دکتر سید سلمان صفوی: عرفان اسلامی در بطن معارف قرآنی و سنت نبوی و ولوی است/ علل گسترش عرفانهای کاذب و راه مقابله با آن

 دکتر سید سلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن با بیان اینکه عرفان اسلامی در بطن معارف قرآنی و سنت نبوی و ولوی است، گفت: امکان ندارد هیچ کس بدون طی مراحلی عرفانی که اولین آن تخلیه نفس از رذائل و تجلی صفات الهیه در وجود و الهی شدن و منور شدن به نور حق در وجود آدمی است، به هیچ معرفتی برسد.

به گزارش خبرنگار مهر، ویژگیهای عرفان اصیل اسلامی چیست؟ چگونه می توان عرفان اصیل را از عرفان غیر اصیل شناخت؟ علل گسترش عرفانهای کاذب در جامعه اسلامی ما چیست؟ چه راهکارهایی برای برون رفت از این وضعیت وجود دارد؟ در گفتگو با دکتر سیدسلمان صفوی، رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن، مدیر مرکز بین‌المللی مطالعات صلح و سردبیر نشریه Transcendent Philosophy Journal و نویسنده کتاب «عرفان ثقلین» درباره این موضوع به گفتگو نشستیم که اکنون از نظر شما می گذرد.

*جایگاه عرفان در شریعت اسلامی چیست و عرفان چه نقشی در شناخت دارد؟

شریعت، بخشی از اسلام است. عرفا دین را به شریعت، طریقت و حقیقت تقسیم می کنند.

ما دو نوع فقه داریم؛ فقه اصغر و فقه اکبر. فقه اصغر به حوزه شریعت و فقه اکبر به حوزه معنویت می پردازد. عرفان اسلامی، دانش اسلامی است که راه گذار از مقام تِبِتُّل به مقام فنا و معرفت حق تعالی را نشان می دهد. بنابراین تفاوت عرفان اسلامی با فلسفه و کلام آن است که علم آنها حصولی است و از طریق عقل و برهان و جدل به دست می آید ولی معرفت عرفانی، حضوری است که از طریق تهذیب قلب و جان، فرد به معرفت می رسد و وقتی که جانش به نور حق منور شد نور حق در وجودش تابیده می شود و حکمتهای معنوی و الهی از قلبش جوشش می کند. شناخت عرفانی مبتنی بر خواندن نیست، بلکه مبتنی بر رفتن و انس با حضرت حق و از طریق تزکیه و تهذیب نفس و مؤانست و معاشرت با حضرت حق جل و جلاله است.

*عرفان اسلامی دارای چه ویژگی هایی است؟

رکن اول عرفان اسلامی این است که مبتنی بر شریعت است. عارف فردی است که کاملا به شریعت پای بند و مقید است. تقید به احکام شریعت مبنای اول عرفان اسلامی است. دوم اینکه عرفان اسلامی بر جنبه معنوی بسیار تکیه دارد. راه ورود به معنویت هم سه مسیر است؛ مسیر ریاضت، عشق و مراقبه. مثلا مکتب بغداد بر ریاضت و زهد تکیه کرده است. منصور حلاج، مولوی و شمس تبریزی و امثال ذلک جزو مکتب عشق هستند و مکتب مراقبه هم طریقت شیخ صفی الدین اردبیلی است.

ویژگی بعدی عرفان اسلامی آن است که شریعت، طریقت و حقیقت با هم هستند. عارف از شریعت شروع می کند و شریعت را همیشه دارد. جهاد اکبر می کند و انس با خدا می گیرد و از طریق معاشقه با حضرت حق و مراقبه قلبی سعی کند به حقیقت واصل شود. تفاوت عرفان با فلسفه و کلام آن است که فلسفه و کلام به دنبال تفسیر جهان هستند و عرفان به دنبال تغییر انسان و جهان است.

*عرفان اسلامی از کجا آغاز شد، به عبارتی دیگر سابقه آن به کجا و به چه کسی بر می گردد؟

عرفان اسلامی در بطن معارف قرآنی و سنت نبوی و ولوی است. «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا» رستگاری از طریق تهذیب نفس حاصل می شود. اینکه ما چگونه تهذیب نفس کنیم توسط عرفان پاسخ داده می شود. دانشی که عهده دار چگونگی تهذیب نفس است عرفان اسلامی نامیده می شود. «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» یعنی یعنی کسانی که در مسیر ما حرکت می کنند ما خودمان راه ها را به آنها نشان می دهیم. مبنای عرفان اولا قرآن و سپس سنت نبوی و اصحاب رسول خداست. اصحاب صفه، اولین گروه عرفای اصیل اسلامی هستند. در مدینه النبی ایوانی بود که اصحاب صفه در آنجا عبادت و زندگی می کردند و اگر جنگی اتفاق می افتاد در جهاد شرکت می کردند و در غیر از این ایام همیشه به عبادت خدا مشغول بودند.

