امام حسین(ع) از نظر مولوی

دکتر سید سلمان صفوی

 آکادمی مطالعات ایرانی لندن – LAIS

Philosophy@iranianstudies.org

السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار.

حماسۀ معراج خونین عاشقانه سالار شهیدان حضرت ابی عبدالله امام حسین علیه السلام سلالۀ پاک رسول اکرم خاتم النبیین حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه، در آثار مولانا در سیاق ((context  و چارچوب (framework) توحید و “سیر محبی” به سوی توحید ربوبی معنا و مفهوم می یابد. حضرت حق جل جلاله، رب حسین و”سلطان عشق خونین“، مربوب حضرت محبوب است.

مثنوی مولانا کتاب “توحید” و سیر عاشقانه به جانب حضرت هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن (۳- سوره حدید) و کلیات شمس تبریزی “عشق نامه” مولوی است. “یا انیس من لا انیس له”،” یا من لا یرغب الیه”،” یا خیر المرغوبین” (دعای جوشن کبیر). مولانا در این دو اثر بزرگ خویش به بررسی حماسۀ امام حسین از منظر عرفانی پرداخته است. در این وجیزه به بررسی روایت مولانا از امام حسین در چهار غزل از کلیات شمس و حکایتی از مثنوی می پردازیم.

کلید واژه های فهم مقام منیع وبی نظیر سیدالشهد حضرت امام حسین (ع) در مثنوی و دیوان شمس عبارتند از: عشق- عاشقی- شهید-شهادت- فدائی- بلا- مرگ- پارسا-  فنا- بقا- خسرو دین- خسروغیب- وصل- دوست – پیشتازان و طلایه داران سلوک – زندان- عاشورا- کربلا- یزید- فراق- شمر- عزا؛ تقابل کاراکترها، صفات و خصایل.

در آثار مولانا عموما شهید و حسین مترادف یکدیگرند و حتی می توان گفت واژۀ گلگون شهید و مقام عظمای شهادت به اصطلاح فنی، انصراف دارد بر شخصیت جامع و یگانۀ امام حسین به عنوان انسان کامل.

از نگاه مولانا حضرت سید الشهدا از سوز شوق دل الهی خویش، هر آن  طلب استعلای وجودی می نماید و حضرت محبوب آواز قبول وصال سر می دهد. “دل”، فی حد ذاته عرش پروردگار و هم چون حسین، در پی سفر و معراج به مبداء اعلی است. در غزل ۲۳۰ دیوان کبیر، امام حسین سنگ محک ومعیاری است که دل، به مثابۀ جایگاهی رفیع که همۀ اعمال و احوال و مقامات وجودی آدمی به آن بستگی دارد به آن تشبیه می شود، نـه آن که حسین به دل تشبیه شود. از نظر عرفا در نظام هستی، “انسان” خلاصۀ موجودات و خلاصۀ انسان، “دل” است.”(نک: شیخ صفی الدین اردبیلی- صفوه الصفا- ص۴۴۳). در بیان نهایت سرسپردگی و شیفتگی مولانا به امام حسین، بیت دوم غزل مذکور کفایت می کند؛ فتامل یا اولی الابصار. در تقابل با چنین رتبۀ متعالی، وجود اسفل یزید قرار دارد که سمبل کامل جدایی ، فراق و دوری از حضرت حق جل وجلاله است. شهیدان قافلۀ کربلا سمبل اعلای شهیدان تاریخ اند که سرافرازانه مقامات سلوک خونین عاشقانه را در دشت پر بلای امتحان خونین الهی، در کربلا طی کرده اند. آنها به ظاهر مُـرده اند اما در واقع به حیات اعلای طیبه استعلا یافته اند که بسی برتر از عالم ظاهر است. مولانا شهیدان کربلا را نمونۀ اعلای این آیۀ شریفه قرآن در باب شهداء برمی شمارد: ” و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون” (۱۶۹- آل عمران).  کاروان شریف اسرای کربلا از نظر دشمن که از محضر سلطان وجود محجوب و بعید است، در حکم اسیرند، اما بر خلاف تصور این کوردلان، آنها “شاه مقام قرب دوست” اند، مقامی که بین آنها و حضرت محبوب هیچ رادع و مانعی نیست.

