ابعاد عرفانی قیام امام حسین(ع)

دکتر سروش دباغ

در رابطه با واقعه عاشورا از منظرهای گوناگون اخلاقی، عرفانی، جامعه شناختی و … می توان سخن گفت. با برخی تحلیل های جامعه شناختی از این واقعه در گفتار و نوشتار محققان و روشنفکرانی چون دکتر سید جعفر شهیدی، مرحوم صالحی نجف آبادی، دکتر علی شریعتی و استاد شهید مرتضی مطهری آشنا هستیم.

کلید واژگان: امام حسین، عرفان، کربلا، معنویت، شهادت، دباغ.

***

سخن مشهوری از امام حسین(ع) به خاندان ابوسفیان که به طور متواتر نقل شده از این قرار است : «ان لم تکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم»: «اگر دین ندارید و از روز قیامت و عاقبت نمی هراسید، در دنیای خویش آزاده باشید»چنانکه می دانیم، ترجمه ای غلط از این روایت میان ما جاریست: «اگر دین ندارید، لااقل آزاده باشید.»؛ اما در متن عربی ، کلمه «لااقل» به کار نرفته است. این آزادگی اولا و بالذات یک مفهوم اخلاقی است و از یک وارستگی اخلاقی و حریتی سخن می گوید که مد نظر ایشان بود و یکی از انگیزه های اخلاقی امام حسین برای قیام و تحلیل امروزین ما، عبارت است از سبکباری و پاکبازی و انفاق، از عزیزترین سرمایه ای که فرد دارد، جان و آبروی خویشتن. این یکی از آن درس های مهمی است که می توان از این واقعه اخذ کرد و شاید غایت قصوای این سلوک اخلاقی عبارت باشد از انفاق جان و آبرو. یکی از آیات دل انگیز قرآن از این قراراست : «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون. به حقیقت نیکی نمی رسید مگر از آن چه دوست دارید انفاق کنید.» اهمیت این آیه به قدری است که برخی از عرفا و بزرگان درباره آن به تفصیل سخن گفته اند. اگر این سخن را به سمع قبول بشنویم، قطعا تصدیق خواهیم کرد که گذشتن از جان و امنیت و آبرو، سخت ترین و گرانبهاترین سرمایه های انسانی است.

کسی که قصد رسیدن به مراتب عالیه را دارد، باید شب زنده داری کند. البته “مما تحبون” افراد با یکدیگر متفاوت است. ممکن است من دلمشغول مال باشم و دیگری اسیر شهرت و فرد دیگری را وسوسه مقام فریفته سازد و گذشتن از این ها برایش سخت باشد. در هر صورت، پیشینه تربیتی و معرفتی افراد گوناگون است. اما در راس اموری که آدمی به راحتی از آن نمی تواند بگذرد جان و آبرواست.

در میان تحلیل های عمده ای که از واقعه عاشورا  صورت گرفته، به نظر می آید روایت مرحوم صالحی نجف آبادی شواهد تاریخی بیشتری دارد. در این روایت نکته مهمی که حسین بن علی(ع) به حر گفت منظور نظر است : «من بیعت نمی کنم، چرا که دامن های پاکی که مرا تربیت کرده باعث می شود، زیر بار بیعت یزید که مظهر فسق و فجور است نروم.»

زمانی که معاویه خلیفه مسلمین بود تحفظ می کرد و به رعایت ظواهر شریعت همت می گماشت، اما یزید این گونه نبود و ظواهر حداقلی زیستن مسلمانی را رعایت نمی کرد و این گونه بود که حسین(ع) از جانش گذشت. حرکت امام حسین(ع) مطابق با آن چه که در آن زمان فهمیده می شد، خروج بر خلیفه بود و حاکمان و متولیان می توانستند وی را در اذهان مردم مطعون کنند.

