گزارش همایش انسان و جهان در حکمت متعالیه

محمد تقوایی

همایش بزرگداشت صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین حکیم متأله و فیلسوف شیعه ایرانی، در سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیانگذار حکمت متعالیه، هر سال در روز اول خردادماه به همت بنیاد حکمت اسلامی صدرا برگزار می گردد. امسال موضوع این همایش «انسان و جهان در اندیشه صدرا» بود که با حضور محققان و اندیشمندان ایرانی و خارجی برگزار شد. در ادامه گزارش آکادمی مطالعات ایرانی لندن از این همایش را ملاحظه می کنید:

 

چشم انداز متقابل جهان و انسان

آیتالله سیدمحمد خامنهای، رییس بنیاد حکمت اسلامی صدرا، نخستین سخنران این همایش بود. وی سخنش را با اشاره به رابطه انسان و طبیعت در نظر این فیلسوف آغاز کرد و گفت: آفریده شدن انسان، جهان را کامل کرد و در واقع، انسان موجودی کریم است که طبیعت به او ختم میشود. انسان در طول تاریخ، به فکر تصرف طبیعت افتاد و به تدریج آن را تخریب کرد. در معارف اسلامی میخوانیم که انسان در ذات خود، نیروی بالقوهای دارد که به واسطه آن میتواند در طبیعت نفوذ کند. این نیرو، گاهی در عرفا و حتی انسانهای معمولی دیده میشود. ملاصدرا در یکی از کتابهایش بیان میکند که اگر انسان بتواند با تمام معیارهای الهی و قواعد ضروری جهان هماهنگ باشد، کتابی خواهد بود که جامع همه کتابهاست. عالم کبیر قلمداد میشود که درون او، کتاب مکنون و قرآن است. انسان، همه جهان است، البته نباید به این معنا نیز برای انسان اکتفا کنیم، زیرا عرفا میگویند که انسان نه تنها جهان است، بلکه تمام جهان درون او جای میگیرد.

وی در ادامه با اشاره به اندیشه های صدرا گفت: در آثار ملاصدرا میخوانیم که انسان پس از همه مخلوقات، آفریده شد. خلایق پیش از انسان، یک چیز کم داشتند و آن، انسان بود. آفریده شدن انسان، جهان را کامل کرد. به زعم ملاصدرا، انسان موجودی کریم است که طبیعت به او ختم میشود. انسان، حقایق عالم است، حقایقی که از حقتعالی نشات میگیرند.

آیت الله خامنه ای با اشاره به خلیفهاللهی انسان گفت: در حالت کلی این خلافت به دو بخش کبری و صغری تقسیم میشود. خلافت کبری ماورای عالم قرار میگیرد و خلافت صغری نیز خلافت در این عالم است. ماموریت ما غیر از زندگی سعادتمندانه، آبادگری این جهان است، موضوعی که در قرآن نیز بر آن تاکید شده. یکی از شوون تعامل با عالم، این است که چیزی از آن بگیریم و آن را کامل کنیم.

وی در پایان درباره مسیر تکامل انسان گفت: راه تکامل انسان را در حکمت عملی میتوان یافت. این حکمت، چگونه رفتار کردن را به ما نشان میدهد. با حکمت عملی راه ما با دین یکی میشود و میتوانیم در جهت اهداف دین حرکت کنیم.

 

 

 انسان در تاریخ فلسفه

رضا داوریاردکانی، رییس فرهنگستان علوم، دیگر سخنران این همایش بود که درباره «انسان در تاریخ فلسفه» سخنرانی کرد. وی در ابتدا گفت: مساله انسان به قدری دشوار است که بهتر است از آن به معما تعبیر کنیم. در کل تاریخ فلسفه و حتی یونان نیز تعریف انسان یک معما و جزو مسایل پیچیده بود. افلاطون انسان را حیوان ناطق میداند، اما ارسطو جز مطالبی مختصر، بحث خاصی درباره انسان ندارد.