از نظر عرفا بهشت بر دو نوع است: عام و خاص. بهشت عام، بهشت اکل و شرب و       مناکحه و مخصوص بندگان عام است و بهشت خاص، مقام لقا، وصال و مشاهدۀ حضرت حق و بهشت بند گان خاص است (شیخ صفی الدین اردبیلی- صفوه الصفا- ص ۴۳۷-۴۳۸). مولانا امام حسین و شهیدان کربلا را مقیمان بهشت وصال حق تعالی می داند که با درهم شکستن قفس دنیا، به کوی دوست پروازی ابدی کرده اند. سیدالشهداء خورشید فروزان و شکوفۀ به ثمر نشستۀ محفل واصلان محبوب است، زیرا ریشۀ درخت وجود مبارک او از ذات اقدس الهی توانگر شده است.

ز ســـوز شـــوق دل هــمــی زنـــد عــــلا

که بـوک در رسـدش از جنـاب وصـل بـلا

دلست همچـو حسیـن و فـراق همچـو یزیـد

شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا

شهید گشته به ظاهـر حیـات گشته به غیـب

اسـیــر در نـظـر خـصـم و خسـروی بخـلا

میان جنت و فـردوس وصـل دوست مقـیـم

رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا

اگر نـه بیـخ درختـش درون غـیب ملـیست

چـرا شـکـوفـه وصـلش شـکـفـته است مـلا

خمأوش باش و ز سـوی ضمیـر ناطق باش

کـه نـفـس نـاطــق کلــی بـگـــویـدت افــــلا

                                                                                        کلیات شمس تبریزی: غزل ۲۳۰

مولانا در غزل ۲۱۰۲ کلیات شمس ضمن اشاره ای کوتاه اما پر مغز به اصل منیع “فنا در توحید فعل”، رمز یکسانی ماندن و رفتن برای حسین را چنین تبیین می کند که اراده و فعل حسین با وصال به مقام فنا در توحید افعالی، مستهلک در توحید است و او تسلیم اراده و تدبیر الهی است. ) نک: صفوی- سید سلمان- تهران- ۱۳۸۶)

حسین و یاران شهید او  با دوری جستن از آرزوها و امیال نفسانی با ساحت عشق آشنا شدند. او فدایی معشوق است و در این معاشقۀ الهی خون خویش را نثار آستان محبوب می نماید، چرا که برای او مساله بودن یا نبودن نیست بلکه اصل، فنای عاشقانه است. (نک: ویلیام شکسپیر- هملت) حسین و عاشقان حسینی صفت، در پی بلا و سختیها و مشکلات وجودی اند و در مقابل، عوام و واماندگان، از تدبیر الهی گریزانند.

مولانا در این غزل نیز با روش مطالعۀ مقارنه ای بر آن است که فهم بهتری از حسین و عاشقان حسینی و “واماندگان” از طریق حماسی کربلا ارائه کند.

