دکتر ابراهیمی دینانی: مبنای اشعار حافظ انسان شناسی است

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

 همایش «حافظ و دوستی»، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این همایش مباحث چون، «تحول مفهوم دوست و دوستی در دیوان حافظ»، «عشق و دوستی»، «تصویرگران حافظ» و «صدق و دوستی در حافظ» بررسی و تبیین شدند. در این همایش، دکتر مهدی محبتی، دکتر بهاءالدین خرمشاهی، آیدین آغداشلو و دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی حضور داشتند.

کلید واژگان: حافظ، دوستی، انسان شناسی، ادبیات، شعر، فلسفه.

غزل مغانه!

دینانی اشعار حافظ را سهل و ممتنع خواند و تاکید کرد: این هنر حافظ است. او به زبان مردم صحبت کرده است، از این روی آسان است؛ اما از آن‌جا که تنها به انسان پرداخته، اشعار او پیچیده و سخت است. در تالیفات بشری، کتابی به عمق کتاب حافظ وجود ندارد. او به جامعه‌شناسی و روان‌شناسی نپرداخته، اما اشعاری سروده است که مبنایی انسان‌شناسانه دارند. تمام ابعاد روحی انسان در شعر حافظ دیده می‌شود. او از منظره، طبیعت، سفر و کائنات نگفته است. تفسیر منظره و باغ و کهکشان آسان است، چراکه انسان طبیعت را می‌شناسد؛ عالم در مقابل تفسیر انسان مقاومت نکرده است.

وی، مقاومت انسان در مقابل تفسیر را، دلیلی بر دشواری تفسیر انسان دانست و ادامه داد: در تعریف انسان، مباحث متعددی مطرح شده است، ولی او در آن‌ها نمی‌گنجد. امروزه، اگزیستانسیالیست‌ها معتقدند که انسان ماهیت ندارد و تفسیر او دشوار است. حافظ به همه‌ی ابعاد بشری اشاره کرده است. می‌توان گفت حتا تک تک واژگان او حاوی معنایی هستند.

دینانی بر اهمیت مضاعف چند مفهوم نزد حافظ تاکید و تصریح کرد: در اشعار حافظ بر صدق و بی‌ریایی، توکل و همت تاکید فراوان شده است. حکیمی می‌گوید: «همت حیوانات به قدر قدرت آن‌هاست، اما انسان به اندازه‌ی همت خود قدرت دارد.» همت زیر سیطره‌ی درایت و عقل تحقق می‌یابد. از این روی تنها انسان همت بلند، و به دنبال آن قدرت تصمیم‌گیری دارد. انسان تنها موجودی است که توان تصمیم‌گیری دارد. او از این روی می‌تواند خود را بسازد. تصمیم‌سازی انسان می‌تواند به تغییر خودش و حتا جهان بیانجامد. حافظ بر این ویژگی‌های آدمی تاکید زیاد کرده است. شعر او پشتوانه‌ی فرهنگی اسلام و قرآن را دارد. او به فرهنگ ایران باستان نیز توجه زیادی کرده است؛ غزل حافظ، غزل مغانه است. مردم ایران راستگو بوده‌اند. البته حافظ غالبا به طور مستقیم، نصیحت نکرده است. نصایح او از ابتدا تا انتها غیر مستقیم هستند، چراکه او آدمی را مدام به ذات خود ارجاع می‌دهد. این رویکرد موثرتر از نصیحت تعبدی است. از شعر حافظ عارف و عامی لذت می‌برند. بزرگترین عرفای عالم در مقابل عمق معانی شعر او انگشت حیرت می‌گزند، آدم‌های ساده نیز از خواندن آن لذت می‌برند. این نشیب و فراز، از سادگی تا اعماق، چیست؟

قهرمان دوستی!