وی انسان، مدینه و عالم را یک امر واحد دانست و گفت: میتوان این سه را محتویات کتابی دانست که با خطوط ریز، متوسط و درشت نوشته شدهاند. چنین برداشت و نگاهی را در اندیشههای ارسطو نمیتوان یافت. اگر افلاطون، انسان را حیوان ناطق میدانست، نطق در نظر او معنایی خاص داشت، اگر این تعریف از سوی ارسطو ارایه میشد، نطق مفهوم دیگری میداشت.

داوریاردکانی اظهار کرد: در تعریف انسان نباید اینگونه در نظر گرفت که انسان موجودی است که در گوشهای از جهان، جا و مکان محدودی دارد. تعریف انسان بسیار دشوارتر از چنین برداشتهایی است. اگر حیوان را ماده و نطق را صورت در نظر بگیریم و ملاصدرایی فکر کنیم، این تعریف که «انسان، حیوان ناطق است» ترکیبی انضمامی خواهد بود، این در حالی است که اگر این تعریف را ترکیبی اتحادی بدانیم، انسان را با عقل، واحد گرفتهایم و این برداشت، پذیرفتنیتر است.

وی به تفاوت نظرات مردم عادی و فلاسفه درباره عقل اشاره کرد و گفت: در فلسفه بیشتر از وجود انسان بحث میشود و حتی فلاسفه معاصر نیز مباحث زیادی را درباره وجود انسان مطرح کردهاند و از ذات و ماهیت انسان بحثی به میان نمیآورند. اکنون نیز تمام مدعیان فلسفه وقتی ما از ذات سخن میگوییم، ما را به ذاتگرایی متهم میکنند.

داوریاردکانی در ادامه به مکتب اومانیسم و اندیشههای آنان اشاره کرد و گفت: یکی از نخستین «ایسم»های تاریخ فلسفه، اومانیسم بود. آنان آثار کلاسیک را مطالعه میکردند، نسخهها را پیدا میکردند و به شرح و تفسیر آنها میپرداختند و احیانا اقدام به ترجمه آنها میکردند. حال اینکه چرا آنان را در ابتدا «اومانیسم» خواندند خدا میداند! در واقع دلیل «اومانیسم» نامیدن این مکتب، با نگاه به نتایج این مکتب، بهتر برای ما روشن میشود. اومانیسم پس از رنسانس به نهضتی گفته شد که بشر را صاحباختیار و مدیر جهان دانست. آنان معتقدند که بشر موجودی است که با عقل و خرد متصرف در موجودات و سازمانبخش امور، میتواند آدمی را اداره کند.

وی اومانیسم را آغاز دورانی دانست که از قرن هجدهم آغاز شد و گفت: لیبرالیسم، سوسیالیسم، حقوق بشر، علم جدید، تکنولوژی و هر آنچه اکنون در دنیای ما اصالت دارد، از آن دوران به وجود آمدند. تمام این موارد پیش از اومانیسم وجود داشتند، اما با ظهور این تفکر، صورت جدیدی پیدا کردند. از قرن هجدهم به این سو، انسان تبدیل به سوژه شد. از این دوره به بعد، انسان پاسدار هستی شد که باید به مقام بزرگی که قبلا داشت برگردد. قدرتی که امروز در بشر میبینیم، هیچگاه در هیچ یک از دورهها از وی سراغ نداریم. وی در پایان گفت: اگر انسان به جایگاه اصیل و اولیه خودش برسد، آن زمان، زمان عدل خواهد بود.

 

تجلی کلام الهی در طبیعت

آیتالله مصطفی محققداماد، استاد حقوق دانشگاه شهید بهشتی، دیگر سخنران این همایش بود که درباره تجلی کلام الهی در طبیعت سخنرانی کرد. وی گفت: به اعتقاد ملاصدرا، همه جهان از طریق انسان مجرد میشود. هر چه در این جهان است، در انسان تبدیل به فکر میشود و تجرد مییابد. تا مدتها در حوزه علم کلام، تنها درباره دو محور بحث میشد؛ نخست اینکه آیا صفت تکلم مانند صفت علم و قدرت و امثال اینها، صفت ذات است یا این که مانند صفات زنده کردن، میراندن و روزی دادن، از صفات فعل به حساب میآید. حادث یا قدیم بودن صفت تکلم نیز دومین محور بحث در حوزه کلام بود.