چـیـست بـا عـشـــق آشنــا بـودن

بـجـــز از کـــام دل جــــدا بـودن

       خون شدن خون خود فروخوردن

بــا ســــگان بــر در وفــا بــودن

او فــدا ییست هیــچ فـرقی نیست

پیش او مـرگ و نـقـل یـا بــودن

رو مسـلمان سپـر سـلامت بـاش

جهــد می کـن به پـارسـا بــودن

       کـیـن شهیـدان ز مـرگ نشکـیبند

       عـاشـقـــانــنــد بــر فـنــــا بــودن

       از قـضــا و بـلا گـــریـــزی تــو

       تـرس ایـشـان ز بـی بــلا بــودن

       شـشـه می گیر و روز عاشـورا

       تـو نـتــانـی بـه کـربـــلا بــودن    

                                                                                                         کلیات: غزل ۲۱۰۲

بلند ترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت وعلو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل ۲۷۰۷ کلیات شمس است.مطلع غزل، شهیدان الهی و بلا جویان “معاشقۀ کربلایی”  و پایان آن ارجاعی است زیبا به انسان کامل و خورشید موعود که شاهد  و ناظر است و اصل اصل اصل نزول انوار الهی در عالم ممکنات است. فتامل. در این غزل، شهیدان و عاشقان مترادفند. شهیدان به مدد تجرد وجودی و “معرفت” که مقدمۀ عاشقی است و “بالهای عاشقی”، برتر و فراتر از مرغان هوایی در ساحت حضرت دوست پرواز می کنند که ” یحبهم و یحبونه(۵۴- سوره مائده). آنها شاهان عالم غیب اند که به یاری عشق، بابهای عوالم پنهان را گشوده اند و از جمله رموز توفیق آنها در این پرواز عاشقانه، رهایی از “انواع خود” است. آنها با فنا و بقا در “عقل عقل” در ناکجا آبادند. (نک: صفوی- سید سلمان- لندن-۲۰۰۷) مولانا از بیت پنجم این غزل به بیان رابطۀ شهیدان واصل با سالکان می پردازد؛ رهایی شهیدان، در رهایی دیگر سالکان اثری وجودی نهاده، چرا که آنها با شکستن در زندان تو در توی طبیعت و نفس خویش، باب مخزن اسرار الهی را گشوده اند. در آغاز نفی  و سپس اثبات. “لا اله الا الله”،لا اله الا هو” (۲۵۵ بقره) “لا اله اله انت“. شهیدان – واصلان به محبوب – وحسین – سید وسالار آنها – نوای فقیران و درویشان کوی دوست اند.

شهیدان حسینی مقیم دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم، تجلیات اسماء و صفات اوست.  هوالله الخالق الباری المصور له الاسماءالحسنی یسبح له ما فی السوات والارض و هوالعزیزالحکیم. (۲۴-حشر) ” الله لا اله الا هو”. “لا اله الا انت”.  که از روز الست آشنای او بودند.”الست بربکم؟ قالوا بلی“. (۱۷۳- سوره اعراف) مولانا در بیت هشتم با اشاره به یکی از اصول عرفان نظری که  انواع دنیاهای عالم ناسوت را هیچ اندر هیچ  و تو خالی و گذرا و میرا می داند؛ انسان ها را به عرفان عملی فرا می خواند. آنگاه گویی پیام امام حسین (ع) را ابلاغ می کند که ای مدعیان، اگر از قبیلۀ ما و کربلایی هستید اهل صفا شده، دل را به نور الهی منور گردانید.

