وحدت متعالی ادیان و خاتمیت رســول رحمت(ص)

دکتر سید سلمان صفوی

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

 

بـر آ اى ماه از یثـرب، بیـارا مشـرق و مغـرب / که شـــاه انبیا موکب تویــى در صـحـن مینایــى

حطیم از مو معطّر کن، جهان از رو منـوّر کن / ز بـرج روضـه سـر بـر کن، که ماه عالم‌ آرایى

گشـا مقصـود جـانى را، ز رخ بـُـرد یمـانـى را / که در محشر امانى را تو مى‌بایـــى، تو مى‌بایى

(ابن بزاز، صفوهالصفا، ص۴۷۰)

مقدمه:

موضوع وحدت و یا کثرت ادیان الهی و رابطه خاتمیت و وحدت ادیان الهی از مباحث مهم فلسفه دین،علم کلام، و عرفان اسلامی است. در این مقاله جمع بین “خاتمیت دین محمدی” و قرائتی از نظریه “وحدت متعالی ادیان” با ادله قرانی و آرای عرفای اسلامی تبیین شده است. پیامبران گذشته تجلیات نور محمدی هستند.

تعریف وحدت ادیان الهی:

وحدت متعالی ادیان به معنای آن است که مبدای اعلای مقدس واحد(خدای یگانه) منبع صدور همه آنهاست و وحدت دعوت انبیای الهی به مبداء و معاد واحد است، اما به معنای عدم نسخ مذاهبِ قبل از مبعث محمدمصطفی(ص) نیست. زیرا اعتقاد به عدم نسخِ مذاهب پیشین، در تَهافُت آشکار با خاتمیت حضرت محمدمصطفی(ص) است که در قرآن، احادیث معتبر، اقوال متکلمین و عرفا تبیین شده است و علاوه بر آن در تعارض با منجی بودن مهدی آل محمد(عج) است.

قول شاذِّ حجیت همه ادیان در زمان واحد پس از ظهور رسالت محمدمصطفی(ص)، فاقد ادله قرآنی، روایی، کلامی، فقهی و عرفانی است. منسوخ شدن شرایع پیشین برخلاف نظر برخی از محققین، انکار سنّت الهی نیست، زیرا حقیقت سنّت موسوی و عیسوی در سنت جامع الهی یعنی قرآن و سنت مصطفوی، موجود است.

نــام احمـــــد نـام جمــــله انبیــــاست:

حضرت محمدمصطفی(ص) آخرین پیامبر الهی به شمار می‌روند، چرا که بالاترین مراتب معرفت و معنویت و آخرین دستورات شریعت الهی را برای همه اعصار برای بشریت به ارمغان آورده‌اند. نبی مکرم اسلام(ص) جامع تعالیم، مراتب و مقامات انبیا و اولیاءِ الهی‌ است و نام و راه آن حضرت تا ابــد پایدار، فروزان و حیات بخش انسان‌ها و جوامع بشری است.

از دِرم‌هــــا نــام شــاهــان بــرکَـنَـنـد / نـام احمـــــد تا ابـــد بـر مـــی‌زننــــد

نــام احمـــــد نـام جمــــله انبیــــاست / چون که صـد آمد، نود هم پیش ماست

(مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۱۱۰۵ـ ۱۱۰۶ )

اسلام بمثابه تنها صراط مستقیم:

خداوند در کلام الله مجید در سوره صف می­فرماید: اسلام محمدی نورى است درخشان از جانب خداى سبحان، که کفار اهل کتاب می­خواهند آن را خاموش کنند، ولى خدا نور آن را کامل می­کند و اسلام محمدی خود را بر تمام ادیان غلبه می دهد؛ هر چند مشرکین نخواهند. محمدمصطفی(ص) همان پیامبری است که عیسى بن مریم(ع) بنى اسرائیل را به آمدن او بشارت داد. پس بر مؤمنین است که از او اطاعت کنند و در راه خدا، با اموال و جان خود جهاد نموده، رسول خدا را در دینش یارى کنند، تا خداى تعالى آنها را به سعادت برساند و یاری کند و در دنیا و آخرت فتح و پیروزى نصیب آنها نماید.

