ادبیات و فلسفه: استعاره و خیال

آکادمی مطالعات ایرانی لندن(LAIS)

در رویارویی با استعاره و خیال، آن‌ها را مفاهیمی ادبی و هنری می‌پنداریم، چراکه گویا بیشترین کابرد و تاثیر آن‌ها در صورت دادن آثار هنری و ادبی است. اما از دیرباز فلاسفه به تعریف و تبیین این مفاهیم پرداخته‌اند و جدل‌ها و مباحث متعددی را نیز از سر گذرانده‌اند، آن‌چنان که از دیدگاه‌ها و منظرهای مختلف تعاریف مختلف و گاه متضاد درباره‌ی این مفاهیم صادر شده است. فلسفه و حکمت شرقی و اسلامی به نحوی آن‌ها را تبیین کرده‌اند و فلسفه‌ی غربی در نحله‌های مختلف خود، به نحوی دیگر. تعاریف رویکردهای مختلف فلسفی در باب استعاره و خیال گاه هم‌سو و گاه در تضاد با یکدیگر هستند. به‌منظور فراهم آوردن بستری علمی و فلسفی در خصوص بحث در ماهیت این دو مفهوم، شهر کتاب همایشی دو روزه با حضور استادان مختلف از ایران و آلمان ترتیب داد، تا به دنبال آن صاحب‌نظران فلسفه و حکمت اسلامی و آلمانی گرد هم آیند و حول آن‌چه گفته شد بحث و گفتگو کنند. در روزهای پانزدهم و شانزدهم آذرماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب، همایشی با عنوان «ادبیات و فلسفه: استعاره و خیال» برگزار شد.

***

گونتر سولر، استاد فلسفه در آلمان، که مهمان این نشست بود به عنوان نخستین سخنران بحث خود را با ارجاع به قول کانت، برگرفته از فصل پنجاه و پنجم نقد قوه‌ی حکم، آغاز کرد. وی گفت: در آن‌جا اشاره شده است: یک حکومت سلطنتی که به‌واسطه‌ی تروح جسم و پیکر، یا همچنین دولت و حکومتی که به‌واسطه‌ی قوانین مردمی همچون یک آسیاب دستی فعالیت می‌کند و هم حکومتی که با اراده‌ی مطلق فردی اداره می‌شود، می‌توان به شکل سمبولیک متصور شد. این قول کانت، نشانگر تفکیک سیاسی خیال و مفهوم مکانیزم و ارگانیزم است و قابل انتقال در سیاق گسترده‌تری در باب تفکر درباره‌ی استعاره، و تفکر همراه و با استعاره است.

وی، بخش‌های مختلف بحث خود را تبیین کرد و ادامه داد: نقش راهبردی مفاهیم استعاری و تفکر تمثیلی در فلسفه‌ی انتقادی کانت، در بخش اول این مبحث تشریح خواهد شد. از آن‌پس نقش استدلالی تفکیک بین شماتیزم و سمبولیزم در فلسفه‌ی انتقادی کانت تبیین می‌شود. در بخش سوم، یک آلترناتیو و جایگزین استعاری، در مفهوم حکومت از منظر کانت بررسی خواهد شد.

سولر، نقش آرایه‌های ادبی و سخنوری برگرفته از فن شعر ارسطو را در تبیین مفاهیم استعاری و تفکر تمثیلی از منظر کانت، اساسی دانست و تصریح کرد: در چرخش زبان‌شناسی، نقش استعاره از مفهومی تزئینی، به نقش‌دهنده‌ای بنیادین در گفتار فلسفی، و همچنین به عنصر ماهوی در فکر فلسفی تبدیل شده است. نظر کانت بیشتر معطوف است به مفاهیم استعاری؛ یا بهتر است بگوییم، استعاره‌هایی که مفهومی را از حوزه‌ای شناخته‌شده به عرصه‌ای کم‌تر شناخته‌شده منتقل می‌کنند، را مدنظر دارد. نقش استعاره بیشتر ترسیم خط تفکر و مرتبط کردن ترکیبات و خصایص، به‌شکل مقایسه‌ای در یک حوزه‌ی تثبیت‌یافته‌ی فکر و اندیشه است. مفاهیم استعاری نزد کانت نقش کمکی و تکمیلی، یا جایگزینی صرف ندارند، بلکه نقش آن‌ها بنیادین و ماهوی است.

