که ما چنین امکاناتی را نداریم کار‏های‏ ترجمه با ذوق و سلیقه شخصی انجام می‏پذیرد و هر کس مطابق با توان خودش دست به ترجمه می‏زند که بعد‏ها معلوم می‏شود مثلا کسی که اثر فلسفی ترجمه کرده اصلا فلسفه نخوانده است و یا اگر کتابی با موضوع جامعه شناسی ترجمه کرده اصلا جامعه شناسی نخوانده است و در مواردی متوجه می‏شوید مترجم زبان خارجی نمی‏دانسته و متاسفانه در موارد بسیاری مشاهده شده است که فرد در زبان فارسی مشکل داشته.

در گذشته نیز وجود داشته حکومت‏هایی که به فرهنگ توجه داشته‎اند که نمونه‎اش را در کشور خودمان دیده‎ایم. در دوره مامون موسسه‏ای به نام دارالحکمه تاسیس شده بود که حکومت پول می‏داده و کتب مختلف را ترجمه می‏کردند حتی این موضوع را به شکل افسانه‏ای هم نقل می‏کنند که حکومت هم وزن کتاب‏ها به مترجم‏ها طلا می‏داده اما به هر حال حکومت بودجه می‏گذاشته و مترجمین زبر دست استخدام می‏کرده و در قبال تامین زندگی او ازش کار می‏خواستند.

 سیر ترجمه در ایران را چطور ارزیابی می‏کنید و این سیر را از حیث کمی و کیفی در مقایسه با دوره‏های‏ پیشین سیر نزولی داشته یا صعودی؟

وضعیت ترجمه در ایران به لحاظ کمی بسیار خوب است اما این خوب بودن در مقایسه با دوران دانشجویی من است. من سال پنجاه وارد دانشگاه شدم، در آن زمان ما یک کتاب «سیر حکمت» داشتیم و یکی دو تا از کتاب‏های‏ برتراند راسل به نام «تاریخ فلسفه» که آقای نجف دریابندری ترجمه کرده بود کل ترجمه‏هایی که در آن زمان در اختیار ما بود محدود به همین چند کتاب می‏شد که اصلا به لحاظ کمی قابله مقایسه با این دوره نیست. اما به لحاظ کیفیت متنوع است، ما مترجم‏های‏ خیلی خوبی داریم ولی بیشتر کسانی که دستی در ترجمه دارند سلیقه‏ای عمل می‏کنند و در انتخاب واژه‏ها و چگونگی جمله‏بندی‏ها از سلیقه خود استفاده می‏کنند. به هر صورت ترجمه از حیث کیفیت تعریفی ندارد اما ما هم اکنون مترجم‏های‏ خوبی داریم که به تقویت فن ترجمه بسیار کمک کرده‏اند که در کنارشان ترجمه‏های‏ بد، فراوان است و مشکلشان این است که به هدف خود نمی‏رسند و چیزی به خواننده نمی‏دهند.  با این وجود حتی گاهی ما اشتباهاتی را نیز در ترجمه، مترجمان نامدار و زبر دست می‏بینیم مثلا در بحث فلسفه این نکته مهم است که کلمات باید در فلسفه خود آن فیلسوف ترجمه شوند، اما وقتی بحث ترجمه تخصصی‎تر می‏شود اشتباهات بیشتر می‏شوند و کمبود مترجم متخصص خودش را اینجا نشان می‏دهد چرا که مترجم هر چقدر هم توانا باشد باز تمام زمینه‏ها را نمی‏تواند پوشش دهد.  مطلب به قدری گسترده است که شما نمی‏توانید یک متخصص تربیت کنید و بگویید او متخصص ترجمه است. مثلا کلمه idea در زبان انگلیسی را در تاریخ فلسفه از افلاطون تا هگل دست کم به پنج معنا می‏شود فهم کرد. حال با این وجود ما اگر مرکزی با مدیریت خاص خودش را داشتیم آن وقت آیین نامه‏ای تنظیم می‏کردند و تعیین می‏کردند که مثلا کلمه idea در متون کلامی قرون وسطی را باید این جور ترجمه کنیم و اگر در متن فیلسوف آلمانی قرن هجدهم است باید به شکل دیگری ترجمه کنیم ولی حالا که همچین مرکزی وجود ندارد ترجمه سلیقه‏ای و متناسب با توان علمی مترجم انجام می‏شود. این گرفتاری‏ها ناشی از آن است که نهاد متمرکزی در این راستا وجود ندارد تا یک دستورالعملی را تنظیم کند تا مترجم را راهنمایی کند که این مفاهیم را به این گونه باید ترجمه کرد.

 

 گاهی به علت نارسایی‏های‏ ترجمه و مشکلات ناشی موجود در آن اساتید ترجیح می‏دهند که به دانشجویان خود خواندن کتب زبان اصلی را پیشنهاد کنند شما این حرف را قابل قبول می‏دانید و یا اینکه این را ناشی از کم‏کاری بزرگان ترجمه می‏دانید؟

این حرف که نباید ترجمه شود مردود است چرا که ترجمه از ارکان ارتباط معرفتی بین ملت‏ها است و اگر کسی ادعا کند که این ترجمه‏ها کار را خراب کرده این ادعا‏ها به هیچ وجه قابل اثبات نیست، ترجمه‏ها باعث می‏شود که ارتباط برقرار بشود. ما می‏خواهیم که همه مردم ایران با سواد باشند اما اینکه همه مردم ایران فرانسه بدانند که ژان پل ساتر را به فرانسه بخوانند و یا همه مردم ایران آلمانی بلد باشند که هگل را به زبان اصلی بخوانند و الی آخر پیداست که همچین چیزی امکان‏پذیر نیست پس اینکه ترجمه نباید بشود و ترجمه خراب می‏کند حرف مردودی است و تا به حال ترجمه هر کاری کرده مفید و موثر بوده و خدمت کرده است اما در ترجمه خطا و لغزش هم هست و از اینجا به بعد باید مسئله را پی‏گیری کنیم و به این امر بپردازیم که چه کار کنیم که ترجمه حدالامکان بی‏غلط باشد.