در سوره صف؛ به تسبیح و تقدیس خداوند، توبیخ کسانی که گفتارشان با کردارشان مطابقت ندارد، پیوستگی نهضت انبیاء و در طول بودن دین موسی و عیسی و محمد(ص)، پیروزی نهایی و قطعی اسلام محمدی و جهانگیر شدن نور آن، عبث بودن تلاش مخالفان برای جلوگیری از آن، تشویق انسان­ها به ایمان به خدا، جهاد با مال و جان و انفاق در راه خدا که موجب آمرزش گناهان و سعادت دنیا و آخرت می­شود، اشاره شده است.

مهم­ترین پیام وحی در این سوره به خاتم الانبیاء(ص) این است که: دین موسی و عیسی(علیهم السلام) در طول دین محمد(ص) قرار دارد، نـه در عرض آن وَ اسلام محمدی کامل­ترین و آخرین دین الهی است که همه پیروان راه حق، اعم از موسوی و عیسوی باید از آن تبعیت کنند تا به رستگاری کامل برسند. اسلام محمدی ناسخ سایر مذاهب الهی است و پیروان ادیان دیگر موظف­اند به دین اسلام ایمان بیاورند و اگر از روی عناد و لجاجت ایمان نیاورند گناهکارند و قضاوت در باره آنان با احکم الحاکمین است. اسلام تنها صراط مستقیم از حضرت محمد(ص) تا آخرالزمان است و وجود صراطهای مستقیم پس از بعثت محمدی فاقد ادله قرآنی است. والله اعلم.

تعریف نسخ:

نسخ؛ پایان یافتن زمانی موضوعی را گویند. فقهاء و متکلمین اسلام، شرایع آسمانی دیگر را منسوخ‌ پس از بعثت محمد مصطفی می‌دانند و آیات و احادیث‌ متعدد از این دیدگاه پشتیبانی می‌کند. نسخ شرایع گذشته، به معنای نسخ شریعت انبیای سلف تا زمان پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) توسط  اسلام محمد مصطفی است.  «غزالی» در «المستصفی» و «آمدی در «الاحکام فی اصول الاحکام» معتقدند که اصل بر منسوخ بودن احکام شرایع سابق است، مگر آن‌که نصی بر بقای برخی احکام آنها وجود داشته باشد. قول نادری می گوید که شریعت های گذشته منسوخ نشده و هم ‌اکنون نیز پیروی از آنها جایز است و از این رو به وادی کثرت‌گرایی افتاده‌اند. آنها می گویند جوهر عقیده اهل کتاب و قرآن یکی و آن توحید است و امکان نسخ آن در قرآن نیست. ثالثاً قرآن علاوه بر تصدیق آن کتب در آیه ۸۹ سوره بقره به ایمان آوردن به آنها در آیه ۱۲۶ سوره نساء امر کرده است، با این حال چگونه ممکن است انبیاء گذشته با قرآن نسخ شده باشد؟ ولی حق این است که قرآن (اسلام) ناسخ شرایع انبیاء گذشته می‌باشد و این مطلب ارتباطی با نسخ توحید ندارد و آن را نفی نمی‌کند و نیز منافاتی با تصدیق انبیای سلف ندارد. جواب این ادعا با توجه به مطالب زیر روشن می‌گردد: “تصدیق و ایمان به تورات و انجیل و… چنانکه در سؤال فرض شده به معنی عمل به دستورات آنها نیست بلکه معنایش این است که معتقد باشیم آنچه برای مردم بنی‌اسرائیل در زمان حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و حضرت عیسی ـ علیه السّلام ـ لازم بوده در تورات و انجیل تحریف نشده که از طرف خدا نازل شده بودند وجود داشته است و سعادت آنان را تأمین می‌کردند و مردم آن زمان نیز موظف به عمل آنها بوده‌اند. نسخ به معنای پایان یافتن است نه به معنا ابطال”.(مصباح یزدی، محمدتقی، راه‌شناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ اول، ۱۳۷۶، ص۲۲۳.) “معنی ناسخ بودن آیین اسلام نسبت به آیین‌های دیگر، کامل و جامع بودن آن در برابر آیین‌های پیشین این نیست که آیین‌های پیشین از اصل و ریشه باطل و یا نادرست و یا ناقص و نارسا بوده‌اند. زیرا آیینی که از طرف خداوند دانا برای هدایت گروهی از بشر فرو فرستاده می‌شود هرگز نمی‌تواند ناقص و نادرست باشد بلکه هر کدام از این آیین‌ها در جای خود و عصر خویش صحیح و رسا بودند و برای رسانیدن بشر آن عصر، به هدفی که شایستگی آن را داشته است کافی و رسا بوده‌اند ولی برای بشر تکامل یافته، بشری که می‌تواند قله‌های بلندتری از کمالات مادی و معنوی را تسخیر کند باید فکر دیگری کرد و راه دیگری در اختیار او گذاشت تا بتواند با پیمودن این راه به قله‌های بلند دست یابد و از کسب کمالات بلندتری که برای آنها شایستگی دارد بازنماند. به همین دلیل ادیان آسمانی یکی پس از دیگر، برای تربیت انسان، در مراحل مختلف نازل شده تا به آیین اسلام که دین کامل و تمام می‌باشد رسیده است.”( مکارم شیرازی، ناصر و سبحانی، جعفر، پاسخ به پرسشهای مذهبی، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۱۳ـ۱۱۴)