دکتر مهدی محبتی، سیر تحول مفهوم دوستی در اشعار حافظ را موضوع بحث خود قرار داد. وی ابتدا، در شرحی آماری، از بسامد و تکرار واژه‌ی دوست و مترادف‌های آن در دیوان حافظ گفت، و تصریح کرد: در کل غزلیات حافظ، حدود ۶۱هزار و ۷۲۷، واژه استفاده شده است. در این بین، واژه‌ی دوست و دوستی، حدود پنجاه بار آورده شده است. اگر مترادف‌های معنایی آن را نیز را بر این آمار بیافزاییم، به بیش از هزار واژه دست می‌یابیم. با احتساب استعاره‌های دال بر این واژه، و هم‌چنین واژگانی که در توصیف آن به‌کار رفته‌اند، می‌توان تصور کرد که بیش از چهل درصد کل واژگان دیوان حافظ، به مفهوم دوستی اشاره دارند. به مدد این آمار می‌توان دریافت که دیوان حافظ در قدم اول، دیوان دوستی و محبت است. در مقابل، کلماتی چون زهد و زاهد و ریا، هر کدام نزدیک به چهل بار استفاده شده‌اند و نزدیک به هفت درصد کل واژگان را به خود اختصاص داده‌اند. از این روی گرچه حافظ قهرمان مبارزه با ریا هست، اما این توصیف برای او کافی نیست. او قهرمان پی‌اندازی مفهوم دوستی در بشریت است.

وی، دریافت معنا و تعریف مفهوم دوستی نزد حافظ را، زیرساخت دست‌یافتن به رویکرد نظری او در این خصوص دانست و افزود: در این‌باره، سه مفهوم وجود دارد؛ اول: مراد از دوست، همان آدم‌های واقعی هم‌عصر او هستند و نمی‌توان هیچ مفهوم مجازی و معنوی برای آن متصور شد. دوم: دوستی، مفهومی مطلقا غیر زمینی است؛ یعنی حق‌تعالی و زیبایی مطلقی که جسمانیت محسوس ندارد. سوم: به نظر می‌رسد مفهوم دوست در دیوان حافظ، بر دوست برساخته‌ی ذهن خود او دلالت می‌کند؛ نه به معنی امری کاملا متعالی است و نه به معنی موجودی محسوس و معین و گلین. او از آن‌جا که نمود عینی دوست را نمی‌بیند، آن‌چه مد نظر دارد، می‌سازد تا وجود و هستی را قابل تحمل سازد.

محبتی افزود: مشکل موجود در خصوص این مفاهیم، عدم وجود ترتیبی تاریخی برای غزل‌های حافظ است. اگر چنین تاریخی موجود باشد، می‌توان سیر تحول آرای او در باب مفهوم دوستی را دریافت. ناچار باید زمان را حلقوی تصور کنیم و مفهوم دوست را بر اساس مراتب روحی خواجه دریابیم؛ به نظر می‌رسد او خود در عدم وجود تاریخ خطی، تعمد داشته است، چراکه مسئله‌ی محبت با زمان ارتباط ندارد. بر این اساس و با این پیش فرض که حافظ بر رویکردهای عرفانی هم‌عصر خویش، یعنی زمان درهم ریخته‌ی ابن عربی و عرفان ذوقی خراسانی و هم‌چنین بر قرآن، تسلط داشته است، باید به دریافت مفهوم دوستی نزد او بپردازیم.

محبتی، ترسیم طرح‌واره‌ای ده‌گانه از سیر تحول دوست و دوستی در دیوان حافظ را، در دست‌ یافتن به مفهوم آن موثر دانست و تصریح کرد: نزد او، دوست، امری زمان‌مند نیست و هم‌واره وجود دارد. با اتکا به این دیدگاه، دوست و دوستی فراتر از زندگی و وجود حافظ است، او از همان لحظه‌ی اول، خود را در کوی دوست می‌بیند، با دیدار او زندگی را آغاز می‌کند، و با خاطره‌ی آن دیدار، زندگی‌‌اش را امتداد می‌دهد. گویی آن علم اجمالی اولیه، در متن حیات حافظ، به تفسیر می‌گراید و کل زندگی او و همانندانش را به مثابه یک سفر برای دیداری دوباره مهیا می‌سازد.