کـجـایــید ای شـهـیــدان خـدایـــی

بــلاجــویــان دشـت کــربــلایـــی

کـجـایید ای سـبـک بـالان عـاشـق

پــرنــده تــر ز مــرغـان هـوایــی

کـجـایـیـد ای شــهـان آســمــانــــی

بــدانـسـتـه فـلــک را درگـشــایــی

کجـایـیـد ای ز جـان و جـا رهـیـده

کسـی مـر عـقـل را گـوید کجـایـی

کـجـایـیـد ای در زنـدان شـکـسـتـه

بــــداده وامـــداران را رهـــایــــی

کـجــایـیـد ای در مـخــزن گـشـاده

کـجــایـیـد ای نـوای بـی نــوایـــی

در آن بحرید کین عالم کف اوست

زمــانــی بـیــش داریـد آشـنـایــــی

کف دریـاسـت صـورتـهای عـالــم

ز کف بگـذر اگـر اهـل صـفـایـــی

دلـم کف کـرد کـین نقـش سخـن شد

بهـل نقش و به دل رو گـر ز مایـی

بــرآ ای شـمس تبـریـزی ز مشـرق

که اصـل اصـل اصـل هـر ضیـایی

                                                                                            کلیات شمس – غزل ۲۷۰۷

مولانا در داستان شیعیان حلب در دفتر ششم مثنوی ابیات ۷۷۷- ۸۰۵ به بیان عظمت معنوی و بلندی تبار و صفات برجستۀ امام حسین و آسیب شناسی برخی از عزاداران حسینی می پردازد و حسرت و اندوه واقعۀ غمبار عاشورا و شهادت حسین را برای  پیروان راستین طریق حق و رسول خدا حضرت مصطفی بس عظیم می داند، چرا که  دوستدار حضرت محمد (ص) باید امام حسین را نیز دوستدار باشد، که آن بزرگ فرموده: “حسین منی و انا من حسین”. “قدر عشق گوش، عشق گوشوار”؛ آن که گوش را دوست دارد گوشواره را نیز دوستدار است؛ گوش کنایه از حضرت محمد(ص) و گوشواره کنایه از امام حسین (ع) است. به اعتقاد مومنین، عزاداری و تعظیم شعایر “روح پاک” سید الشهدا، از صد طوفان نوح نیز مشهورترست. مولانا در  ابیات ۷۹۱ و ۷۹۲، با تاکید بر لفظ “مومن” و کیفیت نسبت آن با حسین، تولای حسین  و تبری جستن از دشمنان او را از نشانه های ایمان معرفی می کند. گویی به این فراز زیارت عاشورا نظر داشته:یا ابا عبدالله لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه بک علینا و جمیع اهل الاسلام”. ای ابا عبدالله به راستی که سوگت بزرگ و مصیبت تو بر ما و اهل اسلام همگی، بس عظیم و سترگ است. در این ابیات از حسین با عبارات “روح سلطانی” و “شاهنشاه” یاد می شود که با توجه به اشعار دیگر مولانا  و سیاق گفتمان سوم دفتر ششم که داستان مذکور بخشی از آن است، مقصود “سلطان عشق” است. (نک: صفوی- سید سلمان- ۱۳۸۶) در بیتی دیگر امام، “خسرو دین” خطاب می شود؛ مولوی هیچ یک از صحابه و خلفا را به این لقب نخوانده. در بیان او امام حسین، نمونه اعلای عاشق صادق واصل است. او “خسرو دین”  و “شاهنشاه عاشقان” است که با رهایی از قفس دنیا به عالم غیب ره یافته است. پس از آن مولانا برخی از عزاداران را  که فرسنگها از ارزش های حسینی به دورند به گریه بر خویشتن خویش فرا می خواند: بر حسین مگریید، بر قلب و ایمان خراب و وابستۀ خویش به این دنیای دنی نوحه کنید. مولانا با برشمردن نشانه های دینداری – “توکل، جانبازی، بی نیازی، فرخی معنوی و بخشندگی – به مدعیان کاذب دینداری که وجودشان فاقد این نشانه هاست پاسخ می دهد: اگر حسینی هستید و از شراب عشق الهی نوشیده اید چرا هیچ اثری در اعمال و رفتارتان مشاهده نمی شود.