مبنای دوم عرفان اسلامی، ادعیه حضرت علی(ع) و صحیفه سجادیه و مأثورات ائمه معصومین(ع) است. دعای کمیل مهمترین منبع عرفان اسلامی است. دعای جوشن کبیر، دعای مکارم الاخلاق، مناجات شعبانیه، دعای سحر و … مهمترین منابع عرفان اسلامی است. بنابراین عرفان اسلامی از آغاز وجود داشته و منبع اصلی آن هم قرآن و سنت نبوی و سنت ولوی است.

تاریخ تصوف در سه دوره کلی؛ دوره اول: شکل گیری و تدوین از آغاز تا پایان قرن پنجم و دوره دوم: گسترش عرفان عملی و کمال عرفان نظری و ادبی تا پایان قرن نهم و دوره سوم: تطور و استمرار  و جهانی شدن تصوف و عرفان از قرن دهم تا کنون است. همان طور که گفتم نخستین دسته عرفای اسلام اصحاب صفه و اویس قرنی هستند و پس از آن ارکان اربعه، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار هستند. به تدریج از قرن اول و دوم کم کم گروه هایی تشکیل شدند که در مقابل اشرافیت اموی و عباسی قد علم کردند و رو به سوی زهد آوردند و به عنوان جریان اعتراضی در مقابل اشرافیت گری اموی ایستادند. اینها کم کم به عنوان جریان تصوف تشخص پیدا کردند و در قرون دیگر ادامه پیدا کرد.  حسن بصری، ابوهاشم کوفی (درگذشته ۱۵۰ ق)، سفیان ثوری (درگذشته ۱۶۱ ق)،ابراهیم ادهم(درگذشته ۱۶۲ ق)، داود طایی (درگذشته ۱۶۵ ق)، شقیق بلخی (درگذشته ۱۷۴ ق)، رابعه عدویه (درگذشته ۱۸۵ ق)، فضیل عیاض (درگذشته ۱۸۷ ق)، معروف کرخی (درگذشته ۲۰۰ ق). طی قرن سوم تا نیمه های قرن چهارم با حضور مشایخ بسیار بزرگی در مصر، شام و خراسان و بغداد مانند: ذوالنون مصری، جنید بغدادی، ابو سعید خراز، ابن عطا آدمی، سهل تستری، حکیم ترمذی، و حارث محاسبی به کمال و تبیین تصوف و عرفان پرداختند. در  این قرن صوفیه در قالب یک طبقه خاص اجتماعی با آداب خاص طریقت متشکل شدند و از سویی مورد انتقاد شدید فقها بودند. ااز بزرگان صوفیه در سده سوم: حارث محاسبی، ذوالنون مصری، سری سقطی، بایزید بسطامی، سهل تستری، جنید بغدادی و حلاج می باشند. موثرترین صوفی این دوره جنید بغدادی است.

طی نیمه قرن چهارم و قرن پنجم مشایخ عرفان همچون: قشیری سلمی، ابوطالب مکی، هجویری و خواجه عبدالله انصاری به نگارش آثار گذشتگان پرداختند و آموخته های عرفان و تصوف را مدون نمودند. تالیف طبقات صوفیه سلمی، کشف المحجوب هجویری، کتاب اللّمع ابونصر سراج، قوت القلوب ابوطالب مکی و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری به ماندگاری عرفان عملی کمک کرد.

قرن چهارم قمری، تصوف بیش از پیش رونق یافت و تبیین حکیمانه تصوف و عرفان توسط ابن سینا و تطبیق آن با شریعت توسط امام محمد غزالی و دیگران و تلطیف آن بوسیله اهل ذوق همراه شد. از صوفیان بزرگ قرن چهارم می توان به شبلی، ابن خفیف شیرازی، ابونصر سَراج، ابوطالب مکی،ابوعلی دقّاق و … نام برد.

قرن پنجم قمری، تصوف همچنان شاهد گسترش بود در این قرن چند صوفی و عارف نام آور ظهور کردند و کتب معتبری چون احیاءعلوم الدین در اخلاق صوفیانه و کشف المحجوب درباره تصوف نوشته شد. همچنین افکار صوفیانه در شعر فارسی بخصوص توسط ابوسعید ابی الخیر، خواجه عبدالله انصاری و باباطاهر بیشتر نفوذ یافت. در این قرن خانقاهها و آداب آن و مجلس گفتن گسترش یافت. از ابتدا تا پایان قرن پنجم اکثر صوفیه معروف اهل خراسان بودند. از بزرگان تصوف و عرفان در این قرن: شیخ ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، باباطاهر همدانی، ابوالقاسم قشیری، خواجه عبدالله انصاری، احمد غزالی،  امام محمد غزالی می باشند.

