از لوئی ماسینیون تا هانری کربن

 دکتر بهمن نامور مطلق

استاد دانشگاه شهید بهشتی

درآمد: امروزه پس از گذشت چندین دهه از درگذشت ماسینیون می‌توان به‌گونه‌ای دیگر به او نگاه کرد و به نوع دیگری او را مورد مطالعه قرار داد. می‌توان ماسینیون و به ویژه دستاوردهای تحقیقی او را با نقد شرقشناسانه و پسااستعماری بررسی کرد یا به واسازی پژوهشهای او پرداخت. نه فقط ماسینیون، که هر مستشرقی را می‌توان موضوع چنین تحقیقی قرار داد. اما ما در اینجا قصد داریم با نقد دیگری یعنی نقد بینامتنی و نقدی که من  آن را بیناشخصیتی می‌نامم، به تحقیق ایرانشناسی لوئی ماسینیون و چگونگی ارتباط او با هانری کربن بپردازیم. بی فایده نیست یادآوری شود که اغلب ایرانیان لوئی ماسینیون را به واسطه علی شریعتی و هانری کربن می‌شناسند. در این بررسی در نظر است به گونه‌شناسی روابط میان‌متنی و روش‌شناختی میان این دو شخصیت بزرگ ایرانشناس و اسلام‌شناس و شیعه‌شناس و آثارشان پرداخته شود. پیش از شروع چنین تحقیقاتی بی‌فایده نخواهد بود تا کمی در مورد ایرانشناسی نزد این دو و روابط آنها سخن گفته شود. در پایان نیز به روش تحقیق این دو پرداخته خواهد شد.

روابط میان‌شخصیتی

لوئی ماسینیون از مهمترین چهره‌های شرقشناس و به قول برخی آخرین شرقشناس بزرگ محسوب می شود. لوئی ماسینیون در حوزه‌های گوناگون علمی فعالیت کرده است؛ از تصوف و دین گرفته تا باستانشناسی و سیاست فعالیتهایی است که این محقق فرانسوی به آنها پرداخته است. ماسینیون علاوه بر تحقیقات دامنه‌داری که در مورد جهان اسلام، جهان عرب و تا حدی نیز ایران انجام داده است، در سوق دادن پژوهشهای اروپائیان و فرانسویان به فرهنگهای این منطقه تاثیر مهمی گذارده است.

    هانری کربن نیز بزرگترین ایرانشناس غیر ایرانی در تاریخ محسوب می‌شود. کربن به ویژه در حوزه حکمت و عرفان ایرانی-اسلامی سرآمد همه ایرانشناسان غربی به حساب می‌آید. اقامتهای طولانی او در ایران به او این امکان را داد تا بتواند جهان ایرانی و شیعی را بیش از هر محقق اروپائی درک کند و به ویژه در مورد حکمت ایرانی-اسلامی در میان غربیان بی همتا شود.

   لوئی ماسینیون سرفصلهای نوینی را در ایرانشناسی گشود که پس از او نه فقط توسط ایرانشناسان پسین ادامه یافت، بلکه بر پژوهشهای محققان ایرانی نیز تأثیر اساسی ‌گذارد. از ده اثر بزرگ لوئی ماسینیون دو مورد به طور مستقیم به جهان ایرانی مربوط می‌شود؛ نخست بزرگترین پژوهش این محقق یعنی مصائب حلاج و دوم سلمان پاک و دو اثر دیگر به عرفان مربوط می‌شود که عبارت‌اند از؛ رساله‌ای بر خاستگاههای واژگان فنی عرفان اسلامی و دوم مجموعه متون منتشر نشده مربوط به تاریخ عرفان در سرزمینهای اسلامی.

