تفکر قلبی در دیباچه گلشن راز شبسستری: شرح نوین دیباچه گلشن راز شبستری(١)

دکتر سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

شیخ محمود شبستری(متولد۶۸۷) از عارفان بزرگ ایران متولد شبستر آذربایجان است. ایشان اول از همه عارف و پس از آن شاعر است. دوره ای که در آن زندگی می کرده در دوران حکومت مغول، هم عصر شیخ صفی الدین اردبیلی وسعدی است. راجع به زمان رحلت او اختلاف زیاد است و می گویند ایشان ۳۳ سال عمر کرده است. شیخ شبستری خالق اثر بزرگ «گلشن راز» در دانش تصوف است. گلشن راز حدودا ۱۰۰۰ بیت است.

گلشن راز با اینکه اثری موجز است اما بسیار پر اهمیت است در تاریخ اندیشه عرفانی و شروح متعددی بر آن نوشته شده است مانند شرح صاین الدین ترکه، شرح شاه داعی الی الله شیرازی(نسایم گلشن)، مفاتیح العجاز شیخ محمد لاهیجی، شرح الهی اردبیلی و شرح بابا نعمت الله نخجوانی. گلشن رازاز کتبی است که از دیرباز عارفان به آن توجه داشته و اغلب اندیشمندان اهل حکمت و تصوف پس از او به این کتاب ارجاع داده اند. شیخ محمود شبستری تحت تاثیر شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است. برخی مطالب و اصطلاحات نیز مشابهت با مولانا دارد و برخی گفته اند متاثر از مکتب محی الدین اندلسی است. بنابراین متاثر از این بزرگان عرفان قبل از خود و هم تاثیرگذار بر اندیشمندان عارف پس از خود است. تاثیر شیخ محمود شبستری تا این برهه ادامه داشته و اساتید متعدد مانند حکیم الهی سید حسین نصر و استاد ابراهیمی دینانی گلشن راز را تدریس و بحث کرده اند و حتی عارف ربانی علامه حسن زاده آملی شعری در منقبت آن سروده است: «چـو جـانت با حقایق گشت دمساز – ســــــرودی آن ســـــرود گلشن راز. که سرتاسر همه رازست و گلشن- به لفظ روشـــــــن و معنــــی متقـــن.»

گلشن راز به زبان های آلمانی، انگلیسی، ترکی، اردو ترجمه و شرح شده است. در ۱۸۳۸ میلادی هامر پورگشتال() آنرا به آلمانی ترجمه و همراه با متن فارسی و گزیده مختصری از شرح لاهیجی منتشر نمود. ظاهرا وینفیلد انگلیسی مترجم معروف مثنوی مولوی برای نخستین بار آنرا به انگلیسی ترجمه نمود(۱۸۸۰م) همراه با گزیده شرح لاهیجی، و جدیدترین(۲۰۰۷م) ترجمه انگلیسی را رابرت دار در آمریکا انجام داده است. گلشن راز کتابی است که پاسخ می دهد به ۱۷ سوالی که طرح شده از سوی عارفی از خطه خراسان، امیر حسینی هروی، و شیخ محمود شبستری از آذربایجان این منظومه را در قبال این سوالات سروده است. به هر حال سوالات و جواب ها به صورت نظم است.

گلشن راز کتابی است که یک دوره جهان بینی عرفانی به صورت فنی، موجز و فشرده در آن بیان شده است. و اصطلاحات عرفانی را تبیین نموده است. زبان متن تمثیلی است مانند تمثیل قلم، لوح عدم، چشم، زلف، لب، خال، رخ، شمع، خرابات و…. نوع مطالبی که بیان شده آنقدر عمیق و معتبر است که تا به امروز که ۶۰۰ سال می گذرد یکی از منابع مهم و معتبر عرفان است. علاوه برآنکه جهان بینی عرفانی را بیان کرده است، از این جهت که نوعی مباحث عرفانی فلسفی در ان تبیین شده اهمیت دارد. به ویژه از ذهن امروزی که از بیرون به آن نگاه و سوال می نماید، آن را تبیین نظری کرده است. فلسفه تکثر ظاهری اقوال عرفا را تبیین کرده است.

سوم اینکه این کتاب به شکل شعر است و قوه خیال در آن وجود دارد ممکن است در بخشی از فرازها کمتر یا بیشتر باشد. این وجه جالب است و شارحین کمتر به آن اشاره کرده اند.

تعداد بخش ها متفاوت و به ۶۴ بخش تقسیم می شود. اگر سوالات جدا شود ۴۶ بخش است..

۳۱ بیت دیباچه از ۳ فراز تشکیل شده است، فراز اول از بیت یک تا بیت ۱۶ است، فراز دوم از بیت ۱۷ تا ۲۲ است و فراز سوم از بیت ۲۳ تا ۳۱ است. در فراز اول ولایت حضرت حق و چگونگی ظهور اسما و صفات حضرت حق و تجلیات وجودی ایشان بیان شده است. و چگونگی آفرینش هستی از نگاه عرفانی با زبان فنی بیان شده است. در فراز دوم مساله ولایت انبیا و اینکه سیر و سلوک عرفانی آن سلوک حقیقی است که تحت هدایت تعالیم انبیا باشد و آن ها ساربانان وصول به حقیقت هستند. در راس انبیا هم خاتم الانبیا است. در فراز سوم، بحث اولیا پس از خاتم الانبیا بیان می شود که پس از پیامبر راه سیر و سلوک از طریق اولیا صورت می گیرد.


به نام آن که جان را فکرت آموخت

چراغ دل ز نور جان برافروخت

این بیت بسیار مشهور و پر مغز است. از اول به نام حضرت حق شروع کرد اما چون عارف است و عرفا برای حضرت حق جلال و شکوه زیادی قائل هستند، جرات از نام بردن هم ندارند و غیر مستقیم اشاره می کنند در مثنوی مولوی هم به همین صورت است. «آن»، اشاره به ذات دست نایافتنی حضرت هو الحق است. به نام آن ذات متعالی و باشکوه که روح انسان را تفکر آموخت.

فصل متمایز انسان به جان و روح او است. جان روح انسان است که مُدرک معانی و محل فکرت است. جان أساس و قوام وجود آدمی است که از لحظه ظهور تا ابدیت شاخص هویت هر انسان است. خدا از روح خود در انسان دمیده است و انسان هم از روح و جسم تشکیل یافته وجه تمایز روح انسانی نیز به فکر است. راجع به فکر زیاد بحث شده است. برخی می گویند عرفا مخالف فکر و عقل هستند اما بستگی دارد فکر و عقل چگونه تفسیر و تبیین شود. فکر یعنی سیر از مجهول به معلوم، منتها این سیر به دو بخش کلی تقسیم می شود. سیر عقلی و سیر قلبی، سیر ظاهری و سیر باطنی، یعنی سیر فکری یا حصولی و نظری و اکتسابی است و با مطالعه حاصل می شود یک سیر دیگر در تفکر است که قلبی است. که از عمق طریق قلب انسان سیر و سفر می کند و به حقیقت واصل شده و حقیقت را می بیند. فکر دل عبارت است از فرآیند دو مقام کلی، انفصال از خود و اتصال به حضرت حق جل و جلاله.

سیر فکری دل(قلب) از نوع کشف و شهود است که با خواندن کتاب حاصل نمی شود. سیر تفکر قلبی از طریق ریاضت های شرعیه، ذکر و فکر و مراقبه زیر نظر استاد در چارچوب تعالیمانبیا حاصل می شود. و وجه تمایز انسان به این بخش فکرت است. اگر کسی اهل فکرت نباشد با حیوان فرقی نمی کند. این فکرت را خدا در وجود آدمی نهاده است. عرفان؛ معرفت قلبی به خداونداست که حاصل سلوک قلبی به مدد ذکر، فکر، مراقبه و عمل است.{و تطمئن قلوبهم بذکر الله}(رعد، ۲۸) این سلوک قلبی پس از خاتم الانبیاء(صلوات­الله علیه و آله) و ائمه اطهار(علیهم­السلام)؛ به واسطه ایشان بینصوفیه استمرار یافته و طریقه صوفیه بوده است. تصوف راه است و عرفان؛ مقصد. درآیات قرآنی و احادیث اهل البیت نیز، محل معرفت قلب است و علم حقیقی همان معرفت قلبی است. قال رسول الله: «قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْ‏ءٌ مِنَ الْحِکْمَهِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّه‏ لا یَعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ» دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانه‏اى را براى نادانى نمى‏پذیرد. (بحارالأنوار، مجلسی، ج ۷۸، ص ۱۷۳، ح ۱۲)عن الصادق علیه السّلام قال: «قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: شرّ العمى عمى القلب»( بحار،ج ۷۰ ، ص ۵۱) امام صادق علیه السّلام از رسول خدا نقل کرده که فرمود: کوری قلب بدترین نوع کوری است. «عن ابى جعفر علیه السّلام قال: ما من عبد الّا و فى قلبه نکته بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى النکته نکته سوداء. فان تاب ذهب ذالک السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذالک السواد حتى یغطّى البیاض، فاذا غطّى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا و هو قول اللّه تعالى: کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»( کافى، ج ۲ ، ص ۲۷۳) امام باقر علیه السّلام فرمود: در قلب بنده نقطه سفید و روشنی وجود دارد، پس اگر مرتکب معصیت شد، نقطه سیاهی نیز در آن به‌وجود می‌آید. اگر بعد از آن، توبه کرد نقطه سیاه برطرف می‌شود و اگر در ارتکاب گناه اصرار نمود، سیاهی تدریجا اضافه می‌شود بطوری‌که تمام نقطه سفید را می‌پوشاند، در این‌صورت صاحب چنین قلبی دیگر به خوبی برنمی‌گردد و مشمول این آیه می‌شود که خدا در قرآن فرمود: بلکه اعمال آنها بر قلبشان غلبه نموده و آن را تیره کرده است. قال على علیه السّلام: و من قلّ ورعه مات قلبه و من مات قلبه دخل النار-( نهج البلاغه، کلمات قصار) امام علی علیه السّلام فرمود: هرکس که ورع و تقوایش کم باشد قلبش خواهد مرد و هرکس قلبش بمیرد داخل دوزخ خواهد شد.

سه اصطلاح جان و نفس و روح داریم. که با هم یکی است اما در مکاتب مختلف تفاوت معنی پیدا می کند. گلشن راز یک متن عرفانی است و کلمات در چارچوب دانش عرفانی باید تحلیل شود. نفس در فلسفه اسلامی معادل جان وروح در عرفان است. اما نفس در قرآن بیانگر جنبه فعلیت یافته روح انسان است.

«چراغ دل» اضافه تشبهی است و به معنای آن است که با منور شدن دل(قلب) به نور حق انسان می تواند در تاریکی عالم ناسوت جمال و جلال حق و وحدت حق را ببیند. دیدن وحدت جهان از طریق دل مصفی به نور خدا ممکن است. تا دل مصفی به نور خدا نشود نمی تواند حقیقت جهان که همان وحدت در جهان است را ببیند. دل باید پالایش یابد با نور خدا تا بتواند فعال شود و چشم درون بتواند حقیقت جهان را ببیند که خدا حقیقت جهان است. قال رسول الله: «انس بن مالک قال قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: ناجى داود ربّه فقال الهى لکلّ ملک خزانه فاین خزانتک؟ قال جلّ جلاله: لى خزینه اعظم من العرش و اوسع من الکرسى و اطیب من الجنه و ازین من الملکوت. ارضها المعرفه و سمائها الایمان و شمسها الشوق و قمرها المحبّه و نجومها الخواطر و سحابها العقل و مطرها الرحمه و اثمارها الطاعه و ثمرها الحکمه. و لها اربعه ابواب: العلم و الحلم و الصبر و الرضا. الا و هى القلب.» پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمود: داود پیامبر به خدا عرض کرد:پروردگارا همه پادشاهان خزینه دارند، پس خزینه تو کجاست؟ خداوند تبارک و تعالی در جوابش فرمود: من خزینه‌ای دارم که از عرش بزرگتر و از کرسی وسیع‌تر و از بهشت خوشبوتر و از ملکوت زیباتر می‌باشد. زمین آن خزینه، معرفت، و آسمانش، ایمان، و خورشیدش، شوق، و ماهش، محبت، و ستارگانش، خاطرات، (الهامات و توجهات به خدا) و ابرهایش، عقل، و بارانش، رحمت و میوه‌هایش، طاعت، و ثمراتش، حکمت می‌باشد. خزینه من چهار در دارد: اول علم، دوم عقل، سوم صبر و چهارم رضایت. بدانکه خزینه من قلب (بندگان مؤمن) می‌باشد. (بحار الانوار، مجلسی، ج ۷۰ ، ص ۵۹)

دل در ادبیات عرفانی معادل «قلب» و «فواد» در اصطلاح قرآنی و روایی است. در قرآنیکی از آثاری که به قلب نسبت داده شده ادراک است، اعم از ادراک حصولی و ادراک حضوری. فهمیدن و درک کردن از شوون قلب و فؤاد است. {افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها}(حج، ۴۶) و عدم ادراک را نیز قرآن بخاطر گناه به قلب نسبت می‌دهد.{ فی قلوبهم مرض…}(بقره، ۱۰)

«نور جان» جان فارسی روح است و نور به جان نسبت داده شده چون جان اصالتا مجرد و پاک است.

ز فضلش هر دو عالم گشت روشن

ز فیضش خاک آدم گشت گلشن

در این بیت کلمات کلیدی: فضل، فیض، دو عالم و آدم آمده است. منظور از هر «دو عالم» چیست؟ به نظر ما عالم غیب و شهادت را بیان می کند. دو عالم براساس سنت قرآنی، عالم غیب را به چشم نمی بینیم عالم شهادت را به چشم ظاهر می بینیم و عالم محسوسات است. پدیدار شدن عوالم بخاطر فضل(بخشش و عطا) الهی است. این جهان از سر رحمانیت، فضل و بزرگی خدا ظهور و بروز پیدا کرده، در ادبیات عرفانی از بروز و نمود و پدیدار بحث می شود، آفرینش بحث های کلامی است. در تفکر عرفانی یک بود است مابقی نمود است. روشنایی جهان، این است که این بروز و ظهور بخاطر رحمانیت حضرت حق است. وجود و تجلی یک روشنایی است. بحث نور و روشنایی قرآنی و در سنت و تفکر زرتشتی هست. تفکر نور و روشنایی، تفکری است که در ایران در زرتشتی خیلی مهم بوده و زرتشت هم از آذربایجان برخاسته از همین رو روشنایی و سنت نور خودش را در این کتاب ظهور و بروز می دهد. خدا از باب مهربانی از خاک آدم را آفرید با دمیدن روح خود در این خاک این وجود را گلشن و گلستان کرد. همه این ها از خداست و خدا آن وجود اصیل است. هر چه هست از حضرت حق است. در تفکر عرفانی خدا محوری حاکم است همه چیز با خدا شروع می شود و خدا به آن نظر دارد. همه چیز به خدا بر می گردد. از فیض، احسان و بخشش حضرت حق نوع انسان آفریده شده و به فیض تجلی در جهان پدیدار شد. فضل تجلی عام خداست اما فیض تجلی خاص خداست که شامل حال ظهور انسان شد. آدم اشاره به انسان ابوالبشر است که خاک وجود او با دمیدن روح الهی تبدیل به گلشن شد. انسان بدون روح که از جنس مجردات است گلخن است، اما با وصول روح وجودش تعالی می یابد و گلشن میگردد. «خاک آدم» اشاره به روند خلقت آدم در قرآن است که اول خدا انسان را از گل ساخت و سپس از روح خود در او دمید. {خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّار}ِ ﴿الرحمن، ۱۴﴾{والله خلقکم من تراب}(فاطر، ۱۱).

توانایی که در یک طرفهالعین

ز کاف و نون پدید آورد کونین

«توانایی»، قدرت یکی از اسما سبعه الهی است. قدرت و توانایی از اسما هفتگانه حضرت حق است و دیگر اسما ذیل این اسما هستند. آن خدای قادری که در یک آن هر چه اراده فرماید تحقق یابد. «طَرفهالعین » به یک آن، به یک نظر، به یک چشم به هم زدن.

کاف و نون اشاره به آیه قرآن است:«کن فیکون». کُن فیکون (به معنای باش، پس می‌شود)عبارت مشهوری است که در هشت آیه قرآن درباره موضوعاتی چون آفرینش و وقوع قیامت ، تولد غیرعادی حضرت عیسی(ع)، به کار رفته است(بقره، آیه ۱۱۷؛ آل عمران، آیات ۴۷و۵۹؛ انعام، آیه ۷۳؛ نحل، آیه ۴۰؛ مریم، آیه ۳۵؛ یس، آیه ۸۲؛ غافر، آیه۶۸).به صورت کلی یعنی ارادهٔ بودنش را کردیم و به وجود آمد و در مواردی استفاده می‌شود که بدون هیچ پیش نیازی چیزی را از هیچ به وجود آورند. این‌ توانایی تنها مختص خدا است. گلش راز مالامال از الهامات، ارجاعات قرآنی و روایات نبوی است.

«کونین»: دو عالم غیب و شهادت، عالم امر و خلق. یعنی خدای توانایی که بر حسب حب ظهور ازکاف و نون که صورت أراده کلیه حق است همه کثرات جهان غیب و شهادت را در اعیان ثابته متجلی کرد. اعیان صور علمیه حق به تعین دوم و تجلی دوم است. تعین اول علق کل، قلم، روح اعظم و حقیقت محمدی است. اصطلاح اعیان ثابته را محی الدین اندلسی در ادبیات عرفانی وضع نموده است. خداوندْ عالِم است و علم او تابع معلومات است؛ امّا از آنجا که علم الهی، ازلی است؛ معلومات وی نیز می‌بایست ازلی باشد؛ ابن‌عربی، این معلومات ازلی را “اعیان ثابته” می‌نامد. اعیانْ جمع “عین” است و عین به معنای “ذات” می‌باشد. ذاتْ حکایت از وجود دارد؛ امّا این اعیان، نمی‌توانند “وجود خارجی” داشته باشند (چه که همزمانْ موجود و ازلی (قدیم) خواهند بود و از این مسئله، تعدّد قدما، لازم می‌آید) لذا “اعیان” نه موجودند (زیرا تعدد قدما، باطل است) و نه معدوم مطلق (چون که وجودِ علمی دارند؛ یعنی در علم خدا موجودند؛ همان‌طور که یک بنا، پیش از آنکه برپا گردد و وجود خارجی یابد؛ در علم و ذهن مهندس آن، موجود است). ابن‌عربی چنین حالتی که نه موجود و نه معدوم است را “ثبوت” می‌نامد و بدین لحاظ، معلومات ازلیِ حقّ (اعیان) را “ثابت می‌داند.( ابن عربی وارث انبیاء ، ویلیام چیتیک، ترجمه: هوشمند دهقان ص۷۰٫)

چو قاف قدرتش دم بر قلم زد

هزاران نقش بر لوح عدم زد

در فلسفه مباحث وجود است و مراتب وجود نظیر واجب الوجود و ممکن الوجود یا مشکک بودن وجود، اما در عرفان «بود» و «نمود»، و رابطه واحد و کثیر از طریق تجلی اسمایی و مراتب تجلی تبیین می شود.

مباحث چگونگی آفرینش و ظهور خدا در عرصه هستی را بیت مذکور بحث می کند. قاف اولین حرف کلمه قدرت است و به زبان تمثیل اشاره به اول مقدوری استکه قدرت حق سبحانه و تعالی به آن متعلق شد که او تعین اول است. تعین اول به لحاظ اعتبارات مختلف، نام‌های گوناگونی دارد مانند تجلی اول، هویت مطلقه،، احدیت، مقام جمع، مقام جمع‌الجمع، حقیقه الحقائق، برزخ اکبر، طامه کبری، قابل اول، غیب اول و حقیقت محمدیه دارد.

«دم» اشاره تمثیلی به نفس رحمانی است که فیض الله است.«قلم» اشاره تمثیلی به تعین اول است. «هزاران نقش» اشاره تمثلی به صورت اعیان کثرات روحانی و جسمانی است. «لوح عدم» اشاره تمثیلی به اعیان ثابته بمثابه عالم علم الهی است. مولوی از اعیان ثابته یا لوح عدمدر دفتر اول مثنوی به نیستان:‌«کز نیستان تا مرا ببریده‌اند- در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند» و بستان: «آن خیالاتی که دام اولیاست – عکس مه‌رویان بستان خداست»،تعبیر کرده است.

عدم نه به معنی متعارف، بلکه به معنی عدم اضافی(الهی اردبیلی) یا عدم مضاف(صاین الدین علی ترکه و نخجوانی) است، چون در مرتبه تعین اول (مرتبه اول از مراتب حضرات خمس) صورتهای همه «ماسوی الله» در عالم علم خدا ثبت است قبل از آنکه تحقق خارجی یافته باشند. یعنی وجود خارجی آنها هنوز در مرتبه عدم است در حالی که صورت آنها در عالم علم الهی است. اصطلاح «عدم» را شبستری در گشن راز در ابیات ۴، ۱۳۷، ۵۱۴ و ۷۱۳ بیان نموده.

تمت اردیبهشت ۹۸، لندن