حافظ در فرانسه

ع. روح‌بخشان

گفت‌وگو از حافظ دشوار است. حداقل این است که آسان نیست. وقتی که به او می‌اندیشیم اولین چیزی که به ذهنمان می‌رسد شاعریِ اوست. اما او فقط شاعر نیست، و هر جور شاعری نیست. پیش از هر چیز انسان است، انسان در معنای کامل کلمه. اما در همین عالم انسانیت او رندی عالَمسوز است که در ظاهر به همه چیز پشتِ پا زده است، و حال آن‌که در واقع و در باطن انسانی چنان و چندان عاقل، منطقی، باتجربه و عارف است که می‌توان صفت حکیم به او داد، حکیمی که در کنار زندگی با سرودن غزل سرگرم می‌شود، غزلی که نه همیشه و نه در هر شرایطی به قلم می‌آید.

راستش این است که آنچه در معرفی حافظ می‌توان گفت این است که او تعریف‌شدنی نیست، و درنتیجه دست‌یافتنی هم نیست. دلیل این گفته این است که سالها و دهه‌ها، و اِی‌بسا سده‌هاست که از حافظ می‌گویند و هنوز سخن به پایان نرسیده است زیرا که حافظ هنوز آنچنان که باید شناخته نشده است، نه‌تنها در زبان بی‌در و پیکر فارسی و در فرهنگ ایرانی، که در فرهنگها و زبانهای شُسته و روفته‌ی بیگانه هم چونان زبان فرانسوی که دیری است حافظ به آن راه یافته است. دلیل این حرف وجود کتاب پر و پیمانی است که به نام دیوان حافظ شیرازی به تازگی به زبان فرانسوی در پاریس چاپ و منتشر شده است، کتابی که در حد خود می‌تواند یک شاهکار مُبدعانه به شمار آید:

Charles – Henri de FOUCHECOUR,

Le Divan Hafez de Chiraz,

Paris, Verdier/ poche

۲۰۰۶, ۱۲۷۴p.

که فارسی آن چنین می‌شود:

شارل هانری دو فوشه کور،

دیوان حافظ شیرازی،

پاریس، وِردی یه، ۲۰۰۶/ ۱۳۸۵، ۱۲۷۴ص جیبی.

نویسنده‌ کتاب یک استاد ادیب فرانسوی است که با زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی آشنایی دیرینه و ژرف دارد، و در واقع همه‌ عمر را به پژوهش درباره‌ فرهنگ ایران گذرانده، وجوه گوناگون آن را شناسایی کرده و به شیوه‌یی پژوهشمندانه بازگفته است. شناختی که به گونه‌یی دقیق و آگاهانه و همه‌جانبه در کتاب گرانسنگ اخلاقیات او که چند سال پیش به فارسی ترجمه و منتشر شد، به روشی استادانه انعکاس یافته است.

تا امروز دیوان حافظ شیرازیِ استاد دوفوشه کور تازه‌ترین پژوهشی است که به زبان فرانسوی درباره‌ حافظ انجام گرفته و انتشار یافته است. استاد دوفوشه کور در معرفی حافظ و شعر او به اجمال نوشته است: «حافظ شاعر بزرگِ شعر تغزلی/ غنایی فارسی است که در سده‌ هشتم هجری در شیراز می‌زیسته است. واژه‌های اشعار او انعکاس‌دهنده‌ زندگانی و اوضاع و احوال روزگار او هستند. واژه‌های عرفانی، مراسم جشن و سرور، سربازان، شکار، بازرگانی، باغ و صحرا، و حتی کوچه و بازار. اما این شعرها مخصوصاً سرشار از علاقه به دیدن سیمای “محبوب ملکوتی” هستند، علاقه‌یی که همه‌ واقعیتهای زندگی را نشان می‌دهد. و علت این که محبوبیت همگانی حافظ هرگز کاهش نیافته است شاید همین است که در اشعار او عشق جایگاهی ممتاز دارد، عشقی که مرزهای میان انسانی و ملکوتی را درنوردیده است.»

