اخلاق و سیاست


دکتر سید سلمان صفوی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – لندن


در تحلیل مفاهیم و پدیده ها از دو روش “پیشینی ( (a prioriو “پسینی”(a posterior ) استفاده می شود. افلاطون در کتاب “جمهور” به تبیین سیاست به معنای پیشینی آن و تحلیل شخصیت و رفتار حاکمان پرداخت. تصور فیلسوف حاکم عادل خوش اخلاق، در عالم واقعی تاریخ عینی، به صورت یک خیال باقی مانده است. ارسطو در کتاب “سیاست”، نظریه مثل افلاطونی و راههای دستیابی به آن را مورد نقد قرار داد و برای حل این مشکل، باب جدیدی در “اخلاق نیکوماخوسی” و “سیاست” گشود و بر آن شد تا ضمن نقد “جامعه مدنی” افلاطون، مدینه واقع گرایانه تری را تئورایز کند.  طبق این نظریه با ایجاد فرایند دوستی و براساس “فضیلت دوستی”، محصول کار عادلانه بین شهروندان مدینه تقسیم می شود. بدین ترتیب با وجود دوستی در مدینه، هر کس به کاری اشتغال می ورزد که با طبیعتش سازگارتر است. بدین ترتیب بر پایه مشارکت عادلانه و توزیع دوستانه، اندیشه “مدینه فاضله” در عمل نیز اجرا می شود. بدین سبب ارسطو نقش “فضیلت دوستی” را مهم ترین نقش در برتری قدرت مدینه دانسته، بر این باور بود که دوستی موجب می شود شهروندان بدون ترس از آینده، حتی در آموزش شیوه های تولید به دیگران، به بهترین شکل به ایفای نقش خود در جامعه بپردازند.

اما ماکیاول  در کتاب “شهریار” به تبیین پسینی سیاست و اخلاق پرداخت. پس از “فلسفه فنومنولوژی هوسـرل” روش پسینی، روش غالب شد. براساس این فلسفه، شناخت چیستی یک موضوع از طریق نحوه آشکار شدن آن در تاریخ صورت می پذیرد. این روش، پسینی و عینی است و صرفا حاصل بحث های ذهنی و انتزاعی محض نیست.

در این مقاله کوتاه به بررسی رابطه اخلاق و سیاست در جامعه مسلمین آنچنان که در تاریخ بروز یافته می پردازیم.

براساس روش پسینی، رابطه “اخلاق و سیاست” در تاریخ؛ همچون رابطه “جن و بسم الله” بوده است.

پس از رحلت پیامبر اسلام سه خلیفه اول (از اصحاب پیامبر) حق خلافت علی (ع) را علیرغم اذعان به برتری او غصب نمودند. معاویه استاندار شام در دوره خلافت رسمی حضرت علی (ع)، جنگ صفین و طلحه و زبیر (از اصحاب) جنگ جمل را علیه ایشان به راه انداختند و هزاران مسلمان در این دو جنگ کشته شدند. معاویه پس از جنگ با امام حسن (ع) و انعقاد قرارداد صلح با آن حضرت، پس از تحکیم قدرت خویش برخلاف مفاد قرارداد سیاسی مذکور، فرزند خود یزید را به عنوان خلیفه پس از خویش منصوب کرد. یزید پس از استیلا بر مسند خلافت، امام حسین و یاران ایشان را به صِرف عدم بیعت با حکومت خویش به شهادت رسانید.

پس از سقوط امویه، منصور دوانیقی خلیفه عباسی، برای جلوگیری از احتمالات سیاسی آتی دستور داد شمشیرزنان عرب در حضور وی “ابومسلم خراسانی” سردار بزرگ ایرانی (که حکومت امویان را سرنگون کرده بود) را با شمشیر قطعه قطعه کنند. وی امام صادق (ع) را نیز با اذعان به حقانیت ایشان مسموم کرد. همچنین به دستور هارون الرشید، خاندان ایرانی برامکه را پس از سالها خدمات عظیم به بنی عباس، ناجوانمردانه قلع وقمع کرده، اموالشان را مصادره کردند. ۱۸۷ ه. ق.

در دوره جدید نیز انورسادات که پس از مرگ ناصر با تصمیم شورای انقلاب به ریاست موقت حکومت انتخاب شد، رقیبان قدرتمند احتمالی خود در شورای انقلاب مصر را نابود کرد.

در ایران در دوره طاغوت نیز شاه در سال ۱۳۵۶ در رویارویی با اعتراضات گسترده مردمی، برای نجات خود و تحکیم حکومتش؛ نصیری، رئیس ساواک و هویــدا نخست وزیر خود را (علیرغم خدمات بی دریغشان) به زندان فرستاد که منجر به اعدام آنها شد.

ماجرای دوره “یاقوت” را  نیز بعدا تاریخ روایت خواهد کرد. فتأمل یا اولی الابصار.

منتشره در ملت ما:

http://www.mellatonline.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=2026:1389-08-22-05-59-32&catid=140:yaddasht&Itemid=100