البته نظری هم در این باره وجود دارد. بیست و پنج سال پیش استاد ابوالحسن نجفی سخنرانی داشت که من هم در آن حضور داشتم در آن جلسه ایشان با اطمینان کامل گفت که ترجمه بی‏غلط محال است گر چه آن روز فکر می‏کردم این حرف درست نباشد اما بعد‏ها خودم هم به این نتیجه رسیدم که اگر هم نگوییم که ترجمه بی‏غلط محال است ترجمه بی‏غلط واقعا دشوار است. ولی به هر حال نمی‏شود ترجمه را طرد کرد مثلا ژاپنی‏ها با ترجمه مدرنیته غربی را گرفتند و اروپایی‏ها از طریق ترجمه با فرهنگ اسلامی آشنا شدند و همچنین خود ما با ترجمه با فرهنگ‏های‏ دیگر آشنا شدیم.

در صنعت ترجمه ما شاهد این هستیم که از یک متن چندین ترجمه در بازار موجود است و حتی در یک زمان از یک کتاب دو ترجمه بیرون می‏آید. علت ترجمه‏های‏ متعدد از یک اثر چیست آیا به علت احساس کمبود و یا نارسایی در ترجمه پیشین است یا علت بر می‏گردد به همان بحثی که شما داشتید که ترجمه از دریچه ذهن مترجم می‏گذرد و به تناسب با توجه به خصایص شخصی نویسنده ترجمه‏ها هم با هم متفاوت می‏شوند؟

علت‏ها متفاوت است؛ یک وقت می‏بینی کتابی توجه‏ها را بر می‏انگیزد مثل کتاب وجود و زمان هایدگر که فکر کنم هفت یا هشت تا ترجمه از آن موجود است. بعضی وقت‏ها هم مطلب حساسیت برانگیز و مهم است و مترجم با اینکه می‏داند چند نفر دیگر هم آن را ترجمه کرده‏اند نسبت به ترجمه دوباره آن احساس مسئولیت می‏کند. این اتفاق فقط در اینجا به این گونه نیست بلکه در ادبیات هند کتابی داریم به نام رساله گیتا که حجم کمی دارد؛ این کتاب صدو هشتاد بار به انگلیسی ترجمه شده است. علت دیگر در تعدد ترجمه‏ها این است که گاهی دو مترجم تصادفی هم زمان شروع به ترجمه کتابی می‏کنند. مثل اینکه بنده نقد دوم کانت را سال ۸۳ ترجمه کردم و دادم به ناشر اما چون سال ۸۵ ترجمه آقای رحمتی درآمد ناشر برای کنترل بازار گفت باید مدتی صبر کنیم اما هنوز هم این کتاب چاپ نشده. پس مسائلی از این قبیل باعث وجود چندین ترجمه از یک کتاب می‏شود که البته بد هم نیست که از یک متن چند تا ترجمه در دست باشد و این امکان را برای خواننده اهل ذوق فراهم می‏کند که به چند نوع ترجمه دسترسی داشته باشد که کار مفیدی است. به نظر من کتاب‏های‏ مهم حتما باید بیش از یک بار ترجمه شوند.

 

 نقد شما نسبت به کار ناشران و ارگان‏های‏ دولتی که به نوعی در این کار دخیل هستند و چگونگی همکاری آنها با مترجمین و نویسندگان چیست؟

خیلی از ناشران نسب به کیفیت کار احساس مسئولیت می‏کنند مثلا هر ترجمه‏ای را از هر نویسنده‏ای نمی‏پذیرند و به مترجم و نویسنده اهمیت می‏دهند که این گروه از ناشران خوب هستند. اما بعضی ناشران متاسفانه چنین حساسیتی را ندارند و هر چیزی را چاپ می‏کنند و تنها سود و زیان مالی برایشان مطرح است به هر حال ایده اول ناشر ایده تجارت است که در ذیل کار فرهنگی قرار خواهد گرفت. اما کار دولت و موسسات ارشاد اصلا قابل دفاع نیست. مثلا کتاب نقد عملی کانت را که شش سال از ترجمه آن می‏گذرد ناشر هنوز کاری نکرده است در نتیجه بنده به این فکر افتادم که کار را به ناشر دیگری بدهم اما ناشر قبلی گفته بود که من خودم مجوز کتاب را از وزارت ارشاد گرفته‏ام و هیچ کس دیگر نمی‏تواند این کتاب را چاپ کند و این در صورتی است که این ناشر اصلا با من قرار داد نبسته بود پس چطور وزارت ارشاد به او مجوز داده است؟ یا اصلا وزارت ارشاد نباید از این ناشر بپرسد که این کتاب را از کجا آوردی؟ اینجا نویسنده یا مترجم مهم نیست بلکه مسئله علم است و کسانی که به آن نیاز دارند.