در میان این آثار و شخصیتهای مورد مطالعه، منصور حلاج نقش ویژه‌ای دارد. به عبارتی، تأثیر حلاج بر ماسینیون بسیار عمیق و گسترده است. هانری کربن در این خصوص می‌گوید : “آثار و تألیفات علمی ماسینیون، هر چند هم متنوع بوده و مباحث و موضوع‌هایی که خاطرش را به خود معطوف داشته‌اند، هر چه گوناگون هم باشند، ولی به هر حال، خود ذاتاً و با تمام وجودش، به جانب سرگذشت پرشور و هیجان حلاج گرایش داشته و همه آثار نیز بدان متوجه و متمایل است و خود آن حوادث و سوانح را در دوران زندگی، درک و احساس کرده است.”[۱]

   چنانکه ملاحظه می‌شود، حلاج برای ماسینیون یک موضوع ساده تحقیق نیست، بلکه ماسینیون با این عارف ایرانی یک ارتباط شخصی برقرار می‌کند و شخصیت و زندگی او متاثر از حلاج می‌شود. البته، لوئی ماسینیون خیلی دیر ایران را دید. او ۴۷ ساله بود که برای نخستین بار از ایران دیدن نمود. نبود ارتباط با بزرگترین کشور شیعی و جریانات فکری موجود در آن موجب شد تا ماسینیون نه فقط به طور نسبی بر موضوع تحقیقات خود احاطه نداشته باشد، بلکه گاهی به معیار و اندازه‌های واقعی این جریانات پی نبرد و حجم زیادی از تحقیقات خود را صرف برخی از غلات کوچک یا فراموش شده اختصاص دهد. در صورتی که به بزرگترین و تأثیرگذارترین جریان یعنی شیعه دوازده امامی نسبتاً توجه کمتری داشته باشد.

   در صورتی که هانری کربن بسیار زود متوجه جهانی ایرانی شد و در یک تأمل نزدیک به شناسایی این جهان پرداخت. البته در این رابطه ماسینیون نقش مهمی ایفاء کرد. هانری کربن هیچ گاه فراموش نمی‌کند که چگونه با راهنمایی لوئی ماسینیون به نسخه‌ای از حکمت الاشراق دست یافته است.

   کربن خود بارها در این خصوص سخن گفته است. به طور مثال در همایش بزرگداشتی که برای ماسینیون در تهران برگزار شد، می‌گوید : “من نیز به نوبه خود، نمی‌توانم فراموش کنم که هنوز دانشجوی جوان رشته فلسفه بودم و به ماجرای شرقشناسی نزدیک می‌شدم و دیگر کم و بیش به دنبال سهروردی راه می‌پیمودم و در آن حال، ماسینیون نسخه‌ای از چاپ سنگی حکمه الاشراق را، که در یکی از سفرهای سابق خود از ایران آورده بود، در اختیار من ‌گذارد … در آن هنگام، نه من و نه او، هیچ کدام نمی‌توانستیم عواقب دوردست این کار، و آن واگذاری کتاب را پیش بینی کنیم و بدانیم سرنوشتی که روزی مرا به یافتن این کشور ایران، که مسکن و ماوای معنوی من است، هدایت خواهد کرد…”[۲]

   این اتفاق یعنی معرفی و دادن کتاب حکمه الاشراق به هانری کربن برای او یک حادثه ساده محسوب نمی‌شود، بلکه این اتفاق همانند یک انقلاب درونی برای کربن تلقی می‌گردد. کسالت فلسفه‌ای که دیگر نمی‌توانست او را به طور کامل ارضا کند و مشغولیتهای نه چندان امیدوارکننده یادگیری زبان عربی موجب شده بود تا کربن همانند پنبه‌ای آغشته به روغن شود که این اتفاق همانند جرقه‌ای او را مشتعل ساخت و از او بزرگترین ایرانشناس تمام تاریخ اروپا را پدید آورد.