وی، تاکید کرد: بیشتر عمر و سرمایه‌ی حافظ در طول زندگی، صرف برداشتن موانعی شده است که او را از دوست دور نگه داشته است. مهم‌ترین سرمایه‌ی او در برخورد با آن موانع، یاد آن خاطره‌ی اول است که دیده به دیدار دوست باز کرده است. حافظ، دل دوست را جام جهان‌نمایی می‌داند که از طریق آن، ارتباط با جهان برایش معنا می‌شود، لب او آب حیات است و محرم راز واقعی در این هستی، جز او کسی نیست. بر اساس این معنا، حافظ مدعی است که به آب حیات رسیده است. از طریق رسیدن به قلب دوست، جهان را در قبضه‌ی خود گرفته است و نیمه‌شبان با او سخن‌ها می‌گوید. اما با این همه، حافظ به سبب جدایی از او بسیار رنج می‌برد. چاره‌ی حافظ در یافتن آرام، دادن همه‌ی داشته‌ها و چشم نداشتن به آن‌هاست، تا شاید عنایت دوست شامل حال او شود. دیگر راه در یافتن آرام، همان ساختن دوست در خیال است. مراد از خیال در این‌جا، گمان و وهم و از آن‌دست، نیست. باید در این‌باره تامل و تفسیر شود. به نظر می‌رسد در این مقوله، حافظ متاثر از ابن عربی است. به زعم او، دوستی که خود از متن این رنج‌ها و زیبایی‌ها برساخته، حقیقت دوست را فراهم می‌آورد.

محبتی، بهترین و کامل‌ترین اقدام در یافتن دوست را، بر اساس آموزه‌های حافظ تشریح کرد و ادامه داد:

دوست را می‌باید در خود یافت، می‌باید دم از فراق و وصال نزد و کار را به عنایت او واگذارد. آخرین مرحله در یافتن دوست، به جان تسلیم شدن در برابر اوست. در یک جمله، دوست و دوستی در دیوان حافظ، به مثابه دایره‌ای‌ست که او در آن سلوک می‌کند و به نقطه‌ی اولیه باز می‌گردد.

واژه‌ی دوست و دوستی الهی!

خرمشاهی، نیز به میزان تکرار واژه‌ی دوست و عشق و مترادف‌های آن‌ها، در ابیات حافظ اشاره کرد. وی به شرح انواع عشق در دیوان خواجه پرداخت و تصریح کرد: در اشعار حافظ، سه گونه عشق تعریف شده است. این انواع با یکدیگر شباهت معنایی دارند، اما می‌توان آن‌ها را مقوله‌هایی جدا از یکدیگر تصور کرد. عشق الهی، عشق انسانی و عشق ادبی. البته گونه‌ی آخر را می‌توان نمادین خواند. مراد از عشق ادبی، مفهومی است که به اتکای آن، امور ادبی شاعر محقق می‌شود.

وی ادامه داد: این سه‌گونه را برای دوستی هم می‌توان برشمرد. مفهوم عقل که در مقابل مفاهیم دوستی و عشق قرار دارد، بسیار کم‌تر مدنظر حافظ بوده است. از این روی دو دستاورد مهم او، عشق و رندی است؛ می‌توان دوستی را سومین آن‌ها برشمرد. در ابیات حافظ، دوست به معنای خدا و هم معشوق مطرح شده است. شاهدهای متعددی بر این معنا در ابیات وی وجود دارد. دوستانه‌‌های او از همان ابیات اول آغاز می‌شود؛ یکی از شاهکارهای حافظ که می‌توان اهمیت دوستی نزد وی را از آن دریافت، همان است که آسایش دو گیتی را در مروت با دوستان و مدارای با دشمنان دانسته است. اما دوستی الهی با واژه‌ی دوستی بیان می‌شود؟ نمی‌دانم.  