دکتر اصغر دادبه، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، به عنوان سخنران بعدی ورود به ساحت فلسفه از پی سخن گفتن درباره‌ی خیال را امری ناگزیر تلقی کرد. وی، مفهوم استعاره را از منظر مباحث زبانی بازتعریف کرد و ادامه داد: وقتی از حوزه‌ی زبان به حوزه‌ی هنر شعر، انتقال صورت می‌دهیم، قراردادی را در هم می‌ریزیم و در حوزه‌ای دیگر تعاریف تازه ارائه می‌دهیم. البته‌ نگاه قابل توجه دیگری نیز هست، مبنی بر این‌که، اگر در آن‌جا قراردادی زبانی داریم، این‌جا قراردادی هنری مطرح است. وقتی این انتقال را صورت می‌دهیم، دو ارتباط برقرار می‌کنیم؛ یکی از آن‌ها واقعی‌تر است، دیگری غیر واقعی. وقتی ما ارتباطی خیالی از حوزه‌ی زبان به حوزه‌ی هنر برقرار می‌کنیم، واقعیت‌ها را دگرگون می‌کنیم؛ در نتیجه، نوعی این‌همانی درعالم خیال و ذهن صورت می‌گیرد، تا مخاطب چیزی را چیز دیگر بپندارد. سیری که از تشبیه به استعاره، به مدد پلی خیالی طی می‌شود، استعاره را در بالاترین حوزه‌ی جلوه‌ی خیال می‌نشاند.

دادبه، تاکید کرد: وقتی خیال را اساس قرار دهیم، زبانی که کار می‌بندیم، استعاری خواهد بود. عقل، خیال، حس و چون آن‌ها، توانایی‌های ذهنی انسان هستند، که آن‌ها را مقدم می‌داریم. وقتی ارسطو و ابن‌سینا از آن زبان سخن می‌گفتند، در پی جلو انداختن عقل بودند. آن‌ها تجربه‌هایی را که عقل بر اساس آن‌ها عمل می‌کند، اساس قرار دادند و امیدوار بودند آن زبان از آن برآید.

دکتر حسن بلخاری، نیز ابتدا مفهوم خیال در اندیشه‌ی حکمای مسلمان را تشریح کرد. وی گفت: در این حوزه، خیال، در سه ساحت مطرح است: خیال متصل، خیال منفصل و خیال برزخی. قهرمان خیال برزخی ابن عربی است. خیال نزد حکمایی چون فارابی و ابن‌سینا و حتا شیخ اشراق، در وجه معرفت‌شناختی، خیال متصل است و مبنای اتصال آن انسان است؛ قوه‌ای است از قوای باطنی نفس ما، که قدرت دریافت و حفظ صور را دارد؛ لکن اگر آینه‌ی جان خود را به بالا بیاندازد، آن‌چه خلق می‌کند صور معقول است؛ اگر به جهان محسوس بیاندازد، آن‌چه درک و تصور می‌کند، صور محسوس است.