   همچنین هانری کربن می‌نویسد : « فیلسوفی که دانشجوی ادبیات عرب و در نزد زبانشناسان گمگشته بود، فکر می‌کرد که از عطش خواهد مُرد، زیرا برای رفع این عطش چیزی جز دستورزبانها و فرهنگ لغات برای تغذیه او نمی‌یافت. او از خود می‌پرسید: من اینجا چه می‌کنم؟ در کجا گم گشته‌ام؟ با وجود این یک پناه‌گاه وجود داشت. این پناهگاه لوئی ماسینیون بود…»[۳] در سال ۱۹۲۸ است که این اتفاق می‌افتد یعنی اینکه هانری کربن در کمال ناامیدی و سرگردانی به یک پناهی می‌رسد و دانشجوی ماسینیون در مدرسه کاربردی مطالعات عالی می‌شود. اگر ماسینیون برای مطالعات ایرانی فقط همین یک کار را انجام می‌داد ( راهنمایی هانری کربن به سوی مطالعات ایرانی) به اندازه کافی ایرانشناسی خدمت کرده است. بنابر این، هانری کربن بیش از یک تاثیر ساده و تصادفی به لوئی ماسینیون توجه داشت. زیرا ماسینیون برای کربن یک پناه در مقابل بیهودگی و گمراهی دنیای تحقیقاتی بود که از آن مأیوس شده بود.

   در مقابل لوئی ماسینیون نیز به کربن به عنوان بهترین جانشین و وصی علمی خود می‌نگریست و از خواندن کتابهای او لذت می‌برد. به همین دلیل است که هانری کربن را مخاطب وصیتنامه علمی قلمداد می‌کند و آخرین وصایای خود را خطاب به او می‌نویسد. جالب اینکه در این نامه از هانری کربن درخواست می‌کند تا تحقیقات او را در مورد شخصیتهایی همچون منصور حلاج و فاطمه زهراء ادامه دهد.

در نتیجه رابطه میان ماسینیون و کربن رابطه‌ای نزدیک و همکارانه و در جای خود منتقدانه بود. این مسئله را هم درخاطرات دیگران و هم در نامه‌هایی که به هم یا به دیگران می‌فرستادند همانند نامه‌های کربن و ایوانف می‌توان دریافت.

همانندی

برخی از مطالعات کربن همانند مطالعات ماسینیون است. این همانندی را می‌توان در نزدیکی عناوین، موضوعات و پیکره‌های مطالعاتی جستجو کرد. تعدادی از شخصیتهایی را که ماسینیون به آنها توجه داشته است و آنها را موضوع مطالعات خود قرار داده است کربن نیز مورد مطالعه و موضوع مطالعه نمود خود قرار داد. از میان این موضوعات مشترک و همانند می‌توان به سهروردی، روزبهان بقلی، فاطمه زهرا و همینطور برخی از فرق شیعی اشاره کرد.

   کربن فعالیتهای تحقیقاتی ماسینیون نسبت به فاطمه زهرا را ارج می‌نهد و آنها را می‌ستاید. او در جلد چهارم کتاب «در اسلام ایرانی» می‌نویسد : «لیله القدر برای شخص کهن‌الگویی چون فاطمه- (خالق) دریافتی دارد که به تمام شناخت‌شناسی شیعی مرتبط می‌شود این موضوع را لوئی ماسینیون برای نخستین بار در یک متن شگفت‌آور می‌شناساند: فاطمه همانند تشرف.»[۴]

    از همانندیهای دیگری که می‌توان نزد لوئی ماسینیون و هانری کربن و بسیاری از کسان در این دوره همچون مویس بارس وآندره ژید با تمام تفاوتهای جوهری و عمیق مشاهده کرد، این است که به دلیل اوضاع خاص، جنگهای جهانی و کشمکش‌های پیوسته این شخصیتها همراه با مطالعات خود در شرق و کشورهای اسلامی در جستجوی راه های برون رفت از بحران اروپای اوائل قرن بیستم نیز بودند. بحرانها و بن‌بستهای فکری، اجتماعی و سیاسی که در نهایت به درگیرهای اجتماعی و نظامی سوق پیدا می‌کرد، این محققان و شخصیتهای فرهنگی را وادار می‌نمود که نا امید از تفکر و جامعه اروپایی در جستجوی راه حلهایی در نقاط گوناگون دنیا به ویژه شرق و جهان اسلام بپردازند. بنابر این لوئی ماسینیون و هانری کربن با شناخت شخصیتها و تفکرات جهان اسلامی و ایرانی در جستجوی پاسخهایی به پرسشهای بی‌پاسخ خود بودند.