مطابق با این تحلیل و استفاده ای که از آیه قرآن داشتم، بعد فراکلامی قیام حسین بن علی(ع) را می توان فهمید. لازم نیست کسی شیعه باشد تا این سخنان را راجع به این واقعه بگوید. حتی لازم نیست کسی لزوما مسلمان باشد تا پاکبازی و سبکباری و سبکبالی امام حسین(ع) و یارانش در واقعه عاشورا را ببیند. به همین سبب است که عارف سنی مذهبی چون مولانا جلال الدین وقتی که چندین قرن پس از قیام عاشورا درمی رسد و با این پدیده تاریخی مواجه می شود غزلی را خطاب به امام حسین(ع) و یارانش می سراید. مولانا به لحاظ کلامی هم مذهب وی نبود اما مفتون ترک تعلق و عمق حرکت اخلاقی حسین و یارانش شده بود و بدون ذره ای تکلف آنان را مدح می گفت.

غزل ” کجایید ای شهیدان خدایی” از غرر غزلیات دیوان شمس است و لفظا و معنا متضمن نکات نغزی است. مولانا در این غزل خطاب به شهدای کربلا از منظر اخلاقی و عرفانی نظر می کند و از منظر کلامی از مقام تخفیف یزید هم بر نمی آید. اما مولانا مواجهه اخلاقی – عرفانی با قیام عاشورا دارد. اولین وصفی که او در رثای شهدای کربلا دارد، “سبک روحان عاشق” است.

کجایید ای سبک روحان عاشق / پرنده تر ز مرغان هوایی

مطابق با آموزه های دینی، ما غیر از جسم، روحی هم داریم. سبکباری و سبکبالی وقتی درمی رسد که شخص اصناف کژی ها و قید و بندهایی که به دست و پای او بسته شده را رها کند. مرغان هوایی اگر یک صفت دل انگیز برای ما داشته باشند، این است که راحت پر می گشایند و تعلق خاطری در این عالم ندارند و ما با حسرت پروازهای آنان زندگی را می گذرانیم. در زبان فارسی برای کلمه air port معادل فرودگاه را گذاشته ایم اما عرب ها معادل زیباتری را برگزیده اند و آن «مطار» به معنای محل طیران و پرواز است. پرواز همیشه برای انسان دل انگیز است و البته که این پروازها اعم از پروازهای جسمانی است. چرا که آدمیان به خاطر محدودیت های فیزیولوژیک قادر به پرواز کردن نیستند. اما کسی که از  کثیری از تعلقات خویش می گذرد، به تعبیر مولانا پرنده تر ز مرغان هوایی می باشد و چیزی آنها را تخته بند زمین نساخته است.

در نظام عرفانی ما یکی از توصیه هایی که معمولا مرشد و پیر به فردی که وی را تحت تعلیم خود دارد می گوید، گذشتن از تعلقات است. این کار البته سخت و ثقیل می نماید. مولانا هنگامی که به سرگذشت شهدای کربلا نگاه می کند، به یاد قصه خود و شمس می افتد. از توصیه های شمس به مولانا هم همین بود که برای کسب هاضمه فراخ روحی و پا نهادن در وادی بیکرانه باید از تعلقات خویش گذشت. به تعبیر شمس یکی از تعلقات مولانا، کسوت شیخ و مرادی و خیمه و خرگاهی بود که وی داشت و شمس این ها را عقبه راه حق می دانست که باید از آنها گذشت. غزل نمادینی که ناظر به گفتگوی نمادین شمس و مولانا در «دیوان شمس» است، یکی از مولفه هایش همین ترک تعلقات است.

مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت که تو شمع شدی، قبله این جمع شدی / شمع نیم جمع نیم، دود پراکنده شدم

گفت که با بال و پری، من پر و بالت ندهم / در طلب بال و پرش، بی پر و سر کنده شدم

اگر به بال پرندگان هم وزنه هایی چند آویزان شود نمی توانند بلند شوند و زمین گیر خواهند شد. در کتب تاریخی مکتوب است که چند صد طلبه و دانش آموز فقه به کلاس مولانا می آمدند و او هم تا سی و هشت سالگی و قبل از مواجهه با شمس، مفتی و مرد عالمی بود. البته طریق سلوک را تحت نظر برهان محقق الدین ترمذی طی کرده بود، اما خود نیز درس می گفت. یکی از توصیه های شمس به مولانا این بود که دیوان متنبی، شاعر عرب که مورد علاقه مولانا بود را هم نباید بخواند و باید از آن درگذرد.

در خلاف آمد عادت بطلب کام که من / کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم

باید خلاف آمد عادت عمل کرد و اینها عادات مولانا بود که این میزان عده و عده داشته باشد. حتی در مرتبه بالاتر، ملامت دیگران را هم باید به جان می خرید. که البته در نظام عرفانی ما قائلان کمی نداشته و ام الرذائل را حب نفس و خودشیفتگی می دانستند و برای شکستن خود باید ملامت دیگران را هم به جان خرید. به بیان دیگر، سر شیفتگی مولانا به قیام امام حسین همین ترک تعلقات بود که در قیام و سلوک  آن بزرگوار می دید:

کجایید ای ز جان و جا رهیده / کسی مر عقل را گوید کجایی

کجایید ای در زندان شکسته / بداده وامدادان را رهایی

این مولفه دیگری است که در نظام عرفانی مولانا جای دارد و البته با سلوک حسین بن علی(ع) هم در تناسب و تلائم می باشد. در روایات دینی داریم که : «الدنیا سجن المومن. دنیا زندان مومن است.»

این جهان زندان و ما زندانیان / حفره کن زندان و خود را وارهان

کسی که دنیا را زندان می بیند، آن را جدی نمی گیرد و فریفته آن نخواهد شد. در جایی دیگر نقل شده که «دنیا دارالغرور است.» امروزه لغت غرور در زبان فارسی به معنای selfishness و خودشیفتگی است. اما معنای تحت اللفظی آن عبارت است از فریب دادن. در داستان «پادشاه و کنیزک » در دفتر اول «مثنوی»، مولانا توضیح می دهد که پادشاه،  زرگر سمرقندی را غرور داد؛ غرور دادن به معنای فریب دادن است. دنیا آن چه را که زوال پذیر است، زوال ناپذیر و آن چه را که زوال ناپذیر می باشد، زوال پذیر جلوه می دهد.کسی که نگاه عارفانه به هستی دارد، مفتون و فریفته ظواهر نمی شود و در زوال این عالم به دیده عنایت می نگرد و مولانا هم با نگاه به حادثه عاشورا این معنا را درمی یابد.

کجایید ای در زندان شکسته / بداده وامدادان را رهایی

مفهوم رهایی وقتی رخ می دهد که شخص از آن چه که نامطلوب می انگارد، به سمت امر مطلوب گام بردارد و اگر کسی دنیا را زندان فرض نکند، خارج شدن از آن برایش متضمن رهایی نیست. مولانا جایی دیگر در «دیوان شمس» می گوید :

یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان / چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

این تصویر از دنیا نزد عرفای ما قائلان بسیاری داشته است. البته در عرفان مسیحیت هم به این مقوله اشاره شده و هنگام سخن گفتن از دنیا، در مقام تخفیف آن برمی آیند. برای جلوگیری از فهم سخنانم باید عرض کنم در سنت عرفانی ما در مقام تخفیف دنیا برآمدن و زندان انگاشتن بدین معنا نیست که شخص به هیچ وجه زندگی این جهان را جدی نگیرد و تخفیف علی الاطلاق داشته باشد. و فکر می کنم مطابق با سنت عرفان خراسانی باید سهم دنیا را پرداخت تا آمادگی شخص برای حرکت در فضاهای بیکران فراهم شود.