ادله نسخ مذاهب:

ادله نسخ مذاهب گذشته عبارتند از: آمادگی و انتظار اهل کتاب برای پدیدار شدن اسلام، فراخواندن اهل کتاب به اسلام و ارائه دلیل بر اثبات حقانیت آن، نکوهش اهل کتاب در صورت سرپیچی از اسلام وَ وعده پیروزی اسلام محمدی بر شرایع پیشین که در سوره صف آمده است. “هر پیامبری که به رسالت مبعوث شد، ره‌آورد پیامبر پیشین را تصدیق کرد؛ وقتی نوبت به قرآن کریم رسید، هم ره‌آورد انبیای پیشین را تصدیق کرد و هم هیمنه و سیطره خود را بر همه آنها اعلام داشته: «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ» (مائده/۴۵)البته این تصدیق و هیمنه مقتضای خاتمیت خاتم انبیاء ـ صلی الله علیه و آله ـ است.” (جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ۱۳۷۹، ص۱۴۶.).

“شریعت راهى است براى هر یک از امت­ها و پیامبرانى که بدان مبعوث شده اند وَ اخصِّ از دین است؛ از این رو قابل نسخ است. ممکن است در یک شریعت به دلیل انقضاى مصلحتِ حکم پیشین و پیدایش حکم جدید، برخى از احکام نسخ شوند. برای مثال نسخ حکم حبس ابد زنان زناکار به تازیانه و سنگسار از این قبیل است. اما دین به معناى یک قانون کلى و طریق عمومىِ الهى که براى تمام ملت­ها و جوامع وضع شده و قوانین کلى حاکم بر آن، هرگز نسخ نمى پذیرد.” (المیزان، ج ۵، ص ۵۳۲ ـ ۵۳۴) “بین مسلمانان، در جواز نسخ شرایع خلافى نیست. و اما خلاف در این باب با جهودان است. ذیل آیه ۱۰۶ سوره بقره آمده است: وقتى مصلحت خلق در آن باشد که کتاب ایشان تورات باشد و پیامبر ایشان موسى، وَ وقتى مصلحت در آن باشد که پیامبر ایشان عیسى باشد و کتاب ایشان انجیل، وَ وقتى مصلحت را در آن داند که نبوت و پیامبرى به محمد(ص) دهد و کتاب او قرآن باشد. آیه ردّ بر جهودان است که ایشان نسخ شرایع را منکرند.” (ابوالفتوح رازی، روح الجنان، ج ۱، ص ۱۷۹-۱۷۷). لذا پیروی از شرایع انبیاء قبل از حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ، برای مردم همان زمان لازم بوده است اما اکنون با وجود کامل‌ترین شریعت (اسلام) قرآن پیروی از شرایع دیگر مانند: مسیحیت و یهودیت را جایز نمی‌داند زیرا قرآن با اعتقاد به عقاید ناصحیح مانند: پسر خدا دانستن عزیر توسط یهودیان(توبه/۳۰) و پسر خدا دانستن عیسی ـ علیه السّلام ـ توسط مسیحیان(توبه/۳۰)، “وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ ﴿۳۰﴾ اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِیَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۳۱﴾”از همه آنان می‌خواهد به دین حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ بگروند. فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ﴿تغابن/۸﴾ قرآن صریحاً می‌فرماید: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ»(آل عمران/۸۵) «و هرکس جز اسلام آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد. » اگر پیروی از آن آیین‌ها اکنون نزد قرآن جایز بود چگونه حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ نامه به سران کشورها مانند هرقل امپراطور مسیحی روم شرقی و نجاشی شاه مسیحی حبشه نوشتند و آنها را دعوت به اسلام نمودند. “بسم الله الرحمن الرحیم. من محمد بن عبدالله و رسوله الى هرقل عظیم الروم سلام على من اتبع الهدى. اما بعد: فانى ادعوک بدعایه الاسلام، اسلم تسلم و اسلم یؤتک الله اجرک مرتین. فان تولیت فعلیک اثم الاریسین.”(تاریخ طبری، ذیل وقایع سال ششم)

