جلوه های معنویت در جهان اسلام

 دکتر سید حسین نصر

ترجمه: فاطمه شاه حسینی

 

محمود شبسترى، شاعرِ صوفى ایرانى در گلشن راز خود چنین سروده است. معنویّت اسلامى دقیقاً همین یکى دیدن، نام یکى را گفتن و یکى دانستن آن یگانه اى است که خدا است و از حیث حقیقت مطلق خویش وراى همه تجلّیات و تعیّنات است، یگانه اى که قرآن از او به نام الله یاد مى کند. در حقیقت، تمامیّت اسلام بر مبناى عقیده توحید قرار دارد، امّا آنچه که بالأخص معنویّت اسلامى نامیده مى شود تجربه و معرفت به این توحید و تحقّق آن در افکار، گفتار، اعمال و کردار به واسطه اراده، روح و عقل است. در اصل این معنویّت، زندگى و عمل پیوسته بر مبناى مشیّت خداوند، عشق ورزیدن به «او» با تمام وجود و سرانجام معرفت به او از طریق دانشى است که وحدت مى بخشد و روشنایى مى دهد و تحقّق آن جدا از عشق و بدون عملِ صحیح ممکن نمى باشد.

خدا واحد است امّا انسان در وضعیّت عادى خویش در عالم کثرت به سرمى برد، عالمى که محروم از ذوق و معرفت به واحد مى باشد. رسیدن به واحد از طریق وحى ممکن مى شود، وحى پیامى از سوى خداىِ واحد به انسان است، انسانى که در عالم کثرت غوطهور است. نزول وحى به عالم ظاهر و عالم کثرت که گیرنده اش، یعنى انسان، در آنجا به سرمى برد، امرى ضرورى است. اگرچه مظاهر صورى خداى واحد در عالم ظاهر وجود دارد، بُعد باطنى اش با عالم وحدت توأم مى شود و براى یکى دیدن، یکى گفتن و به یکى معرفت پیدا کردن، باید به این بُعد باطنى رجوع کرد. در اسلام این بُعد باطن، قلمرو بى نظیر معنویّت اسلامى است و درواقع «روح» اعظم همین بُعد است که هم وراى عالم کبیر و عالم صغیر و هم در درون آنها است.

در کیهان شناسى اسلامى از روح به طور مشخّص و از سایر ملائک اعلى نام برده مى شود و روح در اوج حقیقت نامتناهى، در بالاترین نقطه خلقت و پیوند میان عالم و خداوند قرار مى گیرد. روح همچنین مرکز وجود انسان تلقّى مى شود و مبدأ حیات است، زیرا خداوند با دمیدن روح «خود» در «او» بود که حیات و علم را به انسان اعطا کرد. لذا روح وراى حقایق انسانى و کیهانى و در مرکز وجود انسان است; روح درى به سوى تعالى و حضور الاهى است. از این رو معنویّت اسلامى که به عربى «روحانیّت» نامیده مى شود، به عنوان آن جنبه از اسلام توصیف مى شود که به تعالى و تدانى حقیقت الاهى منجر مى شود. پیوند ذاتى میان معنویّت اسلامى و ساحت باطنى با اصطلاح دیگرى که بهویژه در فارسى براى “spirituality” به کار برده مى شود، یعنى، «معنویّت» که از نظر لغوى حاکى از «معنا» یا باطن در مقابل صورت یا شکل ظاهرى است، مشخّص تر مى شود.

مسلّماً تمامیّت اسلام که حول محور خداوند و مشیّت اوست در شریعت شکل گرفته است که پیروى از آن براى برخوردارى از زندگى متعادل و سعادتمند در این جهان و رستگارى هنگام مرگ کافى است. امّا بررسى اى که به معنویّت اسلامى اختصاص دارد نمى تواند با بررسى اى که صرفاً به شریعت اختصاص یافته است، همسان باشد. هرچند که اهمیّت ویژه بُعدِ معنوىِ عبادتِ مرسوم و شریعت در نظر گرفته مى شود، امّا چنین بررسى اى باید به آن جنبه هایى از سنّت اسلامى توجّه خاص بنماید که در زمینه اسلامى بیشتر به روحانیّت و معنویّت، آن گونه که در بالا توصیف شد، مربوط مى شود. لذا بررسى معنویّت باید بیش از همه متوجّه جنبه باطنى اسلام باشد. سعى کرده ایم تا در این دو مجلّد دقیقاً چنین مسیرى را درباره معنویّت اسلامى دنبال کنیم. به علاوه، مجبور شده ایم محدودیّت هایى را در نظر بگیریم که به دلیل ماهیّت این تحقیق که بخشى از تاریخ دانشنامه اى بزرگى است، بر این موضوع تحمیل شده است. فضاى اختصاص داده شده به هر دین از قبل تعیین شده است و زبان و محتواى آن عمدتاً براى مخاطبین غربىِ مورد خطاب این مجلّدات طرّاحى شده است.