دوره دوم تاریخ تصوف از اوایل قرن ششم آغاز و تا قرن نهم عرفان عملی و طریقت ها گسترده شد و عرفان نظری و ادبی و شیعی مدون شد و به کمال رسید.

در مرحله نخست این دوره (سه ربع اول قرن ششم) تصوف توسط چهره های برجسته ای مانند: عین القضات همدانی(م۵۲۵)، خواجه یوسف همدانی(۵۲۵) سنایی غزنوی (م۵۴۵ )، احمد جام(م ۵۳۶)، ابونجیب سهروردی (م۵۶۳) در تبیین ابعاد پنهان و دیگر عرفان نقش داشتند و عرفان ادبی و ذوقی به صورت رسمی با سنایی آغاز شد و در قرن های بعد توسط مولوی، حافظ و دیگران به اوج رسید.

قرن ششم، تصوف ادامه قرن پنجم است اما از مشخصه های آن تدوین و توجیه حکمت اشراق بوسیله شیخ شهاب الدین سهروردی است که بر تصوف و عرفان تاثیر شگرف داشت. در این قرن تصوف و عرفان با شعر درآمیخت و بوسیله سنایی و سپس عطار شعر عرفانی نضج یافت. عناد با فلاسفه هم از سوی صوفیه هم متشرعیان بیشتر شد. چندین کتب معتبر مثل اسرارالتوحید و آثار احمد غزالی و عین القضات و شیخ اشراق و ظهور بزرگان عرفان و شیوع تصوف و عرفان و کاربرد همه‌گیر از مصطلحات آن (حتی در آثار شاعران غیر صوفی مانند خاقانی و نظامی) نقطه عطف این سده است. عرفاً و صوفیه به استدلالی کردن اندیشه های خود برآمدند چنانکه در قرن بعد این مهم توسط ابن عربی به کمال رسید.

تدوین نظری و ذوقی

مرحله دوم این دوره (ربع آخر قرن ششم تا پایان قرن هفتم) با عارفان نامور و تاثیر گذاری مانند: عطار نیشابوری (م۶۱۸)، مولوی (م ۶۷۲)، روزبهان بقلی (م۶۰۶)، شهاب الدین سهروردی (م۶۸۸) و ابن فارض (م ۶۳۲) عصر طلایی عرفان را ببار نشست. در این دوره عرفان ادبی با مولوی و عراقی و عرفان نظری با محی الدین و شاگردانش به اوج رسید به گونه ای که دوره های بعدی عرفان بسیار متاثر از فرزانگان این مرحله است.

قرن هفتم، تصوف و عرفان شاهد تلفیق عرفان و حکمت اشراق و تدوین مکتب عرفانی (عرفان نظری) توسط ابن عربی است. خانقاهها رواج بیشتر یافت و طریقه کبراویه و اندیشه اشراقی در آنها چشمگیر بود. یورش مغول در ۶۱۶ ق بود و موجب پراکندگی علما و صوفیه شد و انزواگری افراطی توسط بعضی صوفیه در این دوره شکل یافت و عده ای دیگر از بزرگان مانند مولوی و سعدی و فخرالدین عراقی به مسافرت و مهاجرت پرداختند. علاوه بر فصوص ابن عربی کتب دیگری نیز برای علمی کردن تصوف (آثار قونوی، عوارف المعارف سهروردی، مرصادالعباد نجم دایه) تالیف شد. از نیمه دوم سده هفتم چند صوفی و عارف شیعی به ترویج تصوفی متمایز پرداختند. شعر عرفانی توسط سعدی، مولوی، و اوحدالدین کرمانی رشد یافت و مورد اقبال همگانی قرار گرفت.خواجه نصیرالدین طوسی ضمن نقد از قلندران و درویشان لاابالی از مدافعان تصوف (در آثار خود) و بزرگانی چون حلاج و بایزید بود..

از بزرگان صوفیه قرن ششم و هفتم: احمد غزالی، عین القضات همدانی، شیخ احمد جام، سنایی غزنوی، عبدالقادر گیلانی، شهاب الدین یحیی سهروردی(شیخ اشراق)، روزبهان بقلی، شیخ نجم الدین کبری، شیخ عطار، شهاب الدین عمر سهروردی، اوحدالدین کرمانی، ابن عربی، صدرالدین قونوی، مولوی، سعدی، نجم الدین رازی، عزیزالدین نسفی، باباافضل، عبدالسلام کامویی و بهاءالدین مولتانی در هندوستان و ابوالحسن مغربی الشاذلی در شمال آفریقا را می توان نام برد.