به نام خداوند بخشنده مهربان.ازمحمد بنده و فرستاده خدا به هرقل، بزرگ رومیان. کسى که پیرو راستى گردد گزند نمى‏بیند. اسلام بیاور تا سالم بمانى و اسلام بیاور تا خدا دوبار تو را پاداش دهد و اگر از پذیرش آن سر باز زدى، گناه رعایا (کشاورزان) بر گردن تو خواهد بود.

“بسم الله الرحمن الرحیم. من رسول الله الى النجاشى الاصحم ملک الحبشه .سلم انت . فانى احمد الیک الله الملک القدوس السلام المومن المهیمن و اشهد ان عیسى بن مریم روح الله و کلمته القاها الى مریم البتول الطیبه الحصینه فحملت ‏بعیسى فخلقه الله من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده و نفخه . انى ادعوک الى الله وحده لاشریک له و الموالاه على طاعته و ان تتبعنى و تومن بالذى جاءنى، فانى رسول الله و بعثت الیک ابن عمى جعفر و نفرا معه من المسلمین . فذا جاءک فاقرهم، و دع التجبر. فانى ادعوک و جنودک الى الله، فقد بلغت و نصحت، فاقبلو نصحى . والسلام على من اتبع الهدى.”(تاریخ طبری، ذیل واقایع سال ششم)

به نام خداوند بخشنده و مهربان. از محمد پیامبر خدا به نجاشى اصحم پادشاه حبشه. تو با ما در صلح هستى . من بر خداى ملک قدوس سلام مؤمن مهیمن درود مى‏گویم و شهادت مى‏دهم که عیسى پسر مریم روح خدا و کلمه اوست که وى را به مریم دوشیزه پاکیزه القا کرد و عیسى را بار گرفت و خدا عیسى را از روح خود آفرید، چنان که آدم را با دست و دمیدن روح خود در او آفرید. من تو را به خداى یگانه بى‏شریک و اطاعت از وى دعوت مى‏کنم که پیرو من شوى و به خدایى که مرا فرستاده ایمان بیاورى که من پیغمبر خدایم و پسر عمویم جعفر و جمعى از مسلمانان را به سوى تو فرستاده‏ام و چون بیایند، آن‏ها را بپذیر و از تکبر بر کنار باش که من تو را با سپاهت ‏به سوى خدا مى‏خوانم. من پیام خدا را ابلاغ کردم و اندرز دادم . اندرز مرا بپذیر و درود بر آن که پیرو هدایت‏ شد. (محمد بن جریر طبرى، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، ۱۳۷۸ ه) . ذیل وقایع سال ششم هجرى .)

بنابراین پس از وحی به حضرت محمد(ص) که خاتم انبیاء است، پیروی از دیگر ادیان جایز نیست. زیرا برترین و آخرین دستورات الهی در قرآن حکیم است و عرفای مسلمان نظیر محی الدین، مولوی و شیخ صفی الدین نیز در این نظر با فقها و متکلمین متفق اند.

دیدگاه محی الدین ابن عربی:

از دیدگاه  ابن عربی از جهت تاریخی عصر انبیای گذشته، دوره نبوت باطنی پیامبر اسلام است و همه انبیای پیشین نایبان پیامبر اسلام هستند. ابن عربی این دوره را “دوره ملک” نیز می خواند، بدین معنا که انبیای پیشین ملک پیامبر اسلام (ص) و او مالک آنهاست. مبنای روایی این دیدگاه، حدیث مصطفوی است که فرموده است: “کُنت نَبیا و آدم (ع) بین الماء و الطین.” (ابن عربى، الفتوحات المکیه، بیروت، دار صادر، ج ۳، ص ۴۱۳،ج۲، تهران، ص۱۸۱) ابن عربی معتقد است: هیچ یک از انبیاء و رسولان حق تعالی را جز از مشکات رسول خاتم محمد مصطفی(ص) مشاهده نمی کنند.(ابن عربی، فصوص الحکم، خواجوی،۱۳۸۷، ص۳۷) آنها تجلیات نور محمدی هستند.