وی افزود: ماتریدیه و اشاعره، کلام را به دو گونه لفظی و نفسی تفسیر کردند و قرآن و سایر کتابهای آسمانی را کلام لفظی و حادث دانستند. آنان بر این باور بودند که کلام لفظی،حقیقت کلام خداوند نیست.

رئیس بخش علوم اسلامی فرهنگستان علوم گفت: این مفهوم که کلام تنها در دل جا دارد و زبان تنها یک راهنما برای نشان دادن کلام است، در کتابهای بسیاری از کلامیان به چشم میخورد.

وی درباره نظرات ملاصدرا درباره کلام گفت: صدرالمتالهین در کتاب «شواهد الربوبیه» و «اسفار اربعه» دو بیان متفاوت در این باره دارد. او در «شواهد الربوبیه» قرآن، فرقان و کتاب را کلام لفظی میداند که میتوان اسمش را کلام عینی یا فعلی گذاشت. ملاصدرا در «اسفار اربعه» مبحث کلام را به گونهای دیگر مطرح میکند و از بحث کلام عینی سخن میگوید. به زعم صدرا، کلام برای الفاظی وضع میشود که بر مبانی خاصی دلالت میشوند. اگر چنین در نظر بگیریم که غرض از وضع کلام لفظی دلالت است، اشکال پیش میآید، زیرا گاهی با اشاره و بدون به کار بردن الفاظ نیز میتوان معنا و مقصود را به دیگران تفهیم کرد.

محققداماد ادامه داد: ملاصدرا این جهان را کلام خدا میداند. ملاهادی سبزواری این موضوع را مفصلتر از ملاصدرا بیان میکند و میگوید که تمام هستی، کلمات حقند، زیرا مکنون غیرمتکلم را ظاهر میکند. به زعم او، کلمات لفظی از برخورد نفَس آدمی با ۲۸ مقطع به وجود میآیند، ۶ حرف از حلق، ۴ حرف از لب و ۱۸ حرف از دهان بیرون میآیند. او در ادامه استدلال میکند که تمام موجودات عالم نیز از برخورد نفْس رحمانی، یعنی وجود منبسط در حکمت متعالی در مناطق ۲۸گانه به وجود میآیند. این مناطق، شامل عقل و نفس، افلاک ۹گانه، عناصر اربعه، معدن، نبات، حیوان، عالم برزخ، مقولات ۹گانه عرض هستند. به زعم ملاصدرا، خدا در طبیعت، تجلی علیالدوام دارد. ریشه این حرف را در آرای عرفای پیش از ملاصدرا مانند شبستری نیز میتوان یافت. با نگاهی به قرآن و تفسیر ملاصدرا از این کتاب آسمانی میتوان دریافت که او این نتایج را به طور مستقیم از قرآن اخذ کرد.  دکتر محققداماد درباره رابطه متقابل انسان و جهان از نظر ملاصدرا گفت: این فیلسوف، بنیانگذار نظریه حرکت جوهری است. به باور ملاصدرا، این جهان در حرکت دایم است یعنی حرکت صعودی دارد و از ماده، مجرد میشود. به قول علامه طباطبایی، این جهان یک رودخانه مجردسازی است، از ماده آغاز میشود و به سوی تجرد میرود. به اعتقاد ملاصدرا، همه جهان از طریق انسان، مجرد میشود. هر چه در این جهان است، در انسان تبدیل به فکر میشود و تجرد مییابد.

 

“عقلانیت” حرکت است

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، سخنران اختتامیه این همایش بود که پیرامون حرکت جوهری به مثابه زیرساخت یکپارچگی هستی انسان سخن گفت. دکتر دینانی سخنش را با شعر آغاز کرد و گفت: کشتی به دریای روان میگذرد/ می پندارد که نیستان میگذرد. ما می گذریم بر جهان گذران/ می پندارم کاین جهان میگذرد. الحق که ملاصدرا فیلسوف بزرگی است. چرا ملاصدرا شخص بزرگی در عالم است، اگر از انبیاء و اولیاء بگذریم، کسی نمی تواند شخص بزرگی در عالم باشد اما فیلسوف نباشد.