قرن هشتم، تصوف علمی و مدون مورد توجه قرار گرفت و تصوف به تشیع نزدیک و با تصوف اهل سنت در ایران متمایز شد، از صوفیه شیعه، شیخیه جوریه در خراسان (پیروان شیخ خلیفه) و سادات مرعشی در آمل (پیروان میرقوام الدین مرعشی) و صوفیه قزلباش و صفویه (پیروان شیخ صفی الدین اردبیلی) از آن جمله اند. عرفان ذوقی و شاعرانه بدست حافظ به کمال رسید. تصوف مورد توجه ایلخانان مغول و وزرایشان واقع شد از جمله به کم آنها خانقاهات رو به فزونی رفت اما این امور موجب تظاهر در تصوف و ابتذال آن شد. از مهمترین کتب صوفیه مصباح الهدایه عزالدین محمود کاشانی است. از عارفان شاعر قرن هشتم: خواجوی کرمانی، اوحدی مراغه ای، کمال خجندی، شیرین مغربی، عبدالرزاق کاشانی، علاءالدوله سمنانی و سید علی همدانی می باشند.

قرن نهم، تصوف با توجه تیموریان به آن متصوفه و فرق آن فزونی یافت و عمق و کیفیت آن کاسته شد. تصوف بیشتر به تشیع نزدیک شد. شریعت و طریقت به هم آمیخت و علمای دین هم صوفیه و عرفاً موافق و گرایش داشتند. عرفان ذوقی هم ادامه داشت. بعضی مشایخ بزرگ صوفیه متصدی امور شرع هم بودند. اما افراد صوفی نما نیز کم نبودند.

بزرگان صوفیه قرن هشتم و نهم: محمود شبستری، صفی الدین اردبیلی، علاءالدوله سمنانی، اوحدی مراغه ای، امین الدین بلیانی، خواجوی کرمانی، عماد فقیه کرمانی، حافظ شیرازی، شاه نعمت الله ولی، قاسم انوار، داعی شیرازی، جامی، کمال الدین خوارزمی، جمالی اردستانی، سید محمد نوربخش، شمس الدین محمد لاهیجی.

 

برخی مهمترین صوفیان و عارفان  تاریخ ساز جنید بغدادی، ابو مدین اندلسی و در قرون بعدی بسطامی، ابوسعید ابوالخیر، ابوعلی رودباری،  ابوبکر شبلی، احمد غزالی، عین القضات همدانی، نجم الدین کبرا، ابوالنجیب سهروردی، احمد رفاعی، محی الدین ابن عربی، جلال الدین مولوی،  شیخ صفی الدین اردبیلی، شاه نعمت الله ولی، آیت الله سید علی شوشتری بوده اند. و از طریق آنها طرایق مختلف عرفان اسلامی تأسیس یا استمرار یافت. نکته کلیدی آن است که همه طریقتهای اسلامی، ولایت خودشان و اجازه سلسله ولایتی و معنوی خودشان را به حضرت علی(ع) می رسانند.

پس از قرن دهم در ایران عرفان و حکمت از طریق آرای ملا صدرا به هم نزدیکتر شدند و طبقه ای از علما ایجاد شدند که رسما صوفی نبودند ولی اهل عرفان و ذکر و بیعت با پیر و استاد طریقت بودند. عرفان و تصوف اسلامی امروز چهره ای جهانی یافته است و آثار مولوی، حافظ، ابن عربی در جهان غرب و شرق مشهور شده است.

مبارزات ضداستعماری صوفیان در دوره معاصر: 

در قرن ۱۸  منصور آشورما و در قرن ۱۹ امام شمیل رهبران صوفی نقشبندیه در مقابل ارتش قدر روسیه قد علم کردند.
طریقه‌هایی مانند قادریه و شاذلیه نیز سابقه‌ای طولانی در درگیری با استعمارگران داشتند.  این دو طریقه در مراکش و الجزایر با فرانسه و در اتیوپی و سومالی با ایتالیا و انگلیس مبارزه کردند. 
شیخ امیرعبدالقادر(متوفی ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳) شارح فصوص الحکم ابن عربی در الجزایر با فرانسه مبارزه کرد، یکی از رهبران ان طریقه قادریه بود
طریقه‌های دیگری چون جَزولیه و احمدیه و دَندراویه و دَرقاویه نیز در غرب و شاخ افریقا با ایتالیا و انگلیس مبارزه کردند. 
در مغرب تمام زوایای صوفیه مراکز دفاعی در برابر هجوم و اشغال‌گری اسپانیا و پرتغال بودند. 
برخی از مریدان احمد بن ادریس مؤسس طریقه ادریسیه با استعمارگران شمال غرب و غرب افریقا، و احمد بن شریف سَنوسی( ۱۸۷۳ـ۱۹۳۳) از مشایخ طریقه سنوسیه ، از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰/ ۱۹۰۲ـ۱۹۱۲ در صحرا با فرانسه و در ۱۳۲۹/ ۱۹۱۱ در لیبی با ایتالیایی‌ها مبارزه کردند. 
محمد بن عبداللّه حسن (متوفی ۱۳۰۱ ش/ ۱۹۲۲) از سومالی، در برابر اشغالگران اتیوپیایی و ایتالیایی و انگلیسی ایستادگی کرد. امام خمینی که عارف بودند جمهوری اسلامی ایران را تاسیس کردند. بر اساس مشاهدات این فقیر در جنگ بوسنی رهبران صوفی نظیر شیخ حسین بابا رهبری مجاهدین علیه جنایتهای صربها را در دست داشتند و تفنگ بدست از دین و ناموس مسلمانان بوسنی دفاع کردند.اغلب مریدان طریقتهای قادریه و نقشبندیه از مجاهدین حنبش مقاومت ملت بوسنی در مقابل جنایت صربها بودند. اندیشه اتحاد اسلامی نیز از طریق برخی طریقه‌های اصلاح طلب، مانند قادریه و شاذلیه، در افریقا گسترش یافت و زوایای صوفیه با استفاده از تعالیم اسلامی برای متحدکردن قبایل افریقایی در برابر استعمارگران بسیار کوشیدند. امروز طرایق تصوف مهمترین سد در مقابل افراطی گری دینی و وهابیسم در جهان اسلام است.