وی، در تعریف خیال منفصل اظهار داشت: خیال منفصل وجه هستی‌شناختی دارد؛ قوه‌ای از قوای انسان نیست، مرتبه‌ای از مراتب عالم است. وجودی از مراتب وجود است؛ حضرت چهارم از حضرات خمسه‌ی ابن عربی است؛ هنگامی که حقیقت محض از مقام اول حضرت غیب‌الغیب یک مرحله پایین می‌آید، محقق می‌شود. همین معنا را اوپانیشاد، تجلی ساگونا از برهمن نیرگونا می‌خواند. حکمای مسلمان، به‌ویژه ابن عربی و پیروانش معتقدند، تبدیل وحدت به کثرت در پنج مرحله یا شش مرحله رخ داده است. مرحله‌ی اول حضرت غیب‌الغیب است که حتا بر خود تجلی ندارد؛ سیاه مطلق است. در این‌جا حکمای مسلمان از خداوند، نه به وجه اثباتی، که به نحو سلبیه سخن می‌گویند. بنا به دلیلی که ما نمی‌دانیم خداوند تصمیم به تجلی می‌گیرد. اوپانیشاد می‌گوید: برهمن، یعنی پوشش عام و کل هستی؛ یعنی هیچ چیزی از ساحت برهمن بیرون نیست. این یک ذات نیرگونایی دارد؛ نیرگونا همان غیب‌الغیب، اخفای مطلق حضرت حق است.

دکتر حسن شیخ رضایی نیز در سخنرانی خود به تشریح جایگاه استعاره نزد فلاسفه‌ی تحلیلی پرداخت. وی تصریح کرد: فلاسفه‌ی تحلیلی تا نیمه‌ی قرن بیستم، روی خوشی به استعاره نشان نمی‌دادند. یک تصور مبنی بر این بود، استعاره آرایه‌ی کلام است و هر حرفی را بتوان با استعاره گفت، بدون آن هم می‌توان گفت؛ بنابراین ما برای علوم نیاز به استعاره نداریم، مگر در آموزش آن و برای جلب توجه دانش‌آموز. فلاسفه‌ی مختلفی چون ارسطو، جان لاک و هابز صراحتا در تایید این معنا سخن گفته‌اند. شاید معروف‌ترین آن‌ها، پوزیتیویست‌های منطقی در ابتدای قرن بیستم بودند؛ به عقیده‌ی ایشان هر استعاره‌ای قابل حذف است و می‌توان جای آن چیزی از سنخ گفتار تحت‌اللفظی یا تشبیهی گذاشت. ولی بعد از نیمه‌ی قرن بیستم، به‌ویژه در دهه‌‌های اخیر مساله شکل دیگری یافته است. وی، تلقی‌های موجود از استعاره را به دو شکل کلی تقسیم کرد و در تشریح آن‌ها گفت: وقتی ترکیبی استعاری به‌کار می‌بریم، الف را به مثابه ب می‌بینیم؛ یا جمله‌ی موردنظر از ما می‌خواهد، الف را به مثابه ب ببینیم. این تلقی مهم است، چراکه ارتباط چندانی به مساله‌ی زبان ندارد، به ادراک مربوط است. تلقی دیگر، ریشه‌ی زبانی دارد. بر این اساس، اگر برای کلمات خوشه‌های معنایی قائل باشیم (که معمولا با هم به‌کار می‌روند)، یک کلمه از خوشه‌ای معنایی که معمولا هم‌پوشانی با خوشه‌ی دیگر ندارد، گرفته می‌شود و در آن حوزه به‌کار می‌رود.

هانس فگر، استاد فلسفه در آلمان، دیگر مهمان خارجی این همایش در ابتدای سخنان خود ضمن اشاره به مباحث پیشین، تشریح جایگاه استعاره نزد فلاسفه و شعرا را ضروری دانست و تصریح کرد: فلاسفه، مباحث و پرسش‌هایی را بیان می‌کنند، مبنی بر این‌که: «آیا تفکر استعاری وجود دارد؟ استعاره ابزاری برای تفکر است؟» ادبا قدمی جلوتر هستند، چراکه از آن استفاده می‌کنند. به نظر می‌رسد، فلسفه باید به این سوال اساسی پاسخ بدهد: «چگونه می‌توان از استعاره (تفکری که به‌واسطه‌ی تصاویر قابل انتقال باشد، حتا اگر از حیث زبانی آن‌گونه که باید شفافیت نداشته باشد) استفاده کرد؟»