مولانا و غزالی هر دو عالم بودند و علم هم متاع این دنیایی است و آنها هم این مقدار دنیا را جدی می گرفتند. این نکته از این نظر مهم می نماید، زیرا در عرفان مسیحیت در پاره ای از موارد به قدری افراط روی می داد که حتی توصیه به رها کردن تن می دادند و ماه ها به حمام نمی رفتند. ویل دورانت نوشته که برخی از مریدان هنگامی که به زیارت بزرگان اهل تصوف آیین مسیحیت می آمدند به خاطر بوی تعفن از مترها جلوتر نمی توانستند بروند. اعتقاد داشتند که «الامر اسهل من ذلک. دنیا سهل تر از این امور است» و نباید آن را جدی گرفت و البته که این مواجهه ای افراطی است.

کجایید ای در مخزن گشاده / کجایید ای نوای بی نوایی

در آن بحرید کین عالم کف اوست / زمانی بیش دارید آشنایی

کف دریاست صورت های عالم / ز کف بگذر اگر اهل صفایی

ممکن است کثیری از انسانها مفتون کف دریا شوند. اما آنی که ماندگار می نماید خود آب است. این صور پر زرق و برق در دنیا به صورت کف با آب نسبت خود را برقرار می سازند. مهم این است که شخص کف را کنار بزند و در آبِ آب نگاه کند. مهم این است که فرد بتواند در حین اینکه مناسبات و روابط روزمره خود را تنظیم می کند، کف صفت بودن حوادثی را که با آنها دست به گریبان است به رای العین ببیند و متوجه زوال و عدم مانایی خود در این عالم باشد که البته کاری به غایت سخت است و سخن گفتن در این باب آسان ترین مرحله آن می باشد. سر دلباختگی مولانا به قیام امام حسین(ع) هم از اینجا نشئت می گرفت که امام و یارانش این امر به غایت سخت را محقق کردند.

این سخن حافظ که «جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است»، قصه همیشه تاریخ بود. اما انسان های بزرگ با گذشت های ستبری که داشته اند، جاودانگی را به جان خریده اند. حال آن که عموم آدمیان تخته بندِ زمان و مکان و درگیر کف های دریا می باشند. عطف نظر به بعد فرافقهی و فراکلامی قیام امام حسین(ع) همین گذشت از سرمایه ها و تعلقات ایشان و یارانش نام آنها را برای همیشه در تاریخ جاودان ساخت.

کف دریاست صورت های عالم / ز کف بگذر اگر اهل صفایی

برآ ای شمس تبریزی ز مشرق / که اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی

علاوه بر درس پاکبازی و پاکباختگی، می توان درس دیگری نیز از قیام امام حسین گرفت. در یک جامعه دینی تصویری که عموم آدمیان از رابطه میان دین و اخلاق دارند این است که اخلاق بخش جدایی ناپذیر دیانت است. اگر به عهد عتیق و عهد جدید، کتبی که پیش از قرآن آمده نگاه کنید، دستورهای اخلاقی متعددی دارد. چه ده فرمان که در عهد عتیق آمده و چه خطبه عیسی(ع) که بر فراز کوه ایراد شده، متضمن نکات اخلاقی بلندی است. در آیین اسلام و کتاب قرآن هم همچنین آموزه های اخلاقی مهمی موجود است که پاره ای از آنها احکام اجتماعی و برخی هم ناظر به نهادینه شدن فضائل اخلاقی در فرد است. ترجمه غلطی هم که از این روایت در ابتدا گفتم ناظر به همین تصویری است که ما داریم: «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.» که گویی آزادگی مرتبه ای پایین تر و مادون از دیانت است. اما، قصه این گونه نیست بلکه انسان متخلق به فضائل اخلاقی را هم می شود بیرون از دایره دیانت سراغ گرفت. روشن است که انسان های متدین و متخلق عدیده ای داریم. اگر اخلاق مستظهر به پشتیبانی دین است و اگر تصویر عموم متدینان از انسان اخلاقی، فرد متدین است ، ممکن است برخی گمان برند که هر کس دیندار است، حتما متخلق به اخلاق هم خواهد بود؛ در صورتیکه لزوما اینچنین نیست. چرا که انسانهایی یافت می شوند که خود را دیندار بحساب می آورند، اما در عمل مناسبات اخلاقی را پاس نمی دارند. در عین حال، کسانی را می توان سراغ گرفت که هم دیندارند و هم اخلاقی زندگی می کنند.