دینانی در ادامه سخنانش با طرح این پرسش که فیلسوف کیست؟ اظهار داشت: فیلسوف کسی است که وقت حرفی می زند براساس جهان بینی منسجمی است که در یک نظام هماهنگ با جهان است و در آن تناقضی وجود ندارد. بنابراین افراد کمی را در عالم می توان پیدا کرد که دارای این ویژگی باشند.

وی تصریح کرد: افراد زیادی سخنرانی می کنند اما ممکن است حرف هایشان با هم متناقض باشد، اما فیلسوف متناقض صحبت نمی کند اگرچه ممکن است بعضی وقت ها اشتباه کند، اما سعی می کند که حرف های متناقض نزند.

استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه تهران با بیان اینکه انسان وقتی متناقض صحبت نمی کند که دارای جهان بینی درستی باشد، بیان کرد: انسان زمانی می تواند در یک نظام هماهنگ بیندیشد که از خودش فاصله بگیرد، انسان چه زمانی می تواند از خودش فاصله بگیرد؟، وقتی که تولد ثانی پیدا کند. ارسطو ۲۵۰۰ سال پیش گفته است که فیلسوف کسی است که تولد ثانی داشته باشد.

وی با اشاره به اینکه حدیثی هم هست که می فرماید: “کسی که دو بار متولد نشود راه به جایی نمی برد”، تأکید کرد: تولد اول، تولدی است که همه انسان ها و موجودات در آن مشترک هستند اما در تولد دوم، انسان باید خودش، خود را متولد کند؛ یعنی خود ظاهری انسان، خود ناسوتی(عقلانی و ملکوتی) را بزاید و و این تولد دوم خیلی سخت و دردناک است.

دکتر دینانی با بیان اینکه ملاصدرا از جمله افرادی است که دوبار متولد شده است، پس به این معنا فیلسوف است، اظهار داشت: حرکت جوهری یکی از مهم ترین مسائلی است که ملاصدرا بیان کرده، اما دنیای شگفت انگیز امروز و علم جدید و تکنیک، نمی تواند جوهر را بفهمد.

وی با طرح این پرسش که جوهر در معنای لغوی یعنی امر ثابت است، جوهر چیست؟، گفت: قدر مشترک پنج جوهر هیولا، صورت، جسم، نفس و عقل چیست؟، اصلا جوهر چیست که پنج قسم دارد؟ آیا اصلا می توان جوهر را دید؟، ما حس جوهرشناسی نداریم چون جوهر اصلا محسوس نیست. جوهر صرفا معقول است و تنها راه شناخت جوهر، عقل است. وقتی جوهر معقول است پس چگونه حرکت می کند، حرکت که یکی از ویژگی های جسم است؟!، ما حرکت را می بینیم یا متحرک را؟، حرکت جوهری به زعم من یعنی سایه سرمد و تصویری است از متحرک بودن ابدیت. اگر با چشم عقل حرکت کنیم حرکت کوه را می توان فهمید.

وی تصریح کرد: خداوند جهان را آفرید، خدا جوهر را آفرید. خلق جوهر یعنی خلق حرکت پس حرکت از جوهر جهان قابل انفکاک نیست. هر وقت زوجیت را از عدد چهار گرفتیم می توانیم حرکت را از جهان بگیریم.

دینانی با طرح این پرسش که فعل عقل چیست؟ فعل عقل، عقلانیت است و عقلانیت یعنی حرکت، اظهار داشت: حرکت جوهری ملاصدرا یک نظریه بسیار عمیقی است که باید از نو آنرا شناخت. فواید و آثار حرکت جوهری بسیار زیاد است که ملاصدرا فرصت این را پیدا نکرد، بنابراین این وظیفه محققان و اندیشمندان است که در این مسیر حرکت کنند.