وی، ضمن معرفی کانت و هایدگر، به‌عنوان دو فیلسوفی که مباحث جامعی درباره‌ی استعاره طرح کرده‌اند، سخنان خود را پی گرفت. فگر تاکید کرد: آن‌ها همواره به موضوع تعلق انسان به جهان پرداخته‌اند. کانت چگونگی جای‌گیری انسان در جهان را مدنظر داشته است و هایدگر نیز مبحثی را با عنوان «در جهان بودن» مطرح کرده است، که موید این موضوع هستند. به‌دنبال بحث در تفکر استعاری، موارد متعددی که باید به عنوان مفاهیم امر حقیقی به اثبات برسند، همچنین بحث حول تفکیک بین سوژه و ابژه، بررسی و تبیین می‌شوند. ریکور در این ‌باره اشاره کرده است، با استعاره امری خلاقانه در حوزه‌ی سمنتیک به‌وجود می‌آید؛ استعاره ما را به تفکر بیشتر ترغیب می‌کند؛ استعاره به پلی برای تفکر می‌ماند؛ استعاره نزد ریکور، چیزی را به مثابه چیزی دیدن است. بر خلاف تحدید استعاره در آرای ارسطو، ریکور به دنبال آزادسازی آن است. از دید او، دیدن امر مشابه در دو شی کاملا متفاوت، شماتیزم و شاکله‌ای‌ را ایجاد می‌کند که پایه و اساس قوه‌ی خیال خلاق می‌شود.

دکتر محمد رضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، از دیگر سخنرانان روز دوم این همایش بود. وی ادبیات، فن و معانی و بیان را بستر شناخت معمول ما از استعاره دانست و تاکید کرد: در این‌دست مباحث، استعاره در کنار تشبیه و کنایه، قسمی از اقسام مجاز است. از این منظر تا حدودی با کاربرد استعاره آشنا هستیم. بر این اساس استعاره، عمدتا در حوزه‌ی آرایه‌‌های کلامی کاربرد دارد. این تعبیری زیباشناختی از استعاره است. این فهم از استعاره نسبت چندانی با فلسفه ندارد؛ در سنت فلسفی نسبت به کاربرد استعاره، چون سایر مجازات، نوعی واکنش منفی وجود دارد. جالب توجه است، ملاصدرا و دکارت که تقریبا هم‌عصر هستند، در این‌باره موضعی مشابه دارند. در لمعات المشرقیه، مثال‌هایی از خطا در تعریف وجود دارد. ملاصدرا بر این رای است، فیلسوف با مفاهیم سر و کار دارد و مفاهیم چیزهایی هستند که به مدد حد مشخص و معین شده‌اند؛ باید از کاربست لفظ در معنای مجازی، الفاظ مشترک و اسماء غریب دوری جست؛ اگر برای معنایی اسمی وضع نشده است، می‌باید آن را ابداع کرد.

وی ضمن اشاره به کتاب الگوهایی برای استعاره‌شناسی نوشته‌ی هانس بلومبرگ، به قول دکارت در باب استعاره و کاربرد آن اشاره کرد. بهشتی اظهار داشت: به زعم وی‌، مطلوب می‌بود اگر در فلسفه با واژگانی سروکار می‌داشتیم که مشترک و مجاز نمی‌داشتند؛ در این‌صورت می‌توانستیم مفاهیم را به دقت منتقل کنیم. البته داوری دکارت چنین است، اگر چنین امکانی می‌بود، چه‌بسا از گستره‌ی بزرگی از مظاهر بشریت چون ادبیات محروم می‌شدیم؛ از نوعی امکان رهیافت به جانب موضوعات، حتا در عرصه‌ی اندیشه و شناخت نیز بازمی‌ماندیم. داوری این دو فیلسوف که به نوعی در یک سنت (سنت فلسفی مابعدالطبیعی) قرار دارند، جالب توجه است.