ابن عربی می نویسد: “روح محمد در عالم غیب، وجودی غیر از عالم شهادت دارد. خداوند او را به نبوتش آگاهی بخشیده و بدان بشارت و مژده اش داده است و آدم هنوز در آب و گِل بود. لذا زمان به اسم “الباطن” در باره محمد(ص) به وجود جسم او و ارتباط روح به او منتهی گردید. در آن حال حکم زمان در جریانش به اسم “الظاهر” انتقال یافت و محمد(ص) به ذات خود از حیث جسم و روح ظاهر گردید. بنا بر این حکم، در آغاز، باطنا در تمام آنچه از شرایع بر دست انبیا و رسولان ظاهر گردیده است، وی را بوده است و سپس ظاهرا حکم، وی را گردید و هر شریعتی را که اسم “الباطن” ظاهر ساخته بود، به حکم اسم “الظاهر” نسخ و باطل ساخت. این برای اختلاف دو اسم می باشد. اگرچه بنیان گذار شریعت یکی است و هم او (ص) صاحب شریعت است.” (ابن عربی، فتوحات مکیه، ج ۲، تهران، انتشارات مولی، ترجمه و تعلیق: محمد خواجوی، ص ۱۷۲)

اَلا بابـــــی مَــــن کانَ مَلـــکاً وَ سَیِّـــــداً / و آدمُ بَیــنَ الماء و الطیــــنِ واقفُ

فَذاکَ الــــرَّســـــولُ اَلا بَطحــــیَّ محمدٌ / لهُ فـی العُلــی مجدٌ تلیـــدٌ وَ طارِفُ

اتــــی بِزمانِ السَّعد فـــی آخَرِ المَــــدی / وَ کانَت لهُ فی کُلِّ عَصـــرٍ مَـواقِفُ

اَتـی لِانکِسارِ الــــدَّهر یَجبِــــرُ صَدعَهُ / فَاثـنَـت علیـــِه اَلسُـــــنٌ وَ عَـــوارِفُ

اِذا رامَ اَمـــراً لا یَکــــــون خِــــــلافُهُ / وَ لیسَ لِذاک الامرِ فِی الکونِ صارِفُ

(ابن عربی، فتوحات مکیه، ج ۲،تهران، خواجوی، ص ۱۷۱)      

با ظهور پیامبر اسلام (ص) در عالم ناسوت، نبوت باطنی محمدمصطفی(ص) ظاهر شد و شرایع پیشین منسوخ شدند. از این رو همه انبیای پیشین، نوّاب و اولیا و حاکمان نیابتی پیامبر اسلام بوده اند. اعتبار آن شرایع نیز اگرچه در ظاهر منسوب به پیامبران پیشین بوده، لیکن در باطن، اعتبارشان به اعتبار شریعت محمد (ص) بود و در حقیقت آنها دین محمد (ص) را ترویج می­کردند. (ابن عربی، فتوحات،ج ۲، تهران، خواجوی، ص۱۷۴) محی الدین می­نویسد: “اگر انبیا و پیامبران در زمان حاضر در قید حیات بودند، همگی زیر لوای شرع محمدی قرار داشتند.” (ابن عربی، فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۱۳۵ و ۲۴۳) شیخ اکبر در باب نسخ شرایع پیشین می­نویسد:”بدون تردید عیسی(ع) پیامبر است. در آخرالزمان حاکمیت دارد و به دادگری و عدالت حکم می­کند. لیکن او طبق شریعت من حکم می کند، نـه طبق شریعت دیگر و نـه آن شریعت که بنی اسرائیل خدا را طبق آن پرستش می­کردند.” (فتوحات، ج ۱، بیروت، ص ۱۳۵ و ۱۴۳، ج۲، تهران، ۱۷۴) او می­نویسد: “محمد (ص) به جهت عمومیت شریعتش، باب اصلی است و دیگر پیامبران نایبان او هستند. پس او به اذن سرور خود و کسی که او را فرستاده آنچه را بخواهد تثبیت می­کند و هر چه را نخواهد نسخ می­کند. چه بسا افراد ناآگاه که می­گویند موسی(ع) مثل محمد(ص) شرع مستقل داشته است. در حالی که محمد(ص) فرمود: اگر موسی(ع) زنده بود چاره ای نداشت جز این که از شریعت من پیروی کند.” (فتوحات، ج ۱، بیروت، ص ۲۴۳، ج۲، تهران، ۱۷۴ )