   یکی دیگر از موضوعات پیوسته میان این دو موضوع پژوهشهای هر دو در مورد فرق  شیعی است. لوئی ماسینیون تقریباً در هر تحقیق خود به این فرق می‌پردازد و در این زمینه از مستشرقان بزرگ محسوب می‌گردد. البته این گونه تحقیقات موجبات اعتراض برخی اندیشمندان ایرانی و شیعی را فراهم آورده است که چرا تا به این حد به برجسته‌سازی برخی از این فرق همچون غلات، قرمطه و … می‌پردازد. هانری کربن نیز به برخی از این فرق به ویژه اسماعیلیه و شیخیه می‌پردازد، اما به دلیل حجم پژوهشهایی که به شعیه دوازده امامی نیز اختصاص می‌دهد و نیز نوع این تحقیقات با انتقاد کمتری مواجه شده است.

پیوستگی

کربن برخی از موضوعاتی را که ماسینیون آغاز کرده است ادامه می‌دهد. این آثار کربن ضمن تداوم مطالعات ماسینیون پیوستگی خود را نیز با آنها حفظ می‌کند. این پیوستگی مانع نوآوری و گسترش دامنه مطالعات کربن نمی‌شود. کربن هیچ گاه به تقلید و تکرار موضوعات ماسینیون و هیچ شرقشناس دیگری نپرداخت و در تحقیقات خود همواره به نوآوریهایی دست می‌یافت که برخی از این نوآوریها فعالیتهای ماسینیون و دیگران را تکمیل می‌کرد. در بحث درباره شخصیت حضرت فاطمه (س) می‌توان این پیوستگی را مشاهده کرد. فاطمه از نظر ماسینیون نماد پیوستگی میان مذاهب و ادیان است. همچنین می‌تواند نماد پیوستگی میان ماسینیون و کربن نیز باشد.

   لوئی ماسینیون در سالهای آخر عمر خود منابع و مستنداتی را گردآورده بود که اعتقاد داشت با بررسی و تبیین آنها می‌توان به کشمکش‌های میان شیعه و سنی و همچنین میان مسلمانان و مسیحیان پایان داد. این مدارک به فاطمه زهراء مربوط می‌شد. به همین دلیل از هانری کربن درخواست می‌کند تا این پژوهشها را ادامه دهد. اما همانطوری که ژان مونسلون نیز اشاره دارد، این خواسته ماسینیون هیچ گاه محقق نمی‌شود. با این حال مرید ایرانی ماسینیون یعنی علی شریعتی با نوشتن کتاب «فاطمه فاطمه است» این خواسته را تا حدی جامه عمل ‌پوشاند. نقشی که فاطمه در این میان ایفاء‌ می‌کند بی‌بدیل است. فاطمه نماد زن و جاودانگی انسان است.

گسست

کربن متفکری بود که بسیار سریع از دیگران عبور می‌کند و در جستجوی چیزی بود که نزد دیگران نمی‌یافت و مجبور بود خود به بازسازی آن اقدام کند. به همین دلیل با محققان دیگر اختلاف نظر داشت. هانری کربن خود بر این تفاوت و اختلاف تأکید دارد و آن را کتمان نمی کند. او در مورد اختلاف نظرش با ماسینیون می‌گوید : “در حالی که من در برابر او بدون قید و شرط سر تعظیم فرود می‌آورم، تصور می‌کنم به آسانی می‌توانیم بی پرده و آشکارا به وجود مشکلی اعتراف کنیم که هیچ کدام از ما، قادر به کتمان آن نمی‌باشد. در آثار ماسینیون، تأکیداتی وجود دارد که برای ما، قبول آن محال می‌نماید.”[۵]