تقلیل معانی در تصویر!

آغداشلو، توان تصویرگران ایرانی، در تصویر جهان شعری حافظ را بررسی و تصریح کرد: به زعم من، تصویرگران و هنرمندان ایرانی، در بازنمایی صحیح جهان شعری حافظ، موفق نبوده‌اند. در سنت کتاب‌آرایی ایرانی، رسم بر این بوده است که کتاب، ابتدا به همت خوشنویس کتابت می‌شده است و او در حین کار، بخش هایی از کاغذ را برای تصویرگران خالی می‌گذاشته است. این رویکرد باعث انفعال تصویرگر در مقابل خوشنویس ‌شده است. بنابراین باید دریافت، در بخشی که نقاش به ناگزیر می‌باید کار خود را سامان دهد، چه چیز را و چگونه صورت داده است. غلو نیست اگر بگوییم از میان هزاران نمونه‌ی تصویرگری شعر حافظ، تعدادی انگشت‌شمار، به روح شعر او نزدیک شده‌ و جهان‌بینی او را تصویر کرده‌اند.

وی به تکثر معانی در ابیات مختلف یک غزل اشاره کرد و ادامه داد: این مساله نیز بر دشواری کار تصویرگران افزوده است. به نظر می‌رسد تصویرگر با تصویر یک بیت، نمی‌توانسته کل جهان شعر را خلاصه کند. تصویرگر می‌باید با اتکا به سلیقه، و در فضایی محدود، کار خود را به انجام برساند، که به نظر می‌رسد این تکلیفی شاق و دشوار است.  بنابراین رابطه‌ی شاعر و نقاش هم‌واره رابطه‌ای نسبی بوده و باعث فروکاهش و تقلیل معانی غزل در یک بیت شده است. از این‌روی این کار تقریبا نشدنی و ناممکن بوده است. اما در طول تاریخ کتاب‌نگاری، تصویرگری برای آن دسته از اشعار که تصویری‌تر بوده و تنها شرح و تفصیل مجلسی را در بر داشته‌اند، دست‌یافتنی‌تر به نظر می‌رسد. تحقق این امر برای اشعار حافظ و سعدی دشوار و نشدنی بوده است.

آغداشلو افزود: اما امر دیگری، کمک کرده است تا در تصویرگری غزل حافظ، برای نگارگری ایرانی، آبرویی باقی بماند. این امر، مستقیما به عمل هنرمند مربوط نمی‌شود، بلکه به اشتراک جهان تصویری در هنر نگارگری با جهان معنوی شعر حافظ یا سعدی، ارتباط دارد. وقتی نگارگر ایرانی سعی دارد، زیبایی را در عالمی بدون سایه‌روشن و عالمی سراسر رنگ بازنمایی کند، به یافتن اشتراکاتی بین آن و روح ادبیات ایران نائل می‌آید. شاید این نوع نگاه توام با حسن نیت باشد، اما جان کلام، همانی است که گفتم؛ نگارگری از عهده‌ی روح و جان شعر حافظ برنیامده است.

وی به سیر تداوم نگارگری ایرانی اشاره کرد و ادامه داد: این هنر، در قرن نهم و دهم در اوج خود قرار گرفته است؛ اگر این روند را از دور بنگریم، در می‌یابیم که مقطعی رو به بالا داشته و سپس در حرکت خود فرو آمده است، آما آن‌قدر درخشان و پر نور است که در وهله‌ی اول متوجه فرود شکوه‌مند آن نمی‌شویم. از آن پس، تا دوره‌ی قاجاریه، نمونه‌های باشکوه گذشته تکرار می‌شود. در این دوره، از زیبایی و فریبندگی آثار کم نشده است، حال آن‌که از غنای باطنی آن‌ها کاسته شده است.