روز عـاشـــورا نمـی دانی که هست

ماتــم جانی کـه از قــرنـی بــه است

پیش مومن کی بود این غصـه خوار

قـدر عشــق گـوش عشـق گوشــوار

پـیـش مـومـن ماتـــم آن پـاک روح

شهره تر باشد ز صـد طـوفان نوح

                                                                                     مثنوی – دفتر ششم – ابیات ۷۹۰ – ۷۹۳

پس عــزا بـر خــود کنیـد ای خفتـــگان

زان که بَد مرگی است این خوابِ گران

روح ســلطـانـــی ز زنـدانـــی بـجَـست

جامـه چـه درانیـم و چون خـاییـم دسـت

چـون که ایشـان خسـرو دیـن بـوده انـد

وقـت شـادی شــد چـو بشکـستـنـد بـنــد

ســــوی شـــــادُروانِ دولـت تــاخـتــنــد

کـُنـــــده و زنـجــیـــــر را انـداخـتـنــــد

روز مـلک است و گـش و شـاهنشهــی

گـــر تــو یـک ذره از ایـشـان آگـهـــی

ور نــه ای آگـه بــرو بر خــود گـِـری

زانـکـه در انـکارِ نَـقــل و مَـحـشــری

بـــر دل و دیــن خــرابـت نوحــه کــن

کـه نـمـی بـیـنـد جـز ایـن خـاک کـهـن

ور هـمــی بـیـنــد چـــرا نَـبــوَد دلـیـــر

پـشـتـدار و جـان سـپـار و چشـم سـیـــر

در رُخـت کـو از مـــی دیــن فـرخـــی

گــر بـدیـدی بحــر کــو کـفِ سـخــــی

آنـکــه جــو دیــد آب را نـکـنـد دریــغ

خـاصــه آن کاو دیــد آن دریـا و مـیــغ

                                                                               مثنوی – دفتر ششم – ابیات ۷۹۵- ۸۰۵

مولانا در غزل ۴۳۶ کلیات شمس فروزانفر برابر با غزل ۱۸۱ کلیات شمس استاد دکتر توفیق سبحانی برخی دیگر از نشانه های عاشقان راستین را بیان می کند: “جوشش ابدی، اشک شوق و فراق و وصال، مراقبه، استشمام بوی جام الهی، وفا و یاری، طالب لطف الهی، زهد وتقوی و استقامت”. اللهم رزقنا.

     گفتـا کـه کیست بر در؟ گفتم کمین غلامت

گفتـا چـه کـار داری؟ گفتـم مهــا ســلامـت

گفتـا کـه چنـد رانی؟ گفتـم کـه تـا بخــوانی

گفتـا که چنـد جـوشـی؟ گفتـم که تا قیــامت

دعــوی عشــق کـردم سـوگـنــدها بـخـوردم

کــز عشـق یاوه کـردم من ملکت و شهامت

گفتـا بـرای دعــوی قـاضــی گـواه خـواهــد

گفتـم گـــواه اشـــکــم زردی رخ عـــلامـت

گفتـا گـواه جـرحست تــر دامنـست چشـمت

گفتـم به فـر عـدلـت عـدلنـد و بـی غـرامـت

گفتـا که بـود همـره؟ گفتـم: خیـالت ای شــه

گفتـا که خواندت اینجا؟ گفتم که بوی جامت

گفتـا چـه عــــزم داری؟ گفتـم وفــا و یــاری

گفتا ز من چه خواهی؟ گفتم که لطف عامت

گفتـا کجاست خوشتر؟ گفتـم که قصر قیصـر

گفتـا چـه دیـدی آنجا؟ گفتـم که صـد کـرامت

گفتـا چــرا خـالـیست؟ گفتـم ز بـیــم رهـــزن

گفتـا که کیست رهـزن؟ گفتـم که این ملامت

گفتـا کجـاست ایمـن؟ گفتـم که زهــد و تقـوی

گفتـا کــه زهـــد چــه بـود؟ گفتـم ره ســلامت

گفتـا کـجاست آفـت؟ گفتـم بـه کــوی عشـقـت

گفتـا که چـونــی آنجــا؟ گفتـم در اسـتـقــامـت

خـامـش کـه گـر بگــویم من نکتــه های او را

از خـویشتـن بـرآیــی نـــی در بــود نــه بامت

                                                                                                      کلیات شمس– غزل ۴۳۶

از متاخرین، استاد جلال الدین همائی، در “مولوی نامه” بر تشیع مولوی و عشق وی به اهل البیت تاکید کرده است: “من در عمق افکار و عقاید مولوی و گفته های وی در مثنوی جنبه ای از محبت و هوا خواهی علی و آل علی و خاندان پیغمبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین دریافته ام که می توان آن را با اساس و پایۀ اصلی تشیع بمعنی عام کلمه تطبیق داد. وی در مطاوی گفتارش به مقام ولایت مطلقه الهیـه حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام اشاره نموده و در دفتر اول مثنوی “سبطین” یعنی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را گوشوارۀ عرش ربانی می خواند”.