از دیدگاه عارف بزرگ محی­ الدین ابن عربی عمومیت دین اسلام که طرفداران وحدت متعالی ادیان به آن معتقدند؛ بدین معناست که هر شریعت الهی تا زمان ظهور پیامبر بعدی اعتبار دارد و همه انسان­های آن عصر باید از شریعت عصر خود متابعت کنند. پس از ظهور پیامبر اسلام(ص)، هیچ کس حق ندارد از شرایع گذشته پیروی کند، بلکه همه باید بر اساس قرآن و سنت مصطفوی از اسلام محمدی پیروی کنند، مگر آن که در آگاهی از آن قاصر باشند.”زیرا که تمام شرایع بدو کمال پذیرفت و او خاتم پامبران شد و این مرتبه غیر او را نصیب نگردید.” (فتوحات مکیه، ج۲، خواجوی، تهران، ۱۸۱) به نظر ابن عربی شرایع انبیای پیشین، حتی در عصر خودشان استقلال نداشته و مستند به شریعت پیامبر اسلام (ص) بوده است. اما ابن عربی، مولوی و عموم عرفا بیش از متکلمان و فقها بر تساهل اجتماعی و عملی با پیروان دیگر شرایع الهی تأکید کرده اند.

دیدگاه شیخ صفی الدین اردبیلی:

از حضرت سلطان العارفین شیخ صفی الدین اردبیلی سؤال کردند: “فرق بین کرامات مسلمانان و کشیشان چیست؟” شیخ قُدّس سرّه فرمود: “مَثَـلِ کرامات کشیشان همچنان آب راکد است که ساکن است. بامداد آن آب صافى شده است. چون در آنجا نظر کنند صورت خود در آنجا می بینند، اما آن آب نه خوردن را شاید، نـه طهارت را. مَثَـلِ کرامات مسلمانان همچون آب طاهر و مطهر است که صافى است. چون در آن نظر کنند صورت خود را در آنجا می بینند و طهور است. هم خوردن را شاید، هم طهارت را.”

در صفاى ظاهر صـورت به هم ماننده‌اند / لیک در پاکى باطن فرقها در فرقهاست

(ابن بزاز، صفوه الصفا، صص ۴۸۳-۴۸۴)

حقوق مدنی مذاهب الهی:

مذاهب غیراسلامی ممکن است تا مدتها پس از ظهور اسلام به حیات خود ادامه دهند، وباید به همه پیامیران الهی نظیر حضرت زرتشت، حضرت موسی و حضرت عیسی(ع) احترام گذاشت و حقوق پیروان ادیان الهی را باید رعایت کرد، و آنها از جهت حقوقی و قانونی باید مختار در اجرای آداب و رسوم مذهبی شان باشند، اما این امر به معنای جواز الهی برای تبعیت از آنها در عصر پس از مبعث مصطفوی نیست وگرنه خاتمیت محمدی بلاموضوع می­شود. فتأمل. علاوه بر این که دربرخی ابعاد حقیقتِ مذاهب موجودِ موسوی و عیسوی تحریف صورت گرفته، عیسویان، “اب، ابن و روح القدوس” را خدا می خوانند؛ در حالی که آخرین کلام الهی با آن مخالفت آشکار کرده است. لذا این شرایع با تحریف های موجود، از دین حنیف ابراهیمی منحرف شده اند، زیرا از توحید الهی عاری شده اند. “یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فی‏ دینِکُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ انْتَهُوا خَیْراً لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکیلاً.” (نساء/۱۷۱)