یکی از ریشه همه این طریقتها «معروفیه» است که منتسب به معروف کرخی است که شاگرد امام رضا(ع) بود و از طریق امام رضا(ع) تعلیم دیده که از طریق امام رضا(ع) به حضرت امام علی(ع) وصل می شود. برخی دیگر از عرفا و متصوفه از طریق امام صادق(ع)، امام باقر(ع) و امام کاظم(ع) به این طریق راه یافتند که از این طریق به امام علی(ع) می رسند. بنابراین همه طرایق معتبر جهان اسلام اعم از اویسیه، معروفیه ، کبرویه، مولویه، چشتیه، خاکساریه،سهروردیه، شاذلیه، قادریه، نقشبندیه،رفاعیه، ، صفویه، نعمت اللهیه، ذهبیه،  شوشتریه و … طرایقی هستند که سلسله ولایتشان را به حضرت علی(ع) می رسانند و مولا علی(ع) را جانشین معنوی پیامبر اسلام(ص) می دانند.

 

*در همان سؤال اول منظور این بود که برخی از منتقدین عرفان می گویند که عرفان در ذات اسلام نبود، برخی در صدر اسلام و بعدها مباحثی را به نام عرفان درست کردند؟

آنچه که مستشرقین می گویند و می خواهند ریشه عرفان و تصوف اسلامی را در ادیان مسیحیت، یهودیت و زرتشتیت بیان کنند به کلی باطل و غیرعلمی است و مستندات عدیده تاریخی و متنی خلاف نظر مستشرقین هست. یک گروه از مخالفان عرفان، مستشرقین هستند که مثلا معتقدند عرفان ریشه در اسلام ندارد. یک گروه هم طرفداران مکتب تفکیک هستند که به دلیل دیگری چنین نظری دارند. یا برخی از کسانی که جزو علمای ظاهریه هستند مثلا مدعی هستند در صدر اسلام چیزی بنام عرفان اسلامی به عنوان دانش و یا مکتب نبود. در پاسخ به این عده می توان گفت هیچ کدام از علوم اسلامی در آن زمان وجود نداشت، مثلا علم اصول فقه که از همان اول وجود نداشت. همین فقه که از اول که وجود نداشت کم کم از دل قرآن و حدیث این دانشهای چندگانه اسلامی یعنی فقه و اصول فقه و تفسیر قرآن، علم رجال و کلام و فلسفه تأسیس شد. بنابراین همه این دانشها حاصل تأملات مسلمین و استنتاجات آنها از قرآن و حدیث است. بنابراین عرفان اسلامی در دل قرآن و حدیث هست و هیچ ریشه غیراسلامی هم ندارد. همه این دلایلی که از جهت تاریخی به حضرت علی(ع) وصل می شوند از قدیم وجود داشته است، اینها یک طرایق معتبری هستند و به روشهای متفاوتی است.

کار عرفا، با کار اخلاقیون، عُبّاد و زُهّاد تفاوت دارد. زاهد به دنبال ترس از جهنم عبادت می کند. عابد به خاطر بهشت، عارف به خاطر عشق به حضرت حق عبادت می کند. آنچنان که جناب ابن سینا در نمط نهم اشارات این تفاوتها را بیان کرده و حضرت علی(ع) هم در نهج البلاغه بیان فرمودند. هر عارفی حتما اخلاقی و عابد و زاهد است ولی اخلاقی حتما عارف نیست. بنابراین عارف همه خصوصیات عباد و زهاد و اخلاقیون را دارد با اضافاتی که آن معرفت قلبی به حضرت حق است که از طریق ریاضتهای شرعیه و تزکیه و تهذیب نفس به دست آورده است.

