تفسیر سوره فاتحه – بخش دوم

 

ویراسته سیدحسین نصر

ترجمه انشاء الله رحمتی

 

اشاره: در شماره قبل، تفسیر آیات۴-۱، سوره مبارکه حمد را از این اثر خواندیم، در این شماره آیات ۵ و ۶ آمده است.

***

 

 

اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ(۵)

در این آیه، خطاب مستقیم به خداوند در صیغه دوم شخص، آغاز می‌شود و این تغییر مشخصی نسبت به ستایش و توصیف خداوند در آیات۴ـ۱، است(ابن‌کثیر، قرطبی). انسان‌ها، در اینجا به صیغه اول شخص جمع، بنابراین نه فقط به عنوان افراد، بلکه علاوه بر این به عنوان جانشینان خداوند(ر.ک.:ت۱۶۵: ۶) سخن می‌گویند، از جانب همه آفریده‌ها، از خداوند یاری می‌خواهند. سخن گفتن با خداوند به صیغه اول شخص جمع به جای صیغه اول شخص مفرد، دلالت بر خشوع در برابر حضرت او نیز دارد(طباطبایی)، هم به این دلیل که آدمی منحصراً خودش را محور قرار نمی‌دهد[و دعوی استقلال نمی‌کند]، و هم به این دلیل که می‌پذیرد که در نهایت فقط خداوند حق دارد که خودش را «من» بخواند.

می‌پرستیم ترجمه فعل نَعْبُدُ است که بر بندگی/ عبودیت، طاعت و عبادت نیز دلالت می‌کند. بنابراین، عبارت نخست به معنای ایستادن در برابر خداوند به عنوان عبد (بنده یا برده عابد خاشع)، یعنی به همان حالتی است که در حقیقت همه آفریده‌ها در برابر خداوند دارند. کما اینکه در سوره‌ مریم می‌فرماید: إنْ کُلُّ مَنْ فی‌السَّمواتِ و الأرضِ إلّا آتی‌الرحمنِ عبداً، «هیچ چیز در آسمان‌ها و بر روی زمین نیست، مگر آنکه بنده‌وار به سوی [خدای] رحمان می‌آید» (۱۹:۹۳). در سیاق آیات قبلی، که در آنها اذعان شد که خداوند پروردگار جهان‌ها، یا پروردگار همه «مکان‌ها» و سرور/ مالک همه «زمان‌ها» است در این آیه به عبودیّت کامل در برابر خداوند، اذعان می‌شود و این معنا در ساختار جمله منعکس شده،‌ به این‌صورت که مفعولِ بی‌واسطه [یعنی تورا] مقدَّم بر فعل [یعنی می‌پرستیم] قرار گرفته است (طباطبایی).

مخاطب ساختن خداوند در صیفه دوم شخص به جای سوم شخص، بیانگر یک رابطه مستقیم من ـ تو است که در آن خداوند پرستیده می‌شود به عنوان کسی که در برابر پرستنده حاضر است و بنابراین پرستنده او را مستقیماً، مخاطب می‌سازد (طباطبایی) و این امتیازی است که در اسلام همه انسان‌ها از آن برخوردار شده‌اند، چه آنها را به یک طبقه، کاهنانه متمایز چونان واسطه میان انسان‌ها و خداوند، نیازی نیست. به همین ترتیب، پرستندگان نیز باید کاملاً در برابر پروردگارشان، حاضر باشند. [نباید خاطر خویش را به چیز دیگر یا کس دیگری مشغول دارند تا مبادا] توجه‌شان میان خدا و چیزی دیگری تقسیم شود خواه در عیان باشد، مانند بت‌پرستی، خواه در نهان، به مانند آنان که خدای را با ذهنی پریشان در اثر افکار [دنیوی] و آمال شخصی یا به سودای پاداش فردی عبادت می‌کنند. بلکه باید اینگونه باشد که به تعبیر قرآن کریم فَاعبُدِاللهَ مُخْلِصاً لَهُ الدّینَ، «خدا را عبادت کن در حالی که دین خویش را تماماً برای او خالص می‌سازی» (۳۹:۲، طباطبایی). در این زمینه امام صادق(ع) فرمود: «عبادت بر سه قسم است. برخی خداوند را از سر ترس می‌پرستند و این عبادت بردگان است. برخی دیگر او را به امید پاداش می‌پرستند، و این عبادت مزدوران است. و برخی خدا را از سر محبت می‌پرستند و این عبادت آزادگان است و این برترین گونه عبادت است» (طباطبایی).