و اما ترجمه. ناشر در این مورد نوشته است: «اولین بار است که ترجمه‌ کامل دیوان حافظ به زبان فرانسوی در فرانسه انتشار می‌یابد. مترجم، استاد شارل هانری دوفوشه‌کور، همه‌ی فضل و دانش خود را به خدمت گرفته است تا زیبایی زبان را در ترجمه منعکس کند، به گونه‌یی که هر خواننده برحَسب برداشت شخصی و ژرف خود از آن لذت ببرد.»

*

در واقع ارزش ترجمه، که جنبه‌ ابداعی و مبتکرانه دارد، در این است که چند خصوصیت در آن جمع شده است:

اولاً وجود مقدمه‌یی هفتاد صفحه‌ییِ کاملاً مستند در معرفیِ حافظ و زمان و مکان او و ویژگیهای شعرش. این مقدمه با صورتِ فارسی این مصراع آغاز می‌شود که: «گوهری دارمُ و صاحب‌نظری می‌جویم.»، و در حدّ خود رساله‌یی آموزشی و آموزنده و سرمشق است، که امید است ترجمه و منتشر گردد.

ثانیاً بخش اصلیِ کتاب شامل ترجمه و شرح ۴۸۶ غزل براساس دیوان چاپ دکتر پرویز ناتل خانلری است. در این بخش، ابتدا هر غزل بیت به بیت ترجمه شده است و پس از آن شرحهای مناسب و استنباطهای مترجم آمده است. در این‌جا پس از ترجمه غزل، نوع آن، باب و وزن آن معرفی شده‌اند.

ثالثاً کتاب چند پیوست دارد: ۱) وزن عروضیِ فارسی غزلها؛ ۲) مطابقتِ حروف (الفبای) فارسی و لاتین؛ ۳) فهرست موضوعی که با «آدم» شروع می‌شود و به «صبا» پایان می‌گیرد؛ ۴) فهرست نامهای خاص از «اهور» تا «زونتور»؛ ۵) کتابشناسیِ منتخب؛ ۶) چاپهای مورد استفاده در ترجمه دیوان و بالأخره تحقیقات حافظ‌شناسی که خود مبحثی خواندنی و آموزنده و ترجمه کردنی است.

*

اکنون برای آشنایی بیشتر و بهتر با محتوای کتاب و روش کار مترجم، ترجمه فارسیِ شرح و توضیحات یک غزل نقل می‌شوند. این شرح و توضیحات گاه اندکی بیشتر از نصف صفحه‌اند و گاه بالغ بر چند صفحه، مثلاً در مورد غزل شماره‌ ۵۲ (همین شماره در چاپ دکتر ناتل خانلری) بعد از ترجمه‌ متنِ هشت بیتیِ غزل به مطلع:

«لعلِ سیراب به خون تشنه لبِ یار من است

وز پیِ دیدن او دادنِ جان کار من است.»

پس از ذکر شماره‌ غزل در چاپهای معتبر مختلف (قزوینی ـ غنی، نیساری، خرمشاهی…) وزن غزل و “رَوی” آن را که «ـ آرِ من است» متذکر می‌شود، و ردیف آن که من است و به اسم یا صفت مختوم به «ـ آر» پیوند خورده است، و پس از آن فعل صرف شده‌ بودن ( است) آمده است.

«غزل ۵۲ روشی زیرکانه و دقیق برای گفتنِ همه‌ آنچه هست که معشوق برای عاشق است. این موجودِ دوست داشته شده گاهی همراه (یار در بیتهای ۱ و ۷ و ۸) است و گاهی نیز کولی، عطرفروش و باغبان. حافظ در بیت چهارم به گونه‌یی درخشان و چشمگیر وفاداریِ زوال‌ناپذیر خود به این لولیِ سرمست را ابراز می‌کند. عاشق در این‌جا در قحط وفا، که در همه جا به چشم می‌آید، زندگی می‌کند. بیت پنجم با کلمات عطر، عبیر، شمّه، بوی، عطار ترکیبی ظریف و دقیق درباره‌ موضوع عطر ارائه می‌دهد. پیشخانِ (طبله‌) عطرآمیزْ تصویر زلف عطرآگینِ معشوق است، و صندوقچه‌ معطر («دُرج عبیرافشان») همان دهان پر از گوهر یعنی دندانهای اوست که پر از سخنانی زیبا چونان «شربت قند و گلاب» می‌نمایند. همه‌ی اینها از بوی خوش و عطرِ منحصر‌به‌فردِ عزیز دلبندِ («یار شیرین‌سخن») منحصر‌به‌فرد یعنی «عطار» [معشوق] نشأت می‌گیرند. نکته‌ی غزل در بیت هشتم به وسیله‌ی همه‌ آنچه معشوق به عاشق ـ شاعر الهام می‌دهد، القا می‌شود.»