*تفاوت و شباهتهای میان عرفان و تصوف چیست؟

در دوره اخیر در مورد این دو اصطلاح کمی قیل و قال شده است، ولی اگر بخواهیم به صورت علمی بحث کنیم وقتی می گوئیم «عرفان»، اشاره به جایگاه فرهنگی منظومه معرفتی عرفاست و وقتی «متصوفه»، می گوئیم اشاره به جایگاه اجتماعی اهل عرفان است. عارف کسی است که این معارف را دارد و صوفی آن است که این معارف در وجودش تجلی یافته است. این تعریف علمی این دو اصطلاح است اما بعدا به خصوص بعد از دوره صفویه کم کم به خاطر یک نوع خلافکاریهایی که برخی از متصوفین کردند لفظ صوفیه، قدری آسیب دید و لذا علما گفتند ما حامی عرفان هستیم ولی با تصوف مشکل داریم و به این ترتیب صوفیه معنای مذمومی پیدا کرد اما از جهت علمی عرفان و تصوف اشاره به دو ساحت فرهنگی و اجتماعی جریان معنوی در جهان اسلام هست.

*عرفان کاذب، دروغین یا غیر اصیل چیست؟

هر جریانی که ادعای معنویت کند و خصوصیاتی که ذکر شد را نداشته باشد عرفان کاذب است. عرفان کاذب، آن عرفانی است که در آن متافیزیک هست ولی یگانگی خدا و توحید وجود ندارد. متافیزیک هست اما قدسیت ندارد. سوم آنکه در آن بندگی نیست. چهارم آنکه تقید به شریعت در آن نیست. هر عرفانی که در آن تقید به شریعت نباشد مسلما عرفان کاذب است. پس تقید به شریعت مهمترین رکن تشخیص عرفان اصیل از عرفان کاذب است. عرفان کاذب، عرفانی است که ولایت فقها را انکار می کند. عرفان کاذب، عرفانی است که از آن جوانمردی و اخلاق اجتماعی استنتاج نشود. عرفان کاذب، عرفانی است که فرد را از توجه به جامعه و مشکلات اجتماعی جامعه دور کند. عرفان اصیل، عرفانی است که در آن عارف توجه به اجتماعیات دارد. پای بند به شریعت است و عارف بنده خداست و عاشق حضرت حق جل جلاله است. برخی از عرفانهای کاذب، عرفانهایی هستند که هیچ نسبتی با هیچ کدام از انبیاء(ع) ندارند. عرفان یهودیت، مسیحیت هم هست اما ما معتقدیم با آمدن اسلام بالاترین مرتبه عرفان در تعالیم اسلام بیان شده است. بنابراین اگر کسی بخواهد راه عرفانی را برود باید راه عرفان اسلامی را برود نه دنبال عرفان یهود و مسیحیت و یا دنبال عرفان کاستاندا و سرخ پوستی و بودا و ذن و یوگا. اینها در سنتهای خودش معتبر است اما به نسبت عرفان اسلامی مراتب بسیار پائین تری دارد. عرفان اسلامی است که از جهت تاریخی سابقه دارد. یک سری عرفانهای جدید هم وجود دارد مانند عرفانهای کهشکانی و … که در آن قدسیت، توحید و یگانگی وجود ندارد.

*رابطه عرفان کاذب با شیطان پرستی چیست؟

اینها دو مفهوم جدا هستند. شیطان پرستی ربطی به عرفان کاذب ندارد. عرفان کاذب، عرفانهایی هستند که در واقع خصوصیات ذکر شده را دارند. جریان شیطان پرستی به غیر از عرفانهای کاذب است.

بحث متافیزیک و توجه به نیروی خیر در عرفانهای کاذب مطرح است. جریان شیطان پرستی که توجه به جریان شر و تسلیم شدن شر را دارد. هر جریانی که دعوت به ولایت شیطان و تبعیت از شیطان و تسلیم شدن به شر را داشته باشد شیطان پرستی است. شیطان پرستی، اصلا عرفان نیست. عرفان آن چیزی است که می گوید که می خواهد ما را به خیر دعوت کند اما مبدأ و مبانی آن غلط است و در آن توحید و پرستش و عبادت و قدسیت وجود ندارد.