عبادت (پرستش یابندگی حقیقی) را برخی بالاترین مرتبه انسانیت و خضوع در برابر خداوند (ابن عجیبه)، که شرط لازم برای اذعان به وابستگی تامّ خویش به خداوند است، دانسته‌اند، زیرا والله الغَنُّی و أنْتُمْ الفُقَراءُ، «و خدا بی‌نیاز است و شما نیازمند هستید» (۴۷:۳۸). اظهار بندگی ضرورتاً مقدم است بر جمله‌ای که در آن آدمی از خداوند «یاری می‌جوید»، زیرا کسی از پادشاهی یاری نمی‌جوید مگر اینکه ابتداء به قدرت و سروری او اذعان کرده باشد (ابن عجیبه). بنابراین درخواست یاری از خداوند را می‌توان درخواست یاری بیشتر در عبادت و عبودیت حضرت او و در همه امور خویش دانست (ابن عجیبه، ابن کثیر). و این درخواست مبتنی بر تصدیق به این معنا است که آدمی هرگز مستقل از خداوند نیست (طباطبایی) و فقط با یاری خداست که می‌تواند حضرتش را بپرستد نه به قدرت و قوت خویش۱ (بقاعی).

اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ( ۶)

به دنبال آیه قبلی که در آن برای عبودیت و عبادت از خداوند استمداد شد، عبارت اِهْدِنا، «هدایت‌مان کن»، را می‌توان دعا برای ثبات قدم در پیمودن راه راست و بنابراین دعا برای یاری مدام (طبری) و بنابراین برای استوار ماندن بر راه حق دانست (طبرسی)، زیرا ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهدیهم ربهم بایمانهم، «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، پروردگارشان آنان را به لطف ایمان‌شان، هدایت می‌کند» (۱۰:۹؛طبرسی). درخواست هدایت علاوه بر این مستلزم تلاش‌ و تقاضا برای هدایت شدن به خود خداوند و بنابراین اشتیاق به انس به او، قرب به او، (قرطبی) علم به او و عشق به اوست. به این معنا، می‌توان آن را اینگونه نیز تفسیر کرد:«دل‌های ما را به خودت مایل گردان. آرزوهای ما را به خودت معطوف‌دار و خودت راهنمای ما باش به سوی خودت تا به واسطه تو از آنچه از آن توست، بریده نشویم»(بقاعی،سیوطی). در ساحت عقلی، پیمودن راه راست را می‌توان استفاده صحیح از عقل خداداد خویش به منظور رسیدن به حقیقت، به جای منحرف شدن از راه راست تفکر و تعقل و بنابراین (فرو افتادن در) تفکر به شیوه‌ای که به خطا می‌انجامد، معنا کرد.

راه راست، به معنای راه روشن بی‌هیچ گونه اعوجاج (کجی) یا انحرافی است. (طبری) از منظر دینی، این راه، راه میانه است که از افراط دنیا دوستی و تفریط [دنیا گریزی و] ریاضت طلبی زیاده از حد، به دور است. بدین‌سان شیوه معیشتی است که میان راه ظاهری شریعت و راه باطنی معنویت، یا میان ظاهر و باطن، جمع می‌کند تا در نتیجه («ظاهر آدمی شریعت باشد و باطن او حقیقت)، ظاهر او عبودیت باشد و باطنش حریت»(ابن عجیبه). گفته‌اند رسول خدا (ص) امت خویش را به این راه هدایت کرد(ت ۵۳ـ۴۲:۵۲).بنابراین، امت اسلام، امتی میانه(۲۱:۱۴۳) که در عمل، اخلاق، اندیشه و همه جوانب زندگی، راه میانه‌ای در پیش می‌گیرند، توصیف شده است. رسول خدا(ص) در توصیف راه راست فرمود: «خداوند راه راستی را مثال زد، در دو طرف آن راه دو دیوار است و در آن دیوارها درهای گشوده‌ای است و برآن درها پرده‌هایی افکنده شده است و بر دروازه راه، دعوت کننده‌ای است که می‌گوید ‘ای مردمان! همگی به راه درآئید و راه، کج مکنید’، و دعوت‌کننده‌ای از بالای راه نیز دعوت می‌کند و چون کسی بخواهد یکی از آن درها را بگشاید، می‌گوید: ‘وای بر تو! آن را مگشا، اگر بگشایی‌اش، در آن فرو می‌افتی’. راه راست، اسلام است و آن دو دیوار حدود خداوند و آن درهای گشوده، حرام‌های خداوند، دعوت کننده بر سر راه، کتاب خداوند است و دعوت‌کننده بر بالای راه، پنددهنده خداوند در دل هر مسلمان» (ابن کثیر).