الا ای نصـــارا در آییـــــن خـویش / مبـــادا ز حـــق پا گــــذاریــد پیش
چو گـــوئیـــد از ایـــزد خویشتــــن / به حــق بــرگشائیـد لب بر سخـــن
در احــــوال عیســـــای والا مقـــام / مگـویید چیــزی به جــز ایـن کلام
که عیسـی رسولی ز یکتــا خداست / فرستـــاده از جـــانب کبـــریـاست
کلام الهـــــی است از رب جـــــــود / کـه بـر مـریـــم پاک آمـــــد فرود
بیـــاریـــد ایمـــان به یـکتـــــا خـــدا / پـذیـــریــــد در قــلب خــود انبیــا
نگـــردید قائـــــــل بـه تثــــلیث رب / که این کار شرک است اندر طلب
از این قول شرک ، ار بشویید دست / به هر دو ســرا بهـرتان بهتـرست
خدایــــی به غیــــــر از یــــگانه اله / نبــــــود و نخواهــد بود هیــچ گاه
بـود پاک از ایـن سخـــن کـــــردگار / که فــرزنــد باشــد ورا در کنـــار
هـر آنچـــه بـود در زمیــن و آسمان / همه هست مُلک خــــدای جهـــان
نگهبان عالــم خــــــدای است و بس / که ایــزد به جز او نبـودست کس

(امیــد مجـد)

دیدگاه مولوی:

مولانا جلال الدین بلخی خراسانی عارف بزرگ جهان اسلام معتقد است؛ از آن رو که هیچ پیامبری به اندازه حضرت محمد(ص) کاشف اسرار حق نشد و باب معرفت را به روی بشریت نگشود؛ جامعیت و خاتمیت انبیای الهی از جانب خدای حکیم به نام او ضرب شده است.

ختــم هایـــــی که انبیا بگـــــذاشتند / آن به دیـــــن احمــــــدی بــرداشتند

قفـــــــل های ناگشــــــاده مانده بود / از کف اِنّـا فَتحنـــا بــرگشــــــــــود

بهر این خاتم شدست او که به جـود / مثــل او نـه بـود و نـه خواهنــد بود

چون که در صنعت بَرَد استاد دست / نه تو گویی ختم صنعت بر تو است

در گشــــاد ختــــم ها تـو خاتمــــــی / در جهان روح‌بخشـــــان حاتمــــی

هست اشـــــــارات محمد، المــــــراد / کل گشــاد انــدر گشاد انـدر گشـاد

(مولوی، مثنوی، دفتر۶، ابیات ۱۶۵-۱۶۶، ۱۷۱-۱۷۴)

جمع بندی:

در یک زمان بیش از یک صراط مستقیم بسوی حضرت حق جل و جلاله نیست و پس از بعثت خاتم الانبیاء حضرت محمد مصطفی(ص) صراط مستقیم فقط در تعالیم دین اسلام محمدی به نحو اتم و اکمل برای همه بشریت تا آخر الزمان به فرمان خدای همه رسولان مبارک الهی تجلی یافته است.

سلام بر موسی کلام الله، سلام بر عیسی روح الله، سلام بر محمد مصطفی خاتم الانبیاء علیهم السلام و سلام بر صاحب الزمان ولی الله الاعظم حضرت حجت بن الحسن عسگری(عج).

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه.

کلمات کلیدی: وحدت متعالی ادیان، خاتمیت محمد(ص)، اسلام، مسیحیت، ادیان، عرفان اسلامی، محی الدین، مولوی، شیخ صفی الدین اردبیلی، شوان، سروش.

آکادمی مطالعات ایرانی لندن

۱۳۹۳ربیع الاول/دی

منابع:

ابن بزاز اردبیلی ، صفوه الصفا.

جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن.

سروش، عبدالکریم، صراط هاى مستقیم.

صفوی، سید سلمان ، عرفان ثقلین.

طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان.

نصر، سیدحسین، دین و نظام طبیعت.

مولانا، جلال الدین محمد بلخى، مثنوى معنوى.

 محى الدین محمد ابن عربى، الفتوحات المکیه.

هیک، جان، فلسفه دین.

Hick, John, Pluralism, in The Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade, New York, Macmillan Reference, 1986.

The Philosophy of Seyyed Hossein Nasr, by Lewis Edwin Hahn (Editor), Randall E. Auxier (Editor), Lucian W. Stone (Editor), Chicago, Open Court, 2001.

Transcendent Philosophy Journal, S.H. Nasr, vol. 15, 2014. http://iranianstudies.org/journals/transcendent-philosophy-journal-volume-15-number-26-december-2014-562.

Schuon, Frithjof, The Transcendent Unity of Religions, Quest Books , 1984.