*گسترش و ابعاد عرفان کاذب در ایران موضوع مهمی شده است؟

موضوع گسترش عرفان کاذب در خارج از کشور با داخل کشور متفاوت است. در خارج از کشور بحران معنویت وجود دارد و چون بحران معنویت وجود دارد و کلیسا نمی تواند جواب بحران معنویت را بدهد و علم و فلسفه هم نمی تواند پاسخ این بحران معنویت را بدهد و عرفان اصیلی هم در آنجا وجود ندارد، دکان عرفانهای کاذب داغ شده است و مثلا در لندن بیش از هزار حلقه و محفل معنویت گرایی وجود دارد که تعداد اندکی از اینها درست است. ولی چون انسان غربی نیاز به عرفان دارد و دسترسی به عرفان اصیل اسلامی ندارد، جذب عرفانهای کاذب شده است ولی در ایران مسأله کمی فرق می کند. در ایران یک سری جوانها به خاطر اینکه حکومت، حکومت دینی است و به هر حال در بخشی از کارها موفق نبوده و یا مشکلاتی که مثلا گشت ارشاد ایجاد می کند و یا به خاطر ناملایمات اجتماعی و اقتصادی تحت لوای حکومت دینی از روحانیت فاصله گرفتند و مثلا به مسجد نمی روند. چون مسجد را قطع کرده و چون فطرتا میل به معنویت دارد به دنبال مدعیانی می رود که ادعای معنویت دارند که اینها در بیرون از مسجد و بیرون از دستگاه های عرفانی معتبر هستند.

عرفان اصیل اهل تبلیغ و بوق و کرنا نیست چون عرفان متعلق به افراد خاصی است و متعلق به همه افراد نیست لذا این جوانها جذب عرفانهای کاذب می شوند. بنابراین ضعیف عمل کردن حکومت تحت عنوان دین، عدم موفق بودن در اداره معیشت مردم و عدم برنامه ریزی های فرهنگی درست دولت و بخشی از روحانیت و گرم شدن بازار وعاظ کم سواد و مداحانی که حرفهای نامربوط بیان می کنند جوانان را نسبت به آموزشهای دینی بدبین کرده است و بنابراین رو به عرفانهای کاذب می آورند.

 

*به نظر می رسد یکی از علل اقبال جوانان به عرفانهای کاذب این است که روی آوردن و سالک شدن در عرفانهای اصیل، سخت است چون باید قوانین شریعت و طریقت را حفظ کند و به اصطلاح انسان را مقید می کند اما در عرفان کاذب در کنار این جلسات انسان مجاز است به هر کاری دست بزند، چون انسان تنوع طلب است می خواهد هر دو را داشته باشد. هر کاری را انجام دهد و ادعای معنویت هم بکند!

ممکن است این دلایل هم باشد ولی به نظر من کسی که می خواهد دنبال کار خلاف شرع برود دل به معنویت ندارد. به نظرم در ایران روی آوردن جوانان به عرفانهای کاذب، حاصل دلزدگی جوانان نسبت به نظام و روش تبلیغ تبلیغات مذهبی است. تبلیغات مذهبی ما روش علمی مطابق با نیازهای جوان امروز نبوده است و آنها را دلزده کرده است و اینها هم انسانهای پاکی هستند که می خواهند به دنبال معنویت بروند. این روش آنها را جذب نکرده و بنابراین افراد کذاب تحت عناوین خیر و زیبا آنها را جذب کردند وگرنه کسی که بخواهد کار خلاف انجام دهد به دنبال کار خلاف می رود و به دنبال معنویت نمی رود.

*راهکار شما برای جلوگیری از گسترش عرفانهای کاذب چیست؟

راهکار لازم برای مقابله با گسترش عرفان کاذب این است که نظام تبلیغی خود را عوض و به روز کنیم و مطابق نیاز انسان امروز صحبت کنیم. کسانی که منبرها را دارند علما باشند نه یک عده افراد بیسواد که یک سری خرافات را یا مطالب بسیار پائین را به عنوان آموزه دینی بیان کنند. یا تریبون مسجد دست مداح باشد و مداح سخنرانی کند که تحریف در مقتل و … می کنند. روش تبلیغی در صدا و سیما هم باید عوض شود. برخی از فیلمها و سریالهایی که پخش می شود ضد تبلیغ اسلامی و ترویج خلاف ارزشهاست. ما نیاز داریم که سازمانهای متولی تبلیغات شامل صدا و سیما، وزارت ارشاد و سازمان فرهنگ و ارتباطات و …، بازسازی شوند و از جهت مدیریتی و رویکردی عوض شوند و آسیب شناسی لازم صورت گیرد تا روشهای جدید با رویکردها و مدیریت جدید عهده دار اداره امور فرهنگی کشور شوند تا بتوانند جلوی عرفانهای کاذب را بگیرند و عرفان اصیل اسلامی و معنویت اصیل اسلامی را مبتنی بر قرآن و تعالیم معصومین(ع)  معرفی کنند.