در معرفیِ غزل ۲۴۶ با این مَطلع: «شبِ قدر است و طی شد نامه‌ هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر…» نوشته است:

«وزن: شماره‌ی ۴، قزوینی غزل شماره‌ ۲۵۱ (نیساری این غزل را ندارد؛ غزل شماره‌ی ۲۲۸ او در قزوینی، خانلری و سایه نیامده است. غزل ۲۴۶ در هشت نسخه‌ خطی قدیمی یافت می‌شود.) ـَـ جر که قافیه‌ این غزل بدون ترجیع و برگردان است، از چند اسم عربی تشکیل شده است که با یکدیگر هم‌قافیه‌اند: هجر، فجر، اجر، هجر، زجر، تجر. این اسامی در بیتهای ۱و۳ و۶ با حرف تعریفِ عربیِ ال ـ همراهند. این کلمات اصلاً عربی هستند (من ترجمه‌ آنها را با یک خط تیره همراه کرده‌ام).»

شرحی که درباره غزل ۳۰۸ داده شده است، ظاهراً کوتاهترین شرحی است که در این کتاب یافت می‌شود. مطلع این غزل این است:

«بغیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

بیا بگو که زعشقت چه طرف بربستم»

و شرح آن چنین است: «وزن: شماره‌۲٫ قزوینی: شماره‌ ۳۱۵؛ نیساری: ۲۷۶٫ رَویِ آن: ـَـ س ـَـ ‌‌تم. قافیه این شعر از تکواژ ــَـ م (که در سه غزل پیش از آن هم یافت می‌شود و به آن اشاره شد) پیوند خورده به اسم با ریشه‌های فعلیِ مختوم به ـَـ ست، چنان که در دست یا خست دیده می‌شود، تشکیل شده است. این غزل شکوائیه‌یی است از جانب عاشق که همه چیز را در عشق خود از دست داده است بی‌آن که در عوض آنها چیزی دریافت کند. او خود را کوچک می‌داند (حقیر که در بیت سوم معنای تحقیر شده هم می‌دهد) همچون ذره‌یی از خاشاک. خدمتی که او در حق معشوق کرده است او را دچار سردرگمی می‌کند زیرا که شایسته و درخور (بسزا در بیت ششم) نبوده است. اما او دوست دارد، عاشق است، و در نتیجه مستِ عشق است، اما «نصیحت‌گو» خوب نباید «سخن را به خاک بیفکند» (بیت پنجم)، بویژه که عاشق هر اندازه هم حقیر باشد، عشق او را به آفتابِ (مهر) معشوق رسانده است. در بیت چهارم، عاشق راحت و امن خود را در این می‌یابد که در ناآرامیِ عشق زندگی کند. او می‌گوید: «به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم.»

*

پیش از پایان دادن به سخن یادآوری این نکته لازم است که استاد دوفوشه‌کور افزون بر این کتاب و دهها مقاله که درباره‌ زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی به قلم آورده است، پیش از این در سال ۱۹۸۱/ ۱۳۶۰ کتابی هم با عنوانِ ارکان (عناصر) زبان فارسی منتشر کرده که در سال ۲۰۰۳/ ۱۳۸۲ تجدید چاپ شده است.  افزون بر اینها همان‌گونه که گفته شد باید از کتاب اخلاقیات یاد کرد که در اصل رساله‌ دکتریِ استاد دوفوشه‌کور بوده است و در سال ۱۹۸۶/ ۱۳۶۵ به صورت کتابی به نام Moralia در پاریس چاپ و منتشر شده است. ترجمه‌ فارسی این کتاب به ترجمه‌ محمدعلی امیر معزی و نگارنده در سال ۱۳۷۷ به همت مرکز نشر دانشگاهی و انجمن ایرانشناسی فرانسه در ۶۲۷ صفحه انتشار یافته است.