چون ز رویش مرتضی شد در فشان       

گشت او شیــر خـــدا در مــرج جـان

چون که سبطین از سرش واقف بدند           

گـوشــــوار عـــرش ربـانــــی شـدنـد

                                                                 (همایی – مولوی نامه- ص۵۱-۵۸)

پروفسور ویلیام چیتیک مولوی شناس مشهور از شاگردان استاد آشتیانی نیز مقاله ای در این موضوع؛ “امام حسین از نگاه مولوی” سرسپردگی مولوی به امام حسین را تبیین کرده است(“Rumi Spiritual Shiism”-۲۰۰۸) . دکتر شهرام پازوکی استاد برجسته فلسفه و عرفان اسلامی در دو مقالۀ مستقل، تبعیت مولانا از ولایت علوی و تشیع معنوی را محققانه اثبات نموده؛ اولین مقاله در مجله “ترانسندنت فیلوسوفی” (Transcendent Philosophy Journal-  صفحه ۵۱۳ – ۵۳۰ – لندن( ودومین مقاله در کنفرانس بین المللی مولوی در تهران – در آبان ماه ۱۳۸۶ ارائه شده است. دکتر تابنده و پروفسور نصر نیز در بارۀ پیوستگی مبنائی عرفان و تشیع مقالاتی دارند که در کتاب  “Rumi Spiritual Shiism” “تشیع معنوی مولوی” به چاپ رسیده است. پروفسور هانری کربن نیز استدلال می کند که اساسا عرفان مشربی است شیعی، زیرا مبتنی بر نظریۀ انسان کامل است و انسان کامل، همان اصل امامت در تشیع است.

جمع بندی:

 از دیدگاه مولانا شهیدان عاشق اند و امام حسین (ع) سید و سالار و شاه شهیدان است. شهیدان با پای نهادن بر نفس اماره، از خود خواهی و امیال دنیوی رهایی یافته، در حضرت حق فانی شده و به مقام بقا واصل گشته اند.

کلید واژه های صدر مقاله بیانگر جغرافیای فکری – هندسۀ معرفتی و کهکشان وجودی امام حسین نزد مولانا جلال الین بلخی خراسانی است.فاعتبروا یا اولی الا بصار.

به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل

دمـی الــهام امــر قــل دمـی تـشــریف اعـطـیـنـا

                                                                                               کلیات شمش – از غزل ۵۴

       ابتـر بود عـدوش و آن منصبش نمانـد

       در دیده کی بماند گر درافتد درو خس

                                                                                           کلیات شمس – از غزل ۱۲۱۱    

 

اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السلام.

 

منابع:

 

قرآن مجید

زیارت عاشورا

مولانا جلال الدین، کلیات شمس تبریزی، ویراسته  فروزانفر، بدیع الزمان، تهران، ۱۳۸۴٫

مولانا جلال الدین، دیوان کبیر کلیات شمس تبریزی، نسخه قونیه، سبحانی، توفیق، تهران، ۱۳۸۶٫

مولانا جلال الدین، مثنوی، نیکلسون.

همائی، جلا الدین، مولوی نامه، تهران، ۱۳۷۴٫

         صفوی، سید سلمان، تشیع معنوی مولوی، تهران، ۱۳۸۵٫

صفوی، سید سلمان، ساختار کلی دفتر ششم مثنوی، کنفرانس بین المللی مولوی، تهران، ۱۳۸۶٫

صفوی، سید سلمان، ساختار کلی دفتر سوم مثنوی مولوی، کنفرانس بین اللملی استانبول، ۱۳۸۶٫

ابن بزاز اردبیلی، صفوه الصفا (در احوال شیخ صفی الدین اردبیلی)، تصحیح طباطبائی مجـد،    غلامرضا، تهران، ۱۳۷۶٫

Chittick, William, Rumi’s View of the Imam Husayn, in “Rumi Spiritual Shi’ism”, ed. Safavi, Seyed G, London Academy of Iranian Studies, 2008.

Safavi, Seyed G, Rumi Spiritual Shi’ism, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2006.

Safavi, Seyed G, Rumi Teachings, London Academy of Iranian Studies, 2008.

Safavi, Seyed G, Sufism, London Academy of Iranian Studies, 2008.

Safavi, Seyed G, Theoretical and Practical Reason According to Rumi and Mulla Sadra, in the “Transcendent Philosophy Journal”, London, 2007.

Shahram Pazpuki, Spiritual Walayah, in The ‘‘Transcendent Philosophy Journal’’, Dec 2003, London