*یکی از مباحثی که در عرفانهای کاذب مطرح می شود، اعتقاد به این باور است که بدون طی مراحلی می توان به کشف شهودی و عرفانی رسید. بر این اساس مراحل رسیدن به کشف شهودی و عرفانی چیست؟

عرفان به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود. منظور از عرفان در حالت کلی جنبه عملی آن است یعنی گذار از غفلت تا رسیدن به مقام فنا و بقا. مقام فنا و بقا یعنی اینکه همه صفات رذیله نابود و صفات الهی در انسان تجلی یابد و پس از آن در انسان نور خدا تجلی یافته باشد و دیگر از «من» خبری نباشد. گفتار، کردار، ذهن و …  همه بوی خدا و قدسیت حضرت حق را بدهد. به هر حال سالک باید مراحلی را طی کند. برخی می گویند هفت مرحله یا مقام. برخی مثل عطار می گویند هفت مقام و خواجه عبدالله در منازل السائرین می گوید ۱۰۰ مقام در ۱۰۰ میدان. بالاخره هفت یا ۱۰۰ یا یک مرحله فرقی ندارد، عرفان یعنی پا را روی نفس خود گذاشتن و فقط خدا را دیدن و به دستورات او عمل کردن. منتها بین این دو مرحله گذار از خود و اتصال به حضرت حق، مراتبی وجود دارد. امکان ندارد هیچ کس بدون طی مراحلی عرفانی که اولین آن تخلیه نفس از رذائل و تجلی صفات الهیه در وجود و الهی شدن و منور شدن به نور حق در وجود آدمی است، به هیچ معرفتی برسد. راه سیر و سلوک هم ریاضت است. راهش اعتکاف و چله نشینی است. «مَن أخلَصَ لِلّهِ أربَعینَ صَباحا ظَهَرَت یَنابیعُ الحِکمَهِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ» کسی که چهل روز در خلوت نشیند و خلوص کامل برای حضرت حق وجود و قلبش را بنمایاند حکمت الهی از قلبش می جوشد.

پس رسیدن به کشف و شهود حاصل راز و نیاز و خلوت نشینی با حضرت حق است. عرفان مبتنی بر ذکر و فکر و عمل است. امکان ندارد کسی منهای ذکر، فکر و عمل به کشف و شهود عرفانی برسد. ذکر هم این نیست که سالک الفاظی را پشت سر هم تکرار کند، ذکر نشانه هایی دارد. ذکری به معنای واقعی کلمه ذکر است که به وحدت ذکر و ذاکر و مذکور برسد. حضرت امام(ره)، در شرح چهل حدیث، حدیث «أَنَا جَلِیسُ مَنْ ذَکَرَنِی» را نقل می کند. خداوند می فرمایند که من همنشین کسی هستم که ذکر مرا می گوید.

آیا ما که به این اوراد مشغولیم هیچ وقت احساس همنشینی با خداوند کرده ایم؟نکرده ایم! کسی که به این مرحله نرسد اصلا فکرش، فکر نیست. راه طولانی است و زحمت کشیدن زیاد دارد باید کنترل نفس شود و باید اخلاق اجتماعی داشته باشد. دست مردم را بگیرد و جوانمردی و فتوت و ایثار و احسان باید داشته باشد. منهای اخلاق اجتماعی و اخلاق فردی الهی و ریاضتها امکان ندارد کسی به کشف و شهود برسد، هر کسی ادعا کند که به کشف رسید منهای ریاضتهای شرعیه رسید این ادعاها باطل است مگر اینکه خداوند بخواهد دست کسی را بگیرد.

ولی به هر حال کسی که خداوند بخواهد دست او را بگیرد و بخواهد ره صد ساله را یک شبه برود باید عنایت حضرت حق باشد. وقتی چنین فردی به کشف می رسد باید این خصوصیات در وجود او تجلی پیدا کرده باشد اگر این خصوصیات در وجود او نباشد یعنی شریعت در رفتارش نباشد اخلاق در رفتارش نباشد به هیچ وجه نمی تواند مدعی این مطالب عرفانی باشد.

*نسبت بین عرفان و فلسفه اسلامی چیست؟

همان طور که عرض کردم فلسفه دنبال تفسیر جهان است. عارف به دنبال تغییر انسان و جهان است. ابزار فیلسوف برای شناخت، عقل است و ابزار عارف برای شناخت، قلب است. فیلسوف به وسیله عقل به شناخت می رسد و عارف علاوه بر عقل از طریق ریاضت نفسانی و تزکیه نفس به مدد عشق به معرفت می رسد. هدف عارف واصل شدن به حضرت حق و دیدن حضرت حق از طریق قلب است و هدف فیلسوف شناخت عقلی جهان است. هدف فیلسوفِ عارف، دانستن است و هدف عارف، دیدن است.

کلیدواژگان: عرفان اسلامی، عرفان کاذب، اسلام، تشیع، علی(ع)، اهل بیت، تصوف، ذکر، فکر، اخلاق، شیخ صفی الدین اردبیلی، شاه نعمت الله ولی، ابن عربی، مولوی، سلمان صفوی.

——————————–

گفتگو از: سید حسین امامی

منبع: خبرگزاری مهر. ۱۱/۰۸/۱۳۹۲