دکتر رضا داوری اردکانی، از منظری متفاوت، ماهیت استعاره و ضروت وجود آن را بررسی و تبیین کرد. وی اظهار داشت:‌ کمال زبان در شعر است؛ شعر یک‌سر استعاره است. کمال زبان شعر در آغاز است؛ نه این‌که زبان از ابتدا به نقص آغاز شود و بعد برسد به زبان مثلا حافظ. شعر او را چگونه می‌توان تنزل داد به زبان معیار و زبان منطق، و یا هر زبانی که گروهی یا قومی زبان اصیل می‌دانند؟ فیلسوفان قدیم درباره‌ی زبان کوتاهی کرده‌اند؛ گرفتار دام سوفیسم شده‌اند؛ فلسفه همواره گرفتار این دام بوده است و به این‌جهت همواره با آن گلاویز و در هم آمیخته. مشکل سقراط و افلاطون و ارسطو در رویارویی با سوفیسم است؛ آن‌ها مطلب را در این مقابله باخته‌اند. افلاطون در کراتیلوس مسائل مهمی مطرح کرده است؛ در آن‌جا سقراط بزرگ چندان دستپاچه است که از ایده‌ی زبان سخن نمی‌گوید. مطالب زیادی در باب زبان می‌گوید، اما نمی‌پرسد آیا زبان‌ها ایده ندارند؟ مثال زبان وجود ندارد؟

وی تاکید کرد: بحث بر سر دفاع از مثل افلاطونی نیست؛ در فلسفه‌ی افلاطون باید ملتزم به تفکر افلاطونی بود؛ در این فلسفه‌، ایده‌ی زبان وجود ندارد. فلسفه، در برابر خطابه زبان برهان را مطرح کرده است و در ترجیح زبان برهان، کمال زبان را در برهان دیده است. برهان بسیار مهم است؛ اما کمال زبان در برهان است؟ قطب‌الدین شیرازی صاحب یک کتاب بزرگ فلسفه است، شامل همه‌ی مباحث فلسفه؛ آن را انبان ملاقطب خوانده‌اند. کتاب کوچکی از حیث حجم نیز وجود دارد به نام بوستان. اگر می‌باید یکی از این دو کتاب در تاریخ فکر و علم و زبان نمی‌بود، کدام را بر می‌گزیدیم؟ کتاب قطب‌الدین شیرازی مهم است، چراکه قدری به تعلیم فلسفه به زبان فارسی کمک کرده است، اما تصور کنیم اگر بوستان سعدی نمی‌بود، چه می‌شد و چه نقصی در فرهنگ ما به‌وجود می‌آمد؟

داوری اردکانی، بر اهمیت زبان برهان تاکید کرد، اما آن را کمال زبان ندانست. وی افزود: فیلسوف بدون این‌که بخواهد این مطلب را بازگوید، القایش کرده است. کسانی که در باب زبان بحث کرده‌اند، معمولا فیلسوف نبوده‌اند و اگر بوده‌اند فلسفه کار اول آن‌ها نبوده است، تنها اطلاعات فلسفی داشته‌اند. کسانی چون آن‌ها، نتیجه‌گیری فلاسفه را به امور مطلق بدل کرده‌اند؛ کارهای پژوهشی قابل توجه صورت داده‌اند، اما نتیجه‌ی همه‌ی آن‌ها، به مغفول ماندن زبان انجامیده است؛ زبان تا دوره‌های اخیر همواره در غفلت بوده است. فارابی زبان فلسفه را زبان برهان و زبان دین را زبان خطابه دانسته است؛ برهان ترجیح دارد بر خطابه؛ البته، او نتیجه نمی‌گیرد که فلسفه ترجیح دارد بر دین، چراکه منشا هر دو یکی است.

کلید واژگان: ادبیات، فلسفه، زبان، استعاره، عالم خیال، بیان، حکمت، شعر، ماهیت، ضرورت، وجود.