    برخی از محققان به این اختلافات توجه داشته‌اند. به طور مثال کریستن ژامبه به اختلاف آنها در مورد حلاج و ابن عربی می‌پردازد. او توضیح می‌دهد که چگونه ماسینیون به طرف حلاج و نظریه حلول او جلب شده است، در حالی که هانری کربن بیشتر مجذوب نظرات ابن عربی است. در واقع، توجه این دو به ابن عربی و به ویژه کتاب بزرگ او یعنی فتوحات مکی یکسان نیست. زیرا هانری کربن توجه خاصی نسبت به ابن عربی دارد و او را مهمترین چهره از عارفان نظری تمام تاریخ اسلامی می‌داند.

   این دو در مورد نقش ایران و جهانی ایرانی نیز دارای اختلافات نسبتاً عمیقی هستند. برای کربن جهان ایرانی حد واسط میان جهانهای دیگر همانند جهان عرب، اسلام و هند است. کربن در مصاحبه‌ای می‌گوید : «جهان ایرانی، نه جهان عرب است، نه جهان اسلام و نه جهان هند. این یک جهان میانی، یک حد فاصل است و بسیار به ما مغرب زمینیان نزدیک. از همین رو بود که برای چند تن از ما، جهان معنوی ایران بدل شد به میهن برگزیده روح.» او در ادامه به لوئی ماسینیون و اختلافشان در این رابطه اشاره می‌کند و می‌افزاید : «این لطیفه‌ای است که لویی ماسینیون،‌ شاید آن را درنیافت. با این همه او بود که چاپ سنگی حکمه الاشراق سهروردی را به دستم داد.»[۶]

وارونگی یا تضاد

گاهی تحول و تفاوت تا آن حد افزایش پیدا می کند که به تناقض تبدیل می شود. به طور مثال در مورد چهره حضرت علی (ع) شکاف آشکار و تضاد جدیدی میان اندیشه و پژوهشهای لوئی ماسینیون و هانری کربن مشاهده می شود. ماسینیون معتقد است که فلسفه بعد از ابن رشد در جهان اسلام تمام شده است، ولی کربن برعکس آن اعتقاد دارد و یک کتاب برای شرح این عقیده نگاشته است؛ «تاریخ فلسفه اسلامی» که هنوز هم از کتابهای مرجع می‌باشد.

در بررسی علل این تفاوتها و گسستها تا حد وارونگی و تضاد می‌توان به عواملی چند اشاره کرد. یکی از علتهای این گسست این است که لوئی ماسینیون فعالیتهای خود را در جهان اسلام و حتی در گستره شرق توزیع کرده است. او مدت زیادی را در قاهره و بغداد گذرانده است و رفت و آمدهای زیادی نیز به مغرب و شبه قاره هند داشته است. چنانکه لوئی ماسینیون بیشتر به یک شرقشناس و اسلام‌ شناس اشتهار دارد تا ایرانشناس. در نتیجه هانری کربن بیش از ماسینیون به جهان ایرانی توجه دارد و جز برخی استثناهای بزرگی همچون ابن عربی و ابن رشد بیشتر فعالیتهای پژوهشی خود را معطوف جهان ایرانی و حکمت و عرفان ایرانی ـ اسلامی کرده است.



[۱] – مقدمه هانری کربن. سلمان پاک. ص ۲۶٫

[۲] – مقدمه سلمان پاک. ص ۲۴٫

[۳] – Cite par Christan Jambet. Le soufisme etre Louis Massignon et Henry Corbin. P.31.

[۴] – En islam iranien. V4. p.43.

[۵] – هانری کربن. مقدمه بر سلمان پاک. ص ۲۸٫

[۶] – یادی از هانری کربن. ص ۱۵۵٫