 در این میان، نکته ای که  در یک جامعه دینی باید مد نظر مؤمنان و متدینان باشد، این است که وارستگی و زیستن اخلاقی در میان غیردینداران هم دیده می شود؛این سخن امام حسین (ع) که اگر دین ندارید و از آخرت نمی ترسید، آزاده باشید، متضمن همین معناست. با مد نظر قرار داشتن چنین تصویری از رابطه میان اخلاق و دیانت، قدر و منزلت اخلاق را بهتر می توان دریافت. آنگاه فهم این موضوع که فردی می تواند دیندار باشد،اما اخلاقی زندگی نکند، آسانتر می نماید. از سوی دیگر نیز می توان این امر را که بیرون از دایره دیانت افرادی یافت می شوند که زیست اخلاقی دارند، تصدیق کرد و پذیرفت. متدینان باید دایره اخلاقی زیستن را فراخ بگیرند تا دریابند که علاوه بر دینداران، انسان های غیردینداری هم یافت می شوند که اخلاقی زندگی می کنند. دیگر آن که متدینان باید به مناسبات اخلاقی حساس باشند و بدانند و در نظر داشته باشند که  می توان و « باید» رفتار دینداران را  در ترازوی اخلاق، توزین و نقد و ارزیابی  کرد. انسان دیندار نباید تصور کند که به صرف اجرای اعمانل و مناسک دینی، وظیفه اش تمام شده است. نام هگل، فیلسوف آلمانی قرن هجدم و نیمه اول قرن نوزدهم را شنیده اید. او آیین یهودیت را نقد اخلاقی می کرد و معتقد بود تصویری که از خداوند در آیین یهودیت به دست داده شده، تصویر خدایی عبوس است. و انسانی که این آیین را پرستش می کند با قوانین خشک و عبوس این دیانت، انسانیت خود را از دست خواهد داد. ارزش- داوری بر دیدگاه هگل ندارم بلکه معتقدم کسی که اخلاق را جدی می گیرد و بر صدر می نشاند، حساسیت های اخلاقی در او زنده می شود و می کوشد در باب خود و دیگران این گونه قضاوت کند که من به صرف محقق شدن پاره ای از مناسک دینی کار را تمام شده فرض نکنم. و حتی این توان را دارم که آموزه های اعتقادی خویش را هم نقد اخلاقی کنم. البته این سخن جای بسط و بحثی بیش از این داردو می توان صورت بندی های کلامی و فلسفی تری هم از این موضوع به دست داد. از این جهت بدان اشاره داشتم که مسلمانان عزیزی که در این مجلس گرد هم آمده اند، بدانند که آزادگی به همان میزان مهم است که دیانت. و چه بسا دیندارانی که با خوارداشت آموزه های اخلاقی در نهایت از خود بیگانه می شوند؛ فکر می کنند که با اعمال مناسک دینی وظیفه خود را انجام داده اند؛ در حالیکه شریعت بریده از اخلاق راه به جایی نمی برد. معنای عمیق این سخن پیامبر گرامی اسلام که « انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»، همین است؛ لب و مخ دینداری زیستن اخلاقی و پاسداشت اصول اخلاقی است. دینداری بی عنایت به اخلاق؛ پوسته ای است خالی از مغز که نه شوقی در دلی می افکند و از کسی دلبری می کند و نه نتایج نیکوی معنوی به بار می آورد.