 

طرح مجلّدات معنویّت اسلامى

با وجودِ مناطق وسیع جهان اسلام و زمینه هاى قومى، زبانى و فرهنگى بسیارى که این جهان دربر دارد، از همان ابتدا، دو مجلّد به معنویّت اسلامى اختصاص داده شد. درنتیجه، این مجلّدات را چنان طرّاحى کردیم که آنچه را که براى درک معنویّت اسلامى ضرورى است، نشان دهد. ما تلاش کردیم تا در قلمروهاى خاص جهان اسلام به اندازه کافى نفوذ کنیم تا تصویر مناسبى از کلّ آن را نشان دهیم; اگرچه جزئیات برخى از قلمروها، مکاتب یا دوره هاى تاریخى کامل نیست.

به منظور پرداختن به معنویّت اسلامى به طور موثّق، سعى کردیم در حوزه دانش پژوهى در زمینه دین، از شمارى از آراى رایج در غرب که مغایر با دیدگاه اسلامى هستند، اجتناب کنیم; این آراء عبارت اند از:

۱٫ تاریخى گرى، میراث قرن نوزدهم که دین و حتّى معنویّت را بدون در نظر گرفتن واقعیّت فراتاریخى تا حدّ پدیده هاى صرفاً تاریخى تنزّل مى دهد; و ۲٫ شکّ مبتنى بر عقل گرایى و پساعقل گرایى و نیهیلیسم (نیست انگارى) که از جدّى گرفتن دعوى اولیا در دستیابى به معرفتى عینى به حقایق کیهانى و ماوراء کیهانى امتناع مى کند.

همان گونه که در مقدّمه مجلّد قبلى مطرح شد، این ملاحظات ما را به سوى تدوین طرحى رهنمون ساخت که نسبت به دیدگاه اسلامى به عدالت رفتار کند و در عین حال براى خوانندگان غربى قابل درک باشد. نخستین مجلّد را به شالوده هاى معنویّت اسلامى اختصاص دادیم. در آن مجلّد مباحث ذیل مطرح شده است: قرآن، پیامبر و حدیث وى، آداب و اعمال اسلام بهویژه عبادات، مذاهب تسنّن و تشیّع، معنویّت در زنان، ماهیّت، منشأ و آداب اصلى تصوّف و آموزه هاى اسلام درباره خدا، ملائکه، عالم، انسان و معاد. این عقاید و حقایق در سراسر تاریخ اسلامى حضورى فراگیر و دائمى داشته اند. آنها چشمه همیشه جوشانى بودند که در طىّ قرن ها نهرهاى بسیارى از آن جارى شده است. لذا آنها بنیادین هستند و از واقعیّت فراتاریخى، تغییرناپذیرى و ثباتى برخوردارند که مشخّصه اسلام به عنوان یک دین است.

جامعه اسلام همچنین جامعه اى بوده است که بیش از چهارده قرن حیات داشته است و میلیاردها انسان را از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام تحت تأثیر قرار داده است. اسلام تمدّن عظیم جهانى و سنّت فکرى، فرهنگى و هنرى باشکوهى را به وجود آورده است. در مجلّد دوم، سعى کرده ایم به مظاهر معنویّت اسلامى در زمان و مکان بپردازیم; ما سیر شکوفایى و تجلّى معنویّت را در دوره هاى گوناگون تاریخ و در مناطق مختلف جهان اسلام مورد بررسى قرار داده ایم.

 

مجلّد کنونى

چنان که در صفحات قبل و به طور مشروح در مقدّمه مجلّد نخست شرح داده شد، در تاریخ اسلام، معنویّت اسلامى بیش از همه در تصوّف آشکار شده است که حافظ طریق باطن بوده است. لذا بخش اعظم این مجلّد به تصوّف و تعالیم، اعمال، آثار و تأثیر سلسله هاى صوفیه اختصاص داده شده است. از تصوّف و سلسله هاى صوفیه چندین شرح حال به زبان هاى اروپایى موجود است، امّا غالب این آثار به حقیقتِ معنوىِ تصوّف نمى پردازند. کتاب حاضر نخستین بررسى کامل تصوّف به زبان انگلیسى است که به شرایط معنوى متفاوتِ سلسله هاى صوفیه و اهمیّت معنوى تعالیم ایشان مى پردازد. این بررسى، کامل یا جامع نیست امّا کلّ جهان اسلام را دربر مى گیرد.

با توجّه به گستردگى جهان اسلام و تاریخ دیرینه تصوّف و تأثیر عظیم آن بر هنر و اندیشه و همچنین زندگى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى مسلمانان از نیجریه تا فیلیپین و از چین تا آلبانى، بدیهى است که این بررسى جامع و کامل نباشد. لذا بر آن شدیم که شمارى از فصل ها را به برخى از مهم ترین سلسله هاى صوفیه، از قبیل قادریه و نقشبندیهاختصاص دهیم تا صبغه خاص و ماهیّت معنوى ایشان را توضیح دهیم. انتخاب سلسله ها براساس قدمت، گستره جغرافیایى تحت نفوذ و تأثیر فراگیر فرهنگى و دینى آنها بود. متأسّفیم از اینکه محدودیّت فضا مانع از گنجاندن شمارى از سلسله ها از قبیل رفاعیّه و تیجانیّه شد که پیروان بسیارى نیز داشته اند، به هر حال انتخاب ها به سختى صورت گرفت. درباره برخى از این سلسله ها در قسمت دوم بخش اوّل بحث مى شود که به تصوّف در مناطق مهمّ جهان اسلام مى پردازد. این تحقیق منطقه اى که به تکمیل بررسى سلسله هاى خاصّى مى انجامد، خصوصیّات ویژه هر سلسله را در سراسر مرزهاى قومى ظاهر مى سازد; بررسى این مناطق، عواملِ بومىِ قومى، اجتماعى و فرهنگى اى را آشکار مى کند که در طىّ قرن ها بر مظاهر معنویّت اسلامى سایه افکنده است. متأسّفانه، بیشتر به دلیل دیدگاه هاى متفاوت مقاله نویسان این مجلّد که از محیط ها و مناطق گوناگون بودند، به همه سرزمین هاى جهان اسلام با نظم و دقّت یکسان پرداخته نشده است. از اسلام در چین باید صرف نظر مى شد; زیرا پیدا کردن یک محقّق که از داخل به این موضوع بپردازد و از آزادى بیان نیز  برخوردار باشد ممکن نبود. لذا مجلّد کنونى ناخواسته مروّج عدم توجّه  به تحقیقات رایج در مورد زندگى معنوى، دینى و فرهنگى مسلمانان در چین است که از نظر تعداد یکى از مهم ترین جوامع اسلامى در جهان هستند.

پرداختن به دو موضوع دیگر در بخش تصوّف امرى ضرورى بود: ابن عربى و مکتب وى و فتوّت یا جوانمردى. اگرچه جریانى در تصوّف به نام اکبریه در طىّ قرن ها به ظهور رسیده است، امّا در مقایسه با سلسله مولویه که توسّط مولانا بنا نهاده شد یا سلسله شاذلیه که توسّط حسن شاذلى پایه ریزى شد، سلسله صوفى مهمّى وجود ندارد که توسّط ابن عربى تأسیس شده باشد. با این همه، تعالیم ابن عربى بر پیروان بسیارى از سلسله ها، از نقشبندیه گرفته تا شاذلیه بسیار تأثیرگذار بوده است. او همچنین بر فلسفه و کلام اسلامى نیز تأثیر بسزایى داشته است، لذا ضرورى بود که به او و مکتبش به طور جداگانه بپردازیم. این مسئله در مورد فتوّت نیز صدق مى کند، فتوّت نیز در میان سلسله هاى گوناگون صوفیّه وجود داشته و در طىّ قرن ها در بسیارى از سرزمین ها و تحت شرایط متفاوت ظهور پیدا کرده است. از این رو باید به طور جداگانه مورد بحث قرار مى گرفت. بدون شناخت فتوّت نمى توان نسبت به بسیارى از شاخه هاى مهم معنویّت اسلامى به درک درستى دست یافت.

معنویّت اسلامى در آثار ادبى مسلمانان نیز منعکس مى شود. از آنجا که در جهان اسلام کلام خدا به صورت کتابى با زبان فاخر ادبى نمود پیدا کرده است، ادبیات ــ بهویژه شعر ــ در تمدّن اسلامى همواره از جایگاه رفیعى برخوردار بوده است. شوق عمیقِ جانِ مسلمانان به خداوند و جهان معنوى در آثار ادبى گوناگونى منعکس شده است که در طىّ قرن ها در جهان اسلام شکل گرفته و شکوفا شده است. از این رو، بخش دوم این مجلّد به ادبیات به مثابه آینه معنویّت اسلامى اختصاص یافته است. سنن ادبى مهم، یعنى سنن ادبى عربى، فارسى، ترکى، آثار ادبى شبه قاره هند، ملایو و آثار ادبى آفریقا مورد بررسى قرار گرفته است. به دلایلى که قبلا مطرح شد، از آثار ادبى چین صرف نظر شده است.

بررسى این آثار ادبى فشرده و مختصر است، درحقیقت مقالات اصلى باید بسیار کوتاه مى بود. آنچه مطرح مى شود تاریخچه این آثار و یا شرح کاملى از شعر عرفانى و معنوى نیست، بلکه هدف ما مطرح کردن شمّه اى از اهمیّت معنوى این آثار به همراه شرح تاریخ مختصرى از گسترش آنها و اشاره اى به شخصیّت هاى مهم به عنوان آینه معنویّت اسلامى بوده است. آثار ادبى مسلمانان هیچ گاه به طور کامل در یک بررسى مطرح نشده و امکان انجام آن در اینجا نیز میسّر نبوده است.

آخرین بخش این مجلّد به اندیشه و هنر اسلامى مى پردازد. بار دیگر فلسفه و کلام اسلامى در ارتباط خود با معنویّت، یا علوم به اصطلاح باطنى، بهویژه علمِ حروف مطرح مى شوند که اهمیّت نمادین آنها با عقاید باطنى اسلامى و درنتیجه با ساحت درونى که معنویّت اسلامى را توصیف مى کند ارتباط تنگاتنگى دارد. در خاتمه، به بحثى عمیق درباره هنر، از جمله موسیقى، سماع و هنرهاى تجسّمى پرداخته مى شود. هنر مقدّس و سنّتى از جنبه باطنىِ دین نشئت مى گیرد و ذات و روح دین را در عالمِ صورت هاى ظاهر منعکس مى نماید و بدین سان از حیات معنوى حمایت مى کند. مطمئنّاً این حقیقت عام در مورد اسلام که هنرش مستقیماً روح و صورت وحى اسلامى را منعکس مى کند، صادق است. احتمالا هنر اسلامى دست یافتنى ترین ابزار شناختِ حقایق معنوى و زیبایى باطنى اسلام است. دعوت به زیبایى در زندگى معنوى همواره از جمیل مطلق یعنى خداوند، آغاز مى شود و به او بازمى گردد.

امید است که با بررسى سلسله هاى صوفیّه، خود تصوّف در سرزمین هاى گوناگون، ادبیات اسلامى، اندیشه و هنر اسلامى و تجلّیات معنویّت اسلامى در زمان و مکان، حداقل در چارچوب اصلى خود شناخته شوند. نمى توان انتظار داشت که تمامى مظاهر این معنویّت در میان گروه هاى قومى گوناگون و متعدّد، با زبان ها و آثار ادبى متفاوت و با بیان هاى هنرى و فکرى مختلف مورد بررسى قرار گیرد. امّا احتمالا با درک مظاهر ارزشمندى که در اینجا بررسى مى شود، خواننده نیز حداقل به طور غیر مستقیم به شناختى درباره سرزمین ها، دوره ها، گروه هاى قومى و زبان ها دست مى یابد که به دلیل عدم شناخت در وضعیّت علمى کنونى یا به سبب محدودیّت هاى اعمال شده بر کار علمى موجود از سوى عوامل خارجى انسانى و حتّى سیاسى کنار گذاشته شده اند.

 

نویسندگان و تدوین این مجلّد

باتوجّه به تفاوت هاى موجود در قلمرو معنویّت، میان دانش سنّتى و دانش رایج در غرب که در مقدّمه مجلّد قبلى درباره آن صحبت کردیم، انتخاب محقّقان براى اثر کنونى، با مشکلات بسیارى همراه بود. انتخاب محقّقانى که با معنویّت اسلامى از درون آشنا باشند، کسانى که بدانند سلسله صوفیّه چیست، کسانى که عمیقاً پیام یک شعر را به این یا آن زبان اسلامى درک و در قبول یک اثر هنرى یا عقیده اى خاص توسّط یک مسلمان مشارکت کرده باشند، امرى ضرورى بود. این محقّقان همچنین باید مى توانستند عقاید خویش را به زبانى برگردانند که براى عموم مردم غرب قابل درک باشد یا بتوانند آن را تفهیم کنند. لذا، همچون مجلّد نخست، ابتدا بر آن شدیم از محقّقان مسلمان، چه تازه کار و چه باسابقه کمک بگیریم که کاملا از سنّت خویش، بهویژه در جنبه معنوى آن مطّلع بودند و در عین حال مى توانستند عقاید و افکار خویش را به خوانندگان غربى منتقل کنند. امّا همچنین سعى کردیم از همکارى آن محقّقان غربى برخوردار شویم که حقیقت معنویّت اسلامى را پذیرفته بودند و مى توانستند از درون درباره آن صحبت کنند.

پس از بررسى همه جانبه اى که مسائلى چون دورى راه، مشغله کارى برخى از محقّقان ذى صلاح که نمى توانستند با ما همکارى کنند و حتّى در بعضى موارد وجود جنگ هاى محلّى آن را دشوار ساخته بود، تعدادى از محقّقان با نوشتن مقاله هاى ارائه شده در اینجا موافقت کردند. همچون مجلّد نخست، این نویسندگان از سرزمین هاى گوناگون جهان اسلام و همچنین از غرب هستند. محقّقان غربى، همه در زمینه هاى تخصّصى خود صاحب نظر هستند و ارتباط عمیقى با سنّت اسلامى دارند. در بخش ادبیات، قصدمان این بود که بالأخص محقّقانى را برگزینیم که زبان مادرى شان، زبان آثار ادبى مورد بحث باشد. در مورد زبان عربى، ترکى و ملایو (مالایو) به این هدف دست یافتیم; امّا در مورد آثار ادبى شبه قاره هند و آفریقا که زبان هاى بسیارى را دربر مى گرفت، موفّق شدیم از دانش و تجربه وسیع دو تن از مشهورترین صاحب نظران در این عرصه بهره ببریم. آنان از دانشِ زبان هاى متعدّد و آثار ادبىِ این دو منطقه مورد بحث و از دیدگاهى جامع برخوردار بودند به طورى که ممکن نبود بتوانیم در میان محقّقانِ آن مناطق نظیر آنان را پیدا کنیم.

تدوین این مجلّد به چند سال کار سخت نیاز داشت و کارى بس عظیم بود. براى برخى از محقّقان مسلمان تغییر دادن مقاله اى که بتوان آن را به راحتى مطالعه کرد و براى خواننده اى که به معیارهاى دانش غرب عادت داشت قابل پذیرش باشد، همیشه کار آسانى نبود. على رغم همه دقّتى که در انتخاب نویسندگان به کار گرفته شده بود، در مواردى معدود، مقاله تقریباً به یک تغییر شکل اساسى احتیاج داشت. در چندین مورد مجبور شدیم ویرایش کاملى انجام دهیم و در سایر موارد تن به ترجمه دادیم. امّا هدف این نبوده است که همانندى به وجود بیاوریم. محقّقان به شیوه هاى مختلف نوشته اند و تا حدّى به نحو متفاوتى درباره موضوعات خویش بحث کرده اند. این تفاوت ها، صرف نظر از اینکه یک عامل منفى است، شمّه اى از غنا و گوناگونى معنویّت اسلامى و دیدگاه هایى را آشکار مى سازد که در پرتو آنها این تحقیق انجام شده است. تنها همانندى اى را که سعى کردیم اعمال کنیم، مربوط به شکل ارائه ارجاعات، نقطه گذارى، حرف نویسى و مواردى از این قبیل است. همچنین در چند مورد به خود اجازه دادیم شیوه بیان را تصحیح کنیم و در جایى که بین دو مقاله یا بیشتر تداخل روى داده بود برخى از قسمت ها را حذف نماییم یا تغییر دهیم. در مورد آیات نقل شده از قرآن، از شیوه مجلّد قبلى پیروى کرده ایم. ترجمه ها از اربرى، پیکتال یا از گردآورنده (دکتر نصر) است.