برخی راه راست را خود قرآن می‌دانند (طبری، طوسی، طبرسی» و دیگرانی هم راه راست، را اسلام (طبرسی، طوسی، بقاعی) یا پیامبر(ص) (قرطبی) معنا می‌کنند. بر طبق بسیاری از تفاسیر شیعی راه راست امام اول شیعیان، علی بن ابیطالب(ع) (طبرسی، قمی) یا پیامبر(ص) و ائمه(ع) (طوسی، طبرسی) است. در مقابل، چندین تفسیر سنی برآنند راه راست اشاره به پیامبر(ص) و دو صحابی او (طبری، قرطبی)، یعنی دو خلیفه نخست، ابوبکر (دوران خلافت ۱۲ـ۱۰/۶۳۴ـ۶۳۲) و عمر بن خطاب (دوران خلافت ۲۲ـ۱۲/۶۴۴ـ۶۳۴) است. هر یک از این تفسیرها، بیانگر چیزی است که به اعتقاد گروه‌های مختلف مسلمانان، مادام که آدمی از آن پیروی کند، قطعاً بر راه راست خواهد بود. بودن بر راه راست یا بر یک راه راست، به شرحی که معمولاً در قرآن کریم بیان شده است، می‌تواند به معنای هم‌گام شدن باخدا به سوی خدا نیز تفسیر شود: «به سوی خدا» به این دلیل که خداوند مؤمنان را «به سوی خویش بر راهی راست هدایت می‌کند» (۴:۱۷۵) (یهدیهم إلیه صراطاً مستقیماً)؛ و «با خدا»، به این دلیل که خود خدا بر راهی راست است، مانند آنجا که هودِ نبی(ع) می‌گوید: إنی توکلت علی‌الله ربی و ربکم ما من دابهٍ إلا هو آخذ بناصیتها، إن ربی علی صراط مستقیم، «به راستی من بر خداوند، پروردگار خودم و پرورگار شما توکل کردم، هیچ جنبده‌ای نیست مگر اینکه او پیشانی‌اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راهی راست است« (۱۱:۵۶).

راه راست را همچنین به معنای مسیری دانسته‌اند که آدمیان و جنیّان باید به عنوان آخرین مرحله داوری، پیش از ورود به بهشت یا جنّت، از آن عبور کنند. به گفته رسول خدا(ص)، این مسیر «باریک‌تر از مو و تیزتر از شمشیر است». برخی چونان باد از آن عبور می‌کنند و برخی چونان پرندگان از آن می‌پرند. برخی چونان شتران بر آن دوان دوان می‌روند. در عین حال دیگرانی هم فقط می‌توانند بر روی آن بخزند و برخی نیز از آن، به دوزخ درخواهند افتاد. ر.ک.: جستار«مرگ، مردن و آخرت در قرآن کریم»۲٫

 

پی نوشت

  1. ۱. دو عبارت «ایّاک نعبُدُ و ایّاک نستعین، به ویژه با توجه به ترتیبی که در این سوره مذکور است، لطایفی وجود دارد. عبادت و عبودیت خداوند، به شیوه موحدانه و عاری از هرگونه شرک جلّی و خفی قطعاً مقام والایی است که به راحتی برای هر کس دست نمی‌دهد، در عین حال حقیقت این است که این مهم جز به توفیق خود خداوند تحقق نمی‌یابد. آن کس که این معنا را دریافته باشد، در مرتبه بالاتری از عبودیت صرف قرار دارد. از این روی در بیان تفاوت میان ایّاک نعبُدُ و ایّاکَ نستعین گفته‌اند این یکی شریعت است و آن دیگری طریقت، این یکی اسلام است و آن دیگری احسان، این یکی «فرق» است و آن دیگری «جمع». ایاک نعبد متعلق به اهل عمل برای خدا است و اینان مخلصان‌اند و ایاک نستعین متعلق به اهل عمل به واسطه خدا است و اینان موحدان‌اند. عمل برای خدا موجب پاداش (مثوبه) می‌شود و عمل به واسطه خدا موجب نزدیکی (قربه). «عمل برای خدا، قیام به احکام ظواهر است و عمل به واسطه خدا، قیام به اصلاح ضمایر» (ابن عجیبه). // ۲٫گفته‌اند آیه اهدنا الصّراط‌المستقیم ، «عین عبادت و مخ طاعت است». در این آیه، توأمان سه چیز از خداوند خواسته شده است و کار هدایت فقط با هر سه راست می‌آید. در حقیقت اینها سه اصل عظیم هدایت است: «اول نمایش، پس روش، پس کشش». «نمایش»، آن است که خداوند راه را به آدمی نشان دهد. فرمود: یریکم آیایه، «نشانه‌های خود را به شما می‌نمایاند» (۴۰:۱۳) «روش» آن است که آدمی در آن راه وارد شود و در آن ثابت‌‌قدم باشد، از این روی فرمود: لَتَر کُبَنَّ طَبَقٍ عَنْ طبق، «قطعاً از حالی به حالی برخواهید نشست.(۸۴:۱۸)؛ و نیز رسول خدا فرمود: «سیروا سَبَقَ المفرَّدون»، «سیر کنید، اهل تفرید(مجرّدان، سبک‌باران) پیشی گیرند». ولی این همه بدون«کشش» از جانب حضرت حقّ میسر نمی‌شود. از این روی فرمود: «جذبَه من الحَقَّ توازی عمل الثقلین»،‌«کششی از جانب حضرت حق با عمل جنیان و آدمیان، برابر است». آری«مؤمنان در این آیت هر سه می‌خواهند که نه هر که راه دید در راه برفت، و نه هر که رفت به مقصد رسید، بس کس که شنید و ندید و بس کس که دید و نشناخت و بس کس که شناخت